روزنامه کیهان **
اعتبار دولت و کارنامه مدیریت لیبرالی
1-مدیریت مسئولیت پذیر و شجاع، نه به بهانه جویی دشمن رسمیت میبخشد و تنشزدایی یکطرفه را جایگزین اقتدار و تهدید زدایی میکند، و نه برای طفره از وعدههایش بهانهگیری میکند. این یکی از شاخصهای رشد یافتگی مدیران است. مدیریت «بهانه پذیر و بهانهگیر»، مبنای اقدام در دیپلماسی را گرفتن بهانه از دشمن قرار داده و مقابل هر بهانه جویی، انفعال نشان میدهد اما در حوزه سیاست داخلی و پاسخگویی،
بهانهگیر و مسئولیت ناپذیر است
2- آنها ابتدا عدم مذاکره با آمریکا را بهانه کردند و گفتند مشکلات اقتصادی به شرط مذاکره و توافق هستهای، حل خواهد شد. اما تدبیر آنها موجب کاهش ارزش پول ملی به یک چهارم شد و تورم بیسابقه پدید آمد، عدم الحاق به FATF و CFT را بهانه کردند. اروپاییها به خاطر بدعهدی و عدم انجام تعهدات به ما بدهکارند اما از وقتی دیدهاند اولویت این مدیران، سلب بهانه از حریف است، با وجود احتیاج به ایران، بهانهگیرتر و طلبکارتر شدهاند. همین طیف منفعل و تحمیل پذیر، در داخل میل به خودکامگی و طلبکاری دارد و نمیخواهد پاسخگوی سوء مدیریت خود باشد. آنها به عنوان میانهرو، توسط غرب نشان شدهاند. شاید به این دلیل که تنها هنرشان، تضییع ظرفیتها و فرصتها و منابع کم نظیر است. کارویژه (FUNCTION) آنها به تحلیل بردن توانمندیها و منابع قدرت ملی است؛ چیزی که میتواند ترمز تبدیل ایران به قدرت بیبدیل منطقهای را بکشد.
3- آیا دولت و رئیسجمهور با وجود ائتلاف با طیف مذکور، برای اعتبار خود هم که شده، میتوانند راه خود را جدا کنند ؟ استعفا (یا برکناری) وزیر راه و شهرسازی، یک اتفاق قابل تامل بود. فارغ از شایعات مربوط به مخالفت دولت با شهردار شدن آخوندی، وی در نامه استعفا نوشت «در ارتباط با سیاست دخالت حداکثری دولت در بازار و روش ساماندهی امور اقتصادی به لحاظ شرایط موجود کشور، امکان هماهنگی ندارم. بر این اعتقادم که اقتصاد بازار رقابتی را در هیچ شرایطی نباید زیر پا گذاشت». او در زمره تیمی بود که در دولت سازندگی با شعار تعدیل اقتصادی، تورم بالای 49 درصد را تحمیل کردند و موجب اعتراض مردم شدند. آنها هیچ وقت نقطه توقف قیمتها پس از تعدیل کذایی را معلوم نکردهاند.
4- فرشاد مومنی کارشناس حامی دولت، خرداد 94 در مصاحبه با روزنامه شرق، درباره عملکرد لیبرالها تصریح کرد: «مسعود نيلي (دستیار مستعفی روحانی) گزارش داده که اينها در تجربه تعديل ساختاري دولت هاشمی چه انتظاري داشتند و در عمل چه شد؟ خيلي صريح اعلام مي کند که ما از طريق دستکاري نرخ ارز فکر مي کرديم، ميتوانيم مسائل اقتصاد را حل کنيم. اما نتيجه دقيقا خلاف انتظارات با شکست روبه رو شد. با پارادوکس غرور و ناتواني رو برو هستیم. اگر اين تحليلاشتباه به سياستگذاران کليدي منتقل شود و آنها تصور کنند که هنوز هم جا براي واردکردن فشارهاي جديد بر مردم و توليدکنندگان وجود دارد، کشور مي تواند در معرض اوضاع خيلي پيچيده تري قرار گيرد و خيلي حياتي است که دولت از ايناشتباه فاحش نجات پيدا کند».
5- آقای روحانی به چشم دید که نسخه اقتصادی لیبرالها شفا نمیدهد؛ هر چند کور میکند. میبیند که نسخه مذکور، اقتصاد ملی را دچار التهاب کرد و موجب نارضایتی مردم شد. او در دیدار مدیران وزارت اقتصاد گفت «چند اقتصاددان بودند که سر قیمت ارز همیشه با ما چانه میزدند؛ مثلاً ارز 3800 تومان بود میگفتند اگر این بشود 4200 تومان تمام ایران، گلستان میشود، صادرات ما 2 برابر میشود. اما نباید فقط یک بعد داستان را ببینیم. اقتصاد دانش بسیار پیچیدهای است. اقتصاد کتاب نیست. بعضیها فکر میکنند اقتصاد کتاب است. فرمولهایی که در کتاب خواندند، رفتند امتحان دادند و نمره گرفتند، میشوند اقتصاددان؛ نه اقتصاد خیلی فراز و نشیب دارد».
6- «دولت-شهر» مطلوب مدیریت لیبرال مآب کدام است؟ دوگانه مهمی درباره سوگیری مدیریتها وجود دارد؛ گران کردن زندگی برای تودههای ضعیف در جهت تامین درآمد و جلوگیری از تشکیل حاشیههای مهاجرتی، یا بازپسگیری حقوق پایمال شده طبقات پایین از طبقه امتیاز طلبی که به قیمت تضییع حقوق مردم به آلاف و الوف رسیدهاند. بیتردید، عدالت اقتصادی و توانمند کردن مردم جزو اولویتهاست تا مسیر مهاجرت و حاشیهنشینی و قطبی شدن شهرها برچیده شود. اما مدیران لیبرال به مردم نمیرسند و آنها را تبدیل به حاشیه میکنند. وقتی هم مشکل مهاجرت یا حاشیهنشینی پدید آمد، نسخه بیمارگونه دیگری میپیچند و میگویند حالا وقت بستن راه، از طریق گران کردن زندگی در تهران و شهرهای بزرگ است! صفایی فراهانی از مدیران مشارکتی دولت اصلاحات به روزنامه آرمان گفته است «هر شهروندی که در شهر بزرگ زندگی میکند باید هزینه زندگی در شهر بزرگ را بپذیرد. شورای شهر باید به دنبال اجرای طرح جامع برای شهر بوده و به آن پایبند باشد. فردی که در تهران زندگی میکند نسبت به یک شهر کوچک باید دو نوع عوارض به شهرداری بپردازد. این سبب میشود جلوی مهاجرتهای بیرویه گرفته شود، زیرا فرد میبیند باید هزینههای بسیار بیشتری را متقبل شود».
7- شبیه همین مضمون را رئیس«کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر تهران» گفته است. الویری درباره این سؤال که چرا شورا در حال گران کردن عوارض است، میگوید «هر کس در تهران زندگی میکند، باید هزینه آن را بپردازد. در تمام دنیا این امر مرسوم است که هزینه زندگی در شهرهای بزرگ بیشتر از حومه باشد، برای همین بسیاری تشویق میشوند در خارج از کلانشهرها زندگی کنند». قبل از وی، معاون وزیر راه، خواستار اخذ عوارض در بزرگراههای تهران شده بود. اما آیا تنها راه کسب درآمد، گران کردن زندگی برای طبقات پایین است؟ آیا با اخذ مالیات از دو میلیون و پانصد هزار واحد مسکونی خالی که فقط 500 هزار واحد آن در تهران است، نمیشد هم درآمد کسب کرد و هم معضل احتکار مسکن و تورم 83 درصدی حاصل از آن (فقط در یک سال) را مهار نمود؟ چرا با ولنگاری وزیر مربوطه، 60 درصد از تولید مسکن کاسته شد؟ شبه لیبرالهای مدعی الگوبرداری از غرب، چرا به اینجاها که میرسند، به کشورهای غربی نگاه نمیکنند؟ همین آقای آخوندی بهخاطر راه نیانداختن سامانه شناسایی خانههای خالی و شفافیت مالیاتی (ماده169قانون مالیات مستقیم مصوب سال 94)، موجب یک هزار میلیارد تومان ضرر به خزانه عمومی شد؛ تورم کمرشکن ناشی از امکان احتکار مسکن به کنار!
8- ارگان حزب کارگزاران ذیل تیتر«فینال لیبرال ها» نوشت: «شورای شهر تهران به ترتیب آخوندی و حناچی را نامزد نهایی شهرداری کرد، دو گزینهای که از اقتصاد آزاد و
فنسالاری حمایت میکنند». این هیجان مصنوعی در حالی است که شهروندان هنوز شاهکار مشترک نجفی- آخوندی در برف پارسال و انسداد مطلق معابر شهر و راههای مواصلاتی منتهی به پایتخت را به یاد دارند. تیتر ارگان کارگزاران در حالی است که کرباسچی ارديبهشت ۹۴ در مصاحبه با روزنامه شرق گفته بود «آیا دلمان نباید برای اداره کشور شور بزند؟ نمیشود معاون یا وزیر باشیم، اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند، کار میکنیم و اگر ندادند کار نمیکنیم!... نوروز امسال 1100 نفر در تصادفات جادهای فوت شدند. در مصاحبه دیگری خطاب به وزیر گفتم بعد از هشت سال که بازنشسته خواهید شد، با خانواده به سفر خواهید رفت. اما اگر در همین ترافیک متوقف شوید، نوههای شما نخواهند گفت شما در دوره وزارت چه کاری انجام دادید؟! باید دلمان شور بزند. اینکه تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمیشود! فرض کنید مناقشه هستهای هم حل شد، بعد چه؟ این بیتحرکیها آدم را نگران میکند. چشم بر هم گذاشتیم نصف مهلت این دولت گذشت».
9- مرکز آمار میگوید «از تابستان 96 تا تابستان امسال کلا 158 هزار شغل ایجاد شده» و این در حالی است که در تبلیغات انتخاباتی، وعده ایجاد سالانه یک میلیون شغل داده میشد. شاید گفته شود خروج آمریکا از برجام، محاسبات را به هم ریخت. اما خروج ترامپ مربوط به اردیبهشت است، هفت ماه قبل چه ؟ ثانیا سهم ظرفیتهای داخلی در برنامهریزی کجاست؟ یک نمونه از تقصیرها، به رکود کشاندن بخش ساختوساز توسط وزیر مستعفی است. رونق این بخش میتوانست شغل با تیراژ میلیونی ایجاد کند، چرا که با صدها فعالیت تولیدی و صنعتی در ارتباط است.اشتغال، مسکن و ازدواج، سه اولویت نخست اکثریت جوانان محسوب میشود و دولت اگر گرفتار خودتحریمی لیبرالها نبود، میتوانست و هنوز هم میتواند با یک تیر، دو نشان اشتغال و مسکن را بزند و بدین ترتیب بخش عمدهای از موانع ازدواج را هم برطرف کند.
10- وزیر خارجه به جای اینکه از اروپا و آمریکا درباره بدعهدی برجامی، حمایت از تروریستها و تحمیل جنگ به ملتهای منطقه طلبکار باشد، صاحبنظرانی را که مستندا میپرسند تا کجا میخواهید برای گرفتن بهانه از غرب، امتیاز بدهید، متهم با پولشویی کرد! او میگوید «پشت برخی از این فضاسازیها منافع اقتصادی هست. بالاخره پولشویی یک واقعیت است در کشور و خیلیها از آن سود میبرند. البته اگر کدی هم داشته باشم، امکانش را ندارم علنی عرض کنم. من نمیخواهم این را نسبت بدهم به جایی ولی خب آنجاهایی که هزاران میلیارد پولشویی انجام میدهند، حتماً آن قدر توان مالی دارند که صدها میلیارد هزینه فضاسازی بکنند. برخی دستگاههای فرهنگی با برخی ارگانهای قدرتمند کشور ارتباط دارند. یک فضاهایی درست کردند، کسانی که یک قلم مفاسدشان ممکن است 30 هزار میلیارد تومان منافع در آن جابهجا بشود. افرادی که در این قضیه منافع دارند، پشت القای این تصورات هستند».
11- این مدل سیاسیکاری بیسابقه، آن هم از وزیر خارجه، نشانه فقر مطلق استدلال است. آقای ظریف بهجای بهانه جور کردن برای غرب و FATF میتواند رد مفاسد مالی پنهان را یکی پشت دیگری دنبال کند؛ ذره بین هم نمیخواهد؛ مانند واردات غیرقانونی هزاران خودرو و نقش وزارت صنعت، اختلاس 16 هزار میلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان، ایجاد رانت 150 هزار میلیارد تومانی در بازار ارز و سکه و خودرو و نقش مدیران ارشدی که به این مفاسد هنگفت دامن زدند. آیا نمیدانند رشوههای هنگفت در قراردادهای کرسنت و توتال و استات اویل را چه کسانی گرفتند و پولشوییهای عجیب و غریب در دانشگاه آزاد وقت و بهینهسازی مصرف سوخت انجام دادند و خرج انتخابات کردند؟ آقای ظریف با این دروغ، مرتکب خیانت شده و اگر راست هم میگفت، باز هم خیانت کرده و شریک جرم بود؛ چراکه قوه قضائیه و دستگاههای نظارتی دولت را برای برخورد با خبر نکرده است. اما فراتر از همه این شانتاژ، مردم از یاد نمیبرند که اظهارات غلط آقای ظریف
- چه آن زمان که گفت آمریکا ظرف پنج دقیقه میتواند توان دفاعی ما را نابود کند و چه هنگامی که در شورای روابط خارجی آمریکا، نقش اضطراری توافق در انتخابات مجلس را پیش کشید!- موجب بسیاری از خسارتهای هنگفت به کشور و رونق کاسبی عناصر فرصتطلب شد.
محمد ایمانی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
عربدههای شیطان
بسمالله الرحمن الرحیم
مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا طی مصاحبهای با «بی بیسی» بوق تبلیغاتی دولت انگلیس ضمن حمله به سیاستهای متین و منطقی جمهوری اسلامی ایران خواستار تسلیم بدون قید و شرط ایران در برابر سیاستهای ابلهانه آمریکای ترامپ شد. وی تهدید کرد اگر ایران نمیخواهد شاهد رنج و گرسنگی مردمش باشد، باید در برابر شروط 12 گانه واشنگتن تسلیم شود و از آن اطاعت کند.
پیداست که دارودسته ترامپ از شکست راهکارهای ضدایرانی خود تا این مرحله بسیار خشمگین و برآشفته شدهاند که چنین واکنشهای خشم آلودی را از خود نشان میدهند. اظهارات اخیر پمپئو حتی با ادعاهای چند روز اخیرش هم در تناقض است که فریبکارانه تلاش میکرد سیاستهای ضدایرانی ترامپ را در جهت دفاع از منافع ملت ایران قلمداد کند و حتی پا را فراتر گذاشته و مدعی بود که سیاستهای واشنگتن در همراهی و همگامی با مردم ایران تدوین شده و هیچگونه فشاری به مردم وارد نخواهد کرد. لکن امروزه آرزوی گرسنگی و رنج ملت ایران را در سر میپروراند و به دولت و نظام هشدار میدهد که نپذیرفتن شروط شرم آور آمریکای ترامپ، به گرسنگی و رنج ملت ایران منجر خواهد شد. از همان ابتدا هم کاملاً آشکار بود که ترامپ به دنبال چیست و موضوع برجام صرفاً بهانهای نیست که آنرا یک توافق بد معرفی میکرد. ترامپ از همان روزهای اولیه پس از استقرار در کاخ سفید به دنبال اعمال فشار بر ملت ایران بود و هرگونه حادثهای در صحنه سیاسی – اجتماعی ایران را نشانه موفقیت سیاستهای ضد ایرانی خود معرفی میکرد لکن امروزه اظهارات پمپئو نشانگر آنست که آنها در محاسبات خود به این جمع بندی رسیدهاند که هنوز در نقطه صفر قرار دارند و نتوانستهاند میان دولت و ملت جدائی بیفکنند و مردم را علیه نظام و انقلابی که خود مردم آغازگر و حامی آن بودهاند و هستند، بشورانند که البته همچنان احساس ناکامی و شکست میکنند. کاملاً آشکار است که آمریکا از تصمیم و اراده ملت بزرگ و سلحشور ایران به تنگ آمده و خواستار تسلیم شدن بدون قید و شرط ملت است ولی دارودسته ترامپ هم این آرزو را همچون گذشتگان به گور خواهند برد.
این برای نخستین بار نیست که مقامات کودن و نادان آمریکا به وضوح از دشمنی با ملت ایران سخن میگویند. چند دهه قبل هم گاسپار واین برگر وزیر دفاع وقت آمریکا در دوره جنگ تحمیلی خواستار «خشکاندن ریشه ملت ایران» شده بود. او بسیار در این زمینه شرارت کرد ولی این آرزو را به گور برد و اکنون پمپئو با مطالعه تاریخ معاصر ایران میتواند از فرو غلتیدن در همان باتلاق بپرهیزد.
خشم کنونی دارودسته ترامپ صرفاً از این بابت نیست که آنها نتوانستند در سالروز تسخیر انقلابی لانه جاسوسی آمریکا، صدور نفت ایران را به صفر برسانند و ناچار به عقب نشینی و قبول شکست شدند، بلکه عمدتاً به این خاطر است که آنها حتی در جمع متحدین خود نیز تنها و منزوی هستند و هیچ کشور مستقلی نه تنها حاضر به همراهی با تحریمها و سیاستهای جنون آمیز ترامپ نشد بلکه مراتب مخالفت و اعتراض خود را نیز در مقیاس وسیعی رسانهای کردند.
حتی خواستههای ملتمسانه پمپئو و جان بولتون و شخص ترامپ برای دعوت از دیگران برای پیوستن به سیاستهای ضدایرانی واشنگتن هم راه به جائی نبرد و آنها اکنون با تلخکامی احساس میکنند در ابراز دشمنی علیه ملت ایران تنها ماندهاند. ترامپ و دستیارانش قاعدتاً باید این نکته کلیدی را میدانستند که وقتی تحریمهای شورای امنیت هم نتوانست خدشهای در اراده پولادین ملت وارد کند، از سیاستهای جنون آمیز ترامپ هم که عملاً تنها مانده، کاری ساخته نیست. در اینجا خوب است نقش موذیانه بیبی سی بوق تبلیغاتی دولت انگلیس را هم مدنظر قرار دهیم. به ویژه آنکه امروز انگلیس هم به خاطر سیاستهای ضد اروپائی و طرح برگزیت در انزوای کامل به سر میبرد و نقش یک دولت ورشکسته را بازی میکند. اگرچه بیبی سی همواره سیاستهای ضد ملت ایران را سرلوحه کارش قرار داده ولی در دوره اخیر عملاً بازیچه سیاستهای ترامپ شده و امیدوار است از ریخت و پاشهای آمریکا و سعودی به خاطر دشمنی با ملت ایران بیش از گذشته بهرهمند شود و نشان دهد که انگلیس همچنان زائده شرم آور آمریکا محسوب میشود.
این رسوائی بزرگی است که آمریکا و انگلیس به طور همزمان حتی در میان متحدین غربی هم وزن و جایگاه گذشته را به کلی از دست دادهاند. استقبال سرد فرانسه و رهبران اروپائی از ترامپ در جریان سفر اخیرش به پاریس و حضور در مراسم یکصدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول یک شکست تاریخی برای آمریکای ترامپ محسوب میشود و نشان میدهد که تکرویهای ناپسند ترامپ تا چه اندازه به مذاق متحدینش تلخ و ناگوار است.
دارودسته ترامپ قطعاً در اهداف و برنامههای جدیدشان زودتر از گذشته به شکست و ناکامی خواهند رسید. چرا که در میدان عمل به دوست و دشمن، رقیب و رفیق ثابت کردند که برجام، برنامه موشکی و سیاستهای منطقهای ایران صرفاً بهانه است ولی آنها با اراده و استقلال ملتی که الگوی دیگران شده، مشکل دارند و برای سرپوش گذاشتن بر شکست خود عربده میکشند.
***************************************
روزنامه خراسان**
لایه های پنهان تنش جدید در نوار غزه
دکتر حامدرحیم پور
جوخههای ترور رژیم صهیونیستی در لباس مبدل و با استفاده از یک خودروی فولکس کاملا مشکی به نوار غزه نفوذ کردند و با مبارزان گردانهای عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس درگیر شدند. کماندوهای صهیونیستقصد ربایش «نور برکه» 37 ساله از فرماندهان گردانهای قسام را داشتند که بعد از درگیری با نیروهای مقاومت در شرق خانیونس مجبور به تیراندازی و به شهادت رساندن وی شدند. جنایتی که با واکنش شدید نیروهای مقاومت روبهرو شد.مقاومت فلسطین روز دوشنبه و بامداد سهشنبه در پاسخ به عملیات ارتش رژیم صهیونیستی، بیش از 50 شهرک صهیونیستنشین و نیز محلهای استقرار نظامیان اسرائیلی را بابیش از 400 موشک هدف حمله قرار داد.حملاتی که در پاسخ به جنایات 72 ساعت اخیر صهیونیستها در باریکه غزه صورت گرفت.نتیجه چه شد؟ تلفات نظامی رژیم صهیونیستی فراتر از تصورشان شد و در عین حال ناکارآمدی سامانه گنبد آهنین باعث هراس و وحشت صهیونیست های ساکن در شهرک های اطراف غزه شده و آن ها را به فرار از این شهرک ها مجبور کرد.نیروهای مقاومت نیز نه تنها از موشک های نقطه زن استفاده کردند بلکه در عرصه رسانه ای نیز کوشیدند ابتکار عمل را در دست بگیرند. فیلم های منتشر شده توسط گردانهای قسام از حملات راکتی به شهرکهای صهیونیستنشین مجاور غزه و انتشار فیلم لحظه هدف قرار گرفتن یک اتوبوس حامل نظامیان اسرائیلی در جریان حملات موشکی در رسانه های جهان وفضای مجازی بسیار بازتاب داشت.البته برخوردهای نظامی گاه و بیگاه صهیونیست ها و حماس در نوار غزه طی سالهای اخیر امری متداول بوده و حتی در چند برهه همچون جنگ22 روزه به نبردی تمام عیار تبدیل شده است اما موضوعی که حوادث چندین شب گذشته را بسیار حائز اهمیت میکند وجود تعارض جدی با تفاهمات حاصل شده میان غزه و تلآویو با وساطت مصر و سازمان ملل بود. به موجب این تفاهمات و با وجود مخالفت مصریها، اما موافقت اسرائیلیها، قطر هم برای تامین خوراک تنها نیروگاه فعال درغزه به این منطقه سوخت فرستاد همچنین 15 میلیون دلاربرای حقوق کارکنان آن پرداخت کرد و کمکهای نقدی دیگری نیز به 50 هزار خانواده مستمند در این منطقه اختصاص داد.بنابراین از آن جا که عملیات اخیر کماندوهای صهیونیست در غزه طبیعتاً مانعی بزرگ در مسیر تحقق توافق آتش بس مد نظر صهیونیستها خواهد بود، اکنون این پرسش پیش میآید که چرا صهیونیستها دست به چنین اقدامی زدند؟ و این مسئله چه تأثیراتی بر تحولات پیش روی نوار غزه خواهد داشت؟واقعیت این است که بایداز دو منظر به این سوال پاسخ داد.نخست از منظر شرایط داخلی رژیم صهیونیستی و حزب حاکم بر آن است. از این منظر هرچندحزب لیکود به رهبری نتانیاهو در خلال دو سالی که ازبه قدرت رسیدن ترامپ می گذرد حداکثر بهره برداری را از این فضا در جهت پیشبرد سیاست های خود با نهایی کردن قانون جنجالبرانگیز «دولت-ملت خلق یهود» یا در اراضی اشغالی کرانه باختری و به خصوص شرق قدس با انتقال سفارت آمریکا به این منطقه به عمل آورده اند اما در خصوص نوار غزه می توان گفت که همه سیاست ها و اهداف آن ها کاملا به شکست انجامیده و نتوانستند اهداف پیش بینی شده در چارچوب معامله قرن را در این منطقه پیش ببرند.حدود 12 سال پیش- پس از جنگ 22 روزه- که رژیم اسرائیل محاصره غزه را شروع کرد، توقع داشت به خلع سلاح مقاومت در غزه دست پیدا کند. سران این رژیم معتقد بودند محاصره، حماس و دولت او را در شرایطی قرار میدهد که برای حل مسئله و حفظ دولت خویش، سلاح را زمین بگذارند و به آتشبس دایمی با اسرائیل تن بدهند. دولتهای صهیونیستی در این سالها منتظر بودند مردمی که در محاصره کامل طولانیمدت قرار گرفتهاند، گروههای مقاومت را وادار به پذیرش شرایط دشمن کنند. اما برخلاف توقع رژیم اسرائیل، جنبشهای جهاد و گردانهای جهادی نه خود به رها کردن مقاومت مسلحانه در برابر اقدامات ارتش دشمن تن دادند و نه از سوی مردم مظلوم غزه برای پذیرش شرایط رژیم اسرائیل تحت فشار قرار گرفتند.از آن طرف، فلسطینیهای ساکن غزه که تعدادشان از دو میلیون نفر فراتر میرود به یک ابتکار عمل روی آوردند. ابتکار آنان این بود که دشمن را برای چیزی ارزشمندتر و استراتژیکتر از رفع محاصره تحت فشار قرار دهند. بر این اساس «راهپیماییهای بازگشت» شکل گرفت. راهپیمایی بازگشت با هدف به هم زدن توطئهای موسوم به «معامله قرن» که طیفی از کشورهای غربی، عربی و رژیم اسرائیل را دربر میگرفت، دنبال شد و از آن جا که در آن طرح، انتقال سفارتخانهها به قدس علامت رمز به حساب میآمد، سازمانها و جنبشهای مقاومت اجازه ندادند بازگشایی سفارت آمریکا تبدیل به یک موج و عملا قدس پایتخت رژیم غاصب صهیونیستی شود.این در حالی است که از یک سو رژیم صهیونیستی به تدریج وارد فضای انتخابات می شود و از دیگر سو هم پرونده های فساد مالی و اقتصادی نتانیاهو مفتوح است و هم این که با شکست جمهوری خواهان در انتخابات کنگره حزب نتانیاهو نیز اولین ضربه و شوک را متحمل شده است. گذشته از این ،اختلافات داخلی نیز بین وزیران کابینه در خصوص نحوه تعامل با حماس در جریان است.آویگدور لیبرمن وزیر تندروی کابینه نتانیاهو که فرماندهی عملیات اخیر را بر عهده داشت، از مخالفان سرسخت تفاهمات با نوار غزه و کاهش محاصره این منطقه است. از این منظر با توجه به حضور بنیامین نتانیاهو در پاریس دور از ذهن هم نبود لیبرمن خواسته باشد با اعزام کماندوهای اسرائیلی، فلسطینیها را به واکنش موشکی گسترده تحریک کند و این گونه جنگی به راه بیندازد و به این تفاهمات پایان دهد.دوم شرایط منطقه است که باز به نحوی در تشویق طرفداران جنگ در داخل کابینه نتانیاهو موثر بوده است. یکی از عوامل تاثیرگذار در این زمینه نزدیکی برخی از کشورهای عربی مانند عربستان، عمان، امارات و بحرین به رژیم صهیونیستی علی رغم ادامه و گسترش فعالیت های ضد صلح آن ها علیه فلسطینی ها بوده است و از این دید این رژیم و جناح جنگ طلب از تمایل عادی سازی برخی از کشورهای عربی با این رژیم به عنوان فرصت و پشتوانه ای برای حملات جدید استفاده می کند، این مسئله را نیزنمی توان از نظر دور داشت که تل آویو با توجه به علنی شدن این روند سازش درپایتخت های عربی سعی کرد با این عملیات به نوعی میزان تاثیر پذیری حماس از این روند سازشکارانه را نیز مورد آزمایش قرار دهد که البته با توجه به تقلای سریع صهیونیست ها برای آتش بس به نظر می رسد انتظار چنین واکنش کوبنده ای را از حماس نداشته است. در همین پلن تلاش برای خارج کردن موضوع خاشقچی از محور خبرها برای نجات هرچند مقطعی بن سلمان که این روزها موتور محرک معامله قرن است نیز متصور است .از چند هفته پیش این احتمال وجود داشت که این رژیم برای ایجاد فضای تنفسی برای عربستان و شخص ولیعهد بخواهد جبهه جدیدی را در غزه باز کند.
آن چه در این میان باید مورد توجه قرار گیرد نوع واکنش رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو به پاسخ کوبنده حماس بود به عبارتی در دفعات قبلی بعد از حجم حتی کمتری از آتش حماس، جنگنده و تانک های صهیونیستی آتش پرحجمی را روی مناطق مسکونی و زیر ساخت های غزه می ریختند و به نوعی با تخریب وکشتار مردم سعی می کردند آن ها را علیه مقامات حماس تحریک کنند امااین بار نه تنها شاهد این مسئله نبودیم بلکه به فاصله کمتر از یک روز بلافاصله میانجی گران مصری زمینه آتش بس را فراهم کردند و کابینه رژیم صهیونیستی نیز به طور فوری آن را تصویب کرد .حتی شخص نتانیاهو که در این موارد شروع به رجز خوانی و مظلوم نمایی برای جهانیان می کرد تاکنون سکوت کرده است .
علت چیست ؟ پاسخ در حفظ منفعتی بزرگ تر برای این رژیم است :«جلوگیری از هر گونه اخلال در روند سازش دولت های عربی با اسرائیل ».بدیهی است با انتشار تصاویر بمباران وکودکان به خون غلتیده فلسطینی کمتر دولتمرد عربی جرئت می کردمیزبان نتانیاهو باشد یا به ردوبدل کردن هیئت های دیپلماتیک و ورزشی مبادرت کند.نتانیاهو خوب می داند شیوخ عرب اگرچه اعتقادی به آرمان فلسطین ندارند اما به راحتی هم نمی توانند فشار افکار عمومی خود را نادیده بگیرند .لذا به نظر می رسددر سایه قوت گرفتن روند عادیسازی روابط میان تلآویو و پایتختهای عربی در خلیج فارس و سیاست تقابلی جدید دونالد ترامپ علیه ایران، برونداد چنین جنگی تحت الشعاع قرار گرفتن این دو مسئله خواهد بود و این چیزی نیست که نتانیاهو و ترامپ در این وضعیت خواستار آن باشند همچنان که در ساعات پایانی دیشب نیزکابینه رژیم صهیونیستی به آتش بس در نوار غزه رأی مثبت داد.
***************************************
روزنامه ایران**
کلاه شرعی
عباس عبدی
تحلیلگر سیاسی
از هنگامی که در بهار امسال یعنی در دهم اردیبهشت سال 1397، به دستور مقامات قضایی تلگرام فیلتر شد، دستور اکید داده شد که نهادهای دولتی یا وابسته به حکومت از تلگرام خارج شوند و به شبکههای اجتماعی جدیدی که مورد حمایت رسمی بود، بروند. از همان زمان به طور مکرر نوشته شد که این کار نه تنها مفید و نتیجهبخش نیست، بلکه عوارض زیادی هم دارد. اولین عارضه آن رواج فیلترشکن است که دسترسی به سایتهای ناهنجار و غیراخلاقی و... را آسان میکند. در حالی که بیشتر مردم علاقهای به استفاده از فیلترشکن ندارند و دلیلی هم نمیبینند از آن استفاده کنند ولی با فیلتر شدن تلگرام، این منع برداشته شد و حتی استفاده جوانان و نوجوانان نیز از فیلترشکن امری ناپسند تلقی نگردید و این یکی از بزرگترین زیانهای فیلترینگ تلگرام بود.
زیان دیگرش غیبت نهادها و رسانههای رسمی از تلگرام بود. آنها که بعضاً دارای صدها هزار خواننده بودند، از تلگرام رفتند در حالی که در شبکههای جدیدالتأسیس کسی نمیآمد، لذا خوانندگانشان از صدها هزار نفر به زیر 10 هزار نفر رسید و لذا به این طریق زیان بزرگی به اطلاعرسانی رسمی زدند.
از سوی دیگر گمان میکردند با فیلترینگ تلگرام مردم از آن بیرون میروند، ولی پس از یک نزول موقتی، دوباره وضعیت استفاده از آن به جایگاه اول برگشت و مسأله مهم این بود که این کار مردم را در برابر سیاست رسمی قرار داد و دست به مقاومت مدنی زدند و از انجام دستور رسمی و به ظاهر قانونی استنکاف کردند و این بزرگترین زیان این تصمیم بود. بنابراین با فیلترینگ که بسیاری نسبت به قانونی بودن آن ابهام داشتند، نه تنها تلگرام را تضعیف نکردند، بلکه آن را از وجود نیروهای رسمی طرفدار حکومت خالی کردند و نظام اطلاعرسانی ضعیف حکومت را ضعیفتر کردند و استفاده از فیلترشکن را رواج دادند و حرمت تصمیمات قضایی و حکومتی را بیش از پیش خدشهدار کردند.
اکنون حدود 6 ماه از آن تصمیم میگذرد و در این فاصله با ایجاد برنامههایی به نام هاتگرام و تلگرام طلایی سعی کردند که از بار مشکلات آن تصمیم کم کنند تا در نهایت در روزهای گذشته مهاجرت معکوس به تلگرام از طریق این دو برنامه آغاز شد با این توجیه که:
«وزارت ارتباطات و قوه قضائیه، دو پیامرسان طلاگرام و هاتگرام را قانونی میدانند و فیلتر نکردهاند، بنابراین برای فعالیت در این پیامرسانها، منعی نیست.» البته به یاد نداشتند که در حکم فیلترینگ تلگرام آمده بود که: «اعمال مسدودسازی تلگرام باید به نحوی اجرا شود که محتوای شبکه مذکور با هیچ نرمافزاری (اعم از فیلترشکن و نظایر آن) در کشور قابل دسترس نباشد.»
این رفتار چون کلاه شرعیهای قدیمی است. در گذشته برای گرفتن ربا، به جای مبلغ ربا، مثلاً یک قوطی کبریت یک ریالی را 10 هزار تومان میفروختند تا مصداق خرید و فروش باشد و ربا تلقی نشود، ولی همه میدانستند که این کلاه شرعی است. اکنون پس از این همه تجربیات گوناگون در امور اجتماعی و رسانهای نیز دوباره به همان شیوهها متوسل شدهایم. معلوم نیست چرا اصل چنین حضوری را حرام اعلام کردند که امروز متوسل به این توجیه یا کلاه شرعی شوند؟ این گونه مواجهه با امور فرهنگی و حکومتی جز خسارت نتیجه دیگری ندارد. در نهایت هم قضیه عادیسازی میشود و تنها موجب بیاعتباری تصمیمات و احکام صادره میشود. نمونه آن خلاف شرع اعلام شدن پرداخت پول پیش به جای اجاره مسکن بود. مثلاً اگر اجاره 30 میلیون تومان، یا معادل صد میلیون پول پیش بود ولی برای مجاز بودن و حرام تلقی نشدن، صد میلیون پول پیش را قرضالحسنه مینوشتند و هزار تومان هم اجاره ماهانه در نظر گرفته میشد!
شاید تصور شود که این تصمیم فقط در مورد تلگرام مشکل داشته است ولی قبلاً در مورد ماهواره هم همین گونه تصمیم گرفته شد. قبل از آن در مورد ویدئو و قبلتر در مورد فاکس. بسیاری از تصمیمات فرهنگی همین گونه اتخاذ شده است. باید چه اتفاقی رخ دهد تا مدیران متوجه شوند که این شیوه تصمیمگیری ره به هیچ دهی نمیبرد و جز شکست هیچ نتیجهای ندارد؟
با این گونه سیاستها نمیتوان امور جامعه را به سرانجام رساند، باید یک بازنگری اساسی صورت داد. خیلی صریح و شفاف بگوییم اشتباه شده و باید راه رفته را بازگشت.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
کاسبی قدیمی دولت
صادق فرامرزی
1- «کاسب تحریم» را شاید بتوان یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین گزارههای هجو در فضای سیاسی دهه 90 ایران دانست، دهها و صدها سال بعد اگر کسی قصد واکاوی و تفسیر وقایع دهه 90 شمسی جامعه ایران را داشته باشد نمیتواند بدون در نظر گرفتن این هجو سیاسی به تحلیلی صحیح از آنچه رخ داده است دست پیدا کند. چنانکه اگر کسی به تمام مباحث مطرحشده در فضای رقابتی سالهای 92 و 96 رجوع کرده و پس از آن به مواضع سلبی و ایجابی هر دو طرف پیرامون توافقات انجام شده نگاهی بیندازد و متوجه آن نباشد که جامعه ایران در تمام این سالها بیش از آنکه تحت تاثیر منطق سیاسی طرفین باشد، خود را درگیر بار هیجانی و روانی این واژه کرده بود، سردرگم و مستاصل میماند که چه چیز باعث نادیده انگاشته شدن منطق روشن منتقدان نسبت به راه در پیش گرفته شده گردیده است. مورخان قطعا از خود خواهند پرسید: چرا «تقریبا همه» آنچه منتقدان گفتند رخ داد و «تقریبا هیچ» کدام از وعدههای متصور شده از جانب مسؤولان محقق نشد؟ آنها اگر به این نکته حیاتی که بار روانی برخی واژگان چگونه فضای عمومی را مصادره به مطلوب میکند و مانع پاسخگویی صحیح به سوالات و انتقادات وارد شده میشود توجه نکنند، هیچگاه نمیتوانند به درک روشنی از چگونگی وارد آمدن هزینههای هنگفت به کشورمان نائل شوند.
2- بی هیچ شک و شبههای میتوان تلاش برای بدنام کردن منتقدان با نیت ناشنیده گرفتن انتقاداتشان را از قدیمیترین روشهای سیاستمداران در طول تاریخ دانست و در این میان میتوان دولت مستقر جناب روحانی را نیز رکورددار این روش ناصواب برای فرار از پاسخگویی و قطبی کردن فضا دانست. تقریبا در طول 5 سال اخیر هیچ زمینهای وجود نداشته است که منتقدان به آن ورود کنند و مسؤول دولتی مورد نظر سعی خود را بر مرتبط کردن نقد منتقد به منفعت شخصی وی نگذارد. خلق واژگانی همانند «کاسب تحریم» برای بدنام جلوه دادن منتقدانی که دولت قادر به پاسخگویی نقدهای صحیحشان نبود، «همنوایی با اسرائیل» تفسیر کردن هرگونه انتقاد با این استدلال که دلواپسان و اسرائیل تنها مخالفان برجام هستند! یا حتی توهینهای شخصی همچون «بزدل»، «ترسو»، «بیسواد» و... برای فاقد اعتبار دانستن گویندههای انتقاد به کام دولتمردان شیرین آمد و آنها در همه موارد تلاش خود را مصروف آن کردند تا پیش از تلاش برای پاسخگویی یا حداقل تفکر نسبت به انتقادات کارشناسی، خود کارشناسان را بدنام کرده و از بدنامی آنها برای خود اعتبار کسب کنند.
3- اگرچه برجام بهعنوان یک توافق به پایان راه خود رسیده است اما برجام به مثابه یک منطق و زاویه دید، کماکان در فضای ذهنی و تصمیمگیری دولتمردان ادامه حیات میدهد و کماکان کنشهای سیاسی دولتمردان بر مبنای همان منطق موجود در فضای برجام پیگیری میشود. مساله تعهدات اخیر کشورمان در قالب طرحهای شفافیت مالی که بخشی از آن به تایید مجلس شورای اسلامی رسیده و از سوی شورای نگهبان رد شده است را میتوان ادامه فضای حاکم بر منطق سیاست خارجی دولت دانست که در ادامه پروژه شکست خورده برجام مطرح شده است. هرچند جبههبندی و فضای موافقان و مخالفان این طرح نیز وضعیتی نسبتا مشابه برجام را دارد و از همین جهت انتظار آن بود که این بار پس از لمس تحقق تدریجی و مرحله به مرحله احتمالات منتقدان شاهد عبرتآموزی دولتمردان و در راس آنها وزیر امور خارجه از برخورد غلط و فرارهای صورت گرفته از انتقادات پیشین باشیم اما مصاحبه اخیر ظریف گویای در پیش گرفتن رویهای مشابه و حتی بدتر از رویه حاکم بر برخورد با منتقدان برجام بود. نسبت دادن وجود منافع شخصی مخالفان لوایح شفافیت مالی با این لوایح و جنگ روانی دانستن موج انتقادات بیپاسخ منتقدان نشانهای از تکرار رویکرد بدنام کردن منتقد بهجای پاسخگو بودن به انتقاد بود که خود را بهوضوح نمایانگر کرد.
4- آنچه وزیر امور خارجه پیش از هرچیز باید پاسخگوی آن باشد نسبت میان مصاحبه اخیرش با منافع ملی کشورمان است. براستی در شرایطی که خود ایشان عمدهترین دلیلشان در دفاع از این لوایح خالی کردن دست آمریکا از بهانهتراشی برای محکومیت ایران بوده است، چگونه متوجه آن نشده است که عبارت «پولشویی یک واقعیت در کشور ما است و خیلیها از پولشویی منفعت میبرند» از زبان عالیترین مقام دیپلماسی کشور به مثابه دادن بهانهای جدید به دولت ایالات متحده آمریکاست؟ آیا باز هم همانند موضع چند سال پیش وی در مخالف توافق هستهای دانستن رقبایش قرار بر این است این بار با حامی تروریسم دانستن رقبای داخلی خود از طرف غربی انتظار دریافت امتیاز داشته باشد؟
تکرار راهی که سالها طی شده و در نهایت به بیراهه رسیدن، میتواند کشورمان را بار دیگر به سمت بیراههای دیگر منحرف کند. شاید بهتر باشد وزیر امور خارجهمان این بار به احتمالات طرح شده از جانب کاسبان سابق تحریم و کاسبان جدید پولشویی مانع وارد شدن هزینههای جدید به داشتههای کشورمان شوند.
***************************************