برباد رفتهها و همایش «بایدها»
محمدصرفی در کیهان نوشت:
روزی مردی به مسجد وارد شد و دو رکعت نماز با عجله هرچه تمامتر آغاز کرد.
در هیچ رکنی رعایت تعدیل نمیکرد و در قرائت نیز ترتیل بجای نمیآورد و
هنوز ذکر رکوع را تمام و کمال بجای نیاورده، آهنگ سجده میکرد و پیش از
پایان ذکر سجده، سر برداشته و به سجده دوم میرفت... مرد پس از سلام، دست
به دعا برداشت و گفت: بارالها! مرا در اعلی درجات بهشت جای ده و یک قصر
زرین و چهار حورالعین عطا بفرما! مردی دیگر که شاهد کیفیت نماز و دعاهای وی
بود گفت: ای مرد! مهر حقیر آوردی و نکاح بزرگ طلب کردی!
در مثل مناقشه نیست اما حکایت فوق، داستان عملکرد و آرزوهای دولت است. اگر
سخنان هفته گذشته رئیسجمهور محترم در همایش حقوق شهروندی را برای کسی نقل
کنید و نگویید که گوینده آنها کیست، شنونده به احتمال بسیار گمان خواهد کرد
با یک سخنرانی تبلیغاتی و انتخاباتی روبروست، سخنان پرشور و وعدههای بزرگ
فردی که در آستانه آغاز کسب مسئولیتی مهم است. کلیت و فضای این سخنان
اگرچه تکراری است و از این منظر میتوان گفت اتفاق جدیدی رخ نداده، اما
همین تکرار مکررات آن هم در پنجمین سال ریاست جمهوری جناب آقای روحانی قابل
تامل و بررسی است.
یکی از شعارهای اصلی دولت آقای روحانی و حامیان آن طی 5 سال گذشته آن بوده
که این دولت به دنبال کار کارشناسی و کنار گذاشتن روشهای پوپولیستی است.
ایشان در بخشی از سخنان خود درباره بودجه اختصاص داده شده به برخی نهادها و
دستگاهها میگویند؛ «اگر مردم میگویند این پول زیاد است، اگر نظر عمومی
مردم این است، نمیخواهم بگویم یک نفر تا 10 نفر، اگر فهمیدیم نظر عام
مردم این است، نظر مردم، اکثریت مردم اگر چیزی میگویند، درست میگویند، حق
با آنهاست. حق با دولت نیست، حق با ملت است.»
با این متر و معیار، اساتید اقتصاد و کارشناسان بودجهنویسی باید روش جدیدی
را در این قضیه ثبت کنند. حتی فرض کنید این معیار یعنی پرسیدن نظر همه
مردم درباره بودجه فلان دستگاه به لحاظ عقلی و منطقی درست باشد، روش این
سنجش چیست و دولت چگونه باید و اساساً میتواند به نظر مردم دسترسی داشته
باشد؟ برای بودجه هر دستگاه نظرسنجی برگزار میکند؟ یا نظرات کاربران
شبکههای مجازی و لایکها و دیس لایکها (موافقت و مخالفت) را ملاک قرار
میدهد؟! اینگونه مواضع و اظهارات نه تنها احترام گذاشتن به مردم و نظرشان
نیست، بلکه با کمال تاسف باید گفت صرفاً تعارف و بازی با کلمات است که بعید
به نظر میرسد حتی شرکت کنندگان در همان همایش هم آن را جدی بگیرند.
آقای رئیسجمهور در بخش دیگری از سخنان خود برخی دستگاهها را به صرف کردن
بودجه خود علیه دولت متهم کرده و میگوید باید جواب بدهند که پولها را کجا
و چطور هزینه میکنند. درباره لزوم پاسخگویی همه نهادها و دستگاهها هیچ
شک و شبههای نیست. همه باید پاسخگو باشند که چه ماموریت و وظیفهای دارند،
برای این ماموریت چه بودجهای در اختیار دارند و در مدت زمان مشخص با این
بودجه و آن ماموریت چه کردهاند. اگر دولت در این مسیر صادق است – که
انشاءالله هست- بهتر نیست ابتدا پاسخگویی را از خود آغاز کند؟ فقط و فقط
برای یک نمونه دولت به مردم توضیح دهد «موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و
برنامهریزی» -زیر نظر دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقتصادی- دقیقاً چه
میکند؟! موسسهای که در آخرین سال دولت دهم بودجهای حدود 18 میلیارد
تومانی داشته و این بودجه برای سال آینده حدود 34 میلیارد تومان شده است.
یعنی تقریباً دو برابر.
دولتمردان همیشه در تریبونها از نقدپذیری و بوسیدن دست منتقدان سخن
راندهاند اما در عمل راه دیگری در پیش گرفتهاند. شکایتهای مکرر نهادها و
مدیران دولتی از منتقدین و فشارهای پیدا و پنهان به دستگاه قضایی برای
برخورد هرچه سریعتر و چکشیتر با منتقدان دولت، به روشنی گویای واقعیت
ماجراست. حال به این همه باید ابزار بودجه را نیز اضافه کرد. دولت تصور
میکند و گویا باورش شده که آنچه در خزانه است و کلیدش دست اوست، متعلق به
او نیز هست و میتواند با توجه به دوری و نزدیکی نهادها و دستگاهها به
دولت و میزان وکیلالدولگی آنها مبلغی اختصاص دهد و یا ندهد! معاملهای که
در این خصوص دولت با صدا و سیما میکند، ماجرایی عبرتآموز و صد البته
تأسفبرانگیز است.
نکته دیگر آنکه، دولت پنج سال با استفاده از ابزارهای مختلف و به بهانه
مهار تورم، رکودی بیسابقه را به کشور تحمیل کرد. رکودی که داستانش تبدیل
به طنزی تلخ شد. یک روز میگفتند از رکود خارج شدهایم و روز دیگر وعده
میدادند سال آینده سال رونق و عبور از رکود است! حال پس از پنج سال رکود،
مغزهای متفکر اقتصادی دولت به این نتیجه رسیدهاند که باید قیمتها را
اینبار نه با شیب ملایم که با شیبی تند – مانند افزایش 50 درصدی قیمت
بنزین- افزایش داد تا رونق حاصل شود! اگر قرار است اقتصاد اینگونه اداره
شود، دیگر چه نیازی به این مشاوران و دفتر و دستکها و دو برابر شدن
بودجههاست؟!
بخش دیگری از سخنان رئیسجمهور محترم در این همایش درباره مبارزه با فساد
است؛ «ولله بالله اگر صدها دستگاه مبارزه با فساد درست کنیم، اگر دهها
دادگاه با فساد مبارزه کنند، نمیتوانیم فساد را ریشهکن کنیم، مگر آنکه
مردم به صورت شفاف ببینند ما چه میکنیم، باید در اتاق شیشهای برویم، باید
نورافکن روی ما باشد و باید همه، ما را مشاهده کنند.» این هم از آن دست
سخنان عجیب و دردآور است! دو سال پیش وقتی مجمع تشخیص مصلحت نظام در اقدامی
عجیب و دور از آموزههای روشن اسلامی، فهرست اموال مسئولان را محرمانه و
افشای آن را مستوجب مجازات – حبس و شلاق و جریمه و...- دانست، سخنگوی دولتی
که امروز مدعی است باید به اتاق شیشهای برویم و نورافکن روی ما باشد،
گفت؛ اینکه رسانهها بنویسند مسئولان چند جفت کفش و خانه دارند، مقتضی
نیست!
دولتمردان محترم و شیفته خدمت! شما منت بر سر مردم بگذارید و طبق قانون
فهرست محرمانه اموالتان را به نهادهای قانونی اعلام کنید، رفتن به اتاق
شیشهای و زیر نورافکن پیشکش! آخرین اخبار حاکی بود در ماههای پایانی دولت
یازدهم هنوز هم چند نفر از وزیران فهرست اموالشان را ارائه نکرده بودند.
اگر قرار به پرداختن به بند بند سخنان رئیسجمهور محترم در آن همایش باشد،
برای هر بند میتوان مقالهای نوشت. ایشان حداقل 80 بار در این سخنرانی از
کلمه «باید» استفاده کردهاند؛ «باید به قانون عمل شود»، « باید فضا را باز
و شفاف کنیم»، «باید کشور را پیش ببریم»، «مردم باید بر کار ما نظارت
کنند»، «باید به جوان آموزش دهیم»، «صنعت ما باید درست شود»، «روز به روز
باید هوای سالم و پاک بیشتر شود»، «هر کاری در این کشور باید استاندارد
باشد»، «باید در آموزش فنی و حرفهای در دبستان و دبیرستان و دانشگاه،
آموزشهای ارائه شده استاندارد باشد» و... باید چنین شود و نباید چنان شود
برای منتقدان و کارشناسان است، نه دولتی که پنج سال از عمرش در بسیاری از
عرصهها بر باد رفته است.
دولت در پی آن است که نقداً قیمت بنزین را 50 درصد گران کند و مدعی است اثر
تورمی آن تنها یک درصد خواهد بود! یارانه بیش از 30 میلیون نفر نیز قطع
میشود. وعدههای نسیه برای قطع این امتیازات نقد، اشتغالزایی برای
جوانان در سال آینده است. شاید داستان فرجام وعدههای دولت در عرصههای
مختلف را بتوان در این بیت خاقانی خلاصه کرد؛
کجا یک وعدهام دادی که در پی
هزار امروز را فردا نکردی
« قطعنامه قدس» ، شکستی حیثیتی برای آمریکای ترامپ
امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:
زورآزمایی آمریکا با جامعه جهانی بر سر قدس ، به شکست سهمگین این کشور ، به ویژه شخص دونالد ترامپ ، انجامید . در حالی که رئیس جمهور آمریکا شخصا جهان را تهدید کرده بود ، مجمع عمومی سازمان ملل با اکثریت آرا ، به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل را محکوم کرد . این در حالی بود که پیش از این دونالد ترامپ و نیکی هیلی ، نماینده آمریکا در سازمان ملل، با صریح ترین واژگان اعضای سازمان ملل را تهدید کردند که رای گیری درباره قطعنامه قدس را مبنای کمک های آمریکا به دیگر کشورها قرار خواهند داد. به عبارت دیگر ، کاخ سفید در اقدامی باج خواهانه ، از اعضای سازمان ملل خواست، بین دفاع از حقوق بین الملل و قطعنامه های شورای امنیت درباره آینده قدس و کمک های مالی آمریکا ، یکی را انتخاب کنند . ترامپ و مشاورانش امیدوار بودند کشورهایی که به حمایت سیاسی و مالی آمریکا وابسته هستند ، در نهایت از موضع واشنگتن در به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل حمایت کنند . با این حال ، فقط شش کشور جز آمریکا و اسرائیل حاضر شدند در ازای اطمینان از ادامه کمک های مالی آمریکا ، موضعی در برابر خواست ترامپ اتخاذ کنند . چهار کشور از این شش کشور نیز کشورهای جزیره ای در منطقه اقیانوسیه هستند که تصمیمات آنان تاثیری بر تحولات نظام بین الملل ندارد .
ترامپ ماه گذشته بدون توجه به 15 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که بر
اشغالی بودن شهر قدس تاکید دارد ، تصمیم گرفت مصوبه 22 سال پیش کنگره
آمریکا را در انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به قدس اجرا کند . وی تصور می
کرد متحدان نزدیک آمریکا و اسرائیل در سازمان ملل اجرای چنین مصوبه ای
را که تضاد کامل با خواست و اراده جهانی دارد ، قبول خواهند کرد . اما
میزان مخالفت کشورهای موثر نظام بین الملل ، با به رسمیت شناختن قدس به
عنوان پایتخت اسرائیل ، آمریکایی ها را شوکه کرد . در جریان رای گیری
درشورای امنیت سازمان ملل ، تمامی 14 عضو از جمله فرانسه و بریتانیا در
برابر این تصمیم ترامپ صف آرایی کردند . پنج کشور اروپایی این شورا نیز در
اقدامی بی سابقه ، بیانیه ای در محکومیت تصمیم رئیس جمهوری آمریکا صادر
کردند .
با این حال ، باج خواهی دولت ترامپ در قبال جامعه جهانی پایان نیافت .
همزمان با مطرح شدن پیش نویس قطعنامه غیر الزام آور ممنوعیت به رسمیت
شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل ، واشنگتن با ادبیاتی تند تر و تهاجمی
تر ، اعضا را از مخالفت با آمریکا برحذر داشت . این بار به نظر می رسید
تعداد کشورهای وابسته به کمک های سیاسی و مالی واشنگتن ، به کمک ترامپ
بشتابند و مانع از شکست حیثیتی رئیس جمهوری آمریکا شوند . اما این تلاش نیز
نتیجه نداد و فقط سه درصد ازاعضای مجمع عمومی جز آمریکا و اسرائیل ، از
موضع ترامپ حمایت کردند و 13 درصد هم به آن رای ممتنع دادند .
نیکی هیلی پیش از رای گیری در مجمع عمومی بار دیگر تهدیدات آمریکا علیه
کشورهای عضو سازمان ملل را تکرار کرد و گفت : " آمریکا با فاصله چشمگیر از
دیگر اعضا، بزرگ ترین حامی مالی سازمان ملل است. بیایید با هم صادق باشیم.
ما با این کمکهای سخاوتمندانهای که به سازمان ملل میکنیم، انتظار داریم
که روش آمریکایی خوب ما به رسمیت شناخته شود و خودمان هم مورد احترام قرار
بگیریم " . وی با تاکید بر این که آمریکا سفارت خود را در نهایت به
اورشلیم ( قدس اشغالی ) منتقل خواهد کرد ، گفت : " ما این ماجرا را که به
خاطر اعمال حق حاکمیت مان مورد حمله قرار گرفتیم، فراموش نخواهیم کرد و
روزی که از ما خواسته شود باز هم بزرگ ترین حامی مالی سازمان ملل باشیم یا
در تعامل با برخی کشورها که اغلب برای استفاده از نفوذ آمریکا به ما رجوع
میکنند، این ماجرا را به خاطر خواهیم آورد . رأی امروز، بر نوع دید مردم
آمریکا به سازمان ملل و دید آن ها به کشورهایی که به ما بیاحترامی کردند،
تأثیر خواهد گذاشت ".
با این حال ، گزینه های متعددی برای اجرای تهدیدهای رئیس جمهور آمریکا علیه
کشورهای مخالف وجود ندارد . به عنوان مثال کشورهایی همانند مصر ،
افغانستان ، عراق و پاکستان که از کمک های مالی و نظامی آمریکا برخوردار
هستند ، جایگاه ویژه ای در راهبردهای منطقه ای و جهانی این کشور دارند و
قطع کمک های واشنگتن لطمات جبران ناپذیری به راهبرد های آمریکا وارد می کند
. از سوی دیگر اجرای تهدید ترامپ به قطع یا کاهش کمک های مالی آمریکا به
برخی از اعضای سازمان ملل یا حتی خود این سازمان ، با استقبال تعدادی از
کشورهای ثروتمند همچون چین مواجه خواهد شد تا جای آمریکا را در نظام بین
الملل پر کنند . چین بعد از خروج آمریکا از پیمان ترانس پاسیفیک و پیمان
اقلیمی پاریس اعلام کرد آمادگی دارد جای آمریکا را در هدایت و رهبری این
توافقات منطقه ای و بین المللی پر کند .
با توجه به شخصیت رئیس جمهور آمریکا و تاکید ترامپ بر شعار " اول آمریکا " ،
پیش بینی می شود که این کشور به شیوه های مختلف ، " شکست قدس " را علیه
سازمان ملل تلافی کند . شاید خروج آمریکا از یونسکو به اتهام ضدیت این نهاد
بین المللی علیه اسرائیل درباره حضور در سازمان ملل تکرار نشود اما تعویق
در پرداخت حق عضویت آمریکا به سازمان ملل یا کاهش مشارکت این کشور در
فعالیت های متعدد زیر نظر سازمان ملل ، دور از انتظار نخواهد بود. اقدامی
که به روند منزوی شدن آمریکای ترامپ در جهان سرعت خواهد بخشید .
از زلزله تا خدا
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
دیشب، شب سوم بسیاری از ما تهرانیها بود، اگر زلزله، ثانیههایی بیشتر طول میکشید یا اگر ریشتر بیشتری میداشت! مردیم و زنده شدیم! همه متوسل به خدا و اهل بیت شده بودیم؛ بویژه در نخستین دقایق پس از زلزله! آری! اگر خدا ما را نلرزاند، هیچ معلوم نیست آیا تکانی به این دل غبارگرفته خود میدهیم یا نه! همه این حوادث برای تنبه ما است؛ اینکه بدانیم مرگ چقدر به ما و به زندگی ما نزدیک است! اغلب ما از خدا غافلیم و به خود و نفسانیات خود مشغول، مگر آنکه خطر را در بیخ گوش خود احساس کنیم! چهارشنبهشب، واقعیت آن است که بیش از زمین، این دلهای ما بود که از شدت ترس لرزید! البته بودند افرادی که وحشت نکردند و همچنان آرام بودند؛ مثل آن جوانی که بیرون بود و تا دید زمین دارد میلرزد، بنا کرد همان گوشه پیادهرو به خواندن نماز آیات! القصه! در همان روز چهارشنبه یعنی ساعاتی قبل از زلزله، ۲ مرد بزرگ را از دست دادیم؛ یکی از تبار علما و دیگری از شمار رزمندگان! من گمان نمیکنم آیتالله حائری و شهید خوشلفظ در طول زندگیشان همدیگر را دیده بودند لیکن وجه مشترک آن عالم بارز و این مجاهد مبارز، عبور از خود و تمنای خدا بود! از سیمخاردار نفس که گذشته باشی؛ دیگر خیلی فرق نمیکند درون حجره علم نشسته باشی یا در سنگر جهاد! خواه در اوج زندگی و خواه در وسط جنگ، خواه با لباس پیامبر و خواه با جامه رزم، خواه در جنگ روزگار و خواه در روزگار جنگ؛ هر کجا که باشی و در هر زمان و موقعیتی، نخستین شرط سعادت، پرهیز از منیت است و میل به وصال الهی! اینگونه که باشی به جای مافیهای این دنیای دون، در پی نور میگردی! اگر هم شب بود، میگردی دنبال مهتاب! دنبال آنکه به حقیقت برسی! به روشنایی! به سپیده! به سحر! به صبح! کاش اگر ما در پی علم هستیم، مثل آیتالله حائری باشیم و کاش اگر در پی جهاد، مثل شهید خوشلفظ! کاش اگر جوانیم، همچون حججی باشیم و اگر میانسال، همچون سلیمانی و اگر پیر، همچون حاجآقای دولابی! کاش برای تنبه ما لازم نباشد که زمین بلرزد! الساعه هیچ بعید نبود که من به جای نوشتن این متن و تو به جای خواندن آن، شده بودیم مسافران دیار باقی و چند روزی هم از مرگ ما گذشته بود! خداوند گمانم ما را برد و آورد! مرد و زنده کرد! بیا ای نفس، به شکرانه این نَفَس که همچنان میآید و میرود، اندکی بیشتر از خودمان حساب بکشیم! و پیش از آنکه زمین تکانمان بدهد، خودمان خودمان را یک تکانی بدهیم؛ ببینیم چندچند هستیم با پرونده اعمالمان! قدرمسلم، آنکس که خودش را گم کرده باشد، یارای دویدن دنبال مهتاب را نخواهد داشت! و خوشلفظ و حائری، حقا که خود را یافته بودند! آنچنان که باید! آنچنان که لازم است یک روحانی باشد! و آنچنان که واجب است یک مجاهد! بیخود که «حضرت ماه» آنچنان عاشقانه، آغوش نمیگشایند برای هر کسی! کاش زمین افتخار کند به ما، نه آنکه گلهمند باشد از دست ما! و کاش زمان! و کاش آفتاب و ماه و ستارهها...
دیپلماسی چماق و تهدید
هادی محمدی در جوان نوشت:
انتشار سند امنیت ملی امریکا که سیاستهای ثابت امریکا برای سلطه بر جهان را بیش از پیش عریان کرد، ادبیات چماق و تهدید و بیتوجهی به تمامی قواعد حقوقی و عرف سیاسی، را مورد تأکید قرار داد. این ادبیات کابویی در سند امنیت ملی، یک بار دیگر اثبات کرد که آنچه ترامپ بیان میکند و یا دستگاههای سیاسی و امنیتی آن به اجرا میگذارند، کنشها و تفکر یک رئیسجمهور دیوانه و یا مواضع فردی نیست و این ساختار امریکاست که امروز برای منافع غیرقانونی و قلدرمآبانه خود، با دیوانگی در مقابل همه جهان حاضر است که بایستد. این رفتار در بررسی قطعنامه مربوط به بیتالمقدس در شورای امنیت سازمان ملل و پس از آن در مجمع عمومی سازمان ملل با شفافیت دیده شد که چگونه حق رأی دیگر کشورها را با تهدید و خط و نشان نیکی هیل به سخره گرفته است.
این همان دموکراسی چماقداری است که اهالی فتنه در داخل ایران به آرزوی آن، اوضاع داخلی کشور را به بازی گرفتهاند و برای رسیدن به آن مدینه فاضله، اقتصاد و سیاست خارجی را ملعبه دست قرار دادهاند. ماشین رسانهای امریکا، انگلیس و سعودی که با خیزش فلسطینی و جهان اسلام و بینالمللی در مقابل «اراده مشروعسازی اشغالگری» ایستاده روبهروست، برای وارونه نشان دادن بسیاری از حقایق، اتهامات روزمرهای را متوجه ایران میکند و دستگاههای مسئول ساکتند و برخی تحرکات نیز دلالت بر این دارد که محتوای برجام منطقهای و مطلوب امریکا و غرب، با دو روش «بیتحرکی» و یا «مذاکرات مقدماتی» در جریان است. در حالی که هیچ یک از همپیمانان اصلی اروپایی در مجمع عمومی در کنار امریکا نیستند، صهیونیستها، عبادتگاه خود را در زیر مسجدالاقصی افتتاح میکنند و مجوز ساخت 7هزار واحد مسکونی جدید در قدس شرقی را نیز صادر مینمایند. حتی اگر بیتالمقدس هیچ برجستگی اعتقادی برای ما نداشته باشد، یک قدرت منطقهای نمیتواند نسبت به رخدادهای منطقهای ساکت باشد و این در حالی است که سعودیها از ترس بدنامی بیشتر در فلسطین، خود را در کنار قدس و فلسطینیها معرفی میکنند و شاه اردن، برای ترامپ رجز میخواند و پوتین در پاسخ به سند امنیت ملی ترامپ، تکیه بر اهرمهای قدرت و تدابیر واکنشی جدید روسیه را به رخ میکشد.
توازن قدرت هم در منطقه و هم در عرصه جهانی که تابلوی آن را در مجمع عمومی شورای امنیت شاهد بودیم، نشان میدهد که منافع انقلابی، اسلامی و سیاسی ایران در مواضع و رویکرد و رفتار فعال و رو به جلوست و تکرار مدل به مذاکره گذاشتن اهرمهای قدرت، ما را به پشیمانی و ورشکستگی در کارکردهای برجام میرساند که اعتماد به امریکا یا دلبستگی به آن را ترویج کردند، در حالی که دیپلماسی منطقهای، ما را در سطح قدرت و عزت بلامنازع قرار داد.
روحانی اصلاحطلبان را کجا میبرد؟
احمد غلامی در شرق نوشت:
اصلاحطلبان به مرحله تازهای از سیاستورزی رسیدهاند؛ مرحلهای که ناگزیرند از راههای موجود یکی را انتخاب کنند. آنان از «خودآیینی» در سیاست فاصله گرفتهاند؛ از توانی که هدف آن نه کنارزدنِ یک رقیب بیرونی، بلکه مخالفت با انفعالی است که مردم را از خودشان جدا میکند. تکوین مردم دستکم پیششرط دستیابی به دموکراسی است. اصلاحطلبان چهار سال اولِ دولت روحانی را با قاطعیت و امید پشت سر گذاشتند و هویت آنان را حمایت از روحانی شکل داد، مثل هر جناح سیاسی دیگر که هویتش برآمده از انتخابش است. اصلاحطلبان بهمثابه تنها نیروی مانده در صحنه سیاست که هنوز تاحدی توان خطاب مردم را داشتند...
در شرایط دشوار سیاسی که باید میان حذف و جذب یکی را انتخاب میکردند،
پشت سر روحانی ایستادند تا از این طریق وضعیت خود را بار دیگر در سیاست،
خاصه در قدرت تثبیت کنند.حسن روحانی گزینه مطلوبی برای آنان بود؛
دووجهیبودن او، منش اعتدالی و روی گشادهاش به اصلاحطلبان براساس ضرورت
موجب شد این جناح به گرد او حلقه بزند و در پیروزیاش نقش مؤثری را ایفا
کند. اما اطرافیان رئیسجمهور الزاما اینگونه فکر نمیکردند و نمیکنند.
آنان درست یا غلط، نتیجه این پیروزی را ماحصل دلزدگی مردم از تندرویهای
احمدینژاد میدانند و شرایط خطرناک جهانی. با این رویکرد، حلقه روحانی یا
اعتدالیون باور دارند اگر اصلاحطلبان هم از آنان حمایت نمیکردند پیروزی
دور از دسترسشان نبود، گرچه شاید با اندکی دشواری و با آرایی پایینتر.
این رویکرد در دوره چهار ساله اول به اصلاحطلبان چندان آسیبی نزد، چون
فضای سیاست داخلی آن زمان متأثر از سیاست خارجی بود و اصلاحطلبان در این
زمینه با روحانی و حلقه دورش اختلافنظری جدی نداشتند و این اشتراک دیدگاه
موجب شده بود صفی واحد از اعتدالیون و اصلاحطلبان در برابر مخالفان
مذاکرات هستهای و درنهایت استراتژی سیاست خارجی دولت روحانی بهوجود
بیاید. اما این همسویی در دوره دوم دولت روحانی رنگ باخته و در فضای تهی
سیاست داخلی ابتکار عمل از دست اصلاحطلبان و دولت روحانی خارج شده است.
ازاینروست که برخی اصلاحطلبان، سیاست را اخلاقی جلوه میدهند و حمایت از
دولت روحانی را با تمام انتقادات بِجا توجیه میکنند. روحانی و حلقه
اعتدالیون دست بالا را دارند، آنان چیزی برای از دستدادن ندارند و قدرت،
آنان را تا اطلاع ثانوی از مردمیبودن بینیاز میکند. از این منظر هرقدر
اصلاحطلبان به حمایت از دولت روحانی بپردازند، جایگاه و اتوریته دولت
روحانی را افزایش میدهند و از آرا و خواستِ مردمی که بهدعوت آنان بهپای
صندوقهای رأی رفتهاند، فاصله خواهند گرفت. تکلیف اصلاحطلبانی که درون
قدرتاند، بسیار روشن است. آنان سیلی نقد را به حلوای نسیه نخواهند فرویخت.
اما اصلاحطلبانی روزهای دشوار در پیش خواهند داشت که مصائب بسیار به جان
خریدند تا به مردم اثبات کنند راه آنان صرفا از جاده قدرت نمیگذرد.
اصلاحطلبان در تناقضی تاریخی گیر افتادهاند؛ تناقضی که همواره با آنان
بوده است: در کنار مردم و منتقدان دولت ایستادن، یا حمایت همهجانبه از
دولت روحانی، وفاداری به کدام وفاداری؟ رأی مردم یا حمایت از روحانی.
اصلاحطلبان بهاتفاق راه سومی را برگزیده بودند: آنان کجدار و مریز، زمان
میخریدند تا در فرصت مناسب استراتژی تازهای طراحی کنند. اما رئیس دولت
اصلاحات با حمایت بیچونوچرا از روحانی و دسیسهخواندنِ انتقادات اخیر به
بودجه ٩٨ و شرایط نامساعد اقتصادی با رویکرد پشیمانی از رأی به روحانی، آب
پاکی را روی دست همه ریخت و سرنوشت اصلاحات را خواسته یا ناخواسته با دولت
روحانی گره زد. اغراق نیست اگر بگوییم این تصمیم، تصمیمی تاریخی است که
بالاخره توانست تناقضات اصلاحطلبان را حل کند تا عیان شود اصلاحات از نظام
فاصله نخواهد گرفت. با این رویکرد، اصلاحطلبان هویت یکدست پیدا کردهاند؛
هویتی که یا به آنان تحمیل شده یا خود خالقِ آن بودهاند و هرچه هست، از
این پس باید در مدار این هویت تازه حرکت کنند و تعریفشان از مردم، مردمی
است که به جبهه اصلاحات پایبند است، نه چیزی بیشتر و نه کمتر.
بیشک حمایت از دولت روحانی نقطهعطفی در تاریخ سیاسی اصلاحطلبان است. اگر
آنان توانستند در دولت هاشمی با پا پس بزنند و با دست پیش بکشند، اینبار
صراحت رئیس دولت اصلاحات کار را تمام کرد و به این دوگانه پایان داد.
دوگانهای که موجب شکاف بود و هر شکاف سیاسی مستعد پُرشدن با افراد و
جریانهای ناخالص یا دوزیست است. اینک دولت روحانی دست بالا را دارد. باز
جبههای واحد از اصلاحطلبان و اعتدالیون را پشت سر خود دارد که با آن
میتواند دست به اقدامات مهمتری بزند. گیرم چند صباحی دیگر اعتدالیون از
اصلاحطلبان منفک شوند، باوجوداین، تغییر چندانی در وضعیت این دو جریان رخ
نخواهد داد. اعتدالیون نه توان و جایگاه رقابت با اصلاحطلبان را دارند و
نه پایگاهی که بتواند آرای شناور جامعه را جمع کند. حتی اصلاحطلبان نیز
بعد از این باید با احتیاط بیشتری از آرای شناور سخن بگویند. آنان نیز یکی
از جریانهای سیاسی درون نظام هستند که ظهور و افولشان در تجمیع آرای خودی
است. با رویکارآمدنِ دولت روحانی، در سیاست داخلی ایران اتفاق تازهای
رقم خورده است و آن چیزی نیست جز یکدستشدن سیاست داخلی ایران.
بی توجهی به برخی الزام های قانونی در حقوق شهروندی
حسن لطفی در روزنامه ابتکار نوشت:
نسبت به ابلاغ منشور حقوق شهروندی از دو
زاویه دید می توان اعلام نظر کرد. از زاویه نخست می توان ابلاغ چنین منشوری
را خوب و مطلوب تلقی کرد زیرا شاید معتقد باشیم مهمترین آسیبی که در این
زمینه وجود دارد،
کاستی های قانونی است. یعنی اگر معتقد باشیم که وضعیت کنونی حقوق شهروندی
در کشور پیامد فقدان متون قانونی است، بنابراین با ابلاغ یک متن حقوقی شامل
بر حقوق و آزادی مردم، تلاش می کنیم آنرا ارتقا بخشیم. اما شاید نتوان به
این زاویه دید اعتماد کرد. به نظر نمی رسد مشکلات و مصائبی که ما در زمینه
حقوق شهروندی داریم زاییده متون قانونی و یا به واسطه کمبود الفاظ و عبارات
قانونی ( در معنای اعم آن) باشد. اینکه چرا در برخی موارد ما در زمینه
شهروندی مشکلاتی داریم بیش از آنکه در نتیجه فقدان متون قانونی باشد در
اجرای ناصحیح آنها یا نبود اجرای بسیاری از این متنها و الزامات قانونی
است.
بنابراین، شاید نتوان ابلاغ منشور را حرکت مهمی برای احقاق حقوق شهروندی
درنظر گرفت. البته نمی توان انکار کرد که نفس ابلاغ منشور حقوق شهروندی از
زوایای دیگر- و نه حفظ حقوق شهروندی- می تواند دارای
ارزش های خاص خود باشد. در همین حال در ارتباط با همکاری دستگاه های مختلف
کشور برای اجرای منشور حقوق شهروندی باید به این نکته اشاره کرد که هر چند
در این زمینه باید مطالعات آماری مستقل (غیر وابسته به دولت) صورت پذیرد
اما آنچه به لحاظ شهودی و با تکیه به اطلاعات شخصی می توان گفت این است که
ظرف یک سال گذشته تحول چندانی در رویکرد ادارات دولتی در این زمینه رخ
نداده است. البته این ادعا در صورتی درست است که داوری مردم را در زمینه
اجرا یا عدم اجرای منشور ملاک قرار دهیم و نه آمار ارائه شده توسط ادارات و
سازمان های مختلف مبنی بر برگزاری انواع نشست ها، جلسات و یا اقداماتی از
این قبیل. یک مساله مهم در ارتباط با منشور حقوق شهروندی به اطلاع رسانی
برای مردم برمی گردد. اطلاع رسانی در زمینه خود منشور خوب بوده است. منظور
این است که مردم تا حدود زیادی از تصویب و ابلاغ چنین منشوری مطلع شدند و
پوشش خبری بسیار خوبی در این زمینه صورت گرفت. اما در زمینه مفاد آن و
اینکه با ابلاغ این منشور به صورت دقیق چه تغییر و تحولی را باید مردم شاهد
آن باشند و چه مطالبات بهتری می توانند از دولت داشته باشند، اطلاع رسانی
چندانی صورت نگرفته است.
در همین حال یک موضوع دیگر مطرح می شود؛ این که چه موانعی بر سر راه اجرای
حقوق شهروندی در ایران وجود دارد. وقتی موانع اجرای منشور بررسی می شود، به
نظر می رسد مساله را فروکاسته ایم به روابط بین قوا یا برای مثال،
تنشهایی که بین اجزاب و گروه های مختلف می تواند وجود داشته باشد و اجرای
منشور را تحت الشعاع قرار دهد. اما مساله اصلی که فراتر از منشور است،
موانعی است که بر سر راه حقوق شهروندی وجود دارد. اگر قرار باشد موانع
اجرایی منشور بررسی شود، فصل سوم قانون اساسی و همچنین مجموعه ای بزرگ از
قوانین مصوب مجلس را داریم که مشتمل بر حقوق شهروندی است و اجرای بخشی از
آن همچنان با موانع و مشکلاتی مواجه است. پس بنابراین، اگر بخواهیم اولویت
بندی بکنیم مسائل خود را، شاید نوبت به اجرا یا عدم اجرای منشور نرسد و قبل
از آن متون بسیار مهمتری داریم. همان مشکلات و موانعی که بر سر راه اجرای
این متون مهمتر وجود دارد، به طریق اولی درباره منشور نیز وجود دارد. از
جمله نبود احزاب قوی و عدم شفافیت در عرصه های مختلف اقتصادی و اداری و یا
فساد مالی در بخش قابل توجهی از عرصه عمومی.
زنگ خطر در تهران
در سرمقاله روزنامه "صبح نو" آمده است:
▫️خبر وقوع زلزله در تهران و دست به دست شدن آن در شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، باعث شد تا دُمل آن نگرانی همیشگی درباره پایتخت چند میلیونی تا حدی سر باز کند. دُملی که حتی فکر کردن دربارهاش هم ترسناک است و جرات میخواهد. تصوری که همیشه از جانب همه، عامدانه نادیده گرفته میشود: «اگر زلزله یا هر رویداد طبیعی جدی دیگری برای تهران حادث شود، تکلیف چیست و چه رخ خواهد داد؟» این امر به معنای رنگینتر بودن خون پایتختنشینان بر دیگر هموطنانمان در اقصی نقاط ایران نیست و نخواهد بود. هر فرد ایرانی و غیرایرانی و مسلمان و غیرمسلمانی که در سایه و جغرافیای حکومت دینی زندگی میکند، حکومت موظف است جان و مال و ناموس او را حفاظت کند.
▫️صحبت اما آنجاست که حدود یک هشتم جمعیت کل ایران در تهران و حومه زندگی میکنند و آیا به تفکیک و جزئیات برای اداره این اَبَرشهر با جمعیت میلیونی آن در مواقع بحران، تدبیر و چارهای اندیشیده شده است یا نه. ناهماهنگیهایی که در رویداد اخیر در غرب کشور پیش آمد و درد و رنجِ هموطنان نجیب و صبور ما را در این منطقه مضاعف کرد، اهمیت طرح سؤال قبل را دوچندان میکند. هموطنان ما در غرب از لحظات ابتدایی زلزله با ناهماهنگیهای بسیار روبهرو بودند؛ از نوع لوازم و تجهیزات مورد نیاز گرفته تا نحوه توزیع و اداره بحران. هرچند رفته رفته با گذشت زمان، از حجم این ناهماهنگیها کاسته شد ولی از آن سو نباید از یاد برد که ساعات اولیه رویدادهای اینچنینی بهعنوان ساعات طلایی امداد و اداره بحران از اهمیت ویژهای برخوردارند. حال برای لحظاتی تصور کنیم مقیاس مختصات اتفاق غمانگیزی که در کرمانشاه روی داد، در جمعیت چند میلیون نفری گسترش یابد. نتیجه چه خواهد بود؟ با توجه به واکنش یکباره چنین جمعیتی که به درستی در پی گریز از حادثه و تلاش برای نجات جان خود و اطرافیان هستند، مجموعه نهادها و دستگاههای دولتی و حاکمیتی مسوول در اداره بحران چه تدابیری برای حل این موضوع اندیشیدهاند؟
امید که هیچ نقطه ایران عزیز دیگر شاهد چنین حوادثی نباشد اما امید به لطف و تفضل الهی منافی آن نیست که به فکر روز مبادا هم بوده و در برابر حوادث غیرمترقبه دست بسته نباشیم.