(روزنامه بهار - 1395/12/16 - شماره 145 - صفحه 2)
جدل بیوقفه جبهه مردمی نیروهای انقلاب روز به روز حال و هوایی تازه به خود میگیرد. واکنش شماری از افراد این جمعیت سیاسی نوپا و نوع مواجهه آنان با رویدادهای سیاسی و انتشار مصاحبه شماری از اعضای این جبهه درباره انتخابات و دیگر کاندیدا ما را با گفتارهای سلیقهای، متفاوت و بعضا دارای تناقض با افرادی از درون همان طیف روبهرو میکند. از منظر وقوع چنین رویدادهایی، «جمنا» نمونه نزدیکتری است. بحث نقد رفتارهای جمنا در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نیست، سخن از نبود و یا کمبود رفتار حزبی-جبههای است.
میتوان در میان اوراق روزنامههای سالهای قبل و روزهای منتهی به انتخابات مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و ریاست جمهوری جستجو و مواردی مشابه را نظاره کرد. مصاحبهها و یادداشتهای چهرههای سیاسی و مدیران ارشد دولت سابق که به رفتار همطیفهای نه چندان سابق ایراد اساسی وارد میکنند. میگویند سخنان احمدینژاد و بعدها حلقه انحرافی به ما ارتباطی نداشته و ایشان حرفهای خود را بیان کرده و ما ناچار به سکوت بودیم. سرانجام، همان گفتهها و عملکردها به کلی نفی میشود. نوع برخورد شماری از اصولگرایان با دولت احمدینژاد چنین است. دولتی که برآمده از حزب خاصی نبود، حال بیش از دیگر جریانهای سیاسی مورد نقد و نفی قرار میگیرد.
در این میان فقط باید منتظر میماندیم تا هشت سال بگذرد و اصولگرایان امروز سخنان و نقدهای اصلاحطلبان سالهای گذشته را تکرار کنند. نمیتوان ذرهای از حمایتها و طرفداریها طیفهای مختلف اصولگرا از دولت نهم و دهم که معرف جریان اصولگرایی بود را نادیده گرفت. دولت نهم و دهم به دلیل نداشتن حزب مشخص و تابلودار بنا به گفته یکی از مشاوران رئیس جمهور سابق با افراد «قرضی» دولت را اداره کرد. سخنی که طنز تلخی است، هشت سال کشور را با دو دولت نزدیک به اصولگرایان مدیریت کرده و حال از حضور افراد قرضی گلایه میکنند.
دولت نهم و دهم بیش از آنکه با نام حزب شناخته شود در نبود حزب، کلیت آن دولت با نام شخص رئیس جمهور شناخته و بخش قابل توجهی از نیروهای آن در شرایط فعلی تلاش دارند آن سالها را در پستوی خانه نهان کنند، به دلیل آنکه خودشان در دولتی وارد شدند که جایگاه حزبی در میان دیگر احزاب نداشت، آنان نیز نیروهای حزبی نبودند. رفتارهای دولت نخست و دوم احمدینژاد شباهتهایی با اصولگرایان داشت، ولی در نبود حزب در همان دولت با سخنان و رفتارهای متناقض روبهرو بودیم، برخوردهایی که حتی نشانههای اصولگرایی را در خود نداشت. میزان مصاحبههای عجیب و غریب وزرای دولت نهم و دهم علیه رئیس جمهور سابق و دوستان نه چندان سابق اگر بیسابقه نباشد، حداقل کمسابقه است.
وضعیت سیاسی و واکنشهای گاه و بیگاه شخصیتهای سیاسی به رویدادهای سیاسی و بیان گفتارهایی که با ناچیزترین یادآوری میتوان تناقض گرفتاری و رفتاری را به فعال سیاسی گوشزد کرد، در نبود احزاب شکل میگیرد.
غیبت احزاب سبب میگرد هر شهروندی بدون درک الزامات فرهنگ سیاسی به سوی سیاست کشیده شود و اجازه فعالیت سیاسی را برای خویش صادر کند، در صورتی که تبدیل شدن به یک فعال سیاسی از درون حزب نیاز به یک دهه کنشگری مداوم در جامعه دارد.
فعالیتهایی که آرام و آهسته پا به میدان سیاست میگذارند و بخش اعظمی از الزامات کار سیاسی را میآموزند. مهمتر اینکه نوع کنشهای سیاسی خود را براساس مرامنامه حزب تعریف میکنند. نیروهای حزبی قبل از هر شخص میدانند چهارچوبهای تعریف شده حزبی به او این امکان را میدهد که درباره رویداد سیاسی اعلام موضع کند و یا اینکه بدون تابلوی حزب، سخن خود را بیان کند. شخصیتهای سیاسی بخشی از هویت سیاسی خود را از حزب میگیرند، جایگاه شخصی آنان فاقد قدرت بخشیدن به هویت حزبی است. در یک سیستم حزبی، شخصیتها وامدار حزب هستند و نه برعکس.
فعالیت سیاسی در شرایطی که احزاب سیاسی وجود نداشته باشند و هر فردی بتواند براساس روابط و ایجاد ارتباطهای خاص سیاسی پلههایترقی را با سرعت نور طی کند، ناخواسته و در طول دوران مدیریت خویش تخریبهای گستردهای را همراه خود به عرصه مدیریت کلان میآورد. در نبود احزاب جاندار و قوی، کادرساز و آموزش دیده در هر دوره انتخابات با صدها چهره مدعی پُست ریاست جمهوری روبهرو میشویم. کسانی که مدعی ریاست هستند. شخصیتهایی که با تایید یک فرد و یا چند نفر از دوستان و آشنایان و براساس حس اعتماد به نفس وارد عرصه رقابتها میشوند. مدارک مورد نیاز ثبت نام را در کیفی میگذارند و راهی وزارت کشور میشوند. گام نهادن این افراد و ورود چنین شخصیتهایی به وادی انتخابات بیش از آنکه بازگو کننده احوالات شخصی و نزدیکان آنان باشد، نشان دهنده بخش دیگری از سیاستورزی پرهزینه ماست.
چندسال قبل یکی از مستندسازان فیلمی تهیه و منتشر کرد به نام کاندیداتوری. کارگردان فیلم در سال 1388 با تنی چند از مدعیان ریاست جمهوری در مقابل ساختمان وزارت کشور مصاحبه کرد، شنیدن آن گفتهها از زبان شهروندان کمتر از فاجعه اجتماعی نبود. یکی وعده میداد میخواهد تهران را متروکه اعلام کند تا ارزانی به کشور باز گردد، دیگری قرار بود اقتصاد را براساس کوپن سهمیهبندی نماید، آقایی هم بعد از کسب ثروت قابل توجهی از ساخت و ساز املاک خسته شده بود و دوست داشت رئیس جمهور شود و مهمتر اینکه دیگری از روی ناخوش احوالی به وزارت کشور آمده بود تا صدایش را به گوش همگان برساند.
نگریستن به این ثبتنامها در نگاه نخست ناراحت کننده است و گاه خندهدار ولی در نهایت نشان دهنده وضعیت ماست. وقتی عرصه انتخابات و حضور در مهمترین رخداد سیاسی و تصمیمگیری کلان بدون به رسمیت شناختن احزاب فراهم میآید، این پیام را به انسانهای دیگر مخابره میکند که شما نیز میتوانید شانس خود را برای انتخاب شدن بدونترس از هزینههای تحمیلی و اتخاذ سیاستهای غیرکارشناسی به شهروندان کشور امتحان کنید، آزمودنی که نیاز به کوچکترین فعالیت سیاسی و اجتماعی و سابقه حزبی ندارد و در نهایت خسارتهای غمباری را به کشور تحمیل خواهد کرد.
فرض کنید یک فرد براساس ساز و کارهای درون حزبی موفق به اعلام کاندیداتوری شود. به عرصه انتخابات وارد و موفق به کسب رای شهروندان خواهد شد. قدرت را به دست گرفته و بعد از اجرایی کردن بخشی از سیاستها مورد نقد قرار میگیرد. اینکه هجم این نقدها به چه میزان است مهم نیست، نکته اصلی اینجاست که شخصیتی که موفق به کسب رای مردم و به دست آوردن قدرت شده است نماینده حزب مشخص است.
نمیتواند بدون مشورت و از روی علاقه شخصی و یا مشورت با همسر و دوستانش درباره موضوعی اعلام نظر کند، در واقع هر کدام از رفتارهای او به پای حزب متبوع وی نوشته خواهد شد، سخنان و تصمیمهای او برآیند خرد جمعی حزبی است و نه بروندادهای شخصی یا خانوادگی. به عبارتی دیگر اعضای حزب نیز نسبت به کارهای او حساس هستند و خوب میدانند عملکرد فرد قدرتمدار حزبی در کارنامه آنان نیز درج خواهد شد، بنابراین قبل از آنکه خطای سیاسی و برخورد هزینهساز از سوی او سر بزند، با اهرمهای پیشبینی شده حزبی مقابلش ایستادگی خواهد شد.
به عبارتی دیگر هزینه محاسبات اشتباه را نه دولت وقت، نه حاکمیت و یا یک جریان سیاسی پرداخت نمیکند، مخارج این کارکردهای اشتباه بر عهده حزب است اما در نبود حزب-احزاب هر کدام از مدیران، مسئولان و دولتها میتوانند بیبرنامه بودنها و تصمیمهای ناصحیح را به شخصیت دیگری حوالت دهند. آنچه در این میان ناپدید میشود و تشخیص سره از ناسره را برای ناظران دشوارتر میسازد انکارهای پیدرپی تصمیمهای اتخاذ شده از سوی مدیران سابق است. تصمیمهایی که همگان اذعان دارند آنها دخالتی در اجرایی کردن آن نداشتند و همه این رفتارها نشانه نبود حزب است و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتها.
ش.د9504535