در سال 2007 میلادی، زمانی که بحران اقتصادی در اروپا به وقوع پیوست، شاهد آغاز اعتراضات در دو کشور یونان و اسپانیا بودیم. در آن زمان، بحران از "سطح هرم" شروع شد و به "راس هرم" یعنی تروییکای اروپایی نرسید. همین مسئله سبب شد تا سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه در صدد مهار و مدیریت اعتراضات اقتصادی در درون اروپا بر آیند. همچنین آنها با ساده سازی صورت مسئله، سعی کردند این اعتراضات را به "اعتراضات معیشتی"تقلیل دهند. فراتر از آن، سران اروپایی به دروغ به شهروندان خود وعده دادند که با اعمال سیاستهای ریاضتی در کوتاه مدت، شاهد مهار بحران در قاره سبز خواهیم بود. هم اکنون در پایان سال 2018 میلادی قرار داریم و بحران اقتصادی در اروپا باقیست. "رشد اقتصادی" به عنوان یک شاخص مالی نیز در طی این مدت عملا نتوانست جایگزین "ریاضت اقتصادی" شود.
در حال حاضر اعتراضها از "راس هرم" آغاز شده و به سطح هرم در حال گسترش است. این اعتراضها از فرانسه آغاز شد؛ کشوری که دومین اقتصاد منطقه یورو و فراتر از آن یکی از رهبران اصلی اروپای واحد و منطقه یورو محسوب می شود. همگان به یاد دارند که در سال گذشته میلادی از مکرون به عنوان رهبر جدید اروپای واحد یاد می شد! سیاستمداری که محبوبیت وی هم اکنون در کشورش به حدود 23 درصد تنزل پیدا کرده است. صراحتا معتقدم که اروپا با جدی ترین بحران ممکن از زمان تشکیل خود مواجه شده است. بحرانی که مدیریت آن از عهده سیاستمداران سنتی (سوسیال دموکرات و راست میانه ) خارج شده است؛ زیرا مسألهای که اکنون اروپا با آن مواجه است، هم به لحاظ ماهیت طبقاتی معترضان که از طبقهی فرودست جامعه هستند و هم به لحاظ کیفیت شروع و ادامه اعتراض ها که به صورت دومینووار به دیگر کشورهای اروپایی سرایت کرده است، متفاوت از گذشته است.