در اواخر سال 1360 هجری شمسی در حالی که فشار های بین المللی به خاطر اشغال سفارت آمریکا و مبحث گروگانهای آمریکایی به تحریم ها تبدیل شده است و از سوی دیگر رییس جمهوری ایران از کشور گریخته بود و در خیابان های ایران ترور های منافقین امنیت را به باد داده بود. جمهوری اسلامی ایران در داخل و خارج مرزها و در مجامع بین المللی و در خیابان و زمین و دریا در حال جنگیدن بود تا بتواند موجودیت و استقلال خود را حفظ کند.
در حالی که قسمت اعظم خاک خوزستان در دست رژیم بعث بود نیروهای ارتش و سپاه قصد آن کردند تا با بیرون راندن دشمن از خاک ایران استقلال و آزادی را که مولد انقلاب اسلامی بود محافظت کنند. اما در برابر دشمن تا دندان مسلح و حامیان ثروتمند و خونخوارش، ایران اسلامی با کمبود سلاح و مهمات روبرو بود و اوضاع خاص خوزستان در مورد کارون و زمین های رمل، کار را بسی دشوار کرده بود. صدام و حزب بعث چنان استحکاماتی در خوزستان بوجود آورده بودند که با قاطعیت میگفتند اینجا استان جدید عراق است و ایران توان باز پس گیری آن را ندارد. هفده ماه از انجام عمليات ناكام «توكل» در منطقه پل نادري و شرق رودخانه پر آب و عمیق كرخه مي گذشت و دشمن همچنان در منطقه گسترده ای از خاک خوزستان که شامل فكه، شوش، عين خوش، چنانه و مناطق ديگري از جبهه جنوب به سر مي برد، تا سرانجام سربازان اسلام برای بازپس گیری این خاک به طرح ریزی عملیات فتح المبين در چهار مرحله براي آزاد سازي بخش وسيعي از خاك ميهن و خارج ساختن شهرهاي دزفول، انديمشك و جاده اهواز–انديمشك از برد توپخانه ها و سايت موشكي سنگين و پركار عراق دست به کار شدند.
حدود 18 ماه از حضور عراق در اکثریت خاک خوزستان میگذشت و آنها با تمام توان خود را بر حفظ خاک های اشغال شده گذاشته بودند و در حد امکان مواضع و تاسیسات خود را مستقر کرده بودند. در این عملیات که با هماهنگی مثال زدنی ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی به اجرا در آمد اصل بر مانور و ضربه زنی به استحکامات دشمن بود تا با نفوذ به عقبه دشمن بتوانند مواضع او را دور زده و با گرفتن تعداد زیادی اسیر از دشمن و کمترین تلفات، بتوانند هم خاک اشغال شده را باز پس بگیرند و هم تاسیسات و استحکامات را از بین ببرند. برای موفقیت هر چه بیشتر در این عملیات، شهید حسن باقری با استفاده از عشایر بومی منطقه به شناسایی جادهها و پستی و بلندی های زمین دست زد و اطلاعات کامل و دقیقی از نیروها و تجهیزات دشمن فراهم کرد که همین باعث شد تا پایه عملیات بر شناسایی درست بر قرار شود و مقاصد بهتر و عقلانی تر طرح ریزی گردد. در طول زمان برنامه ریزی ها جهت آمادگی برای اجرای عملیات ارتش عراق که از منابع گوناگون به اطلاعات و مسیر جابجایی های نیروهای ایران دسترسی داشت و چون احتمال حمله غریب الوقعی را میداد در 29 اسفند 60 به شوش حمله کرد. فرماندهان برای اینکه اصل عملیات برنامه ریزی شده مورد شناسایی دشمن قرار نگرفته بود به حمله عراق جواب پر قدرتی دادند اما در سوی دیگر به تکمیل ساز و کارهای عملیات اصلی پرداختند یعنی همزمان با اینکه به تک دشمن جواب آتشین میدادند نیروها را تا جایی که برای اجرای عملیات فتح المبین مقرر بود به نزدیکی استحکامات رژیم صدام میبردند و در حالی که دشمن فکر میکرد نیروهای ایرانی در حال جواب دادن به تک آنها هستند اما نیروهای ایرانی درحالی که در حال درگیری با دشمن بودند خودشان را بر اساس نقشه عملیات فتح المبین آماده میکردند تا بالاخره لحظه موعود فرا رسید.
در اینجا ذکر یک نکته ضروری است و آن این که مردم از ابتدا همواره بار انقلاب وجنگ را به دوش می کشیدند. در خیابان ها با منافقن درگیر بودند و ترورها در رسانه ها با داستان های منافین و بنی صدر و دولت موقت و گروگان ها در زندگی با تحریم ها روبرو بودند و در جبهه ها با رژیم بعث میجنگیدند و در کنار حضور درجبهه ها و تقدیم شهدا و جانباز های زیاد نیاز های جبهه ها را هم تامین میکردند.
گفته شده است براي عمليات فتح المبين محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران به قرآن استخاره مي كند كه در جواب آيه مباركه «انا فتحنا لك فتح مبينا» مي آيد.
ساعت 30 دقيقه بامداد دوم فروردين ماه 1361 يكصد گردان از سپاه و 35 گردان از ارتش ايران، در غرب دزفول و شوش با رمز يا زهرا به قلب دشمن زده و در مقابل 170 گردان از قواي رزمي عراق صف كشيده بودند. نيروهاي خودي در قالب چهار قرارگاه عملياتي سازماندهي شده بودند که این چهار محور شامل شوش، رودخانه كرخه، كوه ميشداغ در جاده اهواز – انديمشك و غرب دزفول می شد.
مهمترین اتفاقی که در عملیات فتح المبین به دست نیروهای ایرانی صورت گرفت و باعث تعجب نیروهای دشمن گردید ایجاد کانال ها وتونل های زیادی بود که نیروهای ایرانی توانسته بودند در زمین های رملی ایجاد کنند و با این ترفند بتوانند با دور زدن نیرو های عراقی به عقبه آنها برسند و در حالی که نیروهای دشمن غافلگیر شده بودند با تعداد زیاد اسیر و همچنین مقادیر زیادی مهمات و ماشین زرهی با شکست روبرو شدند. در این عملیات شهدای والامقامی حضور داشتند از جمله شهید حسین خرازی فرمانده لشگر 14 امام حسين و محسن وزوايي فرمانده يك گردان از تيپ 27 محمد رسول الله و احمد متوسليان فرمانده تيپ 27 محمد رسول الله وشهید احمد کاظمی.
با انجام عمليات فتح المبين 2400 كيلومتر از خاك ايران در شمال خوزستان آزاد و دستيابي به چاه هاي نفت ابوغريب حاصل شد . طي 10 روز نبرد، 18 فروند هواپيما، 3 فروند چرخبال، 361 دستگاه تانك و نفربر، صد ها دستگاه خودروي نظامي و شمار چشمگيري از سلاح هاي انفرادي و نيمه سنگين دشمن از بين رفت و بيش از 4000 تن از نيروهاي عراقي كشته و 15000 نفر ديگر نيز به اسارت نيروهاي ايراني در آمدند .
همچنين شمار 150 دستگاه تانك ، 170 دستگاه نفربر ، 165 قبضه توپ ، شماري سلاح سبك و نيمه سنگي ، يك سايت كامل موشك سام به همراه سه فروند موشك و انبوهي مهمات ديگر به دست رزمندگان اسلام افتاد . اين عمليات با فرماندهي مشترك قرارگاه كربلا سپاه و ارتش و چهار قرار گاه قدس به فرماندهي سردار عزيز جعفري، نصر به فرماندهي سردار شهيد حسن باقري، فجر به فرماندهي سردار شهيد مجيد بقايي و قرارگاه فتح به فرماندهي سردار سرلشكر رحيم صفوي و غلامعلي رشيد انجام شد.
این پیروزی بزرگ در نوروز سال 1361 عیدی بسیار شیرین و لذت بخشی برای مردم ایران بود که سربازان و دلاوران ایران اسلامی توانستند بیشتر خاک خوزستان را از دست دشمن رهایی بخشند و شرایط را برای آزاد سازی خونین شهر آماده کنند.
در پایان این نوشتار نیز به رشادت یکی از شهدای عزیز جنگ تحمیلی اشاره می کنیم.
شهید غلامرضا سلطانی یکی از کسانی بود که در این عملیات شرکت داشت.
منطقه سخت و پیچیده ای بود. نزدیک بیست ماه بود که در آن منطقه عملیاتی نشده بود و دشمن حسابی نیرو و تجهیزات آنجا مستقر کرده بود. حرف عملیات که پیش آمد، غلامرضا دست گذاشت روی همین نقطه. عملیات ساعت 12.5 شب شروع شد. غلامرضا در سنگر فرماندهی از دور نیروها را کنترل می کرد، ساعت 4.5 صبح بود که یکی از گروهان ها خبر داد که مهمات ندارند و در محاصره افتاده اند. غلامرضا دیگر طاقت ماندن در اتاق فرماندهی را نداشت. یک جعبه 30 کیلویی، فشنگ تفنگ کلاش را روی دوش گذاشت و به سمت منطقه رفت. هرچه اصرار به ماندنش کردیم فایده نکرد، می گفت: «وقتی نیروهای من در خطر هستند، من نمی توانم اینجا نفس بکشم!»
رفت و محاصره را شکست. هم محاصره نیروهایش را، هم محاصره این جسم خاکی را. وقتی بعد از هفت روز جسدش را به عقب آوردند، معطر بود، بوی گلاب می داد، بدون هیچ پژمردگی و ناراحتی. گویی همین لحظه و همین ساعت روح از جسمش جدا شده بود.