(روزنامه آسمانآبی - 1396/10/26 - شماره 161 - صفحه 10)
* برای دموکراسی انواع مختلفی تعریف کرده و برای هر یک ویژگیهایی برشمردهاند. دموکراسیهای معاصر را چگونه میتوان توصیف کرد؟
** امروزه، تلاش برای گسترش دموکراسی، بهطور فزاینده به ظهور اقتدارگرایی منجر شده است. نظامهای سیاسی مدرن به شکلها و ویژگیهای صوری دموکراسی احترام میگذارند، اما درونمایه دموکراسی را بهسختی به سخره گرفته و آن را رد میکنند. این نظامها در این کار حتی مهارتهای فراوانی نیز پیدا کردهاند. آنها با ظهور اقتدارگرایی سیاسی و تبدیل این نظامها به چالشی عمده در برابر دموکراسی، وانمود میکنند که به برگزاری انتخابات متعهدند و در مسیر ایجاد نهادهای لازم دموکراتیک گام برمیدارند. آنها همچنین اجازه میدهند میزانی از فضای سیاسی برای سازمانهای جامعه مدنی و رسانههای مستقل پدید آید، اما با این همه، فراگرفتهاند که چگونه در برابر تغییرات واقعی، مقاومت کنند و از ایجاد تغییراتی که ممکن است قدرت آنها را تهدید کند، جلوگیری کنند. به همین علت است که گفته میشود دموکراسی بهطور روزافزونی با اقتدارگرایی پیوند خورده است.
* ویژگی عناصر اقتدارگرایی که دموکراسیها را درگیر میکند، چیست؟
** در دولتهای اقتدارگرا، مشارکت مردمی یا انکار میشود یا بهشدت محدود میشود. نیازها و علایق دولت بر نیازها و علایق شهروندان عادی اولویت داده میشود و هیچ ساز و کار حقوقیای برای مخالفت با حکومت یا برکنار کردن رهبران از قدرت وجود ندارد. همین اتفاق برای دموکراسی افتاده است. در دموکراسی، بهویژه وقتی با بوروکراسی پیوند میخورد، عملا به صورتی خود را نشان میدهد که به نام انتخابات، بیشتر تصمیمهای حکومتی از سوی بوروکراتهایی گرفته میشود که مردم اصلا از آنها خبر ندارند. بهطوری که هر روز بیش از پیش، با متزلزلشدن شیوههای قدیمی رتقوفتق امور، حکومتها دیگر نمیتوانند چیزهایی را که شهروندان ملاحظه میکنند، کنترل کنند.
از این رو، ساختارهای سیاسی موجود در نظامهای دموکراتیک هم در سطح دولت- شهرها و هم در سطح بالاتر، رهیافتی شبههانگیز خواهند شد. براساس قانون آهنین الیگارشی، رابرت میشلز که از شاگردان ماکس وبر بود، دموکراتترین و ایدهالترین نهادها، در فرایند حرکت و رشد خود بهصورتی اجتنابناپذیر به یک الیگارشی تبدیل میشود و تحت سلطه گروه کوچکی از برگزیدگان درمیآید. او معتقد است که تشکیلات و نهادهای بزرگ، تمایل دارند تا قدرت را به دست تعداد محدودی از افراد متمرکز کنند.
* و آیـــا ایــن نمایندگی را میتـــوان جـــانشین اجتنابناپذیر دموکراسی مستقیم دانست؟
** دموکراسی نمایندگی ایده بدی بهشمار نمیآید، اما زمانیکه نمایندگان رسما انتخاب شده و کار خود را شروع میکنند، هم ابزار و هم انگیزه آن را دارند که تشکیلات خود را تحت کنترل خود قرار دهند. آنها دسترسی وسیعی به اطلاعات دارند و میتوانند ارتباطها را به انحصار خود درآورند و دارای مهارتی سیاسی هستند و شاید به همین دلیل انتخاب شده باشند که دیگران از آن بیبهرهاند. آنها همچنین میتوانند بودجههای تشکیلات را مدیریت و جابهجا کنند. از زمانیکه این نمایندگان منتخب شروع به لذت بردن از قدرت و اعتبار به دست آمده کنند، تمام انرژی و تلاش خود را صرف خواهند کرد تا بهجای حل مسائل و مشکلات تشکیلاتی موقعیت منحصر به فرد خود را حفظ کنند. آنها مخالفتها را به نام همبستگی و اتحاد گروهی سرکوب میکنند و چهبسا، بهتدریج وجود خود را برای بقای تشکیلات ضروری و حیاتی تلقی کنند. رابرت میشلز بر آن است که برای چنین رویدادی نباید افراد (نمایندگان منتخب) را سرزنش کرد، زیرا این مسئله در ذات نهادها و تشکیلات رسمی نهفته است.
* به نظر شما دموکراسی چگونه میتواند در شرایط کنونی به حیات خود ادامه دهد و در این رابطه چه نگرانیهایی وجود دارد؟
** ببینید، افول دموکراسی با قدرتگرفتن سازمانهای مدرن و کنترل اطلاعات، چیزی بود که نگرانی عمیق ماکس وبر را نیز موجب میشد. چیزی که او را بهویژه آشفته میکرد چشمانداز آتی حکومت بوروکراتهای بیمایه بود. در شرایطی که سازمانهای بوروکراتیک قدرت فزایندهای بر زندگی ما به چنگ میآورند، دموکراسی چگونه میتواند زنده بماند؟ در هر صورت، بنا به استدلال وبر، بوروکراسیها ضرورتا تخصصی و سلسله مراتبی هستند. کسانی که در ردههای زیرین سازمان کار میکنند ناگزیر مشغول انجام وظایف بیاهمیت و عادی میشوند و قدرت و اختیاری نسبت به کار خود ندارند، قدرت در دست بالایی قرار میگیرد. ماکسوبر نگران تأثیر بیگانهکننده بوروکراسی بر کسانی بود که در آن کار میکردند. کارکنان بوروکراسیها که فرصتی برای به کار بستن ابتکار و خلاقیت خود ندارند، ممکن است خود را تسلیم انجامدادن نقشهای ثابت و دفاع از امنیت و ثبات مقام خویش در برابر هر چالش بیرونی کنند.
وبر امکان تضاد بالقوهای را میان بوروکراتهای باسابقه و سیاستمداران (با رأیگیری دموکراتیک) نیز پیشبینی میکرد. با اینکه دموکراتها در واقع مستخدمهای حکومت هستند، اما موقعیت ثابت و دانش تخصصی آنها، پایگاه قدرت مهمی به آنها میبخشد. همان سیاستمدارانی که قاعدتا باید مانع و مهاری بر قدرت بوروکراسیها در دموکراسیهای مدرن باشند، در عینحال برای کسب اطلاعات و خدمات تخصصی به بوروکراسیها وابستهاند. از دید وبر، کنترل سیاسی هرچه نیرومندتر بوروکراسیها ضرورت بیچون و چرایی مانند باز و شفاف بودن بوروکراسی را تضمین میکند.
* رشد علوم و تکنولوژی چه تأثیری بر رشد دموکراسیها داشته است؟
** در واقع، ابزاریشدن دموکراسی در پیوند با بوروکراسی، دقیقا همان اتفاقی است که با رشد علوم و تکنولوژی و بوروکراسی عریض و طویل در جوامع صنعتی نوین، پیوند منطقی دیرپای میان عقل و علایق، نظریه و عمل را که از زمان هولباخ و فلاسفه عصر روشنگری فرانسه تا زمان کارل مارکس تداوم داشت به کژراهه خطا و انحراف برده و باعث شده تا عقل سیمایی زیانبار و غیرانسانی به خود بگیرد. زیرا عقل اینک خصلتی کاملا ابزاری پیدا کرده و عقلانیت نیز چیزی جز کشاندن صرف و هرچه مؤثرتر ابزار به خدمت اهداف ارزیابینشده جوامع مبتنی بر علوم و فناوری نیست. بدینترتیب، عقل نقش روشنگرانه و رهاییبخش اولیه خود را از دست داده و از شکل ابزاری در خدمت کشف یا خلق معنی و ارزش، بهصورت وسیلهای در خدمت امیال قدرت، اقتدار و سرکوب درآمده است.
* بهطور کلی، دموکراسی در دنیای امروز با چه معضلاتی مواجه است؟
** دموکراسی، امروز بهتنهایی نمیتواند تبیین کافی برای امواج اخیر دموکراتیکشدن باشد. دموکراسی تقریبا در همهجا با معضلاتی روبهرو است. پارادوکس دموکراسی معمای گیجکنندهای شده است. با گسترش دموکراسی، در جوامع دموکراتیک تکاملیافته که نهادهای دموکراتیک دیرپایی دارند، سطح بالایی از ناخرسندی از فرایندهای دموکراتیک بهوجود آمده است. دموکراسی در مهد اصلی خود، دچار دردسرهای زیادی شده است. در بریتانیا، اروپا و ایالات متحده آمریکا، پیمایشها نشان میدهند که نسبتهای فزایندهای از مردم از نظام سیاسی خود ناراضی هستند یا نسبت به آن اظهار بیتفاوتی میکنند.
* دلیل آنکه عده زیادی از مردم غرب از همان نظام سیاسی ناخشنودند که ظاهرا همه نظامهای بیش از خود را در سراسر جهان از صحنه بیرون رانده است، چیست؟
** پاسخ این پرسش در همه آن عواملی است که موجب گسترش دموکراسی شدهاند. این عوامل همان تأثیر فناوریهای نوین ارتباطات و جهانیشدن زندگی اجتماعی است. آنچنانکه دانیل بل، دریافته است، حکومتهای ملی بیش از آن کوچک شدهاند که بتوانند مسائل بزرگ را حل کنند. در پرسشها و مسائل مانند تأثیر رقابت در اقتصادی جهانی یا تخریب محیط زیست جهانی از آن جمله هستند، اما این حکومتها «بیش از آن بزرگ هستند که به مسائل کوچک بپردازند»، مسائلی که بر شهر یا منطقه خاصی تأثیر میگذارد. امروزه، حکومتها در برابر فعالیتهای شرکتهای تجاری بزرگ، که بازیگران اصلی اقتصاد جهانی هستند، کاملا ناتوان و فاقد قدرت شدهاند. این حکومتهای ملی دیگر قادر به کنترل فرایندهای اقتصاد جهان نیستند. شهروندان بسیاری از کشورهای دموکراتیک به نمایندگان منتخب خود هیچ اعتمادی ندارند و به این نتیجه رسیدهاند که سیاستهای ملی بر زندگی آنها تأثیر چندانی ندارد.
بدبینی و سوءظن رو به رشدی نیز نسبت به سیاستمدارانی وجود دارد که لاف قدرت پیشبینی خود را میزنند یا درباره کنترل مسائل جهانی که در سطوحی فراتر از دولت- ملت رخ میدهند، لاف خلاف میزنند. بسیاری از شهروندان درک میکنند که سیاستمداران از تأثیر گذاشتن بر دگرگونیهای جهانی کاملا عاجز شدهاند و به همین دلیل لاف و گزافهای مربوط به موفقیت را به دیده تردید و بدگمانی مینگرند. نظرپرسیهای عمومی در بسیاری از کشورهای غربی نشان میدهد که سیاستمداران با معضل جدی آبرو و حیثیت خود روبهرو هستند. شمار رو به رشدی از شهروندان، سیاستمداران را افرادی در پی منافع خویشتن میدانند که هیچ تعهدی به مسائل مورد علاقه رأیدهندگان ندارند.
https://asemandaily.ir/post/12115
ش.د9604826