(روزنامه جام جم ـ 1396/09/14 ـ شماره 4987 ـ صفحه 8)
** در هر جامعه به لحاظ فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، مجموعهای از گفتمانها وجود دارد که تعامل آنها و برآیندی که حاصل میشود، حیات فکری، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن جامعه را شکل میدهد. یکی از گفتمانهای رایج جامعه ما که قبل از انقلاب هم موجود بود و با ایدئولوژیسازیای که اتفاق افتاد به انقلاب اسلامی تبدیل شد، گفتمان اسلامگرایی، اسلام سیاسی یا جنبشهای اسلامی بوده است. این گفتمان در مقطع انقلاب اسلامی به صورت هژمون درآمد. در عین حال، گفتمانهای دیگری در سطح جامعه وجود داشت؛ مثل گفتمان چپ که تلفیقی از مارکسیسم، لنینیسم و مائوییسم بود. گفتمان لیبرال هم در جامعه مطرح میشد که گاه در سایه و گاه در آفتاب به سر میبرد. در جهتی گفتمان سلطنتطلبها بود که ناسیونالیسم باستانگرا را با چاشنی سلطنتطلبی بیان میکرد و در کنار سایر گفتمانها از سوی حکومت دوران قبل از انقلاب، ایدئولوژیسازی نسبت به آن صورت میگرفت. گفتمان چپ در آن زمان منتقد، اپوزیسیون و انقلابی محسوب میشد که نظام سیاسی شاه را برنمیتابید. برعکس آن، گفتمان راست انقلابی نبود و مجموعهای از دال مرکزی خودش و دالهای شناور خودش را داشت. گفتمان اسلامگرا هم خصوصا از سال 42 انقلابی بود. بخشی از این گفتمانها معناسازی میکردند و بخش قابل توجهی از مردم را به خیابانها میآوردند؛ مثل گفتمان اسلامی و گفتمان چپ.
* بنابراین گفتمان اسلامگرا تنها محدود به نظریهپردازی نبود، بلکه کنش سیاسی روشنی داشت.
** بله، این گفتمان در مرحله مفهومسازی گفتمانی باقی نماند بلکه به جریان تبدیل شد. از یاد نبریم، گفتمانها برای زنده و پویا ماندن به بازسازی، مفهومسازی، ابداع و نوآوری نیاز دارند. گفتمانها در حالت راکد میمیرند و اگر پویایی لازم را نداشته باشند، در رقابت با رقیبی که از این خصلت برخوردار است، از بین میروند. یکی از لازمههای بقای گفتمانها، تجدیدحیات، بازسازی و خلق خردهگفتمانهاست.
* به عبارت دیگر، نظام خلق حقیقت باید استمرار پیدا کند.
** همین طور است. گفتمانها باید آنقدر تازه باشد تا مورد اقبال قرار گیرد و نظام معنایی آن به طرفدارانش کمک کند تا بتوانند شرایط جدید را با آن نظام معنایی بفهمند و تحلیل کنند. این پدیده در انقلابها مضاعف است. انقلابهایی که براساس گفتمان شکل میگیرند، برای این که بتوانند تداوم انقلاب را تثبیت کنند، نیاز مضاعف به بازسازی و احیای گفتمانی خود دارند. گفتمان اسلامگرایی که از آن ایدئولوژی اسلامی درآمد و به ایدئولوژی انقلاب اسلامی تبدیل شد، بعد از پیروزی نیاز دائم داشت که در ایستگاههای مختلف، بازسازی و خلق خرده گفتمانهای جدید را انجام دهد و ترمیم گفتمان کند، به گونهای که نظام معنایی فعال و پویایی را بسازد که شرایط جدید را تبیین کند. این گفتمان باید دالهای شناور جدیدی را خلق کند که حول دال مرکزی، مفهومسازی و تبیین گری را انجام دهد. انقلاب اسلامی از این قاعده مستنثنا نیست. با توجه به چالشهایی که انقلاب اسلامی در خودش با آنها مواجه شد و اتفاقات محیط بینالملل، بردارهای تحولات داخلی و بردارهای تحولات خارجی، گفتمان انقلاب اسلامی را به جایی میرساند که آن را گریزی از مفهوم تمدن اسلامی نیست. سیر تحولات گفتمانی و تحول حوادث درون و برون جامعه ایران، ایجاب میکند که تحولی در محتوای گفتمان انقلاب اسلامی به وجود بیاید. شایستهترین، غنیترین و مناسبترین مفهوم برای این که بتواند به شرایط درونی و بیرونی جامعه ایرانی کمک کند، تمدن نوین اسلامی است.
* بنابراین میتوان گفت، تمدن اسلامی دال مرکزی آن گفتمان میشود؟
** دال مرکزی گفتمان اسلام سیاسی، حکومت اسلامی است که در جمهوری اسلامی شکل گرفته ولی در این مقطع تمدن اسلامی دال شناور فعال و پویای حکومت اسلامی است تا بتواند، حیات این حکومت را تضمین کند.
* براساس بیانات رهبر معظم انقلاب، ما پنج مرحله برای رسیدن به تمدن اسلامی داریم: انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی. آیا میشود هر کدام از این پنج مرحله را دال مرکزی گفتمان انقلاب اسلامی در مقطع تاریخی خاص خود دانست؟
** موضوعی که میگویید، میتواند به عنوان نظریهای باشد که این پنج مرحله طی شود و به نوعی قیاسی است. آنچه من میخواهم عرض کنم، استقرایی است. به مفهوم این که تحول هستها، جامعه اسلامی و انقلاب اسلامی را به جایی رسانده که تلاش میکند با مفهوم تمدن نوین اسلامی، خود را بازسازی معنایی کند. باید دید، در درون و برون چه اتفاقی میافتد. درون انقلاب اسلامی به دلیل عظمت و اهداف والایی که برای خودش تعریف کرده، خیلی زود در رقابت تمدنی با تمدنهای موجود خصوصا تمدن مسلط یا تمدن غرب قرار میگیرد. یعنی نظام معنایی انقلاب اسلامی ایران از بنیاد با تمدن هژمون یا تمدن غرب درگیر میشود.
* اوایل انقلاب فقط بحث هژمونی تمدن غرب مطرح نبود و ما شاهد تبلیغات گفتمان کمونیستی هم بودیم. در آن مقطع، گفتمان اسلامگرا با هر دو قطب گفتمانی مسلط درگیر میشود؟
** جنبش اسلامی ایران با تمدن غرب آشکارا به چالش برمیخیزد، چون نظام سیاسی ایران قبل از انقلاب مستظهر به پشتیبانی با غرب بود و در بلوک غرب تعریف میشد.
* در رابطه با بلوک چپ، حضرت امام(ره) جملهای دارند که میگویند مارکسیسم به موزه تاریخ میپیوندد. گویی گفتمان مارکسیسم پویایی خود را از دست میدهد. شاید برای همین است که شما اصرار دارید، رقیب اصلی گفتمان انقلاب اسلامی را گفتمان غربی بدانید؟
** بله، گفتمان چپ عملا از دور خارج میشود. انقلاب اسلامی ایران به دلیل این که نظام شاهنشاهی در بلوک غرب قرار داشت، بعد از انقلاب با تمدن غرب به لحاظ سیاسی و فکری درگیر میشود. تمدن غرب، تمدنی ماده پایه و لذت پایه و سودمحور و منفعت محور است، اما انقلاب اسلامی ایران تمدنی ماده معنا و اخلاق محور و فضیلت محور است.
* به عبارت دیگر یک انسان هابزی را تبدیل به یک خلیفهالله میکند... .
** حداقل این تصویر را دارد و آن را شدنی میداند. اگر گفتمان انقلاب ایران مستحکم شود، صرف وجودش کیش و ماتی برای تمدن غرب خواهد بود. حداقل تمدن غرب این تصور را دارد.
* با چنین تعریفی، دستکم تمدن غرب نمیتواند به تعبیر فوکویاما مدعی پایان تاریخ شود.
** بله. ادعای غرب این است که تنها یک تمدن میتواند بشر را اداره کند و آن هم انسانمحور و مادهمحور است. این گفتمانها با هم در میافتند. در این چالش به دلیل این که جامعه ایران به نسبت تمدن غرب حالت فرودست داشته و چند قرن ادامه پیدا کرده و تمدن اسلامی از دوران شکوفایی خود فاصله بسیار گرفته بود. در این حالت ایران نیز در دایره تمدن اسلامی یک تمدن فرودست در مقابل تمدن فرادست غرب بود. در نتیجه براساس قاعده ظروف مرتبطه (یعنی وقتی ظرف بزرگی در بلندی قرار بگیرد و آن را تمدن فرادست به حساب آوریم و تمدنهای فرودست به مثابه ظرفهای کوچکتر در پایین دست به صورت نیمه پر باشند، ارتباط باعث میشود که محتوای آن ظرف بزرگ در ظروف کوچکتر بریزد)، جامعه اسلامی ایران و انقلاب اسلامی با این چالش مواجه میشود که با غرب به لحاظ معنایی همخوانی ندارد ولی در عین حال، دستاوردهای تمدنی غرب شامل بخشی از علوم و تکنولوژی را گریزی نیست که استفاده کند. بخشی از دال مرکزی و دال شناور غرب، درون جامعه ایران مقبولیت پیدا میکند. در نتیجه تفکر اسلامی که خمیرمایه انقلاب اسلامی ایران بوده با چالش در درون مواجه میشود که با غرب چه باید کرد. بالاخره باید همه مظاهر تمدنی غرب را بپذیریم یا نه، یا بخشی را بپذیریم و بخشی را نپذیریم. نظرات مختلفی مطرح شده است. گروهی که معتقدند بخشی از تمدن غرب را بپذیریم، به دو دسته تقسیم میشوند. گروهی میگویند بخش کاربردی تمدن غرب مانند تکنولوژی، محصول یک تمدن نیست بلکه حاصل استمرار و تلاش تاریخی بشریت است. بنابراین میتوان این بخش از تمدن غرب را پذیرفت. ایده مرحوم دکتر شریعتی همین بود که این مساله در انقلاب هم بازسازی و از سوی برخی جریانها به رسمیت شناخته شد. تفکری هم در بعد از انقلاب قویتر شکل گرفت، بر این مبنا که چون غرب یکپارچه است، باید همه مظاهر آن را بپذیریم یا هیچ کدام را نپذیریم. این مساله تبدیل به چالشی در درون گفتمان انقلاب اسلامی شد و این سوال مطرح بود که با تمدن غرب چه باید کرد. ضرورت ایجاب میکند، مفهومی تعریف شود که بتواند ظرفیتی را برای انقلاب اسلامی تدارک ببیند تا هم مجموعه درون خود را توجیه و هم افق را ترسیم کند تا در رقابت با تمدن مسلط غرب ادامه حیات دهد.
* بویژه آن که ما یک اسلام آمریکایی داریم که از موضع دین، با تمدن غرب همراهی میکرد.
** بله، جمهوری اسلامی به جایی میرسد که تعامل خردش با تمدن غرب با چالش مواجه میشود. بنابراین باید کلی را تعریف کند که با کل تمدنی غرب هماوردی کند. این زمانی اتفاق میافتد که تمدنی ساخته شود. اضلاع تمدن شامل فلسفه، دین، اخلاق، زیبایی شناسی، معماری، هنر و زبان است. این مجموعه همگن و منسجم، تمدن را شکل میدهد. ایران در سینما فیلمهای موفقی میسازد که برخلاف تمدن غرب در آن از سکس و خشونت خبری نیست. از همین رهگذر میتوان به توفیقات انقلاب اسلامی در فلسفه، معماری و مباحث فکری اشاره کرد. البته بخشهایی از آن ناهمخوانی دارد، به دلیل این که بالغ نیست و هنوز در ابتدای راه است. بنابراین لازم است، گامهای پراکنده در قالب افقی که در نظر گرفته شده جهت پیدا کند تا بتواند منظومه کامل را بسازد. این همان بحث تمدن اسلامی است که در درون یک ضرورت میشود.
انقلاب اسلامی یک افق 1404 دارد و باید یک افق 1440 نیز داشته باشد و این برنامه را برای 50 سال بعد باید داشته باشد تا همه مظاهر تمدنی در یک سمت و سوی مشخص رشد پیدا کند. در این مقطع داشتن یک افق تمدنی به گفتمان انقلاب اسلامی انسجام میبخشد. بموقع بودن این ضرورت زمانی خودش را بروز میدهد که ما شاهد نوعی بیداری تمدنی در جهان هستیم. یعنی تمدنهای کهنی که تا چند سال قبل به نسبت تمدن غرب فرودست محسوب میشدند از بخشهای مهمی از تکنولوژی نوین برخوردار هستند ولی نظام معنایی خود را که به این سختافزار معنا بدهد، ندارند. در نتیجه دنبال این هستند که با تکیه بر گذشته خودشان سازههای تمدنی نوینی بسازند که معنابخش پیشرفت و ترقیشان باشد. به طور مشخص، چین و روسیه در پی تحقق چنین هدفی هستند. چینیها دومین اقتصاد جهان بوده، اما بعد از گذشت دو دهه به اولین اقتصاد جهان تبدیل میشوند. در عین حال، خطری که احساس میکنند این است که اگر این پیشرفت سختافزاری از سازه نظری بیبهره باشد، در تمدن غرب استحاله میشود. این مساله برای رهبران چین قابل قبول نیست. به نظر من یک نهضت بیداری تمدنی در چین در حال شکلگیری است که تلاش میکند با آیین کنفوسیوس و سنن کهن چینی بنیادهای تمدن جدید را بسازد که دیگر انسان چینی انسان غربی نباشد. همچنین روسیه تلاش میکند با نگاه ارتدوکسی این هدف را محقق کند. تلاشهای بیرونی روسیه هم بر همین رویه مبتنی است و میخواهد میان خود و غرب به رهبری آمریکا به لحاظ سیاسی و اقتصادی تمایز قائل شود.
* شما از نظریه برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون سخن میگویید...
** این همان حرفی است که هانتینگتون بعد از فروپاشی شوروی بیان کرده بود. او البته از چالش تمدنی سخن به میان آورده بود و بعضی از آن جنگ تمدنی تعبیر کردند. در حالی که بهنظر من، جنگ تمدنی نیست ولی قطعا چالش تمدنی است.
* پس شما همان تقسیمبندی نهگانه هانتینگتون را دارید؟
** خیر. من از ضرورت درونی شروع کردم. ضرورت درونی، ما را به جایی میرساند که به لحاظ شرایط امروز زیست در جهان، ما از یک تک درخت صحبت نمیکنیم بلکه شبیه ما تمدنهای دیگری که در گذشته ریشه دارند، برای ماندن در دنیای جدید صحبت از احیای تمدنی میکنند. در دنیای جدید، تمدن، هویت بخش میشود. سرزمینهای مختلف برای این که تمایزی میان خود و دیگری ایجاد کنند، با نام و مفهوم تمدن این معنابخشی را انجام میدهند. مثل تمدن چینی، روسی، اسلامی و...؛ هانتینگتون در بحث چالش تمدنها میگوید از 9 تمدنی که شکل میگیرد، تمدن اول تمدن مسلط غرب است که هشت تمدن دیگر آن را به چالش میکشد. او در بررسی این موضوع از کنار شش تمدن میگذرد و دو تمدن را خیلی جدی میداند. یکی تمدن چینی که به لحاظ اقتصادی غرب را به چالش خواهد کشید و دیگری تمدن اسلامی که به لحاظ فرهنگی با تمدن مسلط غرب چالش خواهد کرد.
* همان نظریه امالقری که نقش رهبری برای ایران قائل است... .
** دقیقا. اگر قرار باشد این کشورها پیشرو داشته باشند، چهار با پنج کشور مثل مصر، عربستان، ترکیه، اندونزی و ایران میتوانند این نقش را ایفا کنند. مصر در شرایط جدیدی که برای این کشور رخ داده به حاشیه رفته و ترکیه قدرت جدی است. اندونزی به دلایل شرایطی که دارد، به عنوان گزینه جدی مطرح نیست. عربستان به لحاظ وجود مکه و مدینه و از نظر فکری مطرح است، اما در سالهای اخیر با شکستهای پیدرپی روبهرو شده است. بیش از هر زمان دیگری، ایران به عنوان گزینه جدی مطرح است بویژه آن که آن چیزی که تمایز جدی با غرب پیدا میکند، اسلام سیاسی است، نه اسلام سنتی، محافظه کار و وهابی.
* بگذارید همینجا به یک خط تبلیغات منفی رسانههای غربی و عربی اشاره کنم که محور ایرانهراسی است. آنها میگویند ایران بهدنبال تمدن اسلامی نیست، بلکه میخواهد امپراتوری پارس را احیا کند. به ادعای آنها ایران میخواهد با چیرگی بر کشورهای اسلامی، همان سلطه ژئوپلتیک تاریخی خود بر غرب آسیا را احیا کند. پاسخ شما به این ادعا یا به این صورتبندی ضدایرانی مساله چیست؟
** در مقام رقابت، رقیبان ایران اگر بخواهند گزینههایی را برای مهار کشورمان انتخاب کنند، یکی از مطرحترین گزینههای ادعایی، موضوع احیای امپراتوری پارس و هلال شیعی است. این رویکرد، باعث ایجاد دوگانه دیرین عرب و عجم میشود و با همین ادعا میخواهند خیز بلند ایران را در لب مرزهایش زمینگیر کنند. در گام بعد موضوع هلال شیعی را مطرح میکنند. این رویکرد استفاده از جغرافیا و تاریخ برای مهار ایران است. هانتینگتون در بحث چالش تمدنی، لبه تماس میان تمدن اسلام و غرب را خونین توصیف میکند. آنها سعی کردند این لبه خونین را به درون تمدن اسلام برگردانند. به جای این که تمدن اسلامی در برخورد با تمدن غرب یکپارچه شود، جهان اسلام با موضوعات موهومی مثل تمدن پارس درگیر میشود و جنگهای شیعه و سنی راه میافتد. داعش پیاده کننده این لبه خونین در جهان اسلام بود. اقدامات محمد بن سلمان نیز در درون همین طرح قابل ارزیابی است. آنها در تلاش هستند، هویت تمدن اسلامی شکل نگیرد. صدام در تلاش بود، این طرح را اجرایی کند. او تلاش کرد، خود را نماینده عرب در مقابل فارسها بداند.
* بله، به او میگفتند، سردار قادسیه که نمادی از یک پیشینه چالشبرانگیز تمدنی است...
** به همین دلیل مورد حمایت بخشی از مخالفان ایران قرار گرفت. در دوره جدید هم تلاش میشود دوگانه عرب و عجم و شیعه و سنی براه بیفتد. در نظم نوین چند تمدنی، تمدنی قابلیت بیشتری برای اجرایی شدن دارد که از انسجام بیشتری برخوردار باشد.
* بگذارید به یک نقد دیگر بپردازم. برخی معتقدند، عاملی که باعث موفقیت برای تمدن اسلامی بویژه جمهوری اسلامی شده، این نیست که ایران وزن برجستهای دارد بلکه به خاطر ناکامیهای تمدن غرب است. در مقطعی از تاریخ که جنبشهای آزادی بخش شکل گرفته بود، برخی تحلیلگران شکلگیری و موفقیت این جنبشها را به شکست استعمارگران نسبت میدادند. آیا موفقیت فعلی ایران، ناشی از مجموعه اشتباهاتی است که تمدن غربی کرده و به همین واسطه شرایط برای تنفس ایران مهیا شد و اگر به تعبیر ترامپ دوباره آمریکا رویکرد سرکوبگرانه اتخاذ کند، این مساله باعث عقبنشینی ایران میشود؟ یا این مساله به جوشش درونی برمیگردد و ربطی به ناکامی غرب ندارد و ما به لحاظ مفهومی از چنان جوششی برخورداریم که قدرت غرب را به حاشیه میرانیم؟
** به پرسش شما از دو منظر پاسخ میدهم. در منطقه کنونی که 10 تا 15 کشور وجود دارند، چرا ایران میتواند از این موقعیت بهره مند شود و چنین توفیقی نصیب کشورهای دیگر نمیشود؟ در احیای تمدنی، متعرض ایران میشوند، چون ایران در دو مقطع شکوفایی تمدنی دارد. اینها از خود میپرسند چرا به مقطع سوم دستیابی پیدا نکند؟ ببینید، فیلم 300 درباره ایران ساخته میشود و قصد تخریب مظاهر تمدنی ایران را دارد. چرا؟ چون این پتانسیل و توانمندی را در تمدن ایران میبیند. ایران حتی در موضوع بیداری اسلامی الهامبخش بوده است. نکته دیگر درباره ضعف غرب و قوت انقلاب اسلامی است. غرب چه کاری میتوانست انجام دهد که انقلاب ایران را مهار کند؟
* جنگ، تحریم، فشار سیاسی... .
** همه تنگناها را ایجاد کرد، اما ایران دوباره مسیر ترقی را پیمود و این مساله البته به سرمایهگذاری ایران در گذشته هم مربوط میشود. مثلا زمان صدام مخالفان او اعم از شیعیان و کردها سرکوب شدند و بخشی از آنها که توانستند فرار کنند، به ایران پناه آوردند. هر نظام سیاسی که با قهر حکومت کند و ساقط شود، قویترین اپوزیسیون آن نظام به قدرت میرسد. تمدن غرب، قصد مهار ایران را با صدام داشت، اما بعدها زمینه سقوط او را فراهم آوردند. همین مساله باعث شد، قویترین اپوزیسیون صدام که در ایران بودند، طی روندی دموکراتیک قدرت را در عراق به دست بگیرند. برخی قصد ملامت ایران را دارند و میگویند، چرا ایران در عراق نفوذ پیدا میکند در حالی که این گریزناپذیر است، چون اپوزیسیون صدام در دوران حاکمیت او در ایران حضور داشت. طبعا عراق از این پس به همراه ایران محور مقاومت شد. سوریه و لبنان هم که در این محور فعالیت میکردند. بنابراین ایران در طی یک مسیر به مرزهای دریای مدیترانه رسید. دقت کنید، به لبه تمدنی با غرب. برای این که این خط کور شود، نیت مخالفان ایران تصرف سوریه بود و برای این که به لحاط فکری این حلقه قطع شود، بحث هلال شیعی مطرح شد. این حرف از زبان ملک عبدالله اردنی مطرح شد. گرچه این حرف در اصل مبنای صهیونیستی دارد چون تا پیش از شروع جنگ در سوریه کسی حرفی از شیعه بودن حافظ اسد و بشار اسد و حکومت شیعیان در سوریه نمیزد. در لبنان هم که شیعیان حکومت نمیکنند. این هلال که از آن به عنوان شیعی یاد میکنند، هلال مقاومت و هلال ضد صهیونیستی است، اما برای این که صهیونیستها هزینهای پرداخت نکنند، مسلمانان منطقه تحریک میشوند تا با طرح جنگ شیعه و سنی لبه خونین را در درون تمدن اسلامی ایجاد کنند.
* فکر میکنید در چنین شرایطی، چقدر علمای اسلامی آمادگی پذیرش این واقعیت را دارند که بهجای تفرقه، از طریق وحدت، زمینه را برای ایجاد تمدن نوین اسلامی فراهم کنند؟ آیا برگزاری اجلاس اخیر علمای مقاومت میتواند نمایشی از عزم امت اسلامی برای وحدت باشد؟
** بله. جامعه مدنی در جهان اسلام، آمادگی وحدت برای ایجاد تمدن نوین اسلامی را دارد. تنشهای سیاسی اخیر که عربستان ایجاد کرده، این فرآیند را کمی مشکل کرده است. مساله عربستان این است که میگوید یا من باید رهبر تمدن نوین اسلامی باشم، یا این تمدن نباید شکل بگیرد. این یک مشکل جدی است. با این حال علمای تقریبی میتوانند این شرایط را تغییر دهند.
* در مسیر تمدنسازی نوین، ممکن است برخی تمدنها با یکدیگر دست به ائتلاف بزنند؟ مثلا تمدن اسلامی به رهبری ایران و تمدن ارتدوکس روسی؟
** فراموش نکنید که ذات تمدن غربی استکباری است. برای همین، گمانهای دیگر از آن فاصله میگیرند. در حال حاضر تمدن غربی در رقابت همزمان با تمدنهای دیگر، بویژه تمدن اسلامی، ارتدوکس روسی و کنفوسیوس چینی است. بنابراین ممکن است این دشمنی مشترک، نزدیکی تمدنی را باعث شود. با وجود این، قرابتها موقت است و در بلندمدت نمیتواند به یگانگی آنها منتهی شود.
http://press.jamejamonline.ir/Newspreview/3093511284196429298
ش.د9604189