(روزنامه اطلاعات ـ 1396/07/23 ـ شماره 26842 ـ صفحه 12)
همپيماني راهبردي ايران - روسيه؛ اتحاد عليه تروريسم
* از لحاظ سياسي چه روندي را شاهد هستيم؟ گفت و گويهاي ژنو چرا تا به حال موفق نبوده است و آيا آستانه مي تواند روند خوبي را شکل دهد؟
** از نظر سياسي دو حلقه گفتگوي آستانه و ژنو را در بحث سوريه داريم. تقريبا 6 اجلاس آستانه برگزار شده که تقريبا موفقيت آميز بوده است. يعني محور اصلي مذاکرات هم بحث آتش و انتخاب مناطق درگيري و آرام کردن آن مناطق است و همچنين بحث کمکهاي انساندوستانه و حرکت به سمت يک توافق سياسي. حالا اين توافق يا در قالب آستانه اتفاق مي افتد يا اينکه آستانه مي شود حلقه تکميل کننده مذاکرات ژنو. آقاي دي ميستورا قبلا اعلام کرده و ايران، روسيه و ترکيه هم قائل نيستند به اينکه آستانه جايگزين ژنو شود بلکه کمک کار و درواقع تکميل کننده ژنو است. مذاکرات سياسي بدون آتش بس و آرام شدن ميدان معنا پيدا نمي کند.
* چرا ژنو بعد از هفت دور گفتگو نتيجه اي پيدا نکرده است؟
** بخاطر اينکه در آنجا توافق سياسي مي کردند ولي در ميدان درگيري بود. الان تقريبا آستانه اين زمينه را فراهم مي کند. البته يک نکته را بايد درنظر بگيريم. در بحث ژنو، الان يک تغييرات جدي از نظر سياسي اتفاق افتاده است. بعد از اختلافي که بين عربستان و قطر اتفاق افتاد، اين اختلافات هم در ميدان جنگي و نظامي سوريه و هم در ميدان سياسي سوريه تاثير گذاشته است. يعني آنها بين گروههاي مسلح يارگيري داشتند و کشورهاي امارات، سعودي و قطر با گروههاي مسلح و سياسي ارتباط داشتند و حمايتشان مي کردند. الان اين اختلاف باعث شده که در ميدان سوريه تعريف شود. بين بعضي از گروهها مثل احرارالشام با جبهه النصره، جيشالاسلام با احرالشام درگيري است. يعني عملا بين مناطقي که اينها قبلا مشترکا زندگي مي کردند و هم زيستي داشتند الان بخاطر اختلافاتي که بين عربستان و قطر اتفاق افتاده، درگيري هست. همزمان در عرصه سياسي هم چنين اختلافي هست. گروه يکپارچه اي که قبلا رياض به عنوان طرف مذاکره کننده با دولت سوريه تشکيل داده بود در داخل خود دچار اختلاف است. يعني مثلا الان شاهد اين هستيم که رئيس گروه ائتلاف وادار شده که استعفا دهد و آقاي عادل الجيبر هم فشار وارد مي آورد که تغيير نظري در رويکرد معارضه دهيد و درواقع الان در خيمه گاه سياسيشان اختلافاتي را شاهد هستيم که قبل از شروع ژنو بايد حل و فصل و يکدست شود.
اصلا يکي از مشکلاتي که بحران سوريه در اثر مذاکرات هنوز نتوانسته به نتيجه برسد، يکي از اصلي ترين مشکلاتش اختلاف نگاهي است که بين گروههاي معارض است. يعني تشتت و تفرقهآرايي که بين اينهاست. از اين بابت دارند تلاش مي کنند که مجددا تغييراتي دهند و اينکه آيا موفق مي شوند يا نمي شوند را بايد منتظر باشيم.
* سفر دي ميستورا به تهران در راستاي ژنو شکل دادن به روندي جهت نزديک شدن آرا بود؟ در مورد چه مسائلي در تهران بحث شد؟
** ايشان قاعدتا در تهران به منظور بررسي آخرين وضعيت آستانه بود. چون موفقيت ژنو در گرو پيشرفت مذاکرات در آستانه است. درواقع مي خواهد ببيند که اگر آستانه موفقيت آميز خواهد بود نشستهاي بعدي اش مطابق آن برنامه ريزي کند براي گفتگوهاي ژنو و در عين حال مشکلاتي را که در برابر روند جديد گفتگوها ايجاد شده را به نوعي مشورت و کمک از جمهوري اسلامي ايران بگيرد تا موانع پيش روي برگزاري ژنو جديد را برطرف کند. چون آقاي دي ميستورا الان با شرايط جديدي مواجه است. يعني اين دور با وضعيت دورهاي قبلي ژنو متفاوت است.
* چه تفاوتهايي وجود دارد؟ مي توان منتظر خبرهاي جدي و جديد از اين دور مذاکرات بود؟
** يعني موانع جدي در مقابل مذاکرات هست که بايد برطرف شود. دي ميستورا قطعا با عوامل موثر و بازيگران اصلي اين بحران لازم است که مشورت کند. قطعا ما هم به عنوان جمهوري اسلامي ايران هرچند معتقد هستيم که مشکلات منطقه بايد در درون منطقه و توسط بازيگران منطقه اي حل شود چراکه منافع منطقه را بهتر درک مي کنند و بيشتر حفاظت مي کنند ولي در عين حال مانع نقش سازمان ملل نمي شويم بلکه کمک مي کنيم. سازمان ملل انگيزههاي انساني دارد و حتما در اين بخشها جمهوري اسلامي ايران هم سابقه زيادي دارد که با نمايندگان دبيرکل سازمان ملل در امور مختلف انساني حتي در بخش شيعه و بحث بحران سلاح شيميايي که ايجاد شد شايد بتوان گفت يکي از اصلي ترين کشورهايي که در پيشرفت حل و فصل بحران شيميايي، تاثير گذاشت جمهوري اسلامي ايران بود و کمک ارزندهاي را براي دستيابي به حل و فصل سريع موضوع به نماينده دبيرکل کرد.
* چشم انداز سوريه و گفتوگوها به نظر شما چيست؟ چه روندي براي آينده متصور است؟
** حل بحران سوريه به اعتقاد من، يک وضعيت سهل و ممتنع دارد. بخاطر پيچيدگي که در بحران ايجاد شده، طول عمر بحران و عمق آن و عوامل بحران زا که ريشه دوانده اند و شکل بحران، خيلي نبايد خوشبين بود. برطرف کردن اين مسائل سخت و مشکل است. اينطور نيست که يک شبه يا در يک دوره کوتاه انتظار داشته باشيم که اراده بر حل بحران شود و بلافاصله حل شود. عوامل خودسر، مشکلات اجتماعي، مشکلات فرهنگي، نفوذ تفکرات تکفيري، تضاد منافع بازيگران همگي عوامل مختلف و متعددي است. ارتباط کيفي که بين اين بحران با بحرانهاي منطقه و محيط پيراموني هست. تصرفات غيرمنطقي رژيم صهيونيستي از جمله عواملي است که خيلي نمي توان افق واضح و قطعي را در قبال حل بحران ترسيم کرد. ولي در عين حال، چند عامل اصلي هست که باعث شکل گيري اين بحران است که اگر اين عوامل برطرف شود مي توان فضاي اميدوارکنندهاي را تصور کرد.
به عنوان مثال، اگر امکان امدادرساني به گروههاي تروريستي داخل قطع شود يعني همه اراده منطقه اي و بين المللي بر اين قرار بگيرد که امدادرساني به گروههاي مسلح متوقف شود. يعني سلاح و پول مورد نياز به اين گروهها ارسال نشود. مرزها به روي اين گروهها بسته شود خيلي مي تواند افق اميدوارکنندهاي را براي حل بحران ايجاد کند. در کنار اين مسئله، عامل رژيم صهيونيستي يک عامل برهم زننده شرايط است. رژيم صهيونيستي به وضوح اعلام مي کند حتي تهديد به دخالت نظامي در سوريه کرده که خيلي خطرناک است و شرايط را بسيار پيچيده خواهد کرد. قطعا منافع رژيم صهيونيستي در اينجا به شدت مورد تهديد قرار مي گيرد. اين رژيم احساس مي کند که از اين تحولات خسارات بسيار بالايي را مي بيند. يعني پايان دادن بحران براي رژيم صهيونيستي سودي ندارد و به نفع اين رژيم نيست. به همين خاطر فعلا استمرار بحران براي رژيم صهيونيستي در دستور کار است. اين هم يکي ديگر از فاکتورهاي مطرح است. آمريکاييها هم استراتژي خيلي روشني در قبال بحران سوريه ندارند. هنوز دارند بررسي مي کنند و فعلا موضوع را به روسها واگذار کرده اند و مديريت کار را به دست آنها سپرده اند در عين حالي که نقطهنظراتشان را بعضا منتقل مي کنند ولي درواقع پشت ذهن سياستگذار آمريکايي، استقرار و ثبات اين حاکميت فعلي در سوريه مدنظر نيست. يعني همچنان آمريکاييها به دنبال يک تغيير ريشهاي در ساختار سياسي در سوريه هستند. يعني تز رِژيم چِنج همچنان حيات دارد ولي اينکه اجرا نمي شود به دليل عدم توانايي امريکاييهاست. آمريکاييها نتوانستند که اين سياست را اعمال کنند.
ولي اگر شرايط به سمتي پيش رود و سوق پيدا کند که اين امکان مجددا براي آمريکاييها فراهم شود، بطور قطع سياست قطعي آمريکاييها تغيير حاکميت است. يعني درواقع يکي از اهداف پشت پرده آمريکاييها، اسرائيليها و بعضا بعضي از کشورهاي عربي و اروپايي از ايجاد بحران در سوريه و يا حمايت از بحران در سوريه، تضعيف محور مقاومت بود. يعني آنها بعد از جنگ 33 روزه احساس کردند که اين توان مقاومت يک سرمنشا اصلي دارد و يک حلقه واسطه بين اين سرمنشا اصلي و آن جمهوري اسلامي ايران و سوريه است. به همين خاطر تحولات سوريه را اگر بخواهيم از يک زاويه بررسي کنيم، امتداد آن چيزي است که در سال 2006 در جنگ 33 روزه در لبنان اتفاق افتاد. يعني وقتي زدن حزب الله در جنگ 33 روزه به نتيجه نرسيد، حلقه دوم و فاز دوم يا بخش دوم آن سناريو، زدن سوريه بود که همچنان زنده و ادامه دارد. ولي شرايط به گونهاي بر اينها تحميل شده که تغيير موضوع اروپا را برخاسته از قناعت اروپايي نبايد تفسير کنيد. تغيير موضع اروپا يا آمريکا يا عربستان سعودي را نبايد براساس قناعت خودشان بگذاريد بلکه آنها وادار شدند که يک چنين حوزه اي را اتخاذ کنند. نکته اي که در اين مسئله بايد اشاره کنم و فکر مي کنم لازم هم هست اينکه موضوع سوريه باعث شکل دهي به يک هم پيماني راهبردي بين ما و روسها شد. يعني همکاري ما و روسها يک نياز مشترک استراتژيک بود که هم ما به عنوان جمهوري اسلامي ايران در ميدان سوريه و تحولات منطقه نياز داشتيم و هم روسها در صحنه بين المللي نياز داشتند و به همين خاطر اين هم پيماني شکل گرفت. اين هم پيماني به اعتقاد من موفق بود. يعني تقريبا يک همکاري موثر در مبارزه با تروريسم بود و دنيا هم به اين اعتراف مي کند. تنها جهتي که در مبارزه با تروريسم تاثيرگذار بود اين هم پيماني بود. يعني شما ائتلاف امريکايي را که نگاه کنيد، مدتهاست به اسم مبارزه با تروريسم در حال جنگ است. ولي عملا دستاورد ملموسي را نداشته است. درصورتي که بخشي از اين هم پيماني که حزب الله است ظرف 15 تا 20 روز موفق شد يک منطقه بزرگ جغرافيايي و صعب العبور را از گروههاي تروريستي پاکسازي کرده و آنها را وادار به مذاکره و عقب نشيني از آن مناطق کند. اين عملکرد و اين ديناميک بودن کار را در ائتلاف آمريکايي نمي بينيد. عين اين ائتلاف را به اسم مبارزه با انصارالله در يمن شکل داده اند که مدتي است درگير شده و در باتلاقي گرفتار آمدهاند که به تدريج وادار به عقب نشيني شده و درحال تجديدنظر هستند.
اين همپيماني ايران و روسيه با نصب العين قرار دادن تمام ملاحظات سياسي که صاحب نظران سياسي يا تاريخدانان مدنظر دارند و انتقاد دارند ولي تاثيرگذار بوده است. ولي اين را بايد حفظ کرد. خيليها نه در داخل بلکه در خارج دارند تلاش مي کنند که اين هم پيماني را به شکست برسانند. تاثير منفي بگذارند. سفر نتانياهو به مسکو بدون شک يکي از اهدافش فاصله بين اين همگرايي بين ايران و روسيه در اين موضوع بود. اگر همين همگرايي در حلقههاي ديگر تحولات منطقه تعريف شود شايد اصلا چيدمان سياسي منطقه شکل ديگري به خود بگيرد. کمااينکه الان شروع شده و يک تغييرات ژئوپلوتيک را در منطقه شاهديم که اتفاق افتاده و همين باعث هراس بسياري از دشمنان منطقه شده. رژيم صهيونيستي طي چند هفته قبل نشستي را که به صورت سالانه برگزار مي کردند در يکي از شهرهاي فلسطين اشغالي برگزار کرده و موضوعاتي که در اين نشست مطرح شده، موضوعاتي است که حکايت از عمق نگراني صهيونيستها در رابطه با ترتيبات منطقه اي است. خانم رايس در سال 2006 به بيروت آمد.
زماني که من در بيروت (جنگ 33 روزه) سفير بودم. در فرودگاه بيروت اعلام کرد آغاز جنگ عليه حزب الله. يعني روزهاي اوليه اي که حزب الله به شدت بمباران مي شد و تقريبا تحليل غالب بر اين بود که تمام شده و وضعيت حزب الله اينجا ديگر خاتمه پيدا مي کند. خانم رايس به آنجا آمدو اعلام کرد تولد خاورميانه جديد از اينجا شروع مي شود. آن چيزي را که ما شاهد هستيم در لبنان اتفاق مي افتد، نشانههاي تولد خاورميانه جديد خواهد بود. درست است که درد زايمان خاورميانه جديد در آنجا احساس شد ولي مولود چيز ديگري بود که برخلاف تصور آمريکاييها الان شرايط جديدي را بر آمريکاييها و اسرائيليها تحميل مي کند. مقاله اي را در يکي از مجلات آمريکايي مي خواندم که «حزب الله با رويکردي که در قبال بحران سوريه داشت و با نوع عملکردي که در قبال تحولات بحرانها در منطقه داشت،عملا به يک طرف تعيين کننده نقشه آينده سياسي خاورميانه تبديل شده. يعني از يک بازيگر جز در لبنان الان حزب الله تبديل به يک تعيين کننده در آرايش سياسي آينده خاورميانه شده است». اتصال حلقههاي مقاومتي را در منطقه تصور کنيد. آنچه در يمن از انصارالله و حوثيها اتفاق مي افتد و بعد الحشد الشعبي در عراق و قوات الدفاع الوطني در سوريه و حزب الله در لبنان عملا يک تغيير ژئوپلوتيک است که در منطقه درحال وقوع است.
ش.د9603504