(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/09/28 ـ شماره 137 ـ صفحه 8)
** مناسبات نظام ارتباطی با نظامهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارای قاعده تأثیر و تأثر است. بر اساس این واقعیت، ما دو نوع جامعه داریم. جامعهای سنتگرا، دارای تحرکات اندک و باثبات در روندهای زندگی و نهادهای بههم وابسته که نظام ارتباطی آن شفاهی است و تغییر را نمیپذیرد و جامعه مدرن که در آن نظامات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، تحرک بالایی دارد، دارای استقلال نهادی از یکدیگر هستند و تغییر را میپذیرند. در جامعه مدرن، نظام ارتباط شفاهی دگرگون و به نظام ارتباط جمعی تبدیل شده و وسایل ارتباطجمعی متعددی در آن ظهور میکنند. این وسایل ارتباطی چنان در جامعه نفوذ میکنند که باعث میشوند نظام ارتباطجمعی به نهادی نیرومند در کنار سایر نظامات جامعه تبدیل شود. تبدیل ارتباط جمعی به یک نهاد تنها در جوامع مدرن صورت میگیرد و در جوامع سنتی که تحت تاثیر و فشار تحولات کشورهای مدرن به تجدید ساختار اجباری تن میدهند و صاحب وسایل ارتباطجمعی اساسا مدرن میشوند، رخ نمیدهد و ارتباط جمعی به نهادی مستقل تبدیل نمیشود. یک عارضه بزرگ این نهادینهنشدن ارتباط جمعی، ناکارآمدی و حاکمیت تعارض میان وسایل ارتباط جمعی، مردم پایه و رسمی جامعه است؛ یعنی در کشور مدرن، همه رسانهها با یکدیگر همگرایی دارند و درعین حال رقابت. در کشور سنتی که این رسانهها وارد میشوند، تعارض میان رسانههای رسمی و مردم پایه رخ میدهد. ایران جامعهای سنتی است که بهکُندی با حفظ ارزشهای سنتی خود بهسمت مدرن شدن پیش میرود. از انقلاب مشروطیت تاکنون بیش از 100 سال است که این مسیر با فراز و نشیب بسیار طی میشود؛ یعنی آن مدرنیسمی که در ژاپن، کرهجنوبی، مالزی و سنگاپور رخ داد در ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی به وقوع نپیوست. در ایران هنوز بین مدرنیسم و سنتگرایی در جامعه بهجای همکاری و تعامل، ستیزهایی جدی وجود دارد؛ یعنی قاعده حذف و انکار دیگری! و ارزشهای آن را به چالش کشیدهاند. این چالش فقط در عرصه سیاسی و انتخابات نیست، بلکه در تمام زمینهها از اقتصادی و فرهنگی گرفته تا اجتماعی و سبک زندگی و پارادایمهای اندیشه و عمل، این چنین شده است. بنابراین ستیز سنت و تجدد در کشور جریان دارد. از یکطرف نظام سنتی قادر نیست خواستههای یک جامعه در حال تکامل و پویا را بهخوبی درک کند و پاسخ بدهد و از طرف دیگر، مطالبات جدید و مدرن مردم هم فاقد شفافیت، انسجام و اقتضائات یک جامعه در حال تحول است. در نتیجه، اینها با یکدیگر تقابل پیدا میکنند.
* این وضعیت در شرایط انتخابات ایران چگونه تبلور یافت؟
** نهادهای رسمی و سنتگرایان از همان رویهها و تبلیغات سنتی استفاده کردند و به تکرار ایدههای خاص خود پرداختند. طرفداران تغییرات هم که با این ایدهها زاویه داشتند بهسمت وسایل جایگزین سوق داده شدند تا خواستههای خود را از طریق شبکهها و رسانههای اجتماعی مستقل از حاکمیت بدون یک هماهنگکننده نیرومند مطرح کنند و در عین حال، همفکران خود را به اتخاذ یک موضع مشترک در برابر سنتگرایان و اصولگرایان متحد کنند. این وسایل جایگزین و مستقل، همان شبکههای اجتماعی بهویژه تلگرام بود. این بحث صرفا درباره انتخابات نیست و در تمام زمینهها و تحولات جمعی که دارد اتفاق میافتد، گونهای مقابله اندیشهورزی سنتی و نوعی تجددگرایی به چشم میخورد. هر دو جناح فاقد ابزارهای تئوریک و ظرفیتهای آکادمیک هستند. تجددگرایی ایرانی را بیشتر جوانان و قشرهای تحصیلکرده کمتجربه، سیاستمداران آماتور و طبقه متوسط (که البته در ایران به شکل بسیار ناقص ایجاد شده) نمایندگی میکنند. در انتخابات، این مقابله بهصورت آشکار بروز کرد. به نظر من طرفداران اصلاحات که طیف بسیار گسترده و فاقد مرزبندی مشخص را تشکیل میدادند برای چندمینبار توانستند در عرصه انتخابات، حرف خود را به کرسی بنشانند، اما اینبار با استفاده از رسانههای جمعی نوین و مجازی بهنوعی ارتباط جمعی مردمنهاد را با یک سازماندهی اجتماعی مستعجل ولی با یکپارچگی قابلتوجه در تلگرام شکل دادند. طرفداران اصلاحات بهشکل بارزی توانستند خواسته خود را در مقابل هواداران سنت و نظامهای رسمی و رسانههای رسمی کشور با استفاده هوشیارانه از رسانههای اجتماعی به کرسی بنشانند؛ بنابراین در انتخابات اخیر، شاهد تحول در عرصه ارتباط جمعی کشور بودیم. طرفداران تغییرات توانستند با ایجاد یک ارتباط جمعی مردمنهاد، اعمال نظر و اعمال حاکمیت کنند؛ یعنی یک تحول تاریخی در حال وقوع است. رسانههای نوین در ایران با همان ویژگیهای برجستهای که مانوئل کاستلز و پژوهشگران ارتباطات جمعی مدعی هستند، درحال نهادینهسازی ارتباط جمعی مردمنهاد هستند. به عبارت دیگر، رسانههای اجتماعی مردمنهاد ایران درحال کسب اقتدار ارزشگذاری هستند! البته به شرطها و شروطها!
* البته از این امکان گروه رقیب هم به کمال استفاده کرد.
** استفاده طرف مقابل از رسانههای اجتماعی و شبکههای مجازی، منفعلانه و واکنشی بود. آنها چون نتوانستند آنطور که باید و شاید از وسایل ارتباط جمعی در اختیارشان استفاده کنند و نتوانستند نظر خودشان را در جامعه پیش ببرند و اکثریت را کسب کنند، منفعلانه و بهشکل واکنشی، و بهمنظور کمنیاوردن، به وسایل ارتباط جمعی و شبکههای اجتماعی جدید پناه بردند.
* دلیل استفاده انفعالی اصولگرایان از رسانهها چیست؟
** یکی از دلایل این است که آنها در سالهای گذشته تمام مهارتهایشان در استفاده از رسانههای نسل اول و دوم یعنی مطبوعات و رادیو و تلویزیون خلاصه شده است. آنها نتوانستهاند از رسانههای رسمی کشور یعنی از رادیو و تلویزیون که پوششی میلیونی دارند استفاده موثر کنند و اکثریت را بهنفع خودشان بسیج کنند. اگر کسی نتواند از رادیو و تلویزیون دارای قابلیت پخش میلیونی استفاده بهینه کند، قطعا نمیتواند از دیگر ابزارهای ارتباطی جدیدتر استفاده کند. یک دلیل دیگر حضور انفعالی آنها، میل به فیلتر کردن و حذف شبکههای اجتماعی و رسانههای مجاز در کشور در سالهای گذشته است. کسانی که سالیان گذشته تنها جنبههای منفی این رسانهها را برجسته کردهاند و خواهان حذف آنها در ساختار ارتباط جمعی کشور بودند، با این سیاست انکاری و سلبی بهجای سیاست اثباتی، خود را از سیاستگذاری هوشمندانه در رابطه با این رسانهها محروم کردهاند. وسایل ارتباط جمعی قابلیتهای بسیار زیادی دارند و ما در تمام رویدادهای جامعه و در مسیر اداره کشور میتوانیم از آنها استفاده کنیم. وسایل ارتباط جمعی نیازمند سیاستگذاری و برنامهریزی درازمدت و تدوین راهبرد و هدفگذاری و ایجاد یک نظام آموزشی برای استفاده از همه قابلیتهای موجود در وسایل ارتباط جمعی است. متاسفانه در کشور ما وسایل ارتباط جمعی فاقد چنین قابلیتهایی هستند و استفاده از آنها کاملا دچار روزمرگی، انفعال و احساسی است؛ ضمن اینکه در فقدان یک گفتمان دموکراتیک همه رسانههای رسمی و مجازی در خدمت تقویت گسستهای اجتماعی هستند، درحالیکه در کشورهای مدرن، سنت و مدرنیسم بهجای تقابل به تعامل رسیدهاند و با زبان دموکراسی یک همزیستی همگرایانه را بر جامعه حاکم کردهاند. امروز در دنیا این وسایل جدید ارتباطی به شکل سیستماتیک در همه سطوح تحصیلی و در بین همه اقشار جامعه و در همه سطوح سنی در دنیا با هدایتهای کمابیش تئوریک و همگرایانه مورد استفاده قرار میگیرد. در کشورهای پیشرفته کتابها و تحقیقات بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد و دانشگاهها و رسانهها نقش کلیدیای در هدایت افکارعمومی از طریق رسانههای رسمی و اجتماعی دارند. در مجموع استفاده دنیا از این وسایل فنی و سیستماتیک است، اما در کشور ما استفاده از آن، دچار رویههای روزمره است. حتی گروه پیروز انتخابات هم استفاده اشاز شبکههای اجتماعی جدید فاقد راهبرد شفاف، هدفگذاری و سیاستگذاری سیستماتیک، مستمر و هوشمندانه است. آنها هم برنامهریزی و نظام آموزشی دقیقی ندارند. استفاده آنها هم از رسانههای جدید استفادهای روزمره بود؛ یعنی آنچه موجب شد گروهی در انتخابات پیروز شوند توانایی آنها در استفاده از رسانههای جدید نبود بلکه بهخاطر طرح مطالباتشان بود که برای اکثریت مردم ملموس و مورد پذیرش بود.
* بهعبارتی استفاده از رسانهها بهصورت روزمره رخ میدهد؟ ولی آیا این موضوع فقط منحصر به بخش سیاسی و اجتماعی است؟
** متاسفانه استفاده روزمره از وسایل ارتباط جمعی حتی در دانشگاهها وجود دارد. در دانشگاههای ما هنوز یک دیسیپلین مستقل و ایجاد گروههای تخصصی، متننویسی و تئوریپردازی برای رصد تحولات گسترده تحت فعالیت رسانههای اجتماعی وجود ندارد. یعنی اینجا هم ما فاقد نظام آموزشی و برنامهریزی دقیق و روشن و اندیشه درازمدت هستیم. تدوین کتابهای آموزشی در کل حوزه ارتباطات اجتماعی دانشگاههای کشور، متکی به ترجمه است. بخشی از ناتوانی ما در عرصه ملی به دانشگاههای ما برمیگردد. بسیاری از استادان این حوزه فاقد اثربخشی سیستماتیک هستند. ما اغلب اوقات مصرفکننده آثار ترجمهای هستیم. اندیشه روزمرگی گرچه متاسفانه در اقشار سنتی بیشتر وجود دارد، ولی در بین افراد ظاهرا متجدد هم وجود دارد. به نظرم این روزمرگی به نظامات فرهنگی ما بر میگردد. دانشمندی به نام گیرت هافستد، برای فرهنگ ابعادی را تعیین میکند؛ مثلا میگوید نهادها و سازمانهای فرهنگی رابطه مردان و زنان، فاصله قدرت، یا فردگرایی در برابر جمعگرایی و ابهامگریزی را در جامعه تعیین میکنند. او میگوید یک بعد دیگر فعالیت فرهنگی در جامعه، ناظر بر این است که سوگیری بلندمدت یا کوتاهمدت افراد یا سازمانهای اجتماعی در جامعه را مشخص کند. به نظر میرسد فرهنگ کارآمد، مردم را به گونهای تربیت میکند که دچار انقطاع زمانی نشوند و بتوانند گذشته، حال و آینده را بهصورت پیوسته درک کنند. این افراد دیگر افراد فاقد خلاقیت نیستند و بهطور افراطی نه از آینده میگریزند و نه نسبت به گذشته بهطور احساسی فکر میکنند و نه درحال، درجا میزنند. این افراد پژوهشستیز نیستند. در واقع این افراد سوگیری بلندمدت دارند و در هر لحظه به نحوی عمل میکنند که از گذشته درس میگیرند، حال را بهدرستی میفهمند و آینده را هم در اعمالشان در نظر میگیرند.
عارضه روزمرگی به نظام فرهنگی و فکری ما برمیگردد. متاسفانه ما دچار انقطاع زمانی و به تبع آن، گسست نسلی شدهایم. باید این عارضههای فکری و فرهنگی را بهطور بنیادی مطالعه کنیم و برای حل آن چارهاندیشی کنیم. علاوه بر این، مردم، چه کسانی که ادعای طرفداری از سنت دارند و چه کسانی که ادعا میکنند مدرن هستند، باید آموزش داده شوند که از این روزمرگی رها شوند. همزیستی سنت و تجدد، امکانپذیر است. افراطگرایی از آشتی آنها جلوگیری میکند و علمگرایی و تئوریپردازی دموکراتیک، آنها را به هم نزدیک!
https://asemandaily.ir/post/9977
ش.د9604332