در نشست
صميمانه، پرشور، پرنشاط و سه ساعتهي صدها نفر از دانشجويان دانشگاههاي مختلف با
رهبر معظم انقلاب اسلامي، نمايندگان تشکلهاي مختلف علمي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي
و صنفي دانشجويان، ديدگاهها، انتقادها، پيشنهادها و مطالبات خود را از سه قوه و
دستگاههاي مختلف بيان کردند.
در اين
ديدار که عصر روز دوشنبه (7/3/97) برگزار شد، حضرت آيتالله خامنهاي، «روحيهي
جواني، احساس هويت اثرگذار، انگيزههاي ايماني و آرماني جريانهاي دانشجويي و
مطالبهگري آرمانها» را مايهي اميد به آينده خواندند و بر ضرورت «انقلابي بودن،
انقلابي ماندن و انقلابي عمل کردن» البته با توجه به ظرائف و لوازم آن تأکيد و
خاطرنشان کردند: بايد با توجه به ظرفيتها و امکانات کشور، حرکت پرافتخار به سمت
آرمانها را با قدرت و شتاب بيشتر ادامه دهيم.
***
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيدنا
و نبينا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الطّيبين الطّاهرين المنتجبين سيما بقيةالله
في الارضين.
خيلي
متشکّرم از برادران و خواهران عزيزي که تشريف آوردند، بخصوص آنهايي که برنامه اجرا
کردند و از مجري محترم برنامه که جلسه را خيلي خوب تا اين ساعت اداره کردند.
الحمدلله بياناتِ گويندگان عزيز، متنوّع بود؛ هم مسائل علمي در بياناتشان بود و پيشنهادهايي
بود که من يادداشت کردم، هم مسائل کشور، مسائل سياسي، مسائل اجتماعي، انتقاد،
گِله، اعتراض، تأييد؛ همه چيز بحمدالله بود؛ يک جلسهي به معناي واقعي کلمه دانشجويي.
محيط
بانشاط و زنده دانشجويي
البتّه
در مجموع اين بحثهايي که دوستان -پسران و دختران دانشجو- اينجا کردند، يک نکته براي
من خيلي جالب و برجسته است و آن اينکه عليرغم گلهگزاريها و نگرانيها و مانند اينها
که [بيان] کردند، جلسهي امروز ما نشان داد که محيط دانشجويي يک محيط بانشاط و
زنده است؛ درست عکسِ آن چيزي که دشمنان ميخواهند، بيگانگان ميخواهند و بعضي وانمود
ميکنند که «آقا، دانشگاه افسرده است، دانشگاه مأيوس است»؛ نه، دانشگاه زنده است.
بله، شماها همهي دانشجوهاي کشور نيستيد -ما بيش از چهار ميليون دانشجو داريم-
مقصودم اين نيست که چهار ميليون [دانشجو] در دانشگاه با همين روحيهها وجود دارند؛
اين را ميدانيم که اينجور نيست امّا يک جريان زندهي فعّالِ پُرتپشي در محيط
دانشجويي وجود دارد -با نگاههاي مختلف، با گرايشهاي مختلف امّا همه با انگيزه، با
احساس هويتِ اثرگذار- که اين براي من مهم است. يعني دانشجو احساس ميکند که بايد
اثر بگذارد، اثرگذاري داشته باشد لذا حرفش را ميزند.
فاصله
بين وضع مطلوب و وضع موجود
خب، به خيلي از مسائل کشور شماها اعتراض داريد و
بسياري از اين اعتراضها هم وارد است -نه اينکه وارد نيست- منتها يک تفاوتي که بين
شماي جوان و پُرشور با منِ روزگارِ فراوان گذرانده هست، اين است:
دير
بماندم در اين سراي کهن من
تا کهنم
کرد صحبت دي و بهمن (۲)
شما
آرزوها را خيلي راحت بيان ميکنيد، بنده فاصلهي بين وضع موجود و آرزوها را از لحاظ
شرايط و موانع به تجربه ميبينم و لمس ميکنم؛ تفاوت فقط اينجا است. بله، خيلي از اين
اشکالات وارد است امّا رفع اين اشکالات به اين آساني نيست. کار لازم دارد، تلاش
لازم دارد، مقدّمات لازم دارد. يکي از همين مقدّماتِ لازم هم همين بودنِ شماها،
فکر کردن شماها، کار کردن شماها و گفتن شماها است که حالا من يک جملاتي، مطالبي
آماده کردهام، به شما عرض ميکنم که ميتواند کمک کند.
من
البتّه رئوس مطالب را يادداشت کردم و انشاءالله دنبال ميکنيم؛ بخصوص آن بخشي که
مربوط به مديريت خود بنده است؛ مثل آنچه مربوط به نيروهاي مسلّح و مانند اينها است
که آنجا بحث مديريت رهبري است؛ يعني آنجا رهبري مديريت ميکند در زمينهي نيروهاي
مسلّح؛ صداوسيما اينجوري نيست، قوّهي قضائيه اينجوري نيست. بله، رئيس قوّهي قضائيه
را رهبري ميگذارد امّا رهبري قوّهي قضائيه را مديريت نميکند؛ بايد بين اينها
تفاوت قائل شد.
مواضع
انتقادي رهبري به صداوسميا
صداوسيما
را رهبري مديريت نميکند؛ البتّه شما بدانيد که من در مواجههي با صداوسيما هميشه
موضع انتقادي دارم؛ هم در مديريت فعلي، هم در مديريتهاي قبلي دائماً من انتقاد
دارم به چيزهاي مختلف؛ ازجمله همين چيزهايي که شماها در بياناتتان گفتيد و در ذهن
بنده هم هست و انتقاد هم ميکنم. مديران هم نهاينکه بخواهند با ما لج کنند؛ نه، ميخواهند
اقدام کنند منتها خب اقدامش آسان نيست، اقدام مشکل است.
تزريق
عناصر جوان، مومن و انقلابي، کار اساسي تحول مديريتي کشور
کار
اساسياي که بايد انجام بگيرد -که حالا در خلال فرمايشات بعضي از دوستان هم بود- اين
است که بايد عناصر جوان و مؤمن و پُرانگيزه و انقلابي در بدنهي اين دستگاهها تزريق
بشوند که انشاءالله اين کارها را بنا دارند بکنند، بنده هم تأکيد کردم؛ هم به صداوسيما
تأکيد کردم، هم به بخشي از مراکز ديگر؛ فرض کنيد مرکز ائمّهي جمعه و امثال اينها
و انشاءالله همينجور پيش خواهد رفت.
حرکت
رو به جلوي انقلاب اسلامي
اين را
بدانيد شما: ما به سمت جلو داريم حرکت ميکنيم. حرکت ما بدون ترديد به سمت جلو است؛
حالا شواهد فراواني هم دارد. بنابراين اينها را يادداشت کرديم، آن چيزهايي را که
مربوط به خود ما است، انشاءالله دنبال ميکنيم؛ مربوط به نظام وظيفه اعتراض کلّي
کردند، من جزئيات را نميدانم که مرادشان چيست، گزارش بدهند، من دنبال ميکنم؛ و
همچنين بعضي از بخشهاي ديگر. عمده هم اين است که شما اين روحيه را، اين احساس را،
اين انگيزه را، اين حضور را حفظ کنيد؛ اميد ما به اين است.
حرکت
خستگي ناپذير با روحيه انقلابي، متضمن فرداي روشن انقلاب اسلامي
اينکه من بارها ميگويم فردا مال شما است و شما
خودتان را بايد آماده کنيد براي مديريت فردا، اين تعارف نيست، اين شوخي نيست، اين
واقعيت است؛ البتّه مراقب باشيد که بر همين صراط مستقيم پيش برويد؛ يعني همين انگيزه
را حفظ کنيد. خيليها بودند و هستند که يک روز با شور و احساس و هيجان حرف ميزدند،
بعد مثلاً در شرايط ديگري، شکل ديگري شدند؛ مراقب باشيد اينجوري نشود؛ يعني حرکت،
يک حرکت مستمر، خستگيناپذير، با تکيه به کمک الهي و به اميد رسيدن به ثواب الهي
[باشد]؛ اينجوري حرکت بکنيد که آنوقت حرکتتان در جهت درست باقي خواهد ماند؛ آنوقت
فرداي اين کشور که دست شمايي است که امروز داريد به اوضاع انتقاد ميکنيد، فرداي
خوبي خواهد بود؛ با همين انگيزه وقتي شما [پيش] برويد، طبعاً فرداي بهتري خواهد
بود. خب، پس نتيجه تا حالا اين است که با اينکه در بيانات، انتقاد و اعتراض و گلهگزاري
وجود داشت امّا جلسه، مجموعاً حامل يک مژدهي بزرگ، يک بشارت بزرگ، يک اميدواري
بزرگ است؛ يعني نشان ميدهد که جوانهاي ما -لااقل يک جرياني از جوانهاي دانشجوي ما-
داراي انگيزه، داراي ايمان، داراي غيرت و عازم بر اقدامند؛ اين بسيار چيز خوبي
است؛ اين جلسهي ما، اين را نشان داد. کساني که نااميدند نسبت به آينده، نگاه
کنند به اين وضعيت و تصحيح کنند فکر خودشان را.
انقلابي
ماندن و انقلابي حرکت کردن
خب، من يک بحث معرفتي ميخواهم بکنم که تأکيد بر
آن مطلبي است که همواره بنده تکرار کردهام و گفتهام و آن عبارت است از انقلابي
ماندن و انقلابي حرکت کردن؛ يک بيان معرفتياي نسبت به اين مسئله عرض ميکنيم. يک
مطالبي هم راجع به مسائل دانشجويي و جريان دانشجويي و تشکّلهاي دانشجويي و مانند اينها
دارم که حالا انشاءالله اگر وقت شد عرض ميکنم.
در
مجموعهي انقلاب، از اوّلِ انقلاب يک تفکّر غلطي وجود داشت و آن اين بود که
انقلاب، تا وقتِ تشکيل نظام است؛ وقتيکه نظام تشکيل شد و نهادها و مقرّرات و ديوانسالاري
و مانند اينها مستقر شد، ديگر انقلاب برود دنبال کارش؛ ديگر کاري با انقلاب نداريم؛
انقلاب را هم معنا ميکنند به تنش و دعوا و سروصدا و کارهاي غير قانوني و از اين
حرفها. يک چنين تفکّري مال امروز نيست و از روز اوّل پيروزي انقلاب يک چنين تفکّري
وجود داشت؛ اين تفکّر، غلط است.
گامهاي پنج گانه ساختن
تمدن اسلامي - انقلابي
انقلاب مراحلي دارد؛ آنچه در اوّل انقلاب در سال
۵۷
اتّفاق افتاد، مرحلهي اوّل انقلاب بود يعني انفجار در مقابلِ نظامِ غلطِ باطلِ
طاغوت و ايجاد يک نظام جديد بر مبناي آرمانها و ارزشهاي نو و با لغت نو، با تعابير
نو، با مفاهيم نو؛ اين مرحلهِي اوّل انقلاب بود.
بعد در
مرحلهي دوّم، اين نظام بايستي ارزشها را محقّق کند؛ اين ارزشها و آرمانهايي که
حالا اشاره ميکنم و بعضي را ميگويم، بايد در جامعه تحقّق ببخشد. به اين ارزشها اگر
بخواهد تحقّق ببخشد، يک دستگاه مديريتي لازم دارد که آن ميشود دولت انقلابي. بنابراين مرحلهي بعد از نظام انقلابي، ايجاد دولت
انقلابي است، دولتي که ارکان آن، انقلاب را از بن دندان باور کرده باشند و دنبال
انقلاب باشند.
بعد که
اين دولت انقلابي تشکيل شد، آنوقت بايستي بهوسيلهي اجرائيات درست - قانون درست،
اجراي درست- اين آرمانها و ارزشهايي که مطرح شده، اين آرزوهاي بزرگ انقلابي، يکييکي
در جامعه تحقّق پيدا کنند؛ آنوقت نتيجه ميشود جامعهي انقلابي؛ يک جامعهي
انقلابي به وجود ميآيد که اين مرحلهي چهارم است. حرکت انقلابي، نظام انقلابي،
دولت انقلابي، جامعهي انقلابي؛ اين چهارم [است].
بعد که
جامعهي انقلابي درست شد، آنوقت زمينه براي ايجاد تمدّن انقلابي و اسلامي به وجود
ميآيد. حالا من تعبير به «انقلابي» کردم؛ به جاي کلمهي «انقلابي» ميتوانيد کلمهي
«اسلامي» بگذاريد؛ يعني دولت اسلامي، جامعهي اسلامي، تمدّن اسلامي؛ اين مراحلي
است که وجود دارد.
صيروت
و تداوم انقلاب
بنابراين انقلاب تمام نميشود، انقلاب استمرار
دارد، انقلاب ادامه دارد، انقلاب متوقّف نميشود. يک صيرورتي وجود دارد؛ صيرورت يعني
شدن، شدنِ دائم، تحوّل دائمي؛ در مسير انقلاب يک صيرورت دائمياي وجود دارد که اين
صيرورت دائمي، بتدريج آن آرزوهاي بزرگ را، آن ارزشهاي والا را، آن آرمانها را در جامعه
تحقّق ميبخشد.
آرمانهاي انقلاب
خب، حالا اين آرمانهاي بزرگ چيست؟ من شش هفت
مورد از اين آرمانهاي بزرگ را ذکر ميکنم؛ البتّه فقط اينها نيست.
1. عزت
ملي
يکي، عزّت ملّي است؛ اين يکي از آرمانهاي
انقلاب است؛ اين خيلي مهم است! عزّت ملّي يعني احساس افتخار ملّي که اين احساسِ
افتخار، ناشي از واقعيات باشد، ناشي از يک واقعياتي در متن جامعه و بر روي زمين، و
نه متّکي بر توهّمات و تصوّرات؛ وَالّا گاهي اوقات احساس افتخار به حکومت کيان و
هخامنشيان و مانند اينها هم بود؛ اينها تصوّرات واهي و توهّم است، افتخارآفرين نيست.
عزّت ملّي يعني احساس افتخار، متّکي به واقعيت؛ اين خيلي مهم است. اين عزّت ملّي
از جملهي چيزهايي است که اگر چنانچه در يک کشوري از بين رفت و نابود شد، هويت آن
ملّت نابود ميشود؛ ديگر هيچچيز گير آن ملّت نخواهد آمد.
2.
اعتماد به نفس ملي
دوّم، اعتمادبهنفس ملّي؛ که بنده روي اين
اعتمادبهنفس ملّي مفصّلاً بحث کردهام -در سالهاي گذشته، در مجامع بزرگ- که اين
اعتمادبهنفس ملّي، راه وابستگي را ميبندد. اگر اين اعتمادبهنفس وجود داشت، ملّت
احساس نميکند که به وابستگي نياز دارد، بلکه از وابستگي به ديگران ميگريزد.
3.
استقلال
استقلال سياسي، اقتصادي، فرهنگي؛ اين يکي از
آرمانها است [براي] يک ملّت؛ که اگر چنانچه اين وجود داشت -يعني استقلال سياسي و
اقتصادي و فرهنگي که هرکدام يک فصل طولانياي دارد- آن ملّت مجبور نميشود که زورگويي
و تحميل را از زورگويان و زيادهخواهان عالم تحمّل کند. يکي از آرزوها استقلال
است.
4.
آزادي
آزادي؛ آزادي انديشه، آزادي بيان، آزادي عمل.
البتّه اينجا يکي از عزيزاني که صحبت کردند، يک جملهي کوتاهي راجع به آزادي گفتند
که کاملاً درست بود. آزادي از جملهي مقولاتي است که حتماً به قانون، به چهارچوب
احتياج دارد. چون طبيعت آزادي اين است که اگر قانون و چهارچوب وجود نداشته باشد،
از حد تجاوز خواهد کرد، به تعدّي و به ولنگاري و به جاهاي بدي خواهد انجاميد که
امروز شما نمونههايش را در غرب مشاهده ميکنيد. اين آزادي اگر نباشد، رشد وجود
ندارد. اگر در جامعه، آزادي فکر، آزادي بيان، آزادي انديشه، آزادي عمل وجود نداشته
باشد، رشد در جامعه متوقّف خواهد شد. رشد جامعه -رشد معنوي جامعه- و پيشرفت جامعه،
حتماً به اين آزاديها احتياج دارد.
4.
عدالت
استقرار عدالت، نفي تبعيض، نفي فاصلههاي طبقاتي؛
اينها جزو آرزوهاي بزرگ است. اصلاً در قرآن، اقامهي قسط را مسئلهي اصلي و هدف پيغمبران
ميداند: لِيقومَ النّاسُ بِالقِسط.(۳) ما [هم] راه پيغمبران را ميرويم ديگر، ما راه
اسلام و راه پيغمبران را داريم ميرويم. بنابراين قطعاً عدالت، يکي از برترين يا شايد
بشود گفت برترين آرمان و ارزشي است که دنبالش بايستي باشيم. با لفّاظي هم عدالت
درست نميشود. عدالت البتّه چيز سختي است؛ اجراي عدالت جزو سختترين کارها است.
5. پيشرفت
مادي
پيشرفت مادّي و تمدّني به برکت علم و فنّاوري؛ اين
هم يکي از آرمانها است. يعني کشور از عقبماندگي بايد نجات پيدا کند.
6.
اخلاق اجتماعي
يکي ديگر از آرمانها رشد اخلاقهاي معاشرتي
[است]؛ معاشرت مردم، معاشرتهاي اخلاقي باشد. رحم، انفاق، ايثار، کمک، تعاون و
مانند اينها؛ رشد اين خلقياتي که مربوط به معاشرت انسانها با هم در جامعه است.
7.
معنويت گرايي
آمادهسازي فضا براي رشد معنويت و رهايي از بردگي
شهوت و غضب در انسانهاي مستعد؛ اين هم يکي از آن برترين آرزوها است که غالباً به اين
توجّه نيست. بايد فضا جوري بشود که انسانهاي مستعد بتوانند در آن فضا حرکت کنند،
امثال حاج ميرزا عليآقاي قاضيها و علّامهي طباطبائيها و شخصيتهاي برجستهي اينجوري
به وجود بيايند؛ انسانهاي والا و برتر که از اين فضاي مادّي توانستهاند تعالي پيدا
کنند و فراتر بروند؛ يعني فضا بايستي براي اين آماده بشود. البتّه همهي ما
استعداد يک چنين چيزي را نداريم امّا در ميان ما کساني هستند که استعداد اين حرکت
را دارند، بخصوص در دورهي جواني.
در آن قضيهي معروفِ ديوجانس حکيم، که به اسکندر
گفت تو بردهي بردگان مني. اسکندر حرکت ميکرد از يک راهي، اين نشسته بود، اعتنائي
نکرد؛ به او برخورد، گفت ببينيد اين کيست؛ آوردندش؛ گفت چرا جلوي من بلند نشدي؟
گفت چون دليل ندارد بلند شوم، تو بردهي بردگان مني؛ گفت يعني چه، من -اسکندر-
بردهام؟ گفت بله، شهوت و غضب بردهي من هستند، در اختيار من هستند، و تو بردهي
شهوت و غضبي؛ بردهي برده. [يعني] انساني که بتواند از بردگي شهوت و غضب نجات پيدا
کند خب، اينها آرمانها است.
تحقق
آرمانها نيازمند برنامه بلند مدت و تداوم انقلاب
بديهي است که اين آرمانها در کوتاهمدّت تحقّق پيدا
نميکند؛ اگر بخواهيم اين آرمانها در جامعه تحقّق پيدا کند، يک حرکت بلندمدّت لازم
دارد. يعني چه؟ يعني زنده بودن انقلاب. ببينيد! اينکه مدام ميگوييم انقلابي باشيم،
انقلابي بمانيم، معنايش اين است. اگر چنانچه انقلاب استمرار پيدا کرد، تحقّق اين
آرمانها ممکن خواهد شد؛ اگر چنانچه اين استمرار با آگاهي و هوشياري و دقّتِنظر و
مانند اينها باشد، تحقّق اين آرمانها قطعي خواهد شد؛ امّا اگر وسط راه به اين نتيجه
رسيديم که انقلاب ديگر لازم نيست، ديگر ديوانسالاري و تشکيلات حکومت [باشد، اينها
تحقّق پيدا نميکند].
هدف انقلاب
صرف جابجايي کارگزاران حکومتي نبود!
مگر ما
اصلاً انقلاب کرديم براي اينکه آنها بروند، حکومت را بدهند به ما؟ مگر براي اين
انقلاب کرديم که حکومت را [بگيريم]؟ آنهايي که مبارزه ميکردند، آنهايي که شلّاق ميخوردند، آنهايي که زندان ميرفتند، چيزي را که
فکر نميکردند، اين بود که يک روزي اين انقلاب پيروز بشود، اينها مثلاً بشوند وزير
و وکيل و رهبر و رئيس و اين حرفها؛ به ذهنها خطور نميکرد؛ براي هدفي حرکت ميکردند
و کار ميکردند. هدف اين نبود که يک عدّهاي مديريت را تحويل ما بدهند، ما هم مثل
آنها شروع کنيم مديريت کردن، منتها [آنها] آدمهاي بدي بودند، ما آدمهايي خوبي باشيم؛
که اگر آن جور باشد خوب هم نميمانيم؛ انسانْ خوب هم
نميمانَد. پس بنابراين، انقلاب بايد استمرار پيدا کند. ببينيد! من با
استدلال دارم ميگويم که انقلابي بايد بود و انقلابي بايد ماند و انقلابي بايد حرکت
کرد، که طبعاً اين الزاماتي دارد؛ انقلابي حرکت کردن الزاماتي دارد.
آگاهي
رهبري از مسايل و مشکلات کشور
البتّه اين را هم به شما بگويم؛ بنده از مسائل
کشور مطّلعم. حالا گاهي گفته ميشود که فلاني کاناليزه ميشود و مانند اينها؛ نه، اينها
نيست؛ بنده، هم گزارش ميخوانم -گزارش رسمي، گزارش غير رسمي- هم
تماس با آدمها از طرق مختلف داريم، تماسهاي مردمي و دفتر ارتباطات مردمي داريم؛
مطّلعم از مسائل جامعه تا آن حدّي که يک آدمي مثل من ميتواند مطّلع باشد.
نادرستي
ادعاي: "عقب رفته ايم"!
بنده
معتقدم ما در همهي اينهايي که من اسم آوردم، پيشرفت کردهايم. آن جواني را که ميآيد
اينجا ميايستد و ميگويد «آقا وضع خيلي بد است، خيلي فلان است، عقب رفتهايم»، من
احساسش را و آن روحيه را تأييد ميکنم امّا حرف را مطلقاً تأييد نميکنم؛ اينجور نيست؛
شماها رژيم طاغوت را نديديد، اوضاع اوّلِ انقلاب را هم نديديد. ما امروز در همهي
اين زمينههايي که اسم آوردم، در همهي اين آرمانها، پيشرفت کردهايم.
رشد کمتر
از حد انتظار در عرصه تحقق عدالت
البتّه
من قبلاً گفتم ما در مورد عدالت عقبماندگي داريم، [امّا] معنايش اين نيست که پيشرفت
نکردهايم؛ معنايش اين است که در زمينهي عدالت آن مقداري که بايد پيشرفت بکنيم، پيشرفت
نکردهايم؛ وَالّا در همان قضيهي عدالت هم پيشرفت کردهايم. شماها نميدانيد در اين
کشور چه خبر بود! ما خب همين سنين شماها را گذراندهايم، دورانهاي سخت را ديدهايم.
حالا اين آقا از سيستان و بلوچستان ميگويد؛ خب من در سيستان و بلوچستان زندگي کردهام،
وضع سيستان و بلوچستانِ امروز با سيستان و بلوچستان سال ۵۶ و ۵۷ که بنده آنجا بودم، از
زمين تا آسمان فرق کرده. ايشان ميگويند ما هوا نداريم؛ هوا نداريم يعني چه؟ يعني
زابل گرد و غبار دارد؛ هر سالي، سه ماه، چهار ماه گرد و غبار دارد؛ راست ميگويد؛ اين
يک گوشهاي از مشکلات سيستان و بلوچستان هست و بود؛ آن زمان مردم بهمعنايواقعيکلمه
در بدبختي محض بودند؛ در بدبختي محض! بنده از نزديک شاهد بودم. بعد از انقلاب
کارها شده، پيشرفتها شده، خدمات انجام گرفته؛ نهفقط در سيستان و بلوچستان، [بلکه]
در همهي کشور؛ در زمينهي عدالت خيلي کار انجام گرفته.
مطالعه
کتاب و اطلاع از وضعيت گذشته کشور در مقايسه با وضعيت کنوني
شماها
که متأسّفانه کتاب [نميخوانيد]، خيلي اهل کتاب نيستيد؛(۴) بنده کتابخوانم، من خيلي
کتاب ميخوانم، دلم ميخواهد شما بچّهها، جوانها واقعاً کتاب بخوانيد؛ در اين
گزارشهاي مذاکرات عَلم با شاه که اتّفاقاً چند روز پيش هم باز يک چيزي از آنجا نقل
کردم،(۵) محمّدرضا شاه بهعنوان اعتراض به عَلم ميگويد آقا، فاصلهي بين حقوق
کمترين و حقوق بيشترين، صد برابر است؛ اين اعتراف محمّدرضا است؛ يعني فاصلهي صد
برابر! امروز مثلاً صحبتِ دوازده برابر و چهارده برابر است که البتّه همين هم خيلي
زياد است امّا آنوقت صد برابر بوده. ما واقعاً يک چيزهايي ديديم که اصلاً قابل
توصيف نيست، از وضع مردم و وضع فلاکت و وضع آزادي؛ حالا يک عدّهاي که اعتراض ميکنند
که آزادي نيست، [ميگويند] چرا مثلاً فلان مطلب را فلانکس نتوانست بيايد در تلويزيون
بگويد؟ نه، اين دليل نبودنِ آزادي [نيست]. خب بله، اگر ميتوانست بگويد بهتر بود؛
[امّا] اين اصلاً قابل مقايسه است با دوران قبل از انقلاب؟
يک دوستي
داشتيم جزو همين طلبههاي مبارز بود و فرار کرده بود رفته بود پاکستان و مدّتي
آنجا بود؛ يک سفري آمد مشهد، با من صحبت کرد؛ صحبت ميکرد که بله، در يکي از پارکهاي
مثلاً يک شهر پاکستان داشتيم راه ميرفتيم و اين اعلاميه را پخش کرديم؛ بنده با
تعجّب گفتم در پارک، اعلاميه؟ اصلاً تصوّر اينکه در يک فضاي عمومي کسي ميتواند يک
اعلاميه دست بگيرد و بخواند، براي ما غير قابل باور بود؛ واقعاً اينجوري بود. فرض
کنيد در فلان روزنامه - حالا در فضاي مجازي که اليماشاءالله- [انتقاد ميشود]؛
حتّي در همين برنامههاي صداوسيما -که شماها اعتراض داريد که چرا انتقاد نميکنند
- مسئولين دولتي بعکس، به بنده شکايت ميکنند که اين [اخبار] ۲۰:۳۰ چنين گفته، فلانکس
چنين گفته؛(۶) واقعاً مرتّب به من دارند شکايت ميکنند، يعني مکرّر به من شکايت [ميکنند]؛ حالا شماها از اين طرف شکايت ميکنيد که چرا نميگويد و آنها از آن طرف شکايت ميکنند! يک کلمه از همين حرفهايي که در ۲۰:۳۰ و در برنامههاي
انتقادي صداوسيما و در مناظرات و در [ساير] حرفها زده ميشود، اگر روي کاغذي نوشته بود، مگر ممکن بود آدم دستش بگيرد؟ [اگر] پيدا
ميکردند، پدرش را درميآوردند؛ من يکوقتي گفتم، حالا وقت نيست، وقت ميگذرد.(۷) يعني اوضاع و احوال [اينجور بود].
حرکت
رو به پيشرفت جمهوري اسلامي
پس نتيجه
اين [است] - من ميخواهم اين را بگويم- در همهي اين زمينههايي که گفتم، [يعني]
ارزشها و آرمانها و آرزوهاي بزرگ، انقلاب جلو رفته، پيشرفت کرده. شبيه آن چيزي که
شما مثلاً فرض کنيد در زمينهي علم و فنّاوري مشاهده ميکنيد. حالا مثلاً اين
برادرمان گفت من در «رويان» هستم. رويان يک نمونه است؛ يک روزي بچّههاي زحمتکش و
سختکوش رويان اين مسئلهي سلّولهاي بنيادي را ياد گرفتند، وارد کشور کردند و
صنعت توليد سلّولهاي بنيادي و تکثير سلّولهاي بنيادي را که آن روز در دنيا شايد
سه چهار کشور فقط اين را داشتند، اينها توانستند انجام بدهند؛ در زمينههاي ديگر
هم همينجور؛ فراوان از اين قبيل پيشرفتهاي صنعتي و علمي و فنّاوري وجود دارد.
بنابراين پيشرفت وجود داشته.
اينجوري
نباشد که ما خودمان، خودمان را به اشتباه بيندازيم، بگوييم «آقا، هيچ فايدهاي
ندارد، نشده، پيشرفت نکرديم و نميتوانيم بکنيم»؛ نخير، پيشرفت کرديم، باز هم انشاءالله
پيشرفت خواهيم کرد؛ اين کار، يک جادّهي باز است؛ ما يک اتوبان را به صورت يک بنبست
تصوير نکنيم. جلوي ما اتوبان است و ميتوانيم حرکت کنيم؛ بخصوص با امکاناتي که کشور
دارد؛ نيروي انساني و مسائل طبيعي که من آن روز در ديدار با مسئولين،(۸) مفصّلاً در اين
زمينههاي امکانات کشور و ظرفيتهاي کشور، صحبت کردم. خب اينکه اين مطلب. حالا بايد
اين با قوّت و شدّت ادامه پيدا کند يعني به اين حد قانع نيستيم.
حکومت
انقلابي، عاملي براي پيشرفت به سمت آرمانها
يک
عواملي وجود دارد که به ما کمک ميکند، يک موانعي هم وجود دارد که بايد به آن موانع
توجّه داشت. يکي از عواملي که وجود دارد، حکومت است. حکومت جزو عوامل پيشرفتِ به
سمت اين آرزوها است يعني حکومت انقلابي، نظام انقلابي، دولت انقلابي يکي از عوامل
است. اگر چنانچه اين اختلال پيدا بکند، مطمئنّاً در راه مشکل ايجاد خواهد کرد. بايد
کاري کنيد که حرکت حکومت کشور و دولت کشور -دولت که ميگويم يعني مجموعهي مديريت
عمومي کشور- و مسئولين کشور، حرکت انقلابي باشد تا اينکه اين آرمانها پيشرفت کند.
نقش آفريني
اقشار اثرگذار در فرآيند پيشرفت
قشرهاي
اثرگذار؛ قشرهاي اثرگذار -قشرهاي علمي، قشرهاي اجتماعي اعمّ از دانشگاهي، اعمّ از
حوزهاي، دانشمندان، هنرمندان که اينها قشرهاي اثرگذارند- بايستي در اين زمينهها
فعّال باشند.
جوانان؛
لوکوموتيو حرکت و پيشرفت جامعه
و نيروهاي
جوان؛ يعني مجموعهي شماها که اين نيروهاي جوان، پيشرانند؛ اينها در واقع مثل
لکوموتيو هستند، نقش لکوموتيو را [دارند] که وقتي حرکت کردند، به طور طبيعي به
دنبال خودشان قطار را حرکت ميدهند؛ البتّه اگر به وظايفي که برعهدهي قشر جوان
است، درست عمل بشود.
روحيه
اميد، عزم، برنامهريزي؛ شروط موفقيت در حرکت رو به جلو
البتّه
روحيهي اميد و عزم و برنامهريزي -اين سه چيز- [هم] لازم است. اوّلاً اميدتان را
اصلاً نبايد از دست بدهيد. اينکه همينطور دائماً يأس را بيايند تزريق بکنند در
داخل جامعه -که دارد ميشود اين کار- اين کاري خصمانه است؛ حالا ممکن است آن کسي که
اين کار را ميکند، واقعاً دشمن نباشد امّا کار دشمنانه دارد ميکند هر کسي که يأس
را [تزريق ميکند] که «آقا نميشود، فايده ندارد، همه چيز بههم ريخته است»؛ نه، اين
کار [دشمنانه است]. اميد، شرط لازم است؛ يکي اين. عزم، اراده، يعني تصميمگيري
-تصميم بايد گرفت، اين کارها تصميم ميخواهد- و برنامهريزي؛ بدون برنامهريزي هم
نميشود؛ اين سه چيز را داشته باشيد.
موانع
دروني پيشرفت
موانعي
هم وجود دارد؛ يک عدّه از اين موانع، موانع دروني خود ما است؛ حالا ميگويند که فلاني همهي اشکالات را مياندازد گردن آمريکا و غيره؛ البتّه
خدا لعنت کند آمريکا و انگليس خبيث را، خيلي از مشکلات ما ناشي از آنها است؛ امّا
نه، من بيشترين اشکالات را به خودمان ميکنم؛ موانع ما،
عمدتاً موانع دروني است؛ آنها هم دارند از اين موانع دروني سوءاستفاده ميکنند؛ موانع دروني وجود دارد.
1. درست
نفهميدن مسايل و مشکلات کشور
يکي
درست نفهميدن مسئله است؛ عدم فهم درست مسائل کشور و مسئلهي کشور، مسئلهي انقلاب؛
اين، شما دانشجويان را و عناصر فکري را موظّف ميکند که روي اين مسئله کار کنيد. يکي از برادران عزيز به من گفتند که
«سفارش کنيد عناصر فکري با دانشجوها کار کنند»؛ بله، حتماً لازم است اين کار انجام
بگيرد؛ چه از حوزه، چه از دانشگاه، عناصر مؤمنِ انقلابي صاحب فکر؛ و خود شماها
دنبالش برويد و خود شماها فکر کنيد؛ بنابراين درست نفهميدن مسئله يکي [از موانع
است].
2.
درست نشناختن محيط
درست نشناختن محيط؛ اين هم يکي از موانع کار
است. بعضيها هستند محيط را درست نميشناسند؛ وقتي ما محيط را نشناختيم، احتمال
خطا و اشتباه برايمان زياد است؛ وقتي که جنگاور و رزمآور ندانست کجا قرار دارد،
دشمن کجا است، دوست کجا است، ممکن است سر اسلحهاش را به طرف دوست بگيرد، به خيال
اينکه دارد به دشمن شلّيک ميکند؛ محيط را بايد شناخت، جبههبنديها را بايد ديد،
بايد شناخت. بعضي از کارهايي که بعضيها ميکنند، مثل همين شخصي است که گفتم در
سنگر خوابش برده، حالا بيدار شده و ميبيند صداي تَقّوتوق ميآيد، نميداند دشمن
کدام طرف است، دوست کدام طرف است، همينطور بيهوا توپخانه را يا خمپاره را يا
تفنگ را آتش ميکند به يک سمتي؛ اتّفاقاً به سمت دوست شلّيک ميشود. بعضيها کارشان
اينجوري است؛ نميفهمند با چه کسي دارند مبارزه ميکنند؛ بنابراين شناخت محيط خيلي
لازم است.
3. بيارادگي
يکي از موانع، بيارادگي است؛ يکي از موانع،
تنبلي است؛ يکي از موانع، بيصبري است. بيصبري؛ باباجان! اين غذا را وقتي شما سرِ
بار گذاشتيد، نميشود که بمجرّد اينکه آتش زيرِ غذا را روشن کرديد، بنا کنيد پا به
هم کوفتن که من غذا ميخواهم! خب بايد صبر کنيد تا بپزد. گاهي اوقات اينجوري است؛
بعضي از فعّاليتهايي که برادرها و خواهرهاي خوب انقلابي يک جاهايي انجام ميدهند،
ناشي از صبور نبودن است؛ صبوري لازم است؛ صبر هم يکي از خصلتهاي انقلابي است. بله،
خشم انقلابي داريم امّا صبر انقلابي هم داريم. مظهر اتمّ و اکمل عدالت، اميرالمؤمنين
است ديگر، از او عادلتر که نداريم، امّا اميرالمؤمنين هم يک جاهايي صبر کرد؛ تاريخ
زندگي اميرالمؤمنين را ميبينيد ديگر. يک جا ميگويد: فَصَبَرتُ وَ فِي العَينِ
قَذًي وَ فِي الحَلقِ شَجا؛(۹)
يک جا هم در مقابل فشار خوارج و مانند اينها در جنگ صفّين
صبر ميکند و به حکميت تن ميدهد؛ پس يک جاهايي صبر ضروري است، لازم است؛ يک جاهايي
صبر، [از روي] ناچاري است، يک جاهايي هم نه، ناچاري نيست اما لازم است که انسان اين
صبر را انجام بدهد.
4.
سرگرمي به چيزهاي ويرانگر
يکي از موانع، سرگرمي به چيزهاي خرابکننده و ويرانکننده
و گمراهکننده است؛ مثل اختلافات سرِ چيزهاي بيخودي. اختلافات کوچک و بهانههاي
کوچک، گاهي مايهي اختلافات بزرگ ميشود؛ مثل حواشياي که وجود دارد. سال گذشته به
نظر من در همين جلسه بود يا يک جلسهاي شبيه اين در ماه رمضان بود که به يک حاشيهاي
اشاره کردم که مال آنوقت بود. حاشيهاي که امروز به نظر من بيشتر از متن، ماها را
به خودش سرگرم کرده، همين مسئلهي فضاي مجازي و فلان شبکهي پيامرسان و از اين
[قبيل] چيزها است؛ اينها «حاشيهاي» است. خب يک کاري بايد انجام بگيرد، يک کاري هم
دارد انجام ميگيرد؛ اين پرداختن افراطي و زياده(۱۰) به آن -از آن طرف يک
جور، از طرف مقابل يک جور- همان حواشي است؛ غافل شدن از کار اصلي است. بنابراين اينها
موانع دروني است.
موانع بيروني پيشرفت
موانع بيروني
هم داريم؛ عمدهي موانع بيروني، تزريق نوميدي، القاي ناتواني و مانند اينها است. اينکه
«نميشود، فايده ندارد، نميتوانيد» الان مرتّباً دارد -بهقول شماها من نميخواهم
تعبيرات فرنگي به کار ببرم، امّا اينجا ناچارم- پمپاژ ميشود، بهطور دائم دارد تزريق
ميشود؛ هم احساس نااميدي، هم احساس ناتواني.
تبيينهاي دروغ و خلاف
واقع از دوران پهلوي
تبيينهاي دروغ؛ مسائلي را تبيين ميکنند، تبيينهاي
خلاف واقع. تحريف حقايق تاريخي؛ البتّه اين مال حالا نيست، چند سال است يک حرکت
موذيانهاي شروع شده در تطهير رژيم طاغوت، رژيم پهلوي. حالا اي کاش يک چيزي بود که
قابل تطهير بود، قابل تطهير هم نيست! همانهايي هم که چيز مينويسند راجع به شخصيتهاي آنها، با اينکه خب خيلي سعي ميکنند اطرافش
را جمع بکنند، درعينحال ناچار به يک چيزهايي اعتراف ميکنند. يک رژيمي که هم فاسد بود، هم ضعيف بود، هم وابسته بود، هم منحرف
بود، هم بشدّت غير مردمي بود، هم بشدّت افرادش و اشخاصش سودطلبِ شخصي بودند، قابل
دفاع است؟ هويدا(۱۱) قابل دفاع است؟ محمّدرضا قابل دفاع است؟ خب، شما آن دوره را که نديدهايد؛
يک حرکتي در اين زمينه دارد انجام ميگيرد و هدفش اين است که يک جوانِ امروز بگويد
«عجب! اينها آدمهاي بدي نبودند، اوضاع بدي نبود؛ پس چرا انقلاب کرديد؟»؛ اصلاً همه
برميگردد به مسئلهي زير سؤال بردن انقلاب؛ اينها از خارج دارد انجام ميگيرد.
ايجاد
موانع عملي براي حرکت بهسمت آرمانها
ايجاد موانع عملي براي حرکت بهسمت آرمانها؛ مثل
تحريم -هم تحريم مواد، هم تحريم فنّاوري- کارشکنيهاي گوناگون، پيروزيها را شکست
معرّفي کردن، ضعفهاي کوچک را بزرگ جلوه دادن، ضعفهاي مديريتي را منتسب به نظام
کردن. فلان مديرِ فلان تشکيلات يک ضعفي نشان ميدهد، يک کار غلطي را فرضاً انجام ميدهد،
اين را عَلم ميکنند براي اينکه نظام جمهوري اسلامي را، نظام انقلابي را زير سؤال
ببرند! اين کاري است که دشمن دارد ميکند؛ بايد بشدّت به آن توجّه داشته باشيد.
تعميم
خطاهاي موردي به کل کشور
يکي از
دوستان، اينجا قضيهي کنسرتها را گفتند. در چند هزار کنسرت، مثلاً فرض کنيد که
پنج کنسرت تعطيل ميشود؛ اين را تعميم ميدهند، هياهو، فرياد و از اين قبيل که
«کنسرتها دارد تعطيل ميشود»! حالا مثلاً چند هزار کنسرت يا چند صد کنسرت اجرا
شده، تعطيل هم نشده؛ [آنجا] چند کنسرت را تعطيل کردهاند! فلان مدير و فلان مدير و
فلان مدير در مجموعهي مديران -ده نفر، پانزده نفر، بيست نفر مِنبابمثال- يک
خطائي کردهاند، يک غلطي کردهاند، يک ممشاي(۱۲) نادرستي [داشتهاند]، اين
را تعميم ميدهند نه فقط به مجموعهي مديريتي کشور بلکه به مجموعهي نظام جمهوري
اسلامي! اينها کارهاي دشمن است که با برنامهريزي دارد انجام ميگيرد.
عاليترين
مردم سالاري در دنياي امروز
مردمسالاري جامع را ديکتاتوري [ميگويند]؛ يعني
واقعاً الان به نظر من -يعني با آشنايياي که حالا من دارم- در دنياي امروز هيچ
مردمسالارياي مثل مردمسالاري ما واقعي نيست. ارتباط مسئولان کشور با مردم،
اُنسشان با مردم، انتخابشان به وسيلهي مردم از همهجاي دنيا واقعيتر است؛ تا آن
حدّي که من اطّلاع دارم. اين را الان در کارهاي تبليغي مسلّمِ دائمي دشمن بهصورت يک
ديکتاتوري جلوه ميدهند که اين خب کار آنها است؛ اينجور وانمود ميکنند. بنابراين
اينها کارهايي است که موانع بيروني است که دشمنان ما ممکن است انجام بدهند.
موقعيت
شناسي و درک ابعاد کارزار همه جانبه عظيم امروز
بنابراين اين را شما توجّه داشته باشيد که نظام
در يک کارزار عظيمي قرار دارد. اينکه گفتم جاي خودمان را بدانيم، مسئله را بشناسيم،
اصل مسئله اين است: شما در وسط ميدان کارزاريد، يک کارزار همهجانبهي عظيم؛ اين
کارزار را بايد احساس کنيد، طرف مقابل را بايد بشناسيد و اينجور، تکليف همهي ما
معين ميشود.
نظام
اسلامي بدون روحيه انقلابي ارزشي ندارد!
نظام،
بدون مشي انقلابي ارزشي ندارد؛ واقعاً ارزشي ندارد. نظام، اگر چنانچه مشي انقلابي
نداشته باشد، به آن آرمانها نخواهد رسيد، به دنبال آن آرمانها نخواهد بود و با آن
رژيمهاي گذشتهي کشور هم هيچ تفاوتي نخواهد داشت و ارزشي ندارد.
انقلابيگري
فقط در بستر نظام اسلامي امکانپذير است!
البتّه
انقلابيگري هم فقط در بستر نظام امکانپذير است؛ اين طرف قضيه را هم توجّه داشته
باشيد. اينجور نباشد که بعضي نظام را نفي کنند بهعنوان اينکه ما انقلابي هستيم؛
ارزشهاي نظام، ارکان نظام، بنيانهاي نظام را زير سؤال ببرند بهعنوان اينکه ما
انقلابي هستيم. انقلابيگري به معناي ويرانگري نيست. انقلابيگري يک مشي صحيح و عاقلانه
و پُرانگيزه و پُراميد و شجاعانه به سمت اهداف والا است؛ اين تعريف و معناي انقلابيگري
است؛ و اين فقط در بستر و مسير نظام اسلامي يعني نظام موجود امکانپذير است؛ خارج
از اين امکانپذير نيست. انقلابيگري، ساختارشکني نيست؛ تخريب نظامِ ناشي از انقلاب
نيست. اين هم اين مطلب.
مطالبه
مستمر آرمانهاي امام خميني(ره)
خب، آنچه من بر آن تأکيد ميکنم، اين است که ما
امروز در جامعهمان نياز مبرم داريم به اينکه آرمانها را مدام تکرار کنيم، مدام
بگوييم، مدام روي آن کار کنيم، مدام مطالبه کنيم. اين مطالبهگري خيلي چيز خوبي
است. مطالبهگري آرمانها از آن چيزهايي است که از آن نبايد دست برداشت. اگر چنانچه
اين حجم عظيم و وسيع تهاجم به افکار عمومي از سوي ضدّ انقلاب با اين مطالبهگريها
مواجه نشود، قطعاً ويرانگري خواهد کرد. يادآوري آرمانها، مطرح کردن آرمانها،
خواستن آرمانها، طلبکاري نسبت به تحقّق اين آرمانها يک سدّي است در مقابل تخريب
افکار عمومي و فضاهاي نخبگاني -که متأسّفانه روي فضاهاي نخبگاني هم دارند کار ميکنند-
و فضاهاي مديريتي؛ که در مواردي هم متأسّفانه بيتأثير نبوده. اينجا يک لشکري از
جوانهاي مؤمن و انقلابي لازم است که وارد ميدان بشوند، مطالبه کنند آرمانها را و
خودشان کمک کنند به تحقّق اين آرمانها که البتّه اينکه حالا چه جوري کمک کنند، جاي
بحث دارد؛ حالا شايد من اگر به آن بخش دوّم رسيدم، ميتوانيم راجع به اين هم نکاتي
را عرض بکنيم.
شجاعت
در گفتار، به مثابه ارزش
پس بنابراين، احتياج است به يادآوري اين آرمانها
با همان زبانِ ويژهي جوانِ مؤمنِ انقلابي که از خصوصياتش صراحت است، از خصوصياتش
شجاعت در گفتار است؛ اينکه شجاعانه حرف خودش را بزند. امروز نسبتاً همينجور هم
بود؛ ما احساس کرديم يک انگيزهي شجاعانهاي وجود دارد براي اينکه بگويند يک چيزهايي
را. اگرچه من بعضي حرفها را قبول ندارم امّا شجاعت را قبول دارم؛ اين احساس روحيهِي
تهاجم را در جوان دانشجو و جوان انقلابي، من کاملاً قبول دارم. بايستي اين ارزشها
بهصورتِ صريح، هوشيارانه، دائماً مطالبه بشود؛ [از سوي] جوانِ پاي کار.
مشکلات
ذهني – فرهنگي در ميل به مصرف کالاي خارجي
[مقابله] با اشرافيگري؛ يعني در افکار عمومي،
اشرافيگري نفي بشود. وابستگي فکري نفي بشود. بحث کالاي ايراني مطرح است؛ مشکل عمدهاي
که بنده با آن برخورد کردهام، يک مشکل ذهني نسبت به کالاي خارجي است که متأسّفانه
در يک قشر وسيعي در کشور وجود دارد که از مواريث نحس و نجسِ رژيمِ طاغوتِ گذشته
است؛ چشم به محصولات خارجي بود و هر چيزي، خارجياش بهتر بود؛ البتّه کارِ داخلي
قابلِ ذکري هم آن روز نبود؛ اين هنوز باقي مانده. اين مشکل، مشکل فکري است؛ يک
حرکت عمومي فکري به وجود بيايد براي تحوّل در اين احساسها. مثلاً اگرچنانچه ما
بتوانيم اين فکر را که «جنس خارجي بهتر است» از ذهنها پاک بکنيم، آنوقت خود مردم
بهطورطبيعي ميروند دنبال کالاي داخلي و برکات و خيرات اين کار همه تحقّق پيدا
خواهد کرد. مطالبهي سبک زندگي اسلامي ـ ايراني، مطالبهي فرهنگ ديني، مقابله با
لااباليگري و بيتفاوتي و بيحالي، مقابلهي با دينستيزي؛ و همهي اينها با
حوصله و صبر و تدبير.
صبر انقلابي
همانطور
که عرض کردم، حوصلهي انقلابي و صبر انقلابي، مثل خشم انقلابي است. وقتيکه حضرت
موسيٰ بعد از پيغمبري آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و اين حرفها
-خب، بنياسرائيل منتظر بودند ديگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که يک منجياي
خواهد آمد و آن منجي هم موسيٰ است؛ حالا موسيٰ آمده، منتظر بودند بمجرّديکه موسيٰ
آمد، دستگاه فرعون کنفيکون بشود؛ نشده بود- قرآن ميگويد آمدند پيش حضرت موسيٰ و
گفتند که «اوذينا مِن قَبلِ اَن تَأتِينا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»؛(۱۳) تو که آمدي چه
فرقي کرد؟ چه تفاوتي کرد؟ قبل از اينکه بيايي هم ما را آزار ميکردند، زير فشار بوديم،
حالا هم که آمدي باز زير فشاريم. ببينيد! اين آن حالت بيصبري بنياسرائيلي است؛ بيصبري.
حضرت موسيٰ گفت خب صبر کنيد: اِنَّ الاَرضَ لله يورِثُها مَن يشاءُ مِن عِبادِه وَ
العاقِبَةُ لِلمُتَّقين؛(۱۴) تقوا اگر داشته باشيد، عاقبت مال شما است؛ صبر لازم است. اين حالت را
نبايد داشته باشيد؛ اينکه ما بگوييم چرا نشد، چهجوري شد، پا به زمين بزنيم، درست
نيست. اين مطلبي [بود] که حالا در اين زمينه خواستيم عرض کنيم.
والسّلام
عليکم و رحمةالله
۱) در ابتداي اين ديدار -که
در ماه مبارک رمضان برگزار شد- جمعي از دانشجويان به بيان نظرات و ديدگاههاي خود
پرداختند.
۲) ناصرخسرو
۳) سورهي حديد، بخشي از آيهي
۲۵؛
«... تا مردم به انصاف برخيزند ...»
۴) خندهي معظّمٌله و
حضّار
۵) بيانات در ديدار مسئولان
و کارگزاران نظام (۱۳۹۷/۳/۲)
۶) خندهي معظّمٌله و
حضّار
۷) در پاسخ به برخي حضّار
که گفتند جلسه بعد از افطار هم ادامه داشته باشد، معظّمٌله فرمودند: آقايان از کيسهي
خليفه ميبخشند! [ميگويند] بعد از افطار. [خندهي حضّار]
۸) بيانات در ديدار مسئولان
و کارگزاران نظام (۱۳۹۷/۳/۲)
۹) نهجالبلاغه، خطبهي ۳؛ «من راه شکيبايي
را برگزيدم، درحاليکه همانند کسي بودم که خاشاک در چشمش رفته و استخوان در گلويش
مانده.»
۱۰) زيادي
۱۱) اميرعبّاس هويدا (از
نخستوزيران دوران پهلوي)
۱۲) رفتار، رويه
۱۳) سورهي اعراف، بخشي از
آيهي ۱۲۹
۱۴) سورهي اعراف، بخشي از
آيهي ۱۲۸؛ «... زمين از آنِ خدا است؛ آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد ميدهد؛
و فرجام [نيک] براي پرهيزکاران است.»