روزنامه کیهان **
بوی توطئه بازیگران احمق
با مرور خبرهای یکی- دو هفته اخیر درمییابیم که توطئهای با محوریت آمریکا در منطقه عراق و سوریه در حال شکلگیری است. آمریکا علیرغم قبول شکست نظامی و سیاسی در عراق در صدد به آشوب کشیدن عراق و سوریه است به این امید که از این نمد کلاهی برای او فراهم شود. واشنگتن با تألیف خواستههای ترکیه، کردهای عراق و داعش در صدد اجرای طرحی است که بدون آنکه هزینه چندانی متوجه آمریکا شود، طرح قبلی منطقه که به طرح آستانه موسوم بود و ایران و روسیه در کانون آن قرار داشتند را به بنبست بکشاند. در این خصوص خبرها و شواهد و تجزیه و تحلیلهایی وجود دارد:
1- حدود دو هفته پس از اعلام خروج آمریکا از سوریه، حدود 100 کامیون حامل خودروهای زرهی، اسلحه، ابزارهای مهندسی و خودروهای «همفر» از پایگاه نظامی آمریکا واقع در مناطق شمالی دیرالزور به سمت استان حسکه سوریه حرکت کردهاند یک منبع وابسته به کردهای سوریه فاش کرد که این کامیونها از طریق گذرگاه «سیمالکا» به کردستان عراق میروند. پس از آن بود که «یحیی رسول» سخنگوی فرماندهی عملیات مشترک ارتش عراق دو روز پیش بطور ضمنی اعتراف کرد که این نقل و انتقالات با هماهنگی و حتی خبر مقامات عراقی صورت نگرفته است، او در عین حال برای توجیه برخورد انفعالی ارتش عراق گفت «نیروهای آمریکایی پس از خروج از سوریه، ابتدا عازم اربیل و سپس به کشور خود و یا مکانهای دیگر میروند و از اربیل صرفاً بعنوان «نقطه گذار» استفاده مینمایند»! یحیی رسول همزمان از ورود قریبالوقوع نیروهای دیگر نظامی آمریکا به پایگاهی در جنوب استان الانبار خبر داد ولی در عین حال افزود آنان در این منطقه باقی نخواهند ماند. همزمان با این مسئله دفتر بازرس کل وزارت کشور عراق در الانبار اعلام کرد در 35 کیلومتری «الرمادی» مرکز استان الانبار، کامیون حامل مواد منفجره و لوازم یدکی نفربرها و تانکها را که آماده قاچاق به شمال عراق بودند، کشف و ضبط کرده است. جمع این خبرها بیانگر آن است که طی روزهای اخیر مقادیر زیادی سلاحها که در جنگ نزدیک کارآیی دارند به دو منطقه در شمال و جنوب عراق منتقل شدهاند.
همزمان با این مسئله، خبرها بیانگر آن است که داعش طی چهار ماه گذشته آزادی عمل بیشتری پیدا کرده و بر دامنه زمینهای تحت تصرف آن در شمال شرق سوریه و جنوب غربی عراق افزوده شده است و این گسترش با همکاری آمریکا و ترکیه صورت گرفته است. بعنوان مثال کردهای سوریه که در اواسط مهر ماه گذشته به منظور پاکسازی مناطق شرق فرات عملیاتی موسوم به «طوفان الجزیره» را طراحی و با آمریکا هماهنگ کرده بودند به اجرا گذاشتند. در این ماجرا رفتار آمریکا و ترکیه به گونهای بود که سبب شکست کامل این عملیات و توسعه مناطق تحت تصرف داعش گردید در این عملیات آمریکاییها به کردهای سوریه وعده «پوشش هوایی» و استفاده از بمبافکنهای خود دادند ولی در حین عملیات بطور کامل از عمل به این وعده پا پس کشیده و سبب شکست کامل کردها در عملیاتی شدند که 300 کشته و نزدیک به 1000 زخمی روی دست آنان گذاشت. در حین این عملیات، ترکیه با تهدید لفظی دو منطقه کردی «تل ابیض» و «رأسالعین» که عملی هم نشد، سبب پراکندگی نیروهای کرد و تضعیف عملیات آنان علیه داعش شد چرا که کردها ناگزیر شدند بخش وسیعی از نیروهای رزمی خود را به جای بکارگیری در عملیات مذکور به سمت تلابیض و رأسالعین گسیل نمایند. در نهایت با تهدید توخالی ترکیه، نیروهای داعش یک بار دیگر بر مناطق نفتی عمر واقع در شط فرات سیطره یافتند. در این میان یکی از شیوخ عشایر کرد سوریه فاش کرد که در نوامبر (آبان) گذشته، «جیمز جفری» فرستاده آمریکا در امور سوریه به فرماندهان کرد سوریه دستور داده در روند رساندن مواد غذایی و نظامی به عناصر داعش تسهیل کنند» بر این اساس میتوان گفت جمع این خبرها بیانگر آن است که آنچه در حال اجراست نقشه مشترک آمریکا، ترکیه، داعش و کردهای عراق میباشد که با محوریت فرماندهی نظامی ارتش آمریکا در حال اجراست.
2- به نظر میآید آمریکا با سوار برخواستههای هر کدام از این اجزاء در صدد فریب آنان و به نتیجه رساندن مطلوب خود میباشد. اما مطلوب آمریکا چیست؟ مطلوب آمریکا بعد از شکست در پیش بردن برنامه اسقاط دولت سوریه و حفظ امنیت رژیم اسرائيل، به شکست کشاندن برنامه تثبیت و عادیسازی سوریه است. در واقع واشنگتن با درک اینکه در روند سیاسی و امنیتی کنونی سوریه و عراق جایگاهی ندارد و مخالفان آن در حال پیش بردن برنامههای خود هستند، درصدد بهم زدن بازی از طریق شکلدهی به یک مربع امنیتی با هدف سیاسی است این مربع امنیتی در مقابل مربع امنیتی قبلی است که ایران و روسیه در کانون آن بودند. آمریکاییها به مرور درصدد جداسازی ترکیه از مربع آستانه برآمده و قرائن فعلی میگویند تا حدی هم موفق شدهاند. آمریکا هماینک در حال شکل دادن به مربعی است که در آن هزینه و خطر شکست متوجه دیگران و فایده احتمالی آن متوجه واشنگتن باشد. ترامپ در سفر پنجم دیماه به عراق به طور سربسته به این نکته اشاره کرد که از عراق خارج نمیشویم و از آن برای عملیات ضدسوریه استفاده میکنیم.
اما مطلوب سه ضلع دیگر چیست؟ مطلوب ترکیه باقی ماندن در سوریه و تثبیت حضور خود در همین مناطقی که در تصرف دارد و اگر شدنی باشد توسعه این مناطق بنا به این مبارزه با داعش و النصره و... در تفکر ترکیه نه تنها جایگاهی ندارد بلکه به عنوان موقعیتهایی قابل ائتلاف هم دیده میشود. از نظر ترکیه این گروهها میتوانند هیچ خطری برای ترکیه نداشته باشند. مطلوب کردهای عراق و به طور خاص «مسعود بارزانی» بازگرداندن کرکوک و احیاء پروژه استقلال کردستان است و در این راه حاضر است به هر ریسکی تن دهد کما اینکه تاکنون اینگونه بوده است. از نظر بارزانی میتوان از مخالفت مشترک آمریکا و ترکیه با نفوذ جبهه مقاومت در عراق و سوریه که مهمترین مانع تجزیه عراق یا سوریه هستند، استفاده کرد و طرح بازگرداندن کرکوک و تجزیه را احیا نمود. مطلوب داعش آزادی عمل و دور کردن صحنه درگیری ضد این گروه در شرق فرات و انتقال صحنه درگیری از این منطقه به منطقه شمالی عراق است. برحسب آنچه از ظواهر برمیآید، مقامات آمریکایی به ترکیه، داعش و کردهای عراق باوراندهاند که میتوانند با یک نقشه مشترک شرایط را در سوریه و عراق متحول گردانند و در واقع آنان را برای ورود به «مهلکهای تازه» متقاعد و آماده کردهاند.
3- در این میان طرحی که آمریکا به آن میاندیشد این است که با استفاده از ظرفیت داعش، ابتدا کرکوک از دست دولت عراق خارج و به تصرف داعش درآید و همزمان داعش در مناطق جنوبی استان الانبار نیز با پشتیبانی مالی و لجستیکی سعودی به موقعیتهایی دست پیدا کند تا در نهایت آمریکا بر نفوذ رو به گسترش ایران و روسیه در سوریه و نیز با گسترش نفوذ دولت سوریه بر مناطق مختلف این کشور فایق آید. آمریکاییها معتقدند تحولات کنونی سوریه بدون همراهی ایران و صرفا با اقدامات روسیه و دولت سوریه به سامان مورد نظر ایران، روسیه و سوریه نمیرسد. بر این اساس آمریکا طرح انتقال تمرکز ایران از سوریه به عراق را مدنظر قرار داده است. آنان معتقدند وقتی شعله آشوب در کرکوک و الانبار برافروخته شود دولتهای ایران و عراق ناگزیرند تمام توان خود را برای مهار آن به کار گیرند و این در حالی است که - از منظر واشنگتن- ساختار توزیع قدرت در عراق به گونهای است که قادر به اقدام جدی علیه توطئه امنیتی-سیاسی علیه خود نیست و لذا فشارها به طور متمرکز متوجه ایران خواهد بود.
در این میان حکومت نیمبند اقلیم و شخص مسعود بارزانی معتقدند راه بازگرداندن کرکوک این است که ابتدا به تصرف داعش درآید و پس از آن طی یک فرایند مسالمتآمیز و در واقع در یک زد و بند به کردهای عراق منتقل گردد و داعش به ازای آن در تصرف استان الانبار مورد پشتیبانی غیررسمی ولی موثر کردها، آمریکاییها و ترکیه قرار گیرند.
ترکیه در این بین معتقد است شعلهور شدن درگیریها در کرکوک و الانبار سبب میشود عملیات آزادسازی ادلب از اشغال مشترک ترکیه و تروریستها توسط ارتش سوریه و همکاریهای ایران و روسیه یا بطور کلی منتفی شود و یا برای مدت زیادی- یک تا دو ساله- به عقب بیفتد و از این طریق ترکیه بتواند موقعیتهای نخست تحت اشغال خود در شمال سوریه را تثبیت کند.
4- در این ماجرا آمریکاییها، ترکیه، کردهای عراق و داعش به نوعی سادهلوحی کردهاند آنان نقش دولت عراق، دولت ایران، دولت سوریه و دولت روسیه را به طور جدی از نظر دور داشتهاند و در واقع آمریکاییها روی سادگی و هیجانزدگی ترکیه، کردهای عراق و داعش سوار شده و آنان را به عنوان «بازیگران احمق» بهکار گرفتهاند. اینها خوب است همین دو-سه سال اخیر را به یاد آورند که جبهه مقاومت بهطور همزمان مقاصد شیطانی اضلاع این مربع را به هم زده و آنان را با شکست مواجه کرد.
مسعود بارزانی به یک سال پیش برگردد و به یاد آورد که پس از شکست طرح همهپرسی که آمریکاییها به او قول همهگونه همکاری داده بودند به چه ذلتی افتاده بود. ترکیه به یاد بیاورد که حضور محدود کنونیاش در شمال سوریه فقط محصول یک اشتباه استراتژیک روسیه در ماجرای الباب بود وگرنه ارتش ترکیه جرأت حضور نداشت در آن صحنه ایران به دلایلی چشم برهم نهاد و این در حالی است که اگر ترکیه بخواهد در نقشهای با محوریت آمریکا بازی کند، وضع دیگری پیش میآید و ایران، روسیه و سوریه کار دیگری میکنند. آستانه با خروج ترکیه به پایان نمیرسد بلکه انسجام بیشتری
پیدا میکند.
سعدالله زارعی
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
این حلقه را بشکنید آقای رئیس جمهور
بسمالله الرحمن الرحیم
استعفای مسئولان در هر نظام حکومتی و هر دولتی، واقعهای طبیعی است، ولی اگر وزیری در تنگنا قرار گیرد و به دلیل اینکه نمیتواند آنطور که میخواهد به کار ادامه دهد، کنار رفتن او نه تنها طبیعی نیست بلکه ضایعه است.
در روزهای پایانی هفته گذشته که شایعه استعفای وزیر بهداشت و درمان بر سر زبانها بود، رئیس دفتر رئیسجمهور که به نوعی سخنگوی غیررسمی دولت هم هست، از وی به عنوان وزیری لایق یاد کرد که رئیسجمهور روحانی در تلاش است مانع رفتن این وزیر از کابینه شود. یک روز بعد از این سخن رئیس دفتر رئیس جمهور، خبر رسید که استعفای وزیر بهداشت پذیرفته شده و آقای روحانی برای این وزارتخانه سرپرست تعیین کرده است.
با انتشار خبر پذیرش استعفای وزیر بهداشت، این سوال به وجود آمد که اگر او وزیر لایقی بود چرا با رفتنش از دولت موافقت شد و اگر لایق نبود چرا رئیس دفتر رئیسجمهور آنهمه از او تعریف کرد و خبر از تلاش برای راضی کردنش داد؟ و چرا به فاصله کمتر از یک روز برخلاف این سخن، استعفایش پذیرفته شد و به حذف شدنش از دولت رضایت داده شد؟
شاید بتوان پاسخ این سوالها را از متن استعفای دکتر حسن قاضی زاده هاشمی به دست آورد که مشکل را در وعدههای عملی نشده سازمان برنامه و بودجه دانست و البته نکات دیگری هم گفت که گویای وضعیت نامناسب مدیریتی کشور است. جالب است که سرپرست وزارت بهداشت در اولین اظهارنظرش درباره چگونگی فعالیت در این وزارتخانه سخنی گفت که نشان دهنده صحت گلایه دکتر قاضی زاده از سازمان برنامه و بودجه ا ست. سرپرست وزارت بهداشت که قبلاً معاون رئیس سازمان برنامه بودجه بود گفت: «با رابطهای که با دوستانمان در سازمان برنامه و بودجه داریم، امیدواریم بتوانیم در تخصیص منابع مناسب تلاش کنیم.»
این سخن نشان میدهد گره کار را باید سازمان برنامه و بودجه بگشاید و گویا با رفتن دکتر حسن قاضی زاده هاشمی این گره گشوده خواهد شد. اگر چنین است، چرا با در اختیار گذاشتن منابع مناسب، کاری نکردند که وزیر بماند و از تجربهای که در 5 سال و نیم وزارت اندوخته بود استفاده و کارهای ناتمام را تمام کند؟
حالا که مشخص شده مشکل اصلی در سازمان برنامه و بودجه است، این آقای رئیسجمهور است که باید برای این سازمان چارهای بیندیشد. با توجه به اطلاعات موجود، ماجرا بسیار فراتر از اختلاف نظر میان رئیس سازمان برنامه و بودجه و وزیر بهداشت است. مشکل، حتی از سلیقهای عمل کردن و گلایهمند ساختن وزرا و دستگاهها و خاصه خرجیها هم فراتر است. مشکل اصلی در حلقه تنگ و محدودی است که رئیس جمهور روحانی در آن محصور است. این حلقه که چهار پنج عضو دارد و رئیس سازمان برنامه و بودجه نیز یکی از آنهاست، شاید دلسوز و خواهان خدمت باشند ولی کارنامه آنها نشان میدهد به همان اندازه که در محصور نمودن رئیسجمهور موفق بودهاند در پیشبرد امور کشور ناموفق هستند. نیازی به نام بردن از این افراد نیست، زیرا اهل فن آنها را میشناسند و از فوت و فنهای ویژه آنها باخبرند. سوال اساسی این است که رئیسجمهور روحانی بعد از آنکه به تجربه دریافته اعضاء این حلقه کارآمدی لازم را ندارند، چرا به جای آنکه خود را از آنها خلاص کند به محروم شدن از وزیری که او را دارای «تلاشهای صادقانه» میداند راضی شده است؟
اکنون سخن در این نیست که وزیری نرود و در هیات دولت جابجائی صورت نگیرد. سخن بر سر این است که اگر رئیسجمهور خواهان تحول است چرا این تحول را در نزدیکترین اطرافیان خود پدید نمیآورد؟ تا چه وقت باید برنامه ریزی برای بودجه کل کشور برمبنای تعارف و رودربایستی صورت بگیرد؟ تا چه زمان میتوان شاهد متورم شدن دستگاههای غیرمفید و توصیهای بود که از پستان پر شیر بودجه تغذیه میکنند؟ تا چه وقت باید مردم شاهد خاصه خرجیها در تخصیص بودجه باشند؟ تا کجا میتوان اظهارنظرهای برژنسکی مآبانه بعضی ازمشاورانتان را آقای رئیسجمهور تحمل کرد که بودجه میلیاردی میگیرند و مثل بعضی دستگاههای باصطلاح فرهنگی حوزه و خارج حوزه فقط کارمند و حقوق بگیران آویزان اضافه میکنند؟ سازمان برنامه و بودجه به یک مدیر شجاع نیاز دارد تا بودجه از انحصارهای تحمیلی کنونی آزاد شود و به مصرف واقعی برسد.
شناختی که از شخص شما آقای رئیسجمهور داریم، ایجاب میکند شما را دلسوز و مشتاق خدمت به کشور و ملت بدانیم و قطعاً همینطور است ولی برای اینکه بتوانید در این راه توفیقی به دست بیاورید باید با حفظ افراد کارآمد و لایق و کنار گذاشتن افراد ضعیف و آویزان، بنیه دولت را تقویت کنید. فرصت زیادی ندارید. در فرصت کوتاه باقیمانده تنها راه موفقیت، تقویت بنیه دولت از طریق شکستن این حلقه تنگ و به کار گماردن افراد شجاع است.
***************************************
روزنامه خراسان**
ظریف گفته های «ظریف» در خراسان
کورش شجاعی
« من زمان شاه را دیده ام، مقاومت شرط اصلی است با شعار نمی توان در مقابل دشمن ایستاد، قدرت تنها یک مولفه ندارد بلکه چند مولفه ای است، نظام ابرقدرتی فرو ریخته، نظام دو قطبی در جهان و حتی نظام چند قطبی بلکه «قطبیت» در هم شکسته و وجود ندارد.»
این جملات به نوعی اصلی ترین سخنان و کلید واژه های سخنرانی دکتر محمد جواد ظریف در جمع اهالی «خراسان» در روز پنج شنبه گذشته بود، جمعی که به مناسبت انتشار بیست هزارمین شماره این رسانه مردمی، قدیمی و پرمخاطب گردهم آمده بودند رسانه ای که به لطف خداوند و عنایت ولی نعمت مان حضرت ثامن الحجج اصلی ترین پشتوانه خود را اقبال و حمایت مردمی می داند آری حمایت و پشتوانه مردمی و این بزرگ ترین سرمایه و حقیقتی است که مرد اول سیاست خارجه کشورمان نیز در بُعد کلان کشوری اصلی ترین سرمایه ایران عزیز و استقلال آن را «مردم» می داند. ظریف حضور در جمع «خراسان»ی ها را بهانه خوبی یافت برای شماره کردن مولفه های «قدرت» ،وی گرچه «مقاومت» و قدرت نظامی را شرط اصلی می داند و شاهد مثال این واقعیت را دوران دفاع مقدس، مقاومت مردم فلسطین و غزه در مقابل تهاجم و تجاوز رژیم صهیونیستی ذکر می کند اما به صراحت بر این مهم نیز پای فشرد که «قدرت رسانه ای »، «قدرت اجماع سازی» و اقناع افکار عمومی از دیگر مولفه ها و لوازم قدرت در جهان امروز است.از سخنان وزیر کاملا روشن است او که عمری را در عرصه سیاست خارجی گذرانده و موی سپید کرده توان و قدرت دیپلماسی را از مولفه های قدرت و یکی از «هم افزاهای» اساسی می داند ، واقعیتی که قابل انکار و کتمان نیست. او همچنین رسانه و افکار عمومی را از دیگر مولفه های اساسی قدرت دانست و دلیل تقلیل روزهای جنگ و تجاوز رژیم صهیونیستی را در تجاوز به لبنان و غزه که به ترتیب 33 روز و 22 روز و 8 روزه به پایان رسید افزون بر مقاومت مردم، به میدان آمدن برخی رسانه ها و فشار افکار عمومی در حمایت از مردم مظلوم لبنان و فلسطین و غزه دانست. آقای وزیر دامنه تحلیل خود در این زمینه را تا به آن جا گسترش داد که گفت گاه حتی یک خبر یا مطلب یک روزنامه نگار می تواند موجب ایجاد تحولی در کشور یا جهان شود این ادعای ظریف شاهد مثال های فراوان از جمله ماجرای «واتر گیت» در چند دهه پیش و ماجرای قتل «خاشقچی» در همین چند ماه گذشته دارد.این دیپلمات با تجربه گریزی هم به اتفاقات داعش و سوریه زد و آتش بس در این کشور را نشانی از فروریختن انگاره «ابر قدرت» بودن و حتی چند قطبی بودن قدرت در جهان دانست و کشورمان را از بازیگران اصلی پایان دادن به ماجرای پیچیده سوریه برشمرد.شنیدن این حرف ها از زبان مرد اول سیاست خارجی کشورمان که چندان اهل شعار نیست آن قدر باورپذیر بود که سخن او خصوصا خطاب به جوانان کشور درباره استقلال و قدرت و عزت امروز ایران باورپذیرتر باشد و به دل بنشیند و چند گاف ایشان را در اظهارات چند سال پیش او تنها به عنوان گاف های ناخواسته برشمرد.اما آن سخن حق و ظریف آقای وزیر در جمع پرشور خراسانی ها خطاب به مردم و به ویژه جوانان آن جا گل انداخت که گفت: من زمان شاه را و آن رژیم منحوس را دیده ام ، من خصوصا به جوانان می گویم «قدر بدانید» ، افتخار کنید. ظریف با برشمردن استقلال و امنیت و عزت کشور که به برکت خون شهیدان انقلاب، دفاع مقدس، شهیدان پیشرفت های ملی و ... به دست آمده با این «ظریف گفته» ادامه داد که امروز استقلال، امنیت و اقتصاد ایران درون زاست. او در فراز دیگری از سخنانش ضمن بیان این که مردم بزرگ ترین سرمایه و پشتوانه کشور هستند افزود: همین مقاومت ها و پیشرفت ها و استقلال وعزت ایران است که موجب قدرت و اقتدار امروز ایران شده و کشورمان را به قدرت اول منطقه تبدیل کرده است.
مرد اول سیاست خارجه کشورمان گریز ظریفی هم به توهین وتحقیر رژیم سعودی توسط برخی مقامات آمریکایی زد و این جمله آمریکایی ها را یادآوری کرد که همین چند هفته پیش گفته اگر ما یک هفته حمایت مان را از آنان برداریم (از سعودی ها) به جای «عربی» به «فارسی» حرف خواهند زد و چه افتخاری بالاتر از این که ما امروز به خاطر استقلال ، عزت ، امنیت و اقتدار کشورمان به هیچ زبانی نه انگلیسی، نه روسی ، نه عربی نه هیچ زبان دیگری جز ایرانی و فارسی سخن نمی گوییم.«ظریف گفته های» ظریف خصوصا این فرازهای آخری فضای جلسه را سرشار از شوق و امید و غرور و افتخار ایرانی بودن کرد.امیدواریم این دیپلمات ارشد کشورمان و همه خدمت گزاران به دین و میهن و وفاداران به خون شهیدان و انقلاب و امام و رهبری ماجور درگاه الهی و اقبال مردمی باشند و اما خائنان و دشمنان لباس دوست پوشیده در هر لباس و هیبتی رسوا و ذلیل شوند.
***************************************
روزنامه ایران**
منطق ماشیندودی
اخیراً یکی از نمایندگان مجلس درباره توجه وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات واکنش نشان داده و اظهار داشته است؛
«رئیس کمیته فضای مجازی کمیسیون فرهنگی مجلس، گفت: امروز وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات فقط مسئولیت زیرساخت و سخت افزار را برعهده دارد و نه نرم افزار را، اما متأسفانه در حوزه مسائل نرمافزاری دخالت میکند، ورود پیدا کرده و سفارش کار هم میدهد... این تذکر را به وزارت ارتباطات دادهایم، اما به هر حال فرامسئولیتی عمل کرده و احساس میکنند در همه موضوعات باید ورود پیدا کنند... کار روابط عمومی وزارت ارتباطات غلط و غیرقانونی است و تذکر هم دادهایم و اگر از این اقدامات پرهیز نکنند، برخورد خواهیم کرد.»
هنگامی که این نحوه مواجهه نمایندگان یا سایر کنشگران را درخصوص فعالیتهای یک وزارتخانه میبینیم، یاد آن داستان مشهور مرحوم شهید مرتضی مطهری میافتیم که در مجموعه آثار ایشان آمده است که:
«یکی از دوستان ما که یک تعبیر بسیار لطیف داشت، اسمش را گذاشته بود منطق ماشین دودی. میگفت من یک درسی را از قدیم آموختهام و جامعه را روی منطق ماشین دودی میشناسم. وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن زمان قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران- شاه عبدالعظیم بود. من میدیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده بچهها دورش جمع میشوند و آن را تماشا میکنند و به زبان حال میگویند ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه میکردند. کم کم ساعت حرکت قطار میرسید و قطار راه میافتاد. همین که راه میافتاد بچهها میدویدند، سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار میدادند. من تعجب میکردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمیزنند، و اگر باید برایش اعجاب قائل بود اعجابِ بیشتر در وقتی است که حرکت میکند. این معمّا برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هرکسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است. تا ساکت است مورد تعظیم و تبجیل است، اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمیکند بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب میشود. این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلّم هستند نه ساکت، متحرّکند نه ساکن، باخبرترند نه بی خبرتر.»
واقعاً باعث تأسف است که به جای تقدیر از توجه وزارت ارتباطات به مسأله اینترنت و کاربرد آن، تیغ تخطئه را برمیکشیم و با منطق ماشین دودی به مواجهه آن میرویم. درخصوص اظهارات این نماینده محترم اصولگرا باید چند نکته را به عنوان پرسش مطرح کرد.
اولین نکته این است که اگر وزارت ارتباطات در انجام وظایف سختافزازی خود کوتاهی کرده است، میتوان در آن باره نقد کرد. البته مشروط بر اینکه انتظارات متناسب با امکانات و بودجهای باشد که در اختیار آن قرار داده شده است. میتوان عملکرد آن وزارتخانه را براساس اهداف تعیین شده ارزیابی و داوری کرد. بنابراین نیازی نیست در زمین دیگری به مواجهه آن بروید.
پرسش دوم این است که مگر بودجه یا امکاناتی که صرف این برنامهها میکنند، چند درصد کل بودجه این وزارتخانه است. بعید است که حتی به یک ده هزارم بودجه آنجا برسد، چون کل بودجه وزارتخانه حدود 4 هزار میلیارد تومان است و هزینه این کارها در مقایسه با آن بودجه در حد صفر است.
برای نمونه اگر یک ده هزارم بودجه نمایندگان مجلس را در نظر بگیریم کمتر از یک وعده غذا میشود. حال اگر یک نماینده به اندازه یک وعده غذا بودجهاش جابجا شود، این همه اعتراض و تخطئه دارد؟
به علاوه اگر این وزارتخانه در نگاه نرمافزاری با آقایان اصولگرا همسویی داشت، آیا هیچ اعتراضی به این عملکرد میکردند؟ قطعاً خیر. نه تنها اعتراضی نمیکردند، بلکه از او تقدیر و تشکر هم میکردند. همچنان که در دولت اصولگرای سالهای 1384 تا 1392 هر کاری کردند و هر جور خرجی کردند، مورد حمایت قرار گرفتند حتی اگر به جای ساخت مترو به مردم آش دادند!
ولی نقد اصلی به این نحوه برخورد با فعالیتهای وزارت ارتباطات در این است که چرا این فعالیتها را مغایر با وظایف این وزارتخانه دانستهاند؟ مطابق بند «ی» ماده 3 از قانون تأسیس این وزارتخانه و نیز بند «م» همین ماده، وزارت ارتباطات وظیفه دارد که برای اشاعه فرهنگ کاربردهای فناوری جدید از تحقیق و توسعه و فعالیتهای مشابه حمایت کند یا برای فراهم کردن زمینه مشارکت بخش غیر دولتی در توسعه ارتباطات و فناوری اطلاعات کوشش کند که بخشی از این وظیفه جز با پرداختن به معرفی اهمیت استفاده از اینترنت و شناخت باید و نبایدهای آن ممکن نیست.
این نقد مثل آن است که بگوییم وزارت نیرو فقط وظیفهاش تأمین آب و برق است و هیچ کاری به نحوه مصرف و زمینههای مصرف این دو کالا ندارد. طبیعی است که این استدلال باطل است.
البته اگر وزارت نیرو تأمین آب و برق را فراموش کند و فقط به نحوه مصرف آن بپردازد، اشکال دارد ولی یکی از انتقادهای جدی به برخی از وزارتخانهها این است که فقط به موضوع سختافزاری کار خود میپردازند و بخش نرمافزاری را فراموش میکنند.
ظاهراً صد سال از آمدن اولین ماشیندودی میگذرد و اکنون با مترو مواجه هستیم ولی منطق مذکور در سنگپرانی قطار در حال حرکت همچنان وجود دارد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
بودجه پنهان دولت کجا هزینه میشود؟
محسن ابوالحسنی
بر اساس آنچه قانون محاسبات عمومی مشخص کرده است، شرکتی که بیش از 50درصد سهام آن برای دولت باشد، اصطلاحاً شرکت دولتی نامیده میشود. شرکتهای دولتی بخش بزرگی از اقتصاد کشور را شامل میشوند بهنحوی که در لایحه بودجه سال 1398 تقریبا سهچهارم بودجه کل کشور به شرکتهای دولتی اختصاص یافته است.
گذشته از مجموعه ایراداتی که به نحوه بودجهریزی در کشور درباره شرکتهای دولتی وجود دارد و این امر باعث شده است تا بخش عمده اقتصاد کشور در قالب شرکتهای دولتی قرار گیرد، بدون آنکه بودجه آنها به تفصیل در لایحه بودجه ذکر شود و در مجلس به تصویب برسد و قابلیت نظارت موثر بر آن وجود داشته باشد، اما وجهه همت این یادداشت، بخش دیگری از داراییهای دولت است. دولت در کنار داشتن سهام بیش از 50 درصدی شرکتها که باعث میشود آن شرکتها دولتی تلقی شوند، در بسیاری از شرکتها نیز از یک تا 49 درصد سهام را در اختیار دارد. به این معنا، اگرچه در بعضی شرکتها دولت سهامدار عمده نیست که شرکت مزبور را به یک شرکت دولتی تبدیل کند اما به هر حال سهام دولت در آن شرکتها نیز جزو داراییهای دولت محسوب شده و بابت در اختیار گرفتن آن سهام از سوی دولت هزینه شده است و در مقابل دولت در سود و زیان آن شرکتها نیز به میزان سهام خود شریک خواهد بود.
بر این اساس اگر بودجه را آنگونه که قانون محاسبات عمومی تعریف کرده است، برنامه مالی دولت برای مدت یک سال و حاوی پیشبینی درآمدها و برآورد هزینهها بدانیم، قطعاً سود و زیان دولت از سهامداری در بعضی شرکتها به میزان زیر 50 درصد نیز، باید در بودجه متبلور شود. از همین رو است که بر مبنای همین منطق حقوقی، ردیف 130108 بودجه کل کشور به «سود سهام شرکتهای با سهم دولتی کمتر از 50 درصد» اختصاص یافته است و این میزان در لایحه بودجه سال 1398 کل کشور به میزان 500 میلیارد تومان تخمین زده شده است. در اینباره 2 نکته مهم گفتنی است.
1- دولت در کدام شرکتها زیر 50 درصد سهم دارد؟
پاسخ به این سؤال را نهتنها در این یادداشت نخواهید یافت، بلکه بسیار بسیار بعید است که سازمان برنامه و بودجه نیز آماری از همه شرکتهایی که دولت سهامدار آنهاست داشته باشد. اگرچه این حرف به ظاهر ادعای بزرگی به نظر میرسد اما وقتی اسامی شرکتهای دولتی که الزاماً باید در بودجه ذکر شوند، کامل نیست و آمار درست و دقیقی از آن وجود ندارد، انتظار داشتن اسامی شرکتهایی که دولت در آنها زیر 50 درصد سهم دارد، گزافه است. عدم شفافیت در آمار این شرکتها قطعاً زمینهساز مفاسد احتمالی خواهد بود.
اگرچه لیست همه آن شرکتها در دست نیست اما بعضی از شرکتهای بزرگ همچون بانکها و بیمهها را میتوان با جستوجوی اندکی پیدا کرد که در این زمره جای میگیرند.
2- پیشبینی درآمد 500 میلیاردی از سهام این شرکتها برای دولت چه ایرادی دارد؟
بررسی آمار و ارقام بودجه سالانه کشور به 2 دلیل عمده نشان میدهد این عدد نمیتواند صحیح باشد. اولاً عدد 500 میلیارد تومان- که برای تکتک ما مردم عدد بسیار بزرگی است- در قیاس با سایر آمار و ارقام بودجه عدد بسیار کوچکی است. کافی است سود سهام دولت از اینگونه شرکتها را فقط با درآمد دولت از محل مالیات بر مصرف سیگار و جرایم رانندگی مقایسه کنیم. دولت با دریافت 1500 میلیارد تومان فقط از مالیات بر مصرف سیگار- ردیف 110515 جدول شماره 5 بودجه- 3 برابر سود سهام خود در این شرکتها، درآمد کسب میکند و با پیشبینی دریافت 4000 میلیارد تومان از محل جرایم رانندگی- ردیف 150101 جدول شماره 5 بودجه- 8 برابر بیشتر از سود سهام خود در آن شرکتها درآمد کسب میکند.
علاوه بر این آنچه ظن بر صوری بودن این عدد را تقویت میکند، این است که بررسی لوایح بودجه در سالهای 1390 تا 1398 گویای این است که در این 8 سال، پیشبینی دولت از سود سهام شرکتهای با سهام زیر 50 درصد بدون هیچگونه تغییر کاهشی یا افزایشی، 500 میلیارد تومان بوده است. یعنی تغییر میزان سهام دولت در این شرکتها، ورود یا خروج یک شرکت به این لیست یا نوسانات اقتصادی مختلف، هیچگونه تغییری بر این امر نداشته است و همیشه به میزان 500 میلیارد تومان سود پیشبینی شده است. به عبارت دیگر، از نظر سازمان برنامه و بودجه میان اینکه دولت سالها سهامدار 3 بیمه بزرگ آسیا، البرز و اتکایی امین بوده و هر سال از آنها سود دریافت میکرده است با اینکه اواخر سال 1396 سهام دولت در این شرکتها فروخته شده است، فرقی وجود ندارد و به هر حال در لوایح بودجه قبل و بعد از آن، دولت 500 میلیارد از مجموع این شرکتها سود دریافت خواهد کرد! نکته جالبتر اینکه بررسی لوایح بودجه قبل از سال 1390 نیز گویای این است که آن موقع ظاهراً حتی همین عدد هم در بودجه نمیآمده و اساساً ردیف بودجهای در درآمدهای دولت به این امر اختصاص پیدا نمیکرده است.
چنانچه این پیشبینی منطبق بر واقع است و سهامداری دولت از این شرکتها همواره یکسان خواهد بود، پس چه اصراری بر داشتن سهم این شرکتها وجود دارد؟ دولت حداقل میتواند با فروش سهام خود در چند شرکت بزرگ، مبلغ زیادی به دست آورد و طبق فرمول سازمان برنامه و بودجه، البته با این امر کاهشی هم در درآمدهای دولت از محل سود این شرکتها ایجاد نشود.
اما چنانچه این عدد صوری است- که همه شواهد نیز گویای همین است- این درآمد چگونه و برای چه اموری هزینه میشود؟ عدم اراده دولتها برای ذکر واقعی این درآمدها در بودجه، جز داشتن حیاط خلوت برای مخارج ضروری که دوست ندارند برای انجام آنها در برابر کسی پاسخگو باشند، دلیل دیگری هم میتواند داشته باشد؟ دولت از داشتن بودجه پنهان و غیرشفاف و غیرقانونی چه اهدافی را دنبال میکند؟ نمایندگان مجلس در طول این سالها چرا هیچگاه تلاشی برای حذف این بودجههای پنهان نداشتهاند؟ آیا بدون اصلاح نظام بودجهریزی و شفافیت در اینگونه امور ضروری میتوان اصلاح نظام اقتصادی را انتظار داشت؟ این سوالها و دهها سوال دیگر را میتوان با بررسی اینگونه قانون بودجه پرسید که جوابهای خیلی از آنها از پیش روشن است... .
***************************************