تاریخ انتشار : ۰۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۵  ، 
کد خبر : ۳۰۹۸۷۱
گفت‌وگوی «آسمان آبی» با محمد توسلی به مناسبت سالروز تشکیل دولت موقت

نسبت آیت‌الله هاشمی و نهضت آزادی

مقدمه: رهبر فقید انقلاب، امام خمینی(ره) معتقد بودند: «هاشمی زنده است تا نهضت زنده است.» متن زیر روایت مهندس محمد توسلی، فعال سیاسی و یکی از انقلابیون اولیه از همبند قدیمی خود اکبر هاشمی‌رفسنجانی، یکی از چهره‌های تأثیر‌گذار در روند انقلاب اسلامی ایران و پس از آن تا به امروز است. شرح این گفت‌وگو را در زیر خواهید خواند: ‌
پایگاه بصیرت / نجیبه محبی

(روزنامه آسمان آبي ـ 1396/11/16 ـ شماره 566 ـ صفحه 7)

* حیات سیاسی آقای هاشمی دوره‌های مختلفی داشته است. از سال 88 دوره جدیدی را در حیات سیاسی ایشان می‌بینیم. شما به چنین تقسیم‌بندی‌ای معتقدید؟

** این گفت‌وگو برایم سخت است، اما در مجموع با جمع‌بندی‌ای که در آخر خواهم داشت، تصمیم گرفتم با شما صحبت کنم. من مناسبات خودم و نهضت آزادی ایران به‌عنوان یک جریان اجتماعی با آقای هاشمی را به سه‌دوره تقسیم می‌کنم؛ دوره اول مربوط به سال‌های قبل از انقلاب تا سال 57 می‌شود، دوره دوم از سال57 تا خرداد 76 و دوره آخر نیز از خرداد 76 تا سال 95. دوره دوم و سوم هریک 19سال هستند. امیدوارم خروجی بیان این تجربه تاریخی برای نسل امروز و آینده راهگشا باشد. سال 46 که از خارج برگشتم، ایشان همکاری کارشناسی در پروژه طراحی محدوده پردیسان شهر قم را از من خواستند. در آن طرح، مشاوره فنی و مدیریتی داشتم. رخداد دیگر، این بود که در سال 1350 رهبران و فعالان مجاهدین خلق [منافقین] بازداشت شدند. همه می‌دانیم مدرسه رفاه و هیئت‌های مؤتلفه و همه محافل مذهبی پایگاه‌های اجتماعی آن سازمان بودند و خود ایشان هم آن موقع به این حرکت نگاهی بسیار مثبت داشت. شهید رجایی این خبر را به جلسه انجمن اسلامی مهندسین آوردند و همه ما وقتی این خبر را شنیدیم، بسیار متاثر شدیم. آقای مهندس سحابی در مشورتی که با برخی دوستان داشتند تصمیم گرفتند به دوستان خارج از کشور ما مثل آقای قطب‌زاده نامه بنویسند تا آن‌ها اقداماتی را که لازم می‌بینند برای جلوگیری از اعدام این افراد انجام بدهند. آقای هاشمی هم نامه‌ای به آیت‌الله خمینی نوشتند که ایشان هم در خارج از کشور اقداماتی در این زمینه انجام بدهند. بعد از دوران اوین، ما مدتی در بند عمومی زندان قزل‌قلعه با هم بودیم. آقای مهندس سحابی، آقای هاشمی و مرحوم ربانی شیرازی هم بودند. ما با زندانیان مجاهدین خلق مدتی در یک اتاق زندگی می‌کردیم.

حداقل دو سه ماهی در قزل‌قلعه با آقای هاشمی زندگی کردیم. بعد هم چندهفته‌ای در زندان عشرت‌آباد با ایشان هم‌بند بودیم، ولی ایشان بعد از 6ماه آزاد شدند و من به زندان قصر رفتم که 6ماه از محکومیتم را طی کنم. داستان مفصل است، ولی به‌طور خلاصه در مدت بازداشتم در زندان اوین علاوه بر مهندس سحابی، با برخی دیگر از بچه‌های سازمان نیز هم‌بند بودم. یکی از این بچه‌ها، آقای مهدی باکری بود که به من گفت اگر ما مسلمان خوبی نباشیم، حداقل مارکسیست خوبی هستیم. این حرف او مثل پتکی به مغز من ضربه زد و برای ادامه این مجموعه احساس خطر کردم؛ چون مجموعه اصلی سازمان که زمینه اسلامی قوی داشتند، بازداشت ‌شده بودند. این مطلب را با آقای هاشمی در زندان مطرح کردم. ایشان با اعتماد کامل گفتند این جوانان بهترین جوانانی هستند که من در طول تاریخ اسلام سراغ دارم؛ جوانانی که هم با قرآن و نهج‌البلاغه آشنا هستند و هم جان‌شان را کف دست‌شان گذاشته بودند و برای کشور و اعتقادات دینی‌شان مبارزه می‌کردند؛ یعنی این‌جور تحت‌تاثیر این مجموعه بودند. حتی دوسه هفته‌ای که در عشرت‌آباد ما دو نفر تنها بودیم هم من مطلب را تکرار کردم. ایشان گفتند به‌هیچ‌وجه نگران نباشید، این‌ها خودشان را اصلاح می‌کنند. این خیلی مهم است که آقای هاشمی نگاهی عمل‌گرا برای تقویت حرکت‌های راهبردی داشتند. نکته دیگر این‌که در آن موقع بچه‌های مجاهدین به شریعتی ایراد می‌گرفتند که چون شریعتی اسلحه ندارد، خائن است. آقای هاشمی در واکنش به این حرف‌ها در زندان قزل‌قلعه سخنرانی کرد. جمع‌بندی او از مجموعه‌ای از آیات و روایات این بود که شهادت فقط وسیله است و هدف نیست. باید کوشش کنیم از ظرفیت وجودی خودمان استفاده کرده و کار آگاهی‌بخش انجام دهیم؛ البته آمادگی شهادت را هم داشته باشیم. بعد که دانشجویان تربیت‌شده حسینیه ارشاد جذب سازمان شدند، اعضا متوجه شدند که درباره شریعتی اشتباه می‌کنند. سرانجام در سال 53 در ارتباط با کمک‌هایی که به مجاهدین کردند، برخی ایشان را لو دادند، ایشان تا سال57 زندانی بودند و در اوج جنبش آزاد شدند؛ این خلاصه‌ای است از ارتباط مستقیم من با ایشان قبل از انقلاب.

* چون شما با ایشان تجربه کاری داشتید، بفرمایید از لحاظ اقتصادی چطور بودند؟

** من کار اقتصادی با ایشان نداشتم. از من در پروژه قم مشورت کارشناسی و مدیریتی خواسته بودند و من نیز به ایشان کمک و مهندسانی معرفی کردم؛ بنابراین در این زمینه اطلاعی ندارم.

* فکر کردم برای مشاوره‌تان حقوق دریافت کردید، برای همین پرسیدم؟

** من تقاضایی نکرده بودم، ولی خودشان یک قطعه زمین از پردیسان قم را به نام من کردند؛ البته این زمین بعد از انقلاب در ارتباط با قانون اراضی شهری با مشکلاتی روبه‌رو شد.

* از 19 سال اول بین سال‌های 57 تا 76 بگویید.

** آقای هاشمی از وقتی که از زندان آزاد شدند، با توجه به سوابقی که با آیت‌الله خمینی(ره) داشتند، این‌طور به نظر می‌رسید که ایشان بعد از شهید مطهری، نزدیک‌ترین و مورد وثوق‌ترین فرد به ایشان بودند. چون مسئول تبلیغات استقبال از امام(ره) شدم، از نزدیک شاهد ارتباط نزدیک او با آیت‌الله خمینی(ره) بودم. در مراسم ابلاغ حکم مهندس بازرگان در مدرسه علوی، غیر ‌از آیت ­الله خمینی(ره) فقط چند نفر در صحنه حضور داشتند، آقای هاشمی دست راست نشسته است، دست چپ مهندس بازرگان، دست راست دکتر یزدی و دست چپ دکتر غلام‌عباس توسلی؛ برای ترجمه به زبان‌های انگلیسی و فرانسه پیام. از همان ابتدا مشخص است آقای هاشمی امین‌ترین و نزدیک‌ترین فرد به آقای خمینی(ره) بود . حکم ابلاغ نخست‌وزیری مهندس بازرگان را ایشان قرائت می‌کنند.

شعار واحد مردم این بود که ما شاه نمی‌خواهیم؛ یعنی استبداد نمی‌خواهیم و از مظالم ساواک به ستوه آمده‌ایم. ما آن زمان شعار مرگ بر آمریکا را نمی‌بینیم. در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا حداقل من که چنین شعارهایی را به خاطر ندارم. این همه‌پرسی ملت در انتخاب رهبری آیت‌الله خمینی (ره) براساس چشم‌اندازی بود که ایشان در نوفل‌لوشاتو در تریبون جهانی از آینده جمهوری اسلامی ترسیم کردند و افکار عمومی جهان را تحت‌تاثیر خود قرار دادند؛ چشم‌اندازی که آزادی، دموکراسی، جمهوریت و ارزش‌های انسانی آن افکار عمومی جهان را تحت‌تاثیر قرار داد. با چنین چشم‌اندازی، مردم در 12فروردین 58 به جمهوری‌اسلامی رأی دادند. بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل دولت موقت آقای هاشمی همراه دکتر بهشتی، دکتر باهنر، آقای موسوی‌اردبیلی و مقام معظم رهبری زمینه‌های تاسیس حزبی جدید را فراهم کردند. من با جمعی از دوستان به‌واسطه آشنایی با دکتر بهشتی تجربیات خودمان را در زمینه فعالیت حزبی به ایشان منتقل کردیم. در مرحله آخر که شورای نظارت روحانیت را در حزب جمهوری اسلامی ایران عنوان کردند، از جمع دوستان ما نخست‌وزیر زمان جنگ عضویت در حزب جمهوری اسلامی را پذیرفتند، ولی من و آقای عبدالعلی بازرگان نپذیرفتیم. آقای هاشمی یکی از روحانیون موثر در حزب جمهوری اسلامی بودند، ولی مجموعه آقای هاشمی، مقام معظم رهبری و موسوی‌اردبیلی برای مرحوم بهشتی احترام خاصی قائل بودند و ایشان در مدار مدیریتی بالاتری در این مجموعه قرار داشتند و بیشتر ایشان حزب را اداره می‌کردند. این حزب برای گرفتن قدرت تشکیل شده بود، ولی به زمان نیاز داشت تا استقرار پیدا کند. بقیه گروه‌های اجتماعی هم که دنبال قدرت بودند همه علیه دولت موقت فعالیت می‌کردند؛ بنابراین حزب جمهوری اسلامی هم در تداخلی که با اختیارات دولت موقت داشت و هم، چون برخوردی با دیگر گروه‌هایی نداشتند که خواهان قدرت بودند، نوعی هماهنگی علیه دولت موقت به وجود آمد. دولت موقت چندبار استعفا داد. پیشنهاد نهایی این بود که برای این‌که این تداخل از بین برود، ساختاری تنظیم شود که دولت موقت و شورای انقلاب ادغام شوند و به‌طور مشترک کشور را داره کنند. عموما از جمله دکتر بهشتی این پیشنهاد را نپذیرفتند، اما آقای هاشمی این را پذیرفتند و معاون آقای صباغیان در وزارت کشور شدند.

* عده‌ای معتقدند روحانیون شورای انقلاب که قرار بود معاون وزارتخانه‌ها شوند به برکناری دولت موقت کمک کردند.

** من چنین برداشتی ندارم؛ زیرا نهادهایی چون کمیته‌های انقلاب که تشکیل شده بودند، آن‌قدر تداخل در مدیریت دولت موقت ایجاد کرده بودند که این معاونت‌ها نمی‌توانستند در این ماجرا نقشی کلیدی داشته باشند.

* از مواجهه‌های دیگرتان با ایشان بفرمایید؟

** در آن زمان در شهرداری تهران ما طرح‌هایی داشتیم که باید برای شورای انقلاب توضیح داده می­‌شد. در این جلسه اعضای دولت موقت هم بودند. آن‌جا بعد از مدت‌ها با آقای هاشمی دیداری کوتاه داشتم. آقای هاشمی از نام‌گذاری‌هایی که در شهرداری تهران انجام شده بود، گله می‌کردند. می‌گفتند شما طوری نام‌گذاری کرده‌اید که دیگر تغییرش برای ما مشکل است. علت را پرسیدم، ایشان گفتند شما یک خیابان به نام دکتر شریعتی گذاشته‌اید که دیگر هیچ‌کس نمی‌تواند آن را تغییر دهد.

* مگر این نام‌گذاری چه اشکالی داشت؟

** می‌گفتند که شما خیابانی از تجریش تا انقلاب را به نام شریعتی نام‌گذاری کرده‌اید و اهمیتی به ایشان داده‌اید که ما نمی‌توانیم دیگر آن را تغییر بدهیم. نگاه دیگر ایشان هم در ارتباط با خیابان مصدق بود که از تجریش تا راه‌آهن را در دوران انقلاب مردم نام‌گذاری کرده بودند؛ البته خیابان دکتر شریعتی را مردم در جریان راهپیمایی‌های 57 خیابان آیت‌الله طالقانی نام‌گذاری کرده بودند. شورای نام‌گذاری که بعد از انقلاب با حضور جمعی از شخصیت‌ها و گروه‌های سیاسی اجتماعی در شهرداری تهران تشکیل شده بود، معتقد بود بهتر است نام این خیابان شریعتی باشد و محلی به نام کسانی که در قید حیات هستند، نام‌گذاری نشود. آقای طالقانی با طیب‌خاطر این پیشنهاد را پذیرفتند. به ایشان توضیح دادم که شورای نام‌گذاری این نام‌گذاری را انجام داده است و نام همه کسانی را که به نوعی در تاریخ صدساله ما در جنبش اجتماعی نقش داشتند، بر خیابان‌ها و میادین شهر گذاشته­ است. ازجمله آیت‌الله کاشانی یا حتی شیخ فضل‌الله نوری که به لحاظ گفتمانی با ما خیلی هماهنگ نبود. فدائیان اسلام و نواب صفوی و همه کسانی را که در تاریخ صدساله ما نقش داشتند، شورای نام‌گذاری با سعه‌صدر نام‌گذاری کرد و جناحی عمل نکرد. دکتر شریعتی هم نقش مؤثری در گفتمان انقلاب داشت. به‌طوری که بسیاری او را معلم انقلاب نامیدند و امروز یکی از اتهامات دکتر شریعتی این است که معلم انقلاب بوده است. با این‌که ایشان را بعد از مدت‌ها دیده بودم، با چهره‌ای که بسیار سرخ‌شده بود، این مطلب را بیان می‌کردند. در مجلس اول هم که بعد از خرداد 60 فضای جامعه بسته شد، آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی، صدرحاج سیدجوادی، مهندس سحابی، دکتر یزدی و مهندس صباغیان و مهندس معین‌فر در حالی وارد مجلس می‌شدند که کریدوری از نیروهای حفاظتی تشکیل شده بود که مرگ بر لیبرال می‌گفتند. آن‌ها از چنین کریدوری در مدیریت آقای هاشمی وارد مجلس می‌شدند، اما این جمع با خویشتن‌ داری و نگاه به منافع ملی و نگاه به تحولات راهبردی آینده کشور، مجلس را ترک نکردند. برخی اتفاقات می‌تواند فضای آن روزها را برای نسل امروز به تصویر بکشد.

* مثل همان عکسی که آقای هاشمی می‌خندند و آقای معین‌فر و صباغیان کتک می‌خورند؟

** بله. در جریان سخنرانی آقای صباغیان افرادی به طرف تریبون می‌آیند و با ایشان برخورد می‌کنند. مهندس معین‌فر به کمک ایشان می‌رود. لبخند آقای هاشمی به‌عنوان رئیس مجلس به این رخداد واکنش ایشان را نشان می‌دهد.

در سال 57 که آقای هاشمی برای دیدن برادرشان محمدهاشمی سفری به آمریکا داشتند به اتفاق در هوستون دیداری با آقای دکتر یزدی داشتند و در جریان سوابق خدمات ایشان بودند. آقای دکتر یزدی در سال‌های بعد از خرداد 60 که فضای سیاسی بسته و به دفاتر نهضت آزادی حمله شد و در رسانه‌ها گفته می‌شد که این افراد گروه‌های سرخود هستند، در فرصت دیدار حضوری در مجلس اول به آقای هاشمی گفتند که آقای هاشمی این کار را نکنید، این شتر روزی در خانه خودتان هم می­‌خوابد. پاسخ آقای هاشمی به دکتر یزدی این بود که ما مثل شاه آزادی به مردم نمی‌دهیم که چنین شرایطی ایجاد شود. در دهه 60 هزینه‌های سنگینی به نهضت آزادی وارد شد، زیرا در شرایطی که بسیاری از گروه‌های اجتماعی یا به خارج رفتند، مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دکتر صدر حاج جوادی و مجموعه‌ای که چند دهه در پایه‌گذاری جنبش اجتماعی ایران و در مدیریت انقلاب نقش داشتند، ایستادند و این دوران سخت را تحمل کردند تا از آرمان‌های ملت ایران پاسداری کنند. یکی از این رخدادهای سهمگین حادثه کهریزک است. در اردیبهشت سال 65 که به مناسبت سالگرد نهضت، جمعی از رهبران برای خواندن فاتحه‌ای بر سر مزار آیت‌الله طالقانی به بهشت زهرا(س) رفتند، در ورودی بهشت زهرا(س) این مجموعه را بازداشت می‌کنند و چشم‌بسته به کهریزک می‌برند و با ضرب و شتم برایشان صحنه اعدام فراهم می‌کنند. تفصیل این رخداد در بیانیه‌های نهضت در همان سال آمده است. گزارش چنین رفتاری موجب شد نهضت آزادی نامه‌هایی سرگشاده، به مدیران کشور و ازجمله برای آقای هاشمی ارسال و از آنان درخواست رسیدگی کند که البته آن زمان ایشان هیچ پاسخ و اظهارنظری نداشتند. جنگ تحمیلی هشت ساله یکی از هزینه‌های سنگینی است که بعد از انقلاب در پی اشغال سفارت آمریکا بر جامعه ما تحمیل شد. تا زمانی که دشمن در خاک ما حضور داشت دفاع لازم بود و نهضت آزادی هم در جبهه و هم پشت جبهه دفاع و حمایت می‌کرد. تا سال 64 به‌خاطر رعایت منافع ملی دیدگاه‌های نهضت آزادی طی نامه‌های خصوصی به شورای عالی دفاع ارسال می­‌شد، اما از سال 64 با تحلیلی که دفتر سیاسی از شرایط بحرانی جنگ داشت، مجبور شد دیدگاه‌ها و تحلیل‌های خود را طی بیانیه‌هایی سرگشاده منتشر کند. از این زمان تا سال 67، نهضت آزادی 53 نشریه کلیدی منتشر کرد که برخی کارشناسان آن‌ها را دقیق‌ترین اسناد جنگ تحمیلی ارزیابی کرده‌اند. امروز مشخص‌شده است که از سال 64 که مشکلات لجستیک و تدارکاتی برای ادامه جنگ وجود داشته و زمینه‌های شکست راهبرد تداوم جنگ بعد از پیروزی در جبهه خرمشهر آغاز می‌شود.

در آن شرایط بیش از 40 کشور از‌جمله رژیم صهیونیستی به عراق و ایران تجهیزات نظامی می‌دادند تا جنگ ادامه پیدا کند و اهداف راهبردی بیگانگان در خاورمیانه محقق شود. آقای هاشمی در این دوران در تصمیمات نقشی کلیدی داشتند. آن‌قدر مورد اعتماد رهبر فقید انقلاب بودند که بدون این‌که ایشان تجربه و دانش نظامی داشته باشند، امام ایشان را در جایگاه فرماندهی جنگ منصوب کرده بودند. نکته دیگر این است که نهضت آزادی نشریه‌ای درباره تغییر قانون اساسی را در فروردین 67 پس از مطالعات و کار کارشناسی طی 6ماه تهیه و منتشر کرد. در تهیه این نشریه تحلیلی علاوه‌بر مهندس بازرگان، دکتر سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی، دکتر یزدی، مهندس عبدالعلی بازرگان، دکتر رضا صدر که درجه اجتهاد داشتند و جمعی دیگر از اعضای باسابقه دفتر سیاسی نهضت مشارکت داشتند. زمانی که نشریه آماده شد، یک نسخه همراه با نامه رسمی برای تمام مسئولان نظام جمهوری اسلامی و مراجع قم ارسال و از آن‌ها درخواست شد این پژوهش علمی در زمینه ولایت مطلقه فقیه اظهارنظر کنند. برای آقای هاشمی هم آن نشریه ارسال شد، اما هیچ پاسخی جز واکنش خاص آقای آذری قمی دریافت نکردیم. در پی بحران موشک ‌باران شهرها و وخامت وضعیت جنگ آخرین نشریه با عنوان «هشدار» در اوایل سال 67 تهیه و منتشر شد. متعاقب آن دفتر نهضت در خیابان مطهری بسته شد و سه تن از مدیران نهضت بازداشت و پس از طی هشت ماه و نیم دوران بازداشت در سلول‌های انفرادی، نیمه شب 22 بهمن آزاد شدند. امروز که پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تداوم جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر و پذیرش قطعنامه خاتمه جنگ به عیان مشخص‌شده است نقش آقای هاشمی در جایگاه تصمیم‌گیری‌ها و مدیریت این برنامه‌ها بر کسی پوشیده نیست.

رخداد دیگر انتخابات ریاست‌جمهوری سال 64 است. مهندس بازرگان در این انتخابات ثبت نام می‌کنند، ولی شورای نگهبان صلاحیت کسی را که در ابتدای انقلاب دولت امام زمان(عج) معرفی شده بود و مردم در حمایت از ایشان راهپیمایی کردند تأیید نکرد. هیچ‌کس اعتراض نکرد، آقای هاشمی هم اعتراض نکرد. این سوال مطرح است که چرا آقای هاشمی که سال‌ها با مهندس بازرگان آشنا بودند، به این امر اعتراض نکردند. اگر مهندس بازرگان با آن سوابق صلاحیت نامزد شدن نداشته باشد، چه کسانی صلاحیت دارند که نامزد انتخابات شوند؟ این سوال بسیار مهمی بود. آقای هاشمی در این زمینه سکوت کردند و اظهارنظری نکردند. بعد جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران تشکیل شد. بسیاری از چهره‌های ملی در این دوره مدافع نامزدی آقای بازرگان بودند و این نهاد برای دفاع از آزادی ملت ایران در چارچوب قانون اساسی تشکیل شد. در دوران ریاست‌جمهوری ایشان، به خاطر بحران‌هایی که به‌وجود آمده بود، به دلیل محدودیت‌ها و استقراض‌هایی که در راستای منافع ملی ارزیابی نمی‌شد، نامه‌ای سرگشاده با امضای 90 نفر از شخصیت‌های مطرح آن زمان منتشر شد. 24 نفر از این 90 نفر را بازداشت کردند. این بازداشت‌ها در دوران آقای سعید امامی صورت گرفت. آقای دکتر فرهاد بهبهانی در کتاب «در میهمانی حاج‌آقا» بخشی از واقعیت‌های زندان اوین را آورده است. در پرونده این افراد هیچ‌چیز جز امضای این نامه وجود نداشت. نامه‌ای قانونی، کارشناسی و مؤدبانه و خیرخواهانه بود، ولی آقای هاشمی در همان دوره: در مصاحبه با خبرنگار «لوموند» تصریح کرد که «لیبرال‌هایی که اخیرا بازداشت‌شده‌اند، کسانی بودند که ماهیت جاسوسی پیدا کرده‌اند و از آمریکا دستور می‌گرفتند.» (اطلاعات 19 مهر 1369) البته آقای محمد یزدی، رئیس قوه قضائیه هم در خطبه نمازجمعه گفت که ما افراد را به خاطر امضای نامه سرگشاده دستگیر نمی‌کنیم. این شخصیت‌ها را به‌عنوان جاسوس تلقی کردند. 9نفر از این 24 نفر در دادگاه محکوم شدند و من هم یکی از آن 9 نفر بودم که از سال 69 تا 71دوران زندان را گذراندم. این نکات نمونه‌ای از برخی رخدادها در 19 سال اول مسئولیت آقای هاشمی است. در این‌جا صرفا به‌عنوان نمونه این موارد را مطرح کردم وگرنه داستان بسیار طولانی است. باید در این‌جا به نقاط مثبت عملکرد ایشان هم اشاره‌ای داشته باشم. او شخصیتی باهوش و قوی و عملگرا بود.

ما در مدیریت شهرداری تهران از اسفند 57 از جمله برای تقویت حمل‌ونقل عمومی که یکی از راهبردهای اصلی برای کاهش مشکل ترافیک تهران بود پروژه مترو را دنبال می‌کردیم. کسانی که در دولت شهید رجایی در سال 59 به لحاظ سیاسی برنمی‌تابیدند عضوی از نهضت آزادی در مدیریت شهرداری باشد با پروژه مترو با وجود تمام گزارش‌های کارشناسی که ما به دولت شهید رجایی دادیم و آن‌ها پذیرفتند، اما با این پروژه مخالفت کردند. در نهایت با توجه به چالش‌هایی که در مدیریت شهر تهران به‌وجود آمده بود در دیداری که در دی‌ماه 59 با رهبر فقید انقلاب خواستم با استعفای من موافقت کنند. پروژه‌ای که آن موقع با دلار هفت تومان می‌توانست انجام شود، با برخی تنگ‌نظری‌ها متوقف شد. آقای هاشمی در سال 65 که در مجلس بودند با نگاه عمل‌گرایانه‌ای، به‌طور غیرمستقیم اجرای پروژه متروی شهر تهران را پیگیری کردند و مترو به‌تدریج راه‌اندازی شد. این کار از جمله اقدامات مثبت آقای هاشمی بود. اگر امروز این خطوط مترو را ولو ناقص داریم این را نتیجه نگاه مثبت آقای هاشمی می‌دانم.

* 19 سال دوم حیات مرحوم هاشمی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

** دوم خرداد 76 جریان محافظه‌کار آقای ناطق‌نوری را انتخاب کرده بود. در این انتخابات رئیس دولت اصلاحات هم حضور داشت. رئیس دولت اصلاحات با برنامه راهبردی توسعه سیاسی بیش از 20میلیون رأی گرفت. در این انتخابات آقای هاشمی نقش مثبتی ایفا کرد.

* این نقش چه بود؟

** در خطبه‌های نماز جمعه درباره سلامت نسبی انتخابات صحبت و در این‌باره کمک کردند. برخی نمی‌دانند که چه زمینه‌هایی فراهم شد تا این نتیجه حاصل شد. حال سوال اینجاست که بعد از خرداد 60 و بسته‌شدن فضا، چه تحولاتی رخ داد که جامعه به این آگاهی رسید که به گفتمان توسعه سیاسی رأی دهد. در دهه 60 در فضای بسته سیاسی، نهضت آزادی ایران ایستاد و برای انتخابات آزاد و سالم به دفعات سمینار گذاشت، نشریه چاپ کرد و آگاهی‌بخشی کرد. مجموعه آگاهی‌بخشی‌های نهضت و سیاست صبر و تلاش آن برای تقویت دموکراسی، جنبش اجتماعی مردم را به این آگاهی رساند که به نامزد محافظه‌کاران رأی اعتراض بدهند. این رأی اعتراض به نام رئیس دولت اصلاحات نوشته شد. افرادی مانند اکبر گنجی در سال‌های ابتدایی دوم خرداد حملات شدیدی به آقای هاشمی کردند. در آن فرصت که نقدهای ناجوانمردانه ­ای هم گاهی به ایشان می‌شد، در حالی‌که ایشان در دهه 60 و در بازداشت‌های سال 69 آن اقدامات را انجام داده بودند، یادداشتی تهیه کردم که در روزنامه آزادگان 21 دی 1377 با عنوان «مشفقانه با هاشمی » چاپ شد. خلاصه نامه این بود که آقای هاشمی، شما به خبرگزاری «لوموند» گفتید که ما به‌خاطر امضای نامه کسی را بازداشت نمی‌کنیم؛ جرم آن‌ها جاسوسی است. در نماز جمعه هم همین موضوع تکرار شده است. برای جبران این ضایعات اجتماعی که در دوره مسئولیت شما در ریاست‌جمهوری و ریاست شورای امنیت ملی رخ ‌داد از بازداشت‌شدگان و خانواده‌های آنان عذرخواهی کنید. آقای هاشمی هیچ واکنشی درباره این یادداشت نشان ندادند. انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 مقطع مهم دیگری است. اصلاح‌طلبان نامزدهای مختلفی داشتند و برنده نشدند. آقای هاشمی مقابل آقای احمدی‌نژاد قرار گرفت، اما نهضت آزادی با وجود تمام جفاها و ظلم‌هایی که بعد از انقلاب به آن‌ها شده بود و آقای هاشمی عموما یکی از مسئولان این ماجراها بود، به‌خاطر منافع ملی با این‌که گذشته را فراموش نکرد، اما در قضاوت خود گذشته را وارد نکرد. منافع ملی را در نظر گرفت و بیانیه داد و از آقای هاشمی حمایت کرد و رأی داد. در حالی‌که خیلی از جوانان و گروه‌های تندرو به او رأی ندادند که نتیجه این کار عملا رأی به احمدی‌نژاد بود؛ یعنی مشارکت در تبعات دو دوره‌ای که در آن، کشور با وجود تمام درآمدهای عظیم نفتی‌اش در تمام عرصه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ویرانه شد. نیروهای اجتماعی نباید تحت تأثیر منافع شخصی و گروهی خودشان قرار بگیرند، بلکه باید از منافع ملی و مصالح کشور دفاع کنند.

* موضع‌گیری آقای هاشمی به حمایت نهضت چه بود؟

** ایشان آن موقع هیچ واکنشی نشان ندادند. مهم این است که ما به وظیفه خودمان در راستای منافع ملی عمل کردیم و امروز می‌توانیم پاسخگو باشیم.

در رخدادهای 88 آقای هاشمی نقش مثبتی داشت، به‌ویژه در آن خطبه نماز جمعه آخر، در کنار مردم قرار گرفتند و از جنبش اجتماعی ایران حمایت کردند. گرچه ممکن است نقدهایی هم بر این جنبش وارد باشد. از این به بعد خودشان و خانواده‌شان هزینه‌های سنگینی را متحمل شدند. مقطع بعدی انتخابات سال 92 است که ایشان نامزد می‌شوند و صلاحیت‌شان رد می‌شود. این نکته مهمی است. آقای هاشمی با آن سوابق انقلابی و مدیریتی مانند مهندس بازرگان در سال 64 برای نامزدی در انتخابات صلاحیت‌شان از سوی شورای نگهبان تأیید نمی‌شود! در این‌جا آقای هاشمی نه‌تنها قهر نکردند، بلکه از دکتر روحانی حمایت کردند. در سال 94 و در انتخابات خبرگان رهبری ایشان بالاترین رأی را از مردم گرفتند. این رأی اعتراض به جریانی بود که ایشان را رد صلاحیت کرده بود. مردم این بلوغ و هوشیاری را از خود نشان دادند. در روزهای پایانی عمرشان، برادرشان آقای محمد هاشمی را برای عیادت دکتر یزدی به منزل ایشان فرستادند و کتاب خاطراتشان را به دکتر یزدی هدیه دادند. این تصمیم را نیز از هوشمندی و عمل‌گرایی آقای هاشمی ارزیابی می‌کنم. گرچه همین واکنش در رسانه‌های محافظه‌کار، منفی تلقی شد، اما در جامعه ما اقدامی مثبت ارزیابی شد. دکتر یزدی هم با وجود تمام سوابق از مهندس هاشمی استقبال کردند و با روی گشاده ایشان را پذیرفتند. خانم فائزه هاشمی بعدها به دکتر یزدی گفتند که ما به پدرمان چندبار گفته‌ایم که شما در حق نهضت آزادی جفا کرده‌اید و باید این را جبران کنید. این را ایشان قبلا هم گفته بودند. سوال اصلی این است که در 19 دی 1395 چرا مردم این چنین واکنش نشان دادند و آن تشییع‌جنازه کم‌نظیر و طرح مطالبات مردم در قالب آن شعارها اتفاق افتاد؟

این رخداد نشان می‌دهد که ملت ما از بلوغ و هوشمندی برخوردار است که حتی درباره آقای هاشمی که در 19 سال اول برای بخشی از ملت ایران کارنامه قابل قبولی ندارند، وقتی در کنار ملت قرار می‌گیرد، مردم به دل نمی‌گیرند و در تشییع‌ جنازه او حضور پیدا می‌کنند و همچنین با رأی اعتراض خود، پیام مدنی، مسالمت‌آمیز و رسای خود را اعلام می‌کنند که ما از عملکرد مدیریت کشور ناراضی هستیم. این پدیده می‌تواند این پیام و عبرت را هم برای همه کارگزاران نظام داشته باشد که اگر در کنار ملت قرار گیرند و از مطالبات قانونی مردم حمایت کنند مردم در راستای منافع ملی گذشته آنان را به دل نخواهند گرفت. در نهایت می‌توان این جمع‌بندی را کرد که نسل امروز که با چالش‌های جدی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در رأس آن سیاسی روبه‌رو است باید از این تجربه عبرت بگیرد که ابزار خشونت هرگز نمی‌تواند در خدمت راهبرد اصلاحات و تأمین مطالبات ملت ایران باشد. باید بدانیم با کینه‌توزی و خشونت، هرگز آزادی و دموکراسی و حقوق بشر پا نمی‌گیرد. این واقعیت را تجربیات تاریخی ما و سایر کشورهای منطقه به وضوح نشان می‌دهد. بنابراین خشونت، آب به آسیاب بیگانگان می‌ریزد و زمینه تضعیف را فراهم می‌کند که این امر در راستای منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی کشور نیست. پس زندگی آقای هاشمی ، هم برای ملت و هم برای مسئولان ما می‌تواند درس‌آموز باشد.

https://asemandaily.ir/post/13307

ش.د9604936

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات