(روزنامه اعتماد – 1396/06/09 – شماره 3894 – صفحه 6)
** به عنوان مقدمه بايد ببينيم كه منظور از انسجام و وحدت چيست. طبيعي است كه جريان اصلاحات از احزاب مختلفي تشكيل ميشود. اين احزاب رويهها و ديدگاهها و نگاههاي مختلفي دارند. به همين دليل هم هست كه همگي در قالب يك حزب مجتمع نشدهاند. وقتي كه ما در كشور داراي دو يا چند حزب فراگير نيستيم، استراتژيها و سياستها و راهبردهاي كلان بايد توسط جبهه اصلاحات پيگيري شود. يك جبهه اگر نتواند از يك استراتژي كلان برخوردار باشد برايش مخاطرهآميز است. البته در ذات اصلاحطلبي پذيرش غير و ديگري و تكثر صداها و آرا وجود دارد. وقتي كه از انسجام و وحدت صحبت ميكنيم بايد مراقب باشيم ذات اصلاحات كه پذيرش آرا و چند صدايي است لطمه نبيند. وقتي از انسجام صحبت ميكنيم بايد از انسجام در استراتژيها و راهبردهاي كلان صحبت كنيم. انسجام در اهداف كلان بايد مورد تاكيد باشد.
در اين صورت اگر اين مساله را مبناي عمل اصلاحطلبان قرار دهيم، راه درست را در پيش گرفتهايم. اصلاحطلبان به هر حال در دورهاي از انسجام و وحدت خوبي برخوردار نبودند و اين مساله آثار و پيامدهاي منفي داشت كه در دولتهاي نهم و دهم شاهد آن بوديم. همين باعث شد كه سازوكارهايي را تدارك ببينند كه كمك به استراتژيها و تصميمگيريهاي كلان واحد كند. نگاه به اهداف كلان را مورد توجه قرار دادند. سازوكارهايي كه حاصل آن توجه و تاكيد بر رهبري واحد اصلاحطلبان بود. تاكيد شد كه اصلاحطلبان بايد شوراي سياستگذاري واحدي داشته باشند. هر چند در مورد شوراي سياستگذاري واحد اختلاف نظرهايي بود و تجربههاي مختلفي را اصلاحطلبان داشتند. در نهايت تلاش كردند تا ساختاري را كه كمك به استراتژي واحد ميكند، تشكيل دهند و در آن اصلاح ايجاد كنند.
به طور مشخص در مورد آقاي بيطرف به نظر نميآيد كه وزيري با شناسنامه اصلاحطلبي بود، اختلاف خاصي رخ داده باشد. آرا همين نكته را نشان ميدهد. اگر ميزان راي آقاي عارف در انتخاب رييس مجلس دهم را مورد توجه قرار دهيم، خواهيم ديد كه بخش اعظم آن راي مربوط به فراكسيون اميد و اصلاحطلبان است. در مورد آقاي بيطرف عوامل ديگري باعث شد كه نتواند راي اعتماد كسب كند. او نياز به ١٤٥ راي داشت و آراي اصلاحطلبان مجلس در اين حد نبود. به دلايل ديگري فراكسيونهاي ديگر تصميم همراستا با فراكسيون اميد نداشتند. در اين موضوع به نظر من خيلي نميتوان به موضوع عدم انسجام اصلاحطلبان اشاره كرد. البته ميتوان گفت كه فراكسيون اميد تصور نميكرد كه آقاي بيطرف راي نياورد.
* مشخصا به مساله عدم راي اعتماد آقاي بيطرف نميخواهيم بپردازيم. از اين منظر كه موارد عدم انسجامي كه پس از انتخابات شاهد هستيم را به چه روشي ميتوانيم تبديل به وحدت كنيم. آيا سازمان و تشكيلاتي براي انسجام كلي اصلاحطلبان بعد از انتخابات لازم است؟ يا شكل امروزي كه گعدههاي زيرنظر بزرگان كافي است؟
** در يك نگاه كلي اصلاحطلبان بايد به سمت نهادينه كردن چند حزب قوي بروند. تعداد كنوني احزاب خيلي زياد است. در دنيا نيز شاهد هستيم كه جريانهاي مهم سياسي متكي بر دو يا سه ساختار حزبي قوي هستند. در ايران ساختار حزبي قوي نداريم. احزاب تاثيرگذاري داريم كه از جمله آن ميتوان به حزب اتحاد ملت ايران، حزب كارگزاران و ديگر احزاب اشاره كرد اما مشكل اساسي سياستورزي به طور كلان در ايران اين است كه ساختار روشن و تجربه شده توسط دنيا و بومي شده آن وجود ندارد. اصلاحطلبان براي اينكه بتوانند نقش خود را در يك ساختار مشخص ايفا كنند بايد به سمت تقويت احزاب و كادرسازي و حرفهاي كردن احزاب بروند.
تا آن زمان نميتوان به سمت ساختار آهنين رفت. بايد همين ساختارهاي تجربه شده را تقويت كرد و تغييراتي در آنها براي بهبود آن ايجاد كرد. سازمانهاي وراي سازمانهاي متعارف را نميتوان يكباره ايجاد كرد. ميتوان در بازههاي زماني اجماعي را در ذيل سازوكاري انجام داد. همانطور كه اصلاحطلبان فعلا به اين نتيجه رسيدهاند كه شوراي عالي سياستگذاري را تشكيل دهند. ضعفهاي اين شورا بايد شناخته شود. بايد نقاط قوت آن تقويت شود. سيستم نبايد از بالا به پايين باشد، بلكه بايد سيستمي از پايين به بالا را در آن شكل داد. اگر مطابق تجربههاي چند ساله اشكالات جدياي به فرآيندهاي تصميمگيري و تصميمسازي در اين شورا وجود دارد بايد مرتفع شود.
در عين حال اين شورا فقط در ارتباط با رويدادهاي مهم نقش ايفا نكند بلكه حضوري جديتر و دايمتر داشته باشد و اعضاي شوراي عالي سياستگذاري كه شامل افرادي حقيقي و حقوقي هستند، بيشتر بايد با هم گفتوگو كنند. اين ساختار مستمر براي گفتوگو و ارايه راهكار در مقاطع مختلف جلسه تشكيل دهد. فقط به انتخابات يا رويداد خاص بسنده نشود. تا شكلگيري احزاب قوي ما ناگزير هستيم از همين اشكال ائتلافي و در عين حال موثر و كم آسيب استفاده كنيم. نقاط ضعفش را كم كنيم و نقاط قوتش را افزيش دهيم. به نظر من راهكاري جز اين سازوكارها نداريم. البته بايد اين سازوكار دستخوش اصلاح و تغيير شود تا فرآيند تصميمگيري در آن دموكراتيكتر شود.
* سازوكار تشكيلات هدف اصلاحطلبان چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟ ضمن اينكه بتواند بومي شده و متناسب با چارچوب سياست در ايران باشد.
** تشكيلات هدف همان احزاب قوي هستند. بايد به سمت تقويت احزاب برويم و سازماندهي سياسي كشور را متكي بر نظام حزبي كنيم. در اين شرايط است كه قدرت و گستردگي احزاب ميتواند نقش مهمي را در تعيين تصميمات داشته باشد.
* براي اين كار احزاب كوچكتر بايد در احزاب بزرگتر و با اثرگذاري و قدرت بيشتر حل شوند؟
** به هر حال در نظامهاي سياسي دنيا احزاب كوچكتر داريم. احزاب كوچكتر بايد وزن خود را در تصميمگيريها در نظر بگيرند. اگر مثلا چهار حزب قوي داريم بايد به ميزان قدرت و فراگيريشان، تفاوت در تصميمگيريهايشان قائل شويم. ميتوانند در زمانهاي خاص ائتلاف كنند؛ نه اينكه حل شوند. در خيلي از جاهاي دنيا همينگونه است. در هنگامه تصميمات مهم ائتلاف ميكنند در عين حال سهمشان را بر اساس قدرت و عضوگيري و فراگيريشان ميپذيرند. اينها همان تمرينهاي مدني است كه بايد بكنيم. سهمخواهي در عرصه سياست مذموم نيست. نميتوانيم بگوييم حزبي در قدرت سهم نخواهد. اين معنا ندارد. اين سهمخواهي بايد متناسب و متناظر بر قدرت و فراگيري احزاب باشد. اين اخلاف مدني را بايد تدريجا در فضاي سياسي ايجاد كنيم.
به هر حال بايد بدانيم كه اين فرآيند زمانبر است. تجربههاي دموكراتيك ما حدودا ١٠٠ ساله است. هنوز هم مشكلات جدي داريم. تا آن زمان بايد اين سازوكارهاي موسمي را تقويت كنيم. اين تشكلهاي موسمي نبايد جاي احزاب را بگيرند و تا زماني كه احزاب قوي روي كار بيايند، بايد از آنها بهره برد. شوراي عالي سياستگذاري يك راهكار هوشمندانه و عاقلانه براي اصلاحطلبان است. طبيعي است كه اشكالاتي داشته باشد. گاهي در همين سازوكارها هم منافع فردي و حزبيمان بر منافع جناحيمان ترجيح پيدا ميكند. ولي بايد به تدريج با تعيين فرآيندهاي بهتر تصميمگيري آن را مرتفع كرد و نبايد اين سازوكار را رها كرد.
* نقش ليدرها و بزرگان جريان سياسي در مدل هدف چه خواهد بود؟
** در همه جاي دنيا هم لابيها و نيروهاي موثر و فعالان سياسي كاركشته كه در فرآيند طولاني تبديل به سرمايههاي اجتماعي شدهاند، نقش مهمي در سياست دارند. فردي مثل سيدمحمد خاتمي تبديل به سرمايه اجتماعي شده و نقش سرمايه نمادين را پيدا ميكند. طبيعي است كه در آن زمان نيز به دليل مشروعيت اين افراد و جامعه آنها را ميپذيرد و مورد اعتماد مردم هستند، بزرگان هم ميتوانند نقش ايفا كنند. هر چند در جامعه مدني بايد تدريجا به سمت اين برويم كه ساختارها و سازوكارهاي مدني نقش ايفا كنند اما نقش آنها همچنان ميتواند تعريف شود. ايده اين افراد ميتواند تبديل به موج اجتماعي شود. بنابراين نقش ليدرها و البته نه ليدرهاي موسمي بلكه آنهايي كه در بستر زمان چنين نقشي گرفتهاند و مرجعيت مورد قبول براي جامعه پيدا كردهاند، ميتواند مهم باشد. اگر نفوذ كلام اين افراد به روح حركتهاي مشاركتي آسيب نزند جامعه به اين سرمايههاي نمادين نياز جدي خواهد داشت.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=84978
ش.د9603093