روزنامه کیهان **
مگر چه آتویی دارند؟!
پروژهای که از اواسط خرداد ماه اولین حرکت آن با اخراج دو دیپلمات کشورمان از خاک هلند کلید خورد، جدیدترین پرده آن هفته گذشته در دانمارک به نمایش درآمد. 31 شهریور چند فرد مسلح به رژه نیروهای نظامی و انتظامی در اهواز حمله کرده و به سوی شهروندانی که برای تماشای این مراسم جمع شده بودند آتش گشودند. در این حمله تروریستی 24 تن به شهادت رسیده و چند برابر آن مجروح شدند. یکی از قربانیان این حمله کور، محمدطاها اقدامی کودک چهار سالهای بود که در آغوش مادرش گلوله خورد.
گروهک تروریستی و تجزیهطلب الاهوازیه اولین واکنش را به این ماجرا داشت. سخنگوی این گروهک در مصاحبه با تلویزیون اینترنشنال – مستقر در لندن - که بر اساس افشاگری اخیر روزنامه گاردین بودجه خود را از دربار سعودی دریافت میکند، مسئولیت این حمله را برعهده گرفت. یعقوب حر تستری، سخنگوی این گروهک همچنین در گفتوگوی اختصاصی با دویچه وله فارسی گفت: «مقاومت ملی الاهوازیه مسئولیت حملات را میپذیرد و ما هم آن را یک عمل مشروع میدانیم.»
فارغ از میزان و صحت و سقم دخالت در این حادثه تروریستی، در کارنامه سیاه این گروهک چندین بمبگذاری و ترور دیده میشود که طی آنها شهروندان بیگناه خوزستان با ادعای حمایت از اعراب استان، به خاک و خون کشیده شدند.
در پی این ماجرا وزارت امور خارجه کشورمان سفرای هلند، دانمارک و کاردار سفارت انگلیس در تهران را فراخوانده و مراتب اعتراض جمهوری اسلامی به میزبانی این کشورها از سران این گروهک تروریستی و تجزیهطلب را به آنها ابلاغ کرد. فرستادگان این سه کشور مدعی شدند برای شناسایی و برخورد با تروریستهای مذکور با ایران همکاری خواهند کرد. مقامات سیاسی، امنیتی و پلیس این کشور در اظهاراتی جداگانه قول دادند در این زمینه تحقیق کرده و وارد عمل شوند. اما، در حالی که انتظار میرفت این وعدهها جامه عمل پوشیده و شاهد تحرکی در این زمینه از سوی کشورهای اروپایی باشیم، در عمل ماجرا برعکس و جای شاکی و متهم عوض شد!
ششم مهرماه (28 سپتامبر، کمتر از یک هفته پس از حادثه تروریستی اهواز) پلیس دانمارک برای چند ساعت پلهای میان کشور با سوئد را بست. مقامات دانمارکی میگویند این عملیات برای خنثی کردن عملیات ایران بوده و با همکاری سوئد و نروژ انجام شده است. کل داستانی که در این خیمهشببازی
سر هم کردهاند از این قرار است؛ دستگیری یک ایرانیتبار که در خانهاش عکسهایی از محل اقامت سران گروهک تروریستی الاهوازیه داشته است.
نمایش مضحک دانمارک، سوئد و نروژ به هیچ عنوان جای تعجب نداشته و کاملاً قابل پیشبینی بود چرا که نسخه اصلی این سناریوی ضدایرانی را چهار ماه پیش آلمان، فرانسه و بلژیک روی صحنه بردند. بازداشت آقای اسدالله اسدی دبیر سوم سفارت ایران در اتریش، دهم تیرماه در خاک آلمان که برخلاف رویههای دیپلماتیک انجام شد، اولین سناریو از این نوع بود. اسدی مدتها به طور غیرقانونی در آلمان بازداشت بود و علیرغم تبرئه در دادگاه آلمان، به بلژیک مسترد شد و به نظر میرسد در گام بعدی تحویل فرانسه –به عنوان محور اصلی این برنامه ضدایرانی- شود.
یکی از نکات قابل تامل در تمام این ماجراها دخالت و مشارکت آشکار رژیم صهیونیستی در این پروژههای ضدایرانی است. مقامات این رژیم آشکارا میگویند موساد این کشورها را از برنامههای ایران در اروپا باخبر کرده است. نوع موضعگیری واشنگتن و تلآویو از این سناریوها – مانند تبریک مایک پمپئو به دانمارک - به روشنی حکایت از کارگردانی آنها در این بازی و عملگی کشورهای اروپایی دارد.
اروپاییها که پس از خروج آمریکا از برجام، موظف بودند عوارض این اقدام را به صورت عملی جبران کرده و منافع اقتصادی ایران را تامین کنند، عملاً کاری در این خصوص انجام ندادند. تنها فعالیت آنها طراحی سیستمی مبهم و پرسشبرانگیز تحت عنوان «مکانیسم ویژه» موسوم به SPV است که اگر نگوییم برای تحقیر ایران طراحی شده، در خوشبینانهترین حالت یک شوخی است. هیچ کشور اروپایی حاضر به میزبانی آن نیست و زمان عملیاتی شدن آن نیز به آیندهای نامعلوم موکول شده است.
اروپاییها که تقریبا در همه موارد به ایران بدهی دارند، با راه انداختن این بازی دست پیش را گرفتهاند و سعی دارند خود را شاکی و طلبکار جلوه دهند. اولین سؤال از کشورهایی مانند فرانسه، انگلیس، آلمان، هلند و دانمارک آن است که میزبانی از گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب ایرانی در خاک آنها چه معنایی دارد؟ این میزبانی ابعاد حمایتی گستردهای نیز دارد. از اعطای تسهیلات رسانهای و تبلیغاتی تا حمایت سیاسی و مادی و حتی ایجاد پوشش امنیتی و هویتهای جعلی برای کسانی که مستقیماً در حوادث تروریستی دست داشته و پس از فرار از ایران، در کشورهای اروپایی ساکن شدند. محمدرضا کلاهی یکی از مشهورترین این افراد است که در 7 تیر 1360 بمبی قوی را در نشست حزب جمهوری اسلامی کار گذاشت و باعث شهادت بیش از 70 تن از مقامات بلندپایه انقلاب اسلامی نوپای ایران
– از جمله شهید بهشتی رئیسوقت دستگاه قضایی- شد. کلاهی بیش از 3 دهه در هلند ساکن بود و از این کشور پناهندگی و هویتی جعلی دریافت کرده بود.
سردمدار وقاحت دیپلماتیک در میان کشورهای اروپایی فرانسه با میزبانی از گروهک تروریستی منافقین است. گروهکی که ترور 17 هزار ایرانی را در کارنامه خود دارد و غربیها به خوبی میزان نفرت مردم ایران از آنان را میدانند. از فرانسه، انگلیس و کشورهای پونزی مانند دانمارک و هلند انتظاری برای رفتار شرافتمندانه و مبتنی بر احترام متقابل نیست. تعجب و انتظار از دولت و مسئولان سیاست خارجی کشور خودمان است که چرا و چگونه کار را به چنین جایی رساندهاند و زمینه را برای جسارت و گستاخی این کشورها فراهم کردهاند.
چند روز پیش «ژرارد آرو» سفیر فرانسه در آمریکا، در نشست موسسه هادسون به نکتهای کلیدی اشاره کرد و گفت: «ما همواره این را گفتهایم و برای آمریکاییها هم مطرح کردهایم که اگر ایرانیها این توافق را ترک کنند، میخواهیم چه کنیم؟» نکته همینجاست که اروپاییها در حال بازی با ایران هستند. در حالی که آنان به خوبی میدانند، خروج ایران از برجام چه تبعات سنگینی برای آنها دارد، طوری رفتار میکنند که ماجرا را معکوس کرده و ایران را محتاج و بدهکار جلوه دهند.
دولت به بهانه حفظ برجام و ادامه مذاکرات با اروپا، چشم خود را به روی خصومتهای آنان بسته است و سعی دارد تا جایی که میشود خبری از این خصومتها (مانند اخراج دو دیپلمات ما از هلند و اخراج یک دیپلمات دیگر از فرانسه) به بیرون درز نکند و آنها را لاپوشانی میکند. این رویه نه تنها کمکی به مذاکرات دولت با اروپا نمیکند بلکه آنان را به اتخاذ سیاستی تهاجمیتر تشویق میکند. تا چندی پیش به نظر میرسید دیپلماسی انفعالی دولت ناشی از برخی محاسبات اشتباه است اما تکرار و تشدید رفتارهای تحقیرآمیز و گستاخانه اروپا پای فرضیات دیگری را به میان میکشد. دستگاه دیپلماسی چنان محرمانه و از موضع ضعف با این وقایع برخورد میکند که این پرسش در ذهن شکل میگیرد که اروپاییها چه آتویی از آنان در جیب دارند که در برابر هر رفتار باجگیرانهای، سکوت میکنند و دم نمیزنند؟!
محمد صرفی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
شرط پیروزی بر آمریکا
بسمالله الرحمن الرحیم
فردا 13 آبان، سالروز جنایات سازمان یافته دولت آمریکا علیه ملت ایران است. در سالهائی که دوران مبارزات مردم به رهبری امام خمینی علیه رژیم پهلوی بود، این رژیم تمام اقدامات ضد مردمی برای سرکوب مبارزان را به دستور آمریکا انجام میداد. در 13 آبان 1343 به دستور آمریکا رژیم پهلوی، امام خمینی را به ترکیه و در سال 1344 باز هم به خواست آمریکا از ترکیه به عراق تبعید کرد. در 13 آبان سال 1357 هنگامی که انقلاب اسلامی مردم ایران درحال اوج گرفتن بود، دژخیمان به تظاهرات دانش آموزان در خیابانهای تهران حمله کردند و جمع زیادی از آنان را به شهادت رساندند. در آن زمان، تمام اقدامات رژیم با فرماندهی اطاق فرمانی که در سفارت آمریکا مستقر بود انجام میشد. بعد از کشتار دانش آموزان نیز سرکوب مردم توسط دژخیمان رژیم شاه تا روز سقوط رژیم ستم شاهی این جنایات با فرماندهی یک ژنرال آمریکائی ادامه یافت.
نکته بسیار مهم اینکه حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی با آراء مردم نیز دولت آمریکا به دخالت خود در ایران ادامه داد و سفارت آمریکا در تهران مرکز فرماندهی ضدانقلاب برای براندازی نظام مردمی جمهوری اسلامی بود و کارکنان این سفارت درصدد جاسوسی علیه انقلاب و حاکمیت برآمده از آن که متکی بر اراده مردم بود برآمدند. این اقدامات، همگی بر خلاف موازین قانونی مورد پذیرش و احترام حقوق بینالملل صورت گرفت و نشان داد که دولت آمریکا به هیچ قانونی پای بند نیست و برای اراده ملت ایران هیچ حسابی باز نمیکند.
همین جنایات و دخالتها سبب شدند جمعی از دانشجویان ایرانی در 13 آبان 1358 سفارت آمریکا در تهران، که به لانه جاسوسی آمریکا تبدیل شده بود، را تسخیر کنند. اسناد به دست آمده از این مرکز نشان داد دولت آمریکا بسیار بیش از آنچه تصور میشد در امور داخلی ایران دخالت میکرد و خود را صاحب اختیار کشور میدانست و برای آینده نیز برنامههای مفصلی در جهت سرکوب مردم داشت.
در طول 40 سال گذشته نیز دولت آمریکا همان روش خصمانه را ادامه داد و حتی لحظهای از کینه توزی، بدعهدی و توطئه علیه ملت ایران دست بر نداشت. تحریمهای اقتصادی، اقدامات سیاسی منفی، تعیین بودجه برای براندازی و طراحی کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی و حتی تحریک صدام برای به راه انداختن جنگ علیه ملت ایران از جمله این اقدامات بودند که هنوز هم در قالبهای گوناگون ادامه دارند.
بدین ترتیب، تنفر مردم ایران از دولت آمریکا امری طبیعی است و اگر اکنون در آستانه سالروز جنایات آمریکا در 13 آبان این آمادگی در مردم ایران مشاهده میشود که بار دیگر به دولتی که امام خمینی آن را «شیطان بزرگ» نامیدهاند «نه» بگویند ریشه در جنایات این دشمن بشریت دارد. اقدامات دونالد ترامپ، رئیسجمهور افراطی کنونی آمریکا نه تنها علیه ایران بلکه علیه بسیاری از دولتها و ملتهای دیگر در حدود دو سالی که او ساکن کاخ سفید شده، دقیق بودن تعبیر امام خمینی که به دولت آمریکا عنوان «شیطان بزرگ» دادند را کاملاً به اثبات رسانده است.
ترامپ اکنون درصدد افزایش اقدامات خصمانه علیه مردم ایران به ویژه در بخش جلوگیری از صدور نفت کشورمان است. این، تصمیمی است که رئیسجمهور آمریکا نمیتواند آن را عملی کند. هرچند صدور نفت کشورمان تا حدودی با کاهش مواجه خواهد شد ولی رئیسجمهور آمریکا در این زمینه به هدف خود نخواهد رسید و ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی یکبار دیگر در کارزار با آمریکا به پیروزی خواهد رسید. این پیروزی با دو شرط، قطعی خواهد بود. اول آنکه مردم متحد باشند، شرطی که خوشبختانه حاصل است. دوم آنکه دولت، برای حل مشکلات اقتصادی با تدابیری کارآمد به صحنه بیاید.
این واقعیت را نباید نادیده بگیریم که مردم دچار مشکلات معیشتی هستند بطوری که بسیاری از خانوادهها در تامین مایحتاج زندگی روزمره دچار تنگناهای شدید شدهاند. این مشکل با شعار دادن و وعدههای معمول حل نخواهد شد. حل مشکلات اقتصادی کشور و خارج ساختن مردم از تنگنای معیشتی به برنامهای عملی نیازمند است آنهم با عزم جزم دولتمردان برای اجرائی ساختن برنامهای که مقطعی نباشد و به تقویت زیرساخت اقتصادی معطوف باشد. اینکه دولت برای اقشار ضعیف بستههای حمایتی در نظر بگیرد اقدامی از قبیل توصیه کردن قرص مسکن به کسی است که نیازمند جراحی است. اقتصاد کشور ما به جراحی نیاز دارد و از بستههای حمایتی کاری ساخته نیست. ما باید توطئههای آمریکا را خنثی کنیم و بر این شیطان که دست از توطئه بر نمیدارد پیروز بشویم. راه پیروز شدن بر این شیطان تقویت زیرساخت اقتصادی کشور از طریق یک جراحی عمیق است.
***************************************
روزنامه خراسان**
چرا کارزار تحریمی آمریکا فروپاشید؟
امیرحسین یزدان پناه
دولت آمریکا روز گذشته از بازگشت «تمام تحریمهای نفتی و بانکی ایران» که براساس برجام لغو شده بود، خبرداد. براساس این تحریم ها، عملا هرگونه مبادله نفتی و بانکی با ایران شامل جرایم آمریکا می شود. با این حال هر چند کاخ سفید روی کاغذ اعلام کرده که «تمام» تحریم ها را برگردانده است اما برخی تصمیم ها و اظهارات مقامات دولت آمریکا نشان دهنده عقب نشینی این کشور از بازگرداندن «تمام» تحریم ها ست. چرا می گوییم عقب نشینی؟
1- روز گذشته در آستانه اعلام بازگشت تحریم ها، آمریکا ناچار شد به هشت کشور معافیت بدهد تا کماکان به خرید نفت از ایران ادامه دهند. این درحالی است که «دونالد ترامپ» رئیس جمهور و «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا، تاکنون بارها تاکید کرده بودند که در آبان فروش نفت ایران را به صفر خواهند رساند. با این حال شواهد و گزارش رسانه های بین المللی نشان می دهد که آمریکا در این خواسته شکست خورده است. این شکست در سه عرصه رخ داده است:
اول این که ایران با تغییر روش های فروش نفت و روی آوردن به تاکتیک های جدید همچنان مقادیر چشمگیری نفت راهی بازار میکند تاجایی که حتی آمارها نشان می دهد که برخلاف آن چه پیشتر گفته می شد که میزان روزانه فروش نفت ایران با کاهش 50 درصدی به حدود 1.2 میلیون بشکه رسیده است اما این میزان حدود دومیلیون بشکه است. به تازگی روزنامه فایننشال تایمز، از نفتکش های ایرانی با عنوان نفتکش های ارواح (ghost tankers) یاد کرده است که کار نقل و انتقال صدها هزار بشکه نفت را با رادارهای خاموش انجام می دهند.
دوم این که آمریکا و متحد اصلی اش در منطقه یعنی عربستان سعودی در پرکردن نفت ایران در بازار موفق نبوده اند.
سوم هم این که همین کاهش نسبی عرضه نفت به بازار از سوی ایران یکی از عوامل افزایش قیمت نفت در ماه های اخیر بوده به نحوی که عملا افزایش قیمت، کاهش عرضه نفت از سوی ایران را در بودجه کشورمان جبران کرده است.
این شرایط باعث شده تا آمریکا به هشت کشور معافیت تحریمی مشروط بدهد. هشت کشوری که عملا خریداران اصلی و بزرگ نفت ایران هستند و حدود 70 درصد نفت ایران را می خرند که شکست بزرگی برای آمریکا در تحریم نفت ایران است.
2- هنوز فهرست نهادهای مالی و بانکی که تحریم می شوند، منتشر نشده است اما براساس این قاعده که در تحریم های 4 نوامبر (دوشنبه) عملا مبادلات بانکی ایران تحریم می شود، انتظاری که آمریکا پیش از این داشت این بود که ارتباط «تمام» بانک های ایرانی با شبکه سوئیفت قطع شود اما برخی گزارش ها نشان می دهد که واشنگتن تاکنون در قطع ارتباط ایران با شبکه سوئیفت نیز موفق نبوده است. صبح دیروز ابتدا نشریه آمریکایی «واشنگتن فری بیکن» از لغو قطع دسترسی ایران به سوئیفت در دور جدید تحریم ها خبرداد. عصر دیروز هم در جریان اعلام تحریم های جدید، «استیون منوچین» وزیر خزانه داری آمریکا تلویحا بر این موضوع مهر تایید زد و تنها از قطع ارتباط آن دسته از بانک های ایرانی با سوئیفت سخن گفت که در فهرست تحریم ها ذکر شده باشند. درحالی که پیشتر خواسته مقاماتی نظیر جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا و تد کروز سناتور ضد ایرانی سرشناس کنگره این بود که هرگونه ارتباط ایران با سوئیفت در 4 نوامبر(13 آبان) قطع شود. تا جایی که بولتون حتی درباره قطع نشدن دسترسی تمام بانک های ایران به سوئیفت ابراز نارضایتی کرده و گفته بود به جلسه اعلام بازگشت تحریم ها نخواهد رفت و نرفت! اگر در فهرست بانک های تحریم شده، برخی بانک های ایرانی از قطع ارتباط با سوئیفت مستثنا شده باشند، عقب نشینی آمریکا علاوه بر حوزه نفتی در حوزه تحریم بانکی نیز رخ داده است. جایی که به نظر می رسد آمریکا نگران به خطر افتادن سیطره دلار در مبادلات جهانی است. مسئله ای که پس از اعلام «سازوکار مالی ویژه» اروپا موسوم به «SPV» که بر مبنای یورو و برای دور زدن تحریم های آمریکا علیه ایران طراحی شده، مطرح شد و برخی تحلیل گران آن را خطری برای دلار آمریکا توصیف کردند . براین اساس آمریکایی ها شب گذشته درحالی از بازگشت «تمام» تحریم ها سخن گفتند که آشکارا در حوزه تحریم های نفتی با عقب نشینی و اعطای معافیت به هشت خریدار بزرگ نفت ایران که در مجموع روزانه بیش از 1.6 میلیون بشکه نفت از کشورمان می خرند، شکست در راهبرد تحریم نفت ایران را پذیرفته و در حوزه بانکی نیز نتوانسته اند ارتباط سیستم بانکی ایران را به طور کامل با شبکه سوئیفت قطع کنند. مسئله ای که عملا به معنای پایان دوره اثرگذاری اصلی تحریم و آغاز افول این اثرات بر ایران است تاجایی که روز گذشته نشریه «واشنگتن فری بیکن» از آن به عنوان «فروپاشی کارزار تحریم ها» یاد کرد. چندی قبل کارشناسان متخصص حوزه حقوق بین الملل و تحریم های اقتصادی در نشست تخصصی بررسی تاثیرات تحریم های آمریکا علیه ایران درشهر لاهه هلند با اشاره به عملیاتی تر شدن آلترناتیوهای حقوقی و حتی بانکی بیشتری برای به چالش کشیده شدن سیاست های تحریمی آمریکا تاکید کرده بودند که «اوج تحریم ها از خرداد تا شهریور بوده و از آبان شاهد افول فشارهای آمریکا خواهیم بود». اکنون با عقب نشینی آمریکا بیشتر می توان این مهم را درک کرد که افول اثرگذاری تحریم های آمریکا آغاز شده است.
***************************************
روزنامه ایران**
ضرورت پیگیری قاطع در قضیه دانمارک
از همان زمان که قضیه خاشقجی پیش آمد، بسیاری از مطلعان تذکر میدادند که دولت و حکومت مواظب باشند که دستهای پیدا و پنهان خواهند کوشید سناریویی را علیه ایران ایجاد کنند تا بلکه بتواند افکار عمومی را از جنایت عربستان منحرف کرده و از سوی دیگر به روابط ایران و اروپا نیز ضربه بزنند. مطابق انتظارات سناریوی مذکور در دانمارک کلید خورد و جالب اینکه برخلاف قتل خاشقجی که یک جنایت تمامعیار و روشن بود و از ابتدا هم همه کمابیش میدانستند که چه اتفاقی رخ داده، ولی اروپاییان مدتها طول کشید که درباره آن موضعگیری به نسبت صریحی کنند. این بار که هیچ اتفاقی رخ نداده و مدعیاند که یک فرد نروژی - ایرانی! از رهبر گروه تروریستی الاحوازیه عکس گرفته است! بلافاصله همه متفقالقول شدند که دولت ایران پشت این اقدام است!!
اول اینکه فرض کنیم عکس گرفته شده باشد یا میخواسته عکس بگیرد، در این صورت حکومت و پلیس دانمارک بر آن فرد مسلط بودهاند، پس چرا اجازه ندادند که زمان بگذرد و آن فرد را در شرایط پیش از عملیات و با شواهد و ادله کافی دستگیر کنند؟ روشن است که اگر چنین احتمالی را میدادند به عنوان یک تاکتیک عادی امنیتی، حتماً از این شیوه استفاده میکردند. زیرا کسی که عکس میخواسته بگیرد، فرض میکند که پلیس از او بیاطلاع است و الا دست به چنین اقدامی نمیزند.
از سوی دیگر با هر معیاری که اتحادیه اروپا قبول کند، گروه الاحوازیه و رهبرش یک گروه تروریستی محسوب میشود. حتی تروریست ذلیل هستند که کار داعش را به نام خود اعلام کردند! بنابراین آنان هستند که باید بگویند چرا و به چه علت افراد تروریست را پناه میدهند؟ اگر یک کشور خاورمیانهای یک نفر از داعش اروپایی را پناه دهد، چه برخوردی با آن خواهند کرد؟ بنابراین روشن است که ماهیت این ماجرا چیست؟ ولی نکته اصلی ماجرا، حضور اسرائیل در این قضیه است. میدانیم دستگاه اطلاعاتی اسرائیل از نظر اجرای این قبیل عملیات بسیار بدسابقه است. بنابراین کل ماجرا را میتوان سناریوی تلآویو برای کاهش ضربه به عربستان تلقی کرد.
همه اینهایی که گفته شد مربوط به آن طرف ماجرا است. ولی در این طرف نیز باید دقت کرد. اگر هیچ مسألهای و هیچ ارتباطی میان فرد دستگیر شده با شهروندان ایرانی وجود نداشته است، در این صورت دولت باید قاطعانه برخورد کند و نسبت به تبلیغات ضد ایرانی برخی از کشورهای اروپایی واکنش نشان دهد. ولی حتی اگر چنین باشد، در یک نکته تردیدی نیست و آن وجود ظرفیتی در ما است که میتوانند این گونه برنامهها را علیه ایران طراحی و اجرا کنند.
از سوی دیگر اگر چنین ارتباطاتی بوده که به طور قطع خارج از اطلاع مسئولین کشور است، در این صورت باید یک اقدام جدی و قاطع انجام داد تا ریشه این رفتارهای خودسرانه سوزانده شود. تجربه گذشته در قضیه قتلهای زنجیرهای نشان داد که در مواردی نیروهای خودسر کارهایی میکنند که دود آنها به چشم حکومت و مسئولین میرود. برای حل این مسأله باید قاطع و بدون کوچکترین اغماض و نیز با شفافیت نسبی برخورد کرد.
مورد دانمارک فارغ از اینکه مشمول کدامیک از حالات فوق شود، ضرورت دارد که دولت و شخص آقای روحانی قاطعانه و شفاف تا آخر ماجرا را بروند. به عنوان یک گزاره کلی که بعید است نادرست باشد در همه حالات فوق، باید دنبال رد پای دستگاه اطلاعاتی اسرائیل با همکاری سازمان مجاهدین خلق در این اقدامات ضد ملی بود. خوشبختانه شنیده شده است که آقای رئیس جمهوری در این مسأله تصمیم نهایی خود را گرفته است و باید در روزهای آینده شاهد نتایج آن باشیم.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
بتنریزی در روزنههای مذاکره
مهدی محمدی
یکم- ایران در شرایطی وارد 13 آبان 97 میشود که برنامه بیثباتساز آمریکا علیه آن در 7 ماه گذشته، تقریبا به طور کامل شکست خورده است. هدف اول آمریکا ایجاد یک دوقطبی بزرگ بر سر برنامه موشکی و منطقهای، مقابل هم قرار دادن نهادهای درون نظام در اینباره و تبدیل کردن موضوع موشک و منطقه به عامل شکاف فزاینده میان مردم و نظام بود. کاملا برعکس آنچه آمریکا انتظار داشت و برای آن برنامهریزی کرده بود، تحریمها و تهدیدها، به وحدتنظر فزاینده درون نظام بر سر برنامه موشکی و منطقهای انجامیده و حتی آن دسته از جریانهای سیاسی که تا پیش از این از ضرورت سرایت دادن مدل برجام به سایر حوزهها سخن میگفتند، یا موضع خود را تغییر دادهاند یا مجبور به سکوت شدهاند. افزایش فشار بر ایران، تقاضا برای معامله بر سر برنامه موشکی و منطقهای را افزایش نداده، بلکه برعکس این پرسش را ایجاد کرده که آیا همان معامله قبلی درباره برنامه هستهای هم کار درستی بود؟ نظرسنجیها نشان میدهد حمایت از برنامه موشکی و منطقهای ایران اکنون در بالاترین سطح ملی ماههای گذشته قرار دارد و مردم ایران به طور قابل توجهی به این جمعبندی رسیدهاند که هرگونه معامله بر سر این برنامهها امنیت آنها را از بین میبرد اما کوچکترین تاثیری بر حل معضلات اقتصادی نخواهد داشت.
دوم- هدف دوم آمریکا، ایجاد آشوبهای سراسری در ایران و فروبردن کشور در نوعی آشوب مستمر داخلی بود. آمریکاییها- با مشورتهایی که کودنهایی مانند منافقین به آنها داده بودند- تصور میکردند جامعه ایرانی در آستانه آشوب است و فشار اقتصادی به اضافه فرستادن تیمهای خرابکار به ایران، میتواند در زمان کوتاهی کل کشور را در آشوب فروببرد. این پروژه هم که محصول ذهن عقبمانده سعودی و منافقین بود، کاملا ناکام مانده است. مردم ایران به هیچ وجه این جمعبندی را ندارند که آشوب، وضع اقتصادی آنها را بهتر خواهد کرد. از این مهمتر، مشاهده مستقیم دست عامل خارجی بویژه کسانی مانند ترامپ و پمپئو که نوعی نفرت عمومی از آنها در ایران وجود دارد، خود به یک مانع ذهنی جدی بر سر راه هرگونه آشوبطلبی و ساختارشکنی تبدیل شده است. جنبه احمقانه راهبرد آمریکا این بود که از جامعه ایرانی میخواست امنیت خود را پیش پای وعده موهوم بهبود اقتصادی قربانی کند. مشاوران دولت آمریکا که به آن باورانده بودند جامعه ایرانی آماده آشوب است حتی این مقدار عاقل نبودند که بیندیشند وقتی طبقات ضعیف تحت فشار اقتصادی قرار دارند، انگیزه کمتری برای آشوب و ناامنی خواهند داشت، چرا که هر نوع بیثباتی گسترده میتواند همین درآمد و وضع زندگی فعلی را هم به خطر بیندازد.
اما باخت راهبردی آمریکا در این پروژه این بود که کاملا برخلاف هدف اعلامشده خود عمل کرد. یکی از اصلیترین مبانی پروژه تحریم این است که مردم به این نتیجه برسند که مشکلات اقتصادی محصول سیاستهای خود نظام بویژه رفتار دفاعی و منطقهای آن است و در نتیجه خواهان توقف آنها شوند اما آمریکا این پروژه را چنان ناشیانه، با عجله و پرتناقض اجرا کرد که ظرف همین چند ماه حتی مطابق نظرسنجیهایی که طرفهای خارجی در ایران انجام دادهاند، مردم ایران به طور فزایندهای آمریکا را در بروز مشکلات اقتصادی مقصر میدانند و اعتراض به ناکارآمدیهای داخلی هم نه به جانب اصل نظام، بلکه به سمت دستگاههای اجرایی سوق پیدا کرده است. جامعه ایرانی نه در آستانه آشوب است و نه متمایل به براندازی و ما- صادقانه باید گفت- این را مدیون حماقت دشمنی هستیم که درک نادرست خود از جامعه ایرانی را مبنای اقداماتی رادیکال و عجولانه قرار داد.
سوم- سومین هدف آمریکا نشاندن ایران پای میز مذاکره درباره همه داراییهای راهبردی خود بود که مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا زمانی آنها را در یک سخنرانی در بنیاد هریتیج تحت عنوان شروط دوازدهگانه فهرست کرد. تصور آمریکاییها این بود که ایران درنهایت چارهای جز نشستن پای میز مذاکره نخواهد داشت و وقتی هم که پای میز بنشیند معامله- معاملهای از سر ضعف و ناتوانی- اجتنابناپذیر خواهد بود.
ذهنیت عقبمانده و غیرراهبردی تیم ترامپ و اتکا به مشاورانی که همچنان فکر میکنند عملیات امنیتی تیر و ترقه در کردن است، باعث شد در اینجا هم آمریکا به پای خود شلیک کند. واقعیت این است که اگر آمریکا میخواست تقاضای مذاکره در ایران رشد کند باید تجربه برجام در حل مشکلات اقتصادی را به یک تجربه موفق برای مردم ایران تبدیل میکرد. تازه در آن صورت هم معلوم نبود این تقاضا به نحو فزایندهای رشد کند، چراکه اساسا برجام ظرفیت آن را نداشت- و برای این هدف هم طراحی نشده بود- که یک گشایش عمده اقتصادی برای ایران ایجاد کند. هدف برجام آنگونه که طراحان آن در دولت اوباما بهروشنی گفتهاند محروم کردن ایران از ظرفیتهای راهبردیاش و خرید زمان برای آمریکا بود تا از طریق ایجاد تغییرات داخلی طی یک دهه پس از برجام، از ایران انقلابزدایی کند. دولت ترامپ حتی این مقدار هم بینش راهبردی نداشت که بتواند برنامه بلندمدت دولت آمریکا در این حوزه را درک کند. تصور کلیشهای که تندروهایی مانند مدیران FDD در گوش دولت ترامپ فروکرده بودند، این بود که ایران چارهای جز تن دادن به هر توافقی که آمریکا بخواهد ندارد، شرطش فقط این است که آمریکا به اندازه کافی قاطع باشد و در ترک میز مذاکره و ایجاد فشار اقتصادی تردید نکند. این کلیشه جاهطلبانه این مسأله را کاملا نادیده گرفته بود که اولا ایران هم برای خود خطوط قرمزی دارد و هر چیزی قابل معامله اقتصادی نیست و ثانیا، توان آمریکا برای وارد کردن فشار اقتصادی به ایران و همراه کردن دیگران با آن، بسیار محدودتر از چیزی است که آدم کمدانش و بیتجربهای چون ترامپ فکر میکند. در نتیجه، آمریکا به دست خود در روزنههای مذاکره با ایران بتن ریخته است. جامعه ایرانی اکنون به مذاکره با آمریکا نه به عنوان یک راهحل شگفتانگیز، بلکه بهمثابه تجربهای شکستخورده مینگرد که تکرار آن در آینده معلوم نیست سودی داشته باشد اما ضرر حتما دارد. حتی در جامعه سیاسی ایران، سازشطلبان حرفهای هم دیگر نمیتوانند مانند گذشته از ایده مذاکره با آمریکا دفاع کنند. کارنامه مذاکره با آمریکا به گونهای نیست که بتوان آن را به عنوان یک برنامه برای آینده مجددا مطرح کرد بویژه سر کار بودن موجودی نامتعادل مانند ترامپ باعث شده پیشنهاددهندگان مذاکره با آمریکا به عنوان افرادی سادهدل به نظر برسند که دائما یک کلیشه را تکرار میکنند بدون اینکه بتوانند فایده آن را به مردم نشان بدهند. شکست تجربه برجام به اعتبار غربگرایان در ایران چنان لطمهای زده که بعید است تا سالها قابل جبران باشد و به این ترتیب ترامپ گزینه مذاکره را به طور بنیادین از روی میز برداشته به جای آنکه آن را تقویت کرده باشد.
چهارم- بر اساس آنچه گفتیم، پروژه 13 آبان پیشاپیش شکست خورده و استراتژی تحریم مرده متولد خواهد شد. نشانههای این ناکامی از هماکنون هویداست. در نوشتههایی دیگر درباره جزئیات این موضوع سخن خواهیم گفت ولی از هماکنون پیداست که آمریکا در تبدیل کردن 13 آبان به یک شوک برای ایران شکست خورده و با آغاز نصفه و نیمه یک مسیر بلندمدت، دل به آیندهای دوخته که تحولات داخلی و بینالمللی آمریکا میگوید ترامپ خیلی بیشتر از ایران باید نگران آن باشد.
***************************************