(روزنامه مردمسالاري ـ 1396/09/13 ـ شماره 4477 ـ صفحه 7)
** جنبش دانشجویی عموماً بر محوریت یک هدف، فراگیری آگاهی نسبت به آن هدف و سپس حرکت در جهت تحقق آن هدف قرار دارد. اگر این موارد، فراهم شود و آحاد یک جمعیت به انحای گوناگون نسبت به آن حرکتی را نشان دهند، آن را یک جنبش میخوانیم. بر این اساس جنبش، هدفمند است و با انتشار آگاهی و نهادینه شدن در ایمان-اعتقاد و باور- آن جمعیت، معنا دارد. بعد از آن نیز تلاش در جهت تحقق آن هدف با مجموعه برنامههایی مطرح است که هرکدام میتواند گامی به سوی آن هدف باشد. اگر این مجموعه شکل بگیرد، جنبش اتفاق افتاده است. اگر کمی این تعریف، تخفیف داده شود یعنی گفته شود که همه برنامهها در جهت آن هدف نیست، بلکه برنامههای خاصی است و به شکل آرامی پیش میرود، آن را حرکت دانشجویی مینامند. اگر همین جنبش با ساختارشکنی همراه و فراگیر شود، برخوردهای انقلابی نامیده خواهد شد. در اینجا جنبش یا یک نهضت تبدیل به یک نوع قیام و انقلاب میشود. در این باره که کدام یک از این موارد برای دانشجویان امروز ما مصداق دارد، معتقدم ما امروز حرکت دانشجویی داریم؛ جنبش و نهضت و قیام نداریم.
* در گذشته چطور بود؟
** قبلاً هم به همین شکل بود. مگر این که برخی مقاطع مثل حرکت دانشجویان برای اشغال لانه جاسوسی آمریکا را نوعی حرکت انقلابی بدانیم که فراتر از یک جنبش است. مرحله بعدی آن در دوم خرداد ۷۶ را یک جنبش میدانم چون هدف خاصی داشت و در عین حال همه دانشجویان و تشکلها با انواع برنامهها برای تحقق هدف کوشیدند بنابراین یک جنبش بود اما در مورد فضای کنونی، این را نمیبینم.
* با تعریفی که شما ارائه میدهید، میتوانیم بگوییم در شرایط امروز ایران، جنبش دانشجویی دچار افول شده است؟
** بله! اما وقتی از واژه «افول» استفاده میکنیم، وارد یک بحث ارزشی میشویم که گویی جنبش، پدیده خوبی است و امروز افول کرده است و افول هم بد است. با این روش، در حقیقت ارزشگذاری ضمنی میکنیم.
* این مساله را رد میکنید که سطح فراگیری و تأثیرگذاری جنبش دانشجویی در ایران کاهش یافته است؟
** نمیخواهم وارد بحث ارزشی شوم و بگویم افول کرده است بلکه میخواهم بگویم جنبشی نیست. این که این بد یا خوب است، بحث دیگری است. به همین دلیل از کلمه افول استفاده نمیکنم. ما امروز حرکت دانشجویی داریم. در حرکت دانشجویی نیز تعدد حرکتها امکانپذیر است. حرکتهای چندان به سامان و نه الزاماً به سامان وجود دارد. در عین حال این حرکت، توأم با نوعی برنامههای محدود است.
* شما عناصر جنبش دانشجویی را گفتید، اصلاً جنبش دانشجویی با همان تعریفی که شما دارید، در چه شرایطی شکل میگیرد و بستر اجتماعی و موتور محرکه شکلگیری جنبش چیست؟
** نقاط عطفی وجود دارد که از نظر اهمیت در ساحت سیاسی، نقاط استراتژیک و سرنوشتساز خوانده میشوند. اگر این نقاط استراتژیک را داشته باشید و بخواهید آن را تحقق دهید یا در مقابل آن بایستید، عموماً در آن زمان، بسترهای جنبش فراهم میشود.
به طور مثال در انتخاب آقای خاتمی یا تا حدودی انتخاب آقای روحانی، همه احساس کنند اگر کسی مثل آقای احمدینژاد مجدداً رییس جمهور شود، چه باید کنند؟ اگر دانشجوها به آگاهی مشترک برسند و هدف -یک هدف مشخص- این باشد که فلانی رییسجمهور نشود و برای رسیدن به این هدف نیز برنامهریزی جدی داشته باشند، یک جنبش شکل گرفته است. بر این اساس ما در انتخاب آقای روحانی نیز یک شبهجنبش یا جنبش داشتیم. این موارد، زمینهها و شرایط مورد نیاز است یعنی امری در ساحت سیاسی دارای اهمیت و به قولی استراتژیک میشود و برای تحقق آن، تمامی برنامهها و پروژهها به گونهای طراحی میشود که تحقق پیدا کند. در آن گستره، بسیاری از دانشجویان فعال میشوند و مشارکت میکنند و این مقوله تبدیل به یک جنبش میشود.
* چه زمانی این جنبش از حالت خود خارج میشود و مرحلهای دیگر را تجربه خواهد کرد؟
** در زمانی که آن ضرورت، رفع یا درجه اهمیت آن کاسته شود.
* به طور مصداقی چرا امروز در ایران جنبش نداریم؟
** به این دلیل که یک؛ خواسته یا ناخواسته، زمینه انتشار آگاهی محدود شده است یعنی اهمیت و حساسیت بعضی مطالب برای دانشجویان، مبهم یا در پرده است. اگر دانشجو به آن آگاهیها دست پیدا کند، این احساس وظیفه اجتماعی و سیاسی آنها خود را نشان میدهد و بارز میشود. دو؛ هدف کمرنگ شده است.
امروز اگر جنبش دانشجویی بخواهد شکل بگیرد، در ابتدا باید بداند به دنبال چیست و آن هدف اصلی چیست که بخواهد برای آن جنبش شکل بگیرد. جنبش و انتشار آگاهی و حرکتها و برنامهها و فعالیتهای جنبش در آن راستا سازماندهی میشود. زمانی که این موارد، مفقود است، شاهد شکلگیری جنبش نیستیم.
* چرا امروز لوازم مورد نیاز برای تشکیل جنبش دانشجویی مفقود شده است و نوعی سرگردانی و بیهدفی در دانشجویان دیده میشود؟
** این به نوع جامعه آگاهی ما برمیگردد. به این معنی که امروز شرایط کشور را چقدر بحرانی میدانم یا نمیدانم و برای آن ساحت سیاسی، چه هدفهایی دارم که میخواهم به آن برسم. به اینها نرسیدهایم، نه اینکه هدفی نمیتوان داشت و نیست. شاید ما روزانه، مطالب متعددی بخوانیم که یکی در مورد فقر، دیگری درباره فحشا و… است؛ معضلات اجتماعی بسیاری داریم. در ساحت سیاسی نیز مسایل متعددی مطرح است اما اینکه یکی از این اهداف، پررنگ میشود و روی آن کار فکری و انتشار آگاهی و پس از آن برنامهریزی صورت میگیرد. نمیخواهم بگویم جنبشها اصلاً سازماندهی ندارند اما تقریباً به این صورت است. عموماً جنبشها خودجوش و مواد محرک آن، آگاهیها و ارتباط هستند. ارتباطاتی که الزاماً سازماندهی شده نیستند و خودجوش هستند اما مبتنی بر آگاهی، هدف و برنامههای گروهی و جمعی و نه سازمانی است.
* برجستهترین عامل در کاهش اثرگذاری جنبشهای دانشجویی از موقعیتی که به توقیف یک روزنامه –سلام- با آن شدت واکنش میدهد تا وقتی که حتی یک بیانیه از آنها در موضوعات سیاسی امروز نمیبینیم، کدام است؟
** امروز تشکیلاتی به نام جنبش نداریم اما تشکلهای دانشجویی بیانیه میدهند. امروز دانشجوها به مسایل روز واکنش دارند اما یک جنبش به شمار نمیروند.
* چون جنبش نیست، تأثیرگذاریاش کم شده است؟
** بله! جنبش میتواند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد. تا فردی موضوعی را به صورت درونی باور نکند، شاید به سمت آن نیز حرکت نکند. در ابتدا باید آن باور را به وجود آورد.
* بهنظر میرسد همان فعالیتهای دانشجویی نیز آن طور که باید و شاید دیده نمیشود. این موضوع یا نقص آگاهی با وجود دوره سلطه دنیای مجازی، شبکههای اجتماعی و عصر عمومی شدن اطلاعات چطور قابل توجیه است؟
** این ارتباطات است؛ آگاهی غیر از ارتباطات است. آگاهی یعنی من از طریق این ارتباطات، مطلبی را درک کنم و عمیق و تبدیل به باور شود و این موضوع، دغدغه حیات سیاسی، اجتماعی، فردی و … من باشد. اغلب افراد در زندگی شخصی نسبت به مسایلی دغدغه دارند و تمام تلاش آنها تحقق آن است؛ به همین دلیل شاید شکست هم بخورند اما باید این راهها را بروند چون اعتقاد دارند که باید انجام شود. به طور مثال یک گره تئوریک در ذهن شماست که میخواهید بدانید مانیفست اصلاحات چیست. اگر این موضوع واقعاً مشکل تئوریک و دغدغه ذهنی شما باشد، به دنبال پاسخ به آن هستید و اگر جایی سخنرانی در این مورد باشد یا مقالهای نوشته شده باشد یا… از آن استفاده میکنید تا به آرامش برسید و زمانی آرام خواهید شد که بتوانید آن هدف را محقق کنید. به این آگاهی گفته میشود. درست که شاهد انتشار گسترده مطالب هستیم اما آیا این مطالب، من را آگاه میکند؟ یا مساله من هست یا نیست؟ چقدر نهادینه میشود و حس مشترک پیدا میکند؟
* چرا امروز این مطالب منجر به آگاهی نمیشود و در روزگاری دیگر دادههایی کمتر از آن آگاهیآفرین بود؟
** چرا که دغدغههای ما یا در پرده ابهام قرار دارد یا نسبت به آن تردید داریم یا از ما پنهانش میکنند و اجازه نمیدهند بفهمیم. تمام این موارد در این مورد دخیل است.
* تغییر نسلها در تغییر عملکرد دانشجویان چقدر تأثیر داشته است؟
** تغییر نسل قطعاً تاثیر دارد. در آنجایی که انتقال تجربیات صورت میگیرد، این تأثیر منفی یعنی شکاف نسلی کمتر میشود. اگر این تجربیات منتقل نشود، شکاف نسلی بیشتر خواهد شد. زمانی که از انتقال حرف میزنیم، بحث به فضای سیاسی، فرهنگی و امنیتی جامعه هم برمی گردد. گاهی در فضایی هستیم که این انتقال به سادگی صورت نمیگیرد و هزینه دارد.
مجموعهای از عوامل از جمله هزینه سنگین صحبت، ناامیدی، انگیزه نداشتن و... در شرایط امروز دانشجوها اثرگذار است اما باید دقت کرد که به قول استادان روششناسی، روشهای تقلیلگرایانه را به کار نگیریم. نباید مجموعهای از عوامل را به یک عامل محدود کرد. باید نگاه سیستمی داشت و عوامل گوناگون را دید. در وضعیت فعلی جنبش دانشجویی همه این موارد را با هم داریم. ضعف آگاهی داریم، اولویتها را نمیشناسیم، افراد استراتژیست نداریم و در عین حال سرخوردگیهای اجتماعی و نفعگرایی شخصی داریم.
زمانی که نفعگرایی تقویت میشود و فرد به دنبال آن است که باید به این مدارج یا به این خواستههای شخصی برسد، چه بسا ریسک نکند و ریسکپذیری وی به شدت پایین بیاید. این موضوع در فضای حرکت سیاسی او نیز اثرگذار خواهد بود و محافظهکار خواهد شد و گاهی نمیتواند بسیاری از مسایل را عنوان کند. همه این مجموعه میتواند یک جنبش را به تعویق بیاندازد، شکوفا کند، به نتیجه برساند یا از شکوفاییاش جلوگیری کند. نباید به دنبال یک عامل بود. اولین مورد، ایمان و باور به هدف، دوم آگاهی نسبت به آن هدف و سوم عدم وجود مجموعهای است که بتوانند این عوامل را فعال و برنامهریزی کنند.
* بحث نفعگرایی شخصی -که در صحبتهایتان به آن اشاره کردید- چه نسبتی با هژمونی ثروت در جامعه دارد و دانشجویان چقدر متاثر از این مساله هستند؟
** از نگاه روانشناختی اجتماعی، هنگامی که در یک جامعه، فقر -فقر در همه ساحتها یعنی اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... وجود دارد، موجب نوعی فشار میشود. اولین قربانی آن فشار، اعتماد به نفس انسانها و روحیه انسانهاست. بازخورد روانی این وضعیت، آن است که افراد برای فرار از این شرایط و به وجود آوردن شرایطی بهتر، بعضی از خط قرمزها یا بعضی مواردی که از نظر اخلاقی، اعتقادی و سیاسی، آنها را به عنوان حدود یا آرمان ترسیم کردهاند را زیرپا بگذارند یا از آنها عبور کنند. در این وضعیت است که تبدیل به افرادی نفعگرا میشوند. در بسیاری از موارد، این اتفاق در بین دانشجویان در حال رخ دادن است. در زمانی ما تکلیفگرا و وظیفهگرا بودیم...
* اما امروز نتیجهگرا هستیم؟
** بله! به طور مثال دانشجویان در جهاد سازندگی به شکلی گسترده به روستاها میرفتند و کمک میکردند. یکی مهندس بود، دیگری تأسیسات و دیگری مهارتی دیگر داشت. به روستاها میرفتند و با داشتههای خود، روستایی را آباد میکردند. اصلاً هم به دنبال این نبودند که کسی به آنها کمک مادی کند یعنی به ایمان، باور و آگاهی درونی رسیده بودند و به آن هدف فکر میکردند که من باید در جامعه مفید باشم. در این جا خود و منافع خود را نمیدید و معتقد بود منافعش در منافع جمع است و با تحقق منافع جمع، در درازمدت خود اوست که در رفاه خواهد بود. این یک نگاه است که عکس آن هم وجود دارد یعنی آنجایی میروم که منافع من تأمین شود. این نگاه از ابتدا فاجعه است. این نقطه، جایی است که در حال عدول از بعضی ارزشهای انسانی یا بعضی ارزشهای ایدئولوژیک هستیم.
* میتوان گفت ابهام در هدف، برخوردهای مقطعی و فقر و هژمونی ثروت موجب مرگ جنبش دانشجویی در ایران شده است؟
** من نمیگویم مرگ جنبش دانشجویی؛ مرگ یعنی تمام میشود و دیگر امکان احیای آن نیست. مرگ یک جنبش یعنی تا سالها، دیگر جنبشی نخواهید داشت.
* و شما درباره فعالیتهای دانشجویی در ایران، این آینده را نمیبینید؟
** در هیچ جا نمیشود این پیشبینی را داشت. هیچ وقت جنبش نمیمیرد. جنبش، شرایط و زمینه میخواهد و خود آن بستگی به الزامات و لوازمی دارد. در صورت تحقق آن لوازم و زمینهها جنبش به وجود میآید. نخبگان، دانشگاهیها و آنهایی که در رشتههای متنوع علوم سیاسی، جامعهشناسی، اقتصاد و فرهنگ، دستی دارند، باید کمی ملموستر هدفگذاری و انتشار آگاهی کنند و روشهای بهتری بیابند. البته حاکمیت هم باید همکاری کند چون اگر فضا بسته باشد، حاکمیت ضربه میخورد. علت بقای نظام جمهوری اسلامی ایران این است که در بسیاری از موقعیتها این فضاها را ایجاد کرده است. آن زمانهایی که فضا را بستهاند، حاکمیت ضربه خورده است. در دوره هشت ساله آقای احمدی نژاد به دلیل بسته بودن فضا است که فساد افزایش مییابد و حاکمیت ضربه میخورد. به دلیل نبود چشم بینا، پنهان بودن همه چیز، نبودن ناظر، رد و بدل نشدن اطلاعات، صورت نگرفتن انتشار آگاهی یا محدود و کانالیزه شدن آن شاهد اختلاسهای فراوان و … هستیم و حاکمیت ضربه میخورد. بر این اساس حاکمیتها همیشه سعی کردهاند که برای حفظ و بقای خود بتوانند فضای آزادی به وجود آورند. برخی از حکومتگران ما فکر میکنند با بستن فضا و کنترل بیش از حد، میتوان حکومت را حفظ کرد در حالی که عکس آن صادق است. البته هر کشوری باید بر فضاها و روزنههایی مثل جاسوسی یا ارتباط با بیگانگان برای براندازی و کودتا و … که غیرمتعارف و واقعاً خلاف امنیت ملی است –نه در نگاه سلیقهای عدهای بلکه واقعاً این ویژگی را داشته باشد- حساس باشد. منظور صحبت ما در فضای داخلی، روند عادی انتشار اخبار و اطلاعات و آگاهیهای جمعی است. بر فرض اگر وزیری مرتکب اشتباهی شد، نباید به این صورت باشد که به دلیل مقامش از اشتباهش چشمپوشی شود یا در مقابل رساندن خبر آن به گوش مردم، مقاومتی باشد. این روش، نادرست است و آنچه مربوط به حقالناس و مردم میشود، مردم باید به صورت شفاف مطلع باشند. گاهی مسوولی فعلی دارد که به حوزه شخصی او مربوط میشود و نباید آن را افشا کرد ولو رفتار نادرستی باشد. ما حق نداریم آبروی کسی را ببریم و به حیطه شخصی افراد وارد شویم اما در جایی که حقالناس است و افراد کاری انجام دادهاند که حقوق مردم را ضایع میکند، وظیفه رسانه است که آن را اظلاعرسانی کند.
هیچ اشکالی ندارد و باید بی لکنت زبان و بدون تهدید امنیتی و سیاسی بگوید و اگر در این زمینهها تهدیدی متوجه رسانه باشد، حکومت ضربه خواهد خورد. چرا که مخفی کردن این امور، به شکلی دیگر آنها را نهادینه میکند و چشم باز میکنند و میبینند که سیستم دچار فساد شده است. به طور مثال در شهرداریها و وزارتخانهها و … تا پول ندهند، رشوه ندهند، کارشان راه نمیافتد و فساد فراگیر شده است. در هر ارگانی کاری برای انجام داشته باشید، میبینید آنقدر هزینههای غیرمتعارف و تحمیلی وجود دارد که همه آنها را از کار میاندازد. در چنین سیستمی کسانی میتوانند بالا بیایند که قدرت و ثروت دارند که در اقلیت هستند و اکثریت جامعه زیر فشار این فساد سیستمی له میشوند. عدهای قدرتمند و ثروتمند این هزینهها را پرداخت میکنند و به ثروتهای مضاعف دست مییابند و هم بر قدرت و هم بر منابع کشور و سیطره پیدا میکنند. این است که در جامعهای ۹۰ درصد ثروت جامعه در دست ۱۰ درصد آن جامعه است. در این شرایط است که به دلیل نبود نظارت، فساد نهادینه میشود. در اینجا نیاز به یک خانهتکانی در بحث ساختار حقوقی و ساختار حقیقی یعنی هم در قوانین و الزامات آن و هم در افراد و شبکههایش داریم.
چرا در زمانی اختلاس سه هزار میلیاردی بابک زنجانی چنان برد سنگینی در فضا دارد و جامعه حساس بود یا در موارد مشابه و حتی کمتر در گذشته فضای بسیار سنگینتری را شاهد بودیم، اما امروز این مسایل عادی شده است. همه این وضعیت به دلیل آن است که در مدتی فضا بسته بود، هزینه اطلاعرسانی بالا رفت و این فسادها شکل گرفت نهادینه شد. این عادی شدن فساد، فاجعه است. این مسایل متعددی است که در جامعه هر روز رخ میدهد و دانشجو میتواند روی آنها حساس باشد و برای آن سازماندهی کند.
* دقیقاً در دنیای امروز هم موضوعات این چنینی برای برانگیختن دانشجو و عمل کردنش به عنوان موتور محرکه جنبش دانشجویی فراوان است، اما این حساسیت را نمیبینیم. نقش نظارتی دانشجو چگونه فعال خواهد شد؟
** نمیدانم. من نمیتوانم بسیار دقیق قضاوت کنم که چرا جنبش دانشجویی امروز ساکت است و ثانیاً چه باید انجام دهد. دانشجوهای امروز، استراتژیست ندارند. مجموعه تشکلهای دانشجوی باید افرادی را داشته باشند که رصد کنند امروز چه موضوعات استراتژیکی وجود دارد که باید انتشار آگاهی داده شود. امروز شاهد غلبه فردیتگرایی و نفعگرایی در جامعه هستیم بنابراین دانشجویان باید از این پوسته خارج شوند تا بتوانند نقش مورد سوال شما را ایفا کنند. تشکلهای دانشجویی و خود مجموعههایی که کار دانشجویی میکنند، باید این استراتژی را استخراج کنند و بعد به انتشار آگاهی بپردازند و پس از آن برنامهریزی کنند. باید ایدهها را از نخبههای جامعه بگیرند و با اساتید بنشینند.
* نخبگان در زمینه آگاهی دادن به دانشجویان چگونه عمل کردهاند؟ آیا در خود این گروه نیز با انفعال رو به رو هستیم؟
** خیر! زیرا تشکلها یک نقش و اساتید به صفت فردی، یک نقش دیگر دارند. کارکرد آنها همسان نیست. وقتی از یک تشکل صحبت میکینم، متفاوت از زمانی است که از یک فرد حرف میزنیم. از این افراد میتوان در جهت تقویت سازمان استفاده کرد. این اساتید و فرهیختگان میتوانند به بدنه دانشجویی، فکر و ایده دهند.
بر فرض مطرح کنند که استراتژیکترین مساله امروز ما بر فرضا در حوزه اقتصادی این و در حوزه سیاست، آن است. سپس در برنامهریزی و اقداماتی که باید انجام دهند، آنها را راهنمایی کنند. دانشجویان هم باید این پیشنهادها را به هم اندیشی و همفکری خود بگذارند، به راه حل و برنامه برسند و آنها را منتشر و اطلاعرسانی کنند.
http://www.mardomsalari.net/4477/page/7/27600
ش.د9604186