(روزنامه آرمان ـ 1396/12/02 ـ شماره 3547 ـ صفحه 7)
** رفراندوم مسالهای است که در قانون اساسی وجود دارد. با این وجود تاکنون این اتفاق رخ نداده یا نیاز نبوده که اتفاق بیفتد. متاسفانه در کشور ما تنها در دوران انتخابات افراد بهصورت صریح و شفاف صحبت میکنند و همین که انتخابات به پایان رسید شرایط برای اظهارنظر مانند گذشته نیست و با هزینههایی همراه خواهد بود. این در حالی است که وضعیت باید به شکلی باشد احزاب و گروههای صنفی همواره بتوانند مطالبات مردم را نمایندگی کنند و وضعیت موجود را نقد کنند. این در حالی است که آستانه تحمل نهادهای مختلف نسبت به نقد و انتقاد متفاوت است. نکته مهم دیگر موازی کاری برخی از دستگاه در زمینههای مختلف است. بهعنوان مثال در شرایط کنونی چندین ارگان متولی مسائل فرهنگی هستند و هرکدام نیز برنامه خاص خود را دنبال میکنند. بدون شک این رویکرد در اجرایی شدن وعدههای همه روسای جمهور تاثیر منفی گذاشته است. بهنظر من ما باید یک بار برای همیشه این مشکل را حل کنیم. تفاوتی هم بین اینکه چه کسی رئیسجمهوراست وجود ندارد. بدونشک تفاوتی میان رئیس دولت اصلاحات، آقای احمدینژاد و آقای روحانی وجود ندارد و این یک مشکل ساختاری و کارکردی در کشور ماست. بهنظر میرسد همین موازی کاری به شکلی بهانه به دست روسای جمهور میدهد تا ضعفهای عملکردی خود را پوشش بدهند. آقای روحانی نیز با مشاهده این وضعیت طرح رفراندوم را مطرح کرده است تا بهصورت صریح و شفاف به مردم بگوید که برخی از دستگاهها دولت را تحت فشار قرار داده و در برنامههای دولت اخلال ایجاد میکنند. با این وجود آقای روحانی به جای اینکه با کنایه صحبت کند باید با مقام معظم رهبری در این زمینه صحبت کند و مشکلات پیش روی دولت را تشریح کند.
* بهنظر شما مطرح کردن موضوع رفراندوم توسط آقای روحانی کنایه است؟
** بله؛آقای روحانی نمیتواند بهصراحت به مردم عنوان کند که برخی در اجرای برنامههای دولت اخلال به وجود میآورند. به همین دلیل نیز موضوع رفراندوم را بهصورت کنایه مطرح کرده است. در شرایط کنونی در زمینه اقتصادی چندین نهاد متولی در کشور وجود دارد. مساله مهم نیز این است که هیچکدام نیز خود را پاسخگو نمیدانند و برنامههای خاص خود را دنبال میکنند.
* چرا بهرغم اینکه اغلب روسای جمهور در دور دوم ریاستجمهوری خود از قدرت فاصله میگرفتند این وضعیت برای آقای روحانی وجود ندارد؟
** هر رئیسجمهوری برای بقا و ادامه رویکرد خود باید فاصلهاش را با مردم کم کند و در عین حال فاصلهاش را با مسئولان بالاتر تنظیم کند. با این وجود بهنظر من فاصله آقای روحانی از مردم بیشتر شده است. براساس نظرسنجیهای صورت گرفته پس از انتخابات ریاستجمهوری بدنه اجتماعی حامی آقای روحانی با ریزش مواجه شده است و برخی از موسسات وابسته به دولت این مساله را تایید میکنند. بهنظر میرسد آقای روحانی پس از دوران ریاستجمهوری نقشی فراتر را برای خود در نظر گرفتهاند و به همین دلیل نیز تلاش میکنند به نهادهای قدرت نزدیک شوند یا اینکه حساسیت آنها را تحریک نکند. این در حالی است که آقای روحانی تلاش میکند مردم را نیز برای خود نگه دارد و با مردم فاصله معناداری ایجاد نکند. به همین دلیل نیز از ادبیات خاصی در این زمینه استفاده میکند. این در حالی است که مردم اگرمشاهده کنند کسی به وعدههایش عمل نکرده و یا در راستای دیدگاههایشان حرکت نکرده اعتماد خود را از دست میدهند. بدون شک کسی که از مردم فاصله گرفته نمیتواند به آینده سیاسی موفق خود در آینده فکر کند.
* چرا معتقدیدآقای روحانی از مردم فاصله گرفته است؟
** شاید آقای روحانی فکر میکند دیگر انتخاباتی وجود ندارد و نیاز به آرای مردم ندارد. به همین دلیل احساس میکند باید به جایی نزدیک شود که کارآیی بیشتری برای ایشان داشته باشد. بهنظر من این یک خطای استراتژیک است. در انتخابات ریاستجمهوری سال96 اصلاحطلبان احساس کردند که آقای روحانی بهترین گزینه برای ریاستجمهوری است و به همین دلیل نیز از ایشان حمایت کردند. با این وجود نباید بیدست و پا ازآقای روحانی حمایت میکردند و مطالبات خود را بهصورت جدی با ایشان درمیان میگذاشتند. متاسفانه اصلاحطلبان با چنین رویکردی با آقای روحانی برخورد نکردند و آقای روحانی نیز هنگامی که مشاهده کرد اصلاحطلبان امکانات خود را بدون هیچدرخواست جدی در اختیار ایشان قرار دادهاند رویکرد متفاوتی نسبت به گذشته در پیش گرفت و در انتخاب کابینه و مشاوران خود به شکل دیگری عمل کرد. بهنظر میرسد امروز آقای روحانی نسبت به جریان اصلاحات احساس بینیازی میکند. آقای روحانی حتی در مقابل کسی که اعتبار خود را در انتخابات برای ایشان گذاشتند و امروز میتوانستند یک تکیهگاه محکم و استوار برای ایشان و دولت باشند نیز عبور کردند. آقای روحانی نباید تنها به خودش و قدرت فکر کند. بدون شک تاریخ در این زمینه که ما برای کسب قدرت یا خدمت به مردم کار میکنیم قضاوت خواهد کرد.
* چرا اصلاحطلبان دغدغههای خود را بهصراحت با آقای روحانی مطرح نکردند؟آیا جریان اصلاحات در حمایت از آقای روحانی دچار یک جبر تاریخی شد؟
** اصلاحطلبان نباید فراموش کنند که زمان بیرحم ترین رقیب و دشمن است و اگر زمان از دست برود مشخص نیست مردم دوباره به جریان اصلاحات اعتماد کنند. در شرایط کنونی مردم ایران بهدنبال یک زندگی مناسب و قابل قبول هستند و آقای روحانی باید برای فراهم کردن شرایط این زندگی تلاش جدی از خود نشان بدهد. یکی از دلایلی که مردم در انتخابات ریاستجمهوری سال96 به آقای روحانی رأی دادند این بود که مانع از به قدرت رسیدن آقایان رئیسی و قالیباف شوند. با این وجود از فردای انتخابات رویکرد آقای روحانی نسبت به گذشته تغییر کرد و رویکرد دیگری در پیش گرفت که موجب ناامیدی مردم و اصلاحطلبان شده است. در دولت اصلاحات برخی بهصورت تعمدی انتظارات مردم را از دولت بالا میبردند تا عملکرد دولت را ضعیف نشان بدهند. بهنظر من این وضعیت امروز برای دولت آقای روحانی نیز به وجود آمده است. به همین دلیل نیز آقای روحانی باید در مرحله اول انتظارات مردم را نسبت به عملکرد دولت منطبق کند و اجازه ندهد برخی انتظارات مردم را بیش از اندازه بالا ببرند. نکته قابل تامل در این زمینه این است که برخی از نزدیکان آقای رئیسجمهور عنوان میکنند که اگر اصلاحطلبان نبودند نیز آقای روحانی در انتخابات به پیروزی میرسید. این سخن از اساس کذب و غیرواقعی است. بدون شک اگر اصلاحطلبان از آقای روحانی حمایت نمیکردند شکست ایشان درانتخابات قطعی بود و ایشان بهواسطه حمایت اصلاحطلبان دوباره به قدرت رسیده است.
* آیا جریان اصلاحات همچنان در یک جبر تاریخی در جهت حمایت از آقای روحانی قرار دارد؟ در شرایط کنونی استراتژی اصلاحطلبان برای آینده چیست؟
** اگر دولت فهم مناسبی از شرایط کشور و دغدغههای مردم نداشته باشد در آینده با مشکل جدی مواجه خواهد شد. مردم با هیچ فرد وگروه سیاسی عقد اخوت نبستهاند. مردم همواره انتخاب گر هستند و بهترین گزینه را برای مدیریت کشور انتخاب میکنند. این وضعیت در آینده نیز وجود خواهد داشت و اگر دولت برآمده از جریان اصلاحات نتواند به وعدههایی که به مردم داده است عمل کند مردم انتخاب دیگری خواهند داشت. مردم در سال92، 94 و96 به اصلاحطلبان اعتماد کردند و مدیریت کشور، مجلس و شوراهای شهر را به آنها سپردند. با این وجود آینده جریان اصلاحات به رفتار و عملکرد دولت آقای روحانی بستگی خواهد داشت. اگر قرار است مردم دوباره به اصلاحطلبان اعتماد کنند باید به وعدههایی که به آنها دادهاند عمل کنند. اصلاحطلبان اگر میخواهند اعتماد مردم از آنها سلب نشود باید در جامعه مرجعیت فکری داشته باشند و ایدههای نو ارائه دهند. دوران خوش انگاری و سهلانگاری اصلاحطلبان گذشته و مردم از اصلاحطلبان نتیجه میخواهند. بدون شک اگر این اتفاق رخ ندهد اصلاحطلبان در آینده با ریزش بدنه اجتماعی خود مواجه خواهند شد و این خطر بیش از همیشه به اصلاحطلبان نزدیک شده است. متاسفانه در شرایط کنونی علاوه بر اینکه دولت آقای روحانی محافظهکار شده جریان اصلاحات نیز به شکلی به این وضعیت دچار شده و از بیان انتقادهای جدی و جلوبرنده خودداری میکند. امروز شرایط جامعه با رویکرد محافظهکاری پیش نمیرود و نیازمند اقدامات عملیاتی و کاربردی است.
* چرا جریان اصلاحات دچار محافظهکاری شده است؟
** برخی از اصلاحطلبان در جریان اتفاقات سال 88 زیانهای زیادی دیدند، به زندان افتادند. به همین دلیل نیز ترجیح میدهند در شرایط کنونی با رویکرد محافظهکارتری نسبت به گذشته عمل کنند. از سوی دیگر برخی از اصلاحطلبان نیز رویکرد فرصت طلبی در پیش گرفتهاند و نگاه فرصت طلبی به وضعیت موجود دارند. این فرصتطلبان در دولت احمدینژاد نیز حضور داشتند، اما امروز با توجه به تغییر وضعیت موجود خود را اصلاحطلب معرفی میکنند. بقیه اصلاحطلبان نیز رویکرد منفعلانه در پیش گرفتهاند و حضورشان را تنها در حضور در مراسمهای عزا و همایشهای سیاسی خلاصه کردند. این عده علاقهای به انتقاد از وضعیت موجود ندارند و انتظار دارند دیگران انتقادات را مطرح کنند تا هزینه کمتری متوجه آنان شود. بنده باید اعلام کنم که از این وضعیت احساس خطر میکنم. اصلاحطلبان کولبر آقای روحانی و دولتش نیستند که پس از پایان انتخابات به فراموشی سپرده شوند.
* اصلاحطلبان چه برنامهای برای دوران پساروحانی خواهند داشت؟
** بهنظر من اگر شورای عالی سیاستگذاری جریان اصلاحات توان درک شرایط کشور را ندارد بهتر است کنار برود تا افراد جدیدی وارد این شورا شوند. چطور ممکن است فردی که در سال76 رئیس ستاد انتخاباتی بوده امروز هم بهعنوان رئیس ستاد انتخاباتی انتخاب شود. در شرایط کنونی افرادی برای جریان اصلاحات تصمیمگیری میکنند که در طول20 سال گذشته نیز این کار را میکردند. آیا زمان تغییر و فرصت دادن به دیگران فراهم نشده است؟ بدون شک دوران پوست اندازی و توجه و فرصت دادن به جوانان فرارسیده است و دیگر نمیتوان با مهرههای قدیمی همان بازی قدیمی را انجام داد. از سوی دیگر مدیران جامعه به سندروم چسبش به میز مبتلا شدهاند و دوست دارند به هر شکل ممکن است میز خود را نگه دارند. این وضعیت سبب ناکارآمدی و فرتوتی مدیریت کشور شده است. این وضعیت سبب نارضایتی مردم و به خصوص جوانان شده است. بدون شک یکی از مهمترین دلایل ناآرامیهای اخیر بیکفایتی و ناکارامدی مدیران بوده است. مدیران جامعه از افراد شایسته و متعهد استفاده نمیکنند و بیشتر از مدیران کیف کش که بله قربان گو و مطیع مدیر بالادستی خود هستند استفاده میکنند. همین مسائل نیز سبب رواج پارتی بازی، رشوه و بیاعتمادی در بین مردم شده است.
http://www.armandaily.ir/fa/news/main/213971
ش.د9605222