لیلا ذبیحی همسر شهید حاج حسین رفیعی کیا، زن جوانی که با به دنیا آمدن تنها دخترش همسر خود را از دست می دهد و باید شیرین ترین اتفاق زندگیش با تلخ ترین حادثه عمرش را در بدترین شرایط زندگی خود سپری کند
همسر شهید رفیعی کیا می گوید: قضاوت های بی جای مردم مرا خیلی اذیت کرد و تحمل شهادت همسرم به مراتب راحت تر از این قضاوت ها بود.
شهدای نیروی انتظامی جمهوری اسلامی جزو غریب ترین شهدای ایرانند که امنیت حال حاضر ما مدیون خونهای پاک آنان است که غریبانه بر زمین ریخت. اما بعد از آنها خانواده های آنها نیز به فراموشی سپرده شدند و کمتر کسی پیدا می شود که روزها و ماهها احوالی از آنان بپرسد. از این رو این بار پای صحبت های همسر یکی از همین شهدا که در درگیری با اشرار در مرز بانه به شهادت رسید می نشینیم. همسری که از درد دلهایش می گوید و از اتفاقات شیرین و تلخ زندگی اش و یگانه دختری که حالا دیگر همه زندگی اوست برایمان صحبت می کند. سنش کم است اما چهره اش حکایت از سختی های فراوانی دارد که به گفته خودش فکر می کرده از دست دادن همسرش می تواند بدترین اتفاق ممکن در زندگیش باشد اما نه! بعد از شهادت همسرش قضاوت و نگاه اشتباه اطرافیان سخت ترین لحظات عمرش را رقم زدهاند.
لیلا ذبیحی همسر شهید حاج حسین رفیعی کیا، زن جوانی که با به دنیا آمدن تنها دخترش همسر خود را از دست می دهد و باید شیرین ترین اتفاق زندگیش با تلخ ترین حادثه عمرش را در بدترین شرایط زندگی خود سپری کند.
نمیداند خوشحال باشد که خداوند یادگاری شیرین از همسرش برای او به جا گذاشته یا برای فراموش کردن غم از دست دادن همسر خود را به آب و آتش بزند.
اما نه! او انگار جواب هیچ یک از این دلشورهها و دلشکستگیهای این دوران را نمیداد، او صبور است و صبوریاش را به عاشقانه های خود و همسرش می سپارد و تنها با بزرگ شدن یگانه دخترش به نظاره یادگار حاج حسین مینشیند.
صبوریش به قدری برایش مفید و لذت بخش بوده که حالا پس از سالها توانسته از تحصیلات ابتدایی خود به تحصیلات دانشگاهی دست یابد و دختر زیبای حاج حسین را زینب گونه بزرگ کند.
همسر شهید رفیعی کیا در دیدار صمیمانه ما پس از مروری کوتاه بر خاطراتش گفت: همسرم در درگیری با قاچاقچیان مشروبات الکی در مرز بانه در تاریخ 20 شهریور 86 به آرزوی دیرینه خود رسید.
وی ادامه داد: وقتی فرزندم در بیمارستان به دنیا آمد سراغ همسرم را گرفتم گفتند مادر شوهرت فوت کرده و ایشان درگیر مراسم مادرش است. دلم شور میزد چون حتی اگر هم چنین بود حسین می آمد، او حتی برای لحظه ای هم که شده می آمد.
همسر شهید گفت: یکی دوروز گذشت دیدم که خبری نشد مطمئن شدم اتفاق بدتری افتاده و این یعنی بدترین و بهترین اتفاقات زندگی من باهم همزمان شده بود.
او سپس داستان روبرو شدنش با خبر شهادت همسرش را اینگونه نقل می کند: بعد از دو روز به دنبال من آمدند و من را به مراسم ختم بردند. اما وقتی با مادرشوهرم روبرو شدم فهمیدم که چه بر سرم آمده و متوجه شدم همسرم را برای همیشه از دست دادهام. بسیار گله مند شدم که چرا به من اجازه نداده اند در مراسم تشییع وی شرکت کنم و از این مسئله بسیار دل شکسته شدم.
همسر شهید رفیعی کیا افزود: نگاه اطرافیان من را خیلی آزار می داد چرا که حق زندگی کردن را به منی که زن جوانی بودم و همسرم شهید شده بود نمی دادند. اما من با توکل به خدا و توسل به روح همسر شهیدم توانستم نه تنها با این مشکلات مقابله کرده و حالا پس از گذشت چندین سال از آن روزها من که کلاس چهارم ابتدایی را بیشتر نداشتم در حال حاضر دانشجوی رشته علوم تربیتی باشم.