صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۷ - ۰۷:۲۸  ، 
کد خبر : ۳۱۳۵۴۹

یادداشت روزنامه‌ها 29 دی ماه

روزنامه کیهان **

به معجزه عادت داریم

«معجزه» دروغ نیست. منحصر به زمانی خاص و دوران دور گذشته هم نیست. معجزه می‌تواند هر روز و هر جایی رخ بدهد. اصلا همین جمهوری اسلامی خودمان، به معجزه دیدن عادت دارد. از نحوه وقوع انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام عزیز بگیر تا نتیجه جنگ تحمیلی و همین جنگ ناجوانمردانه اقتصادی و چگونگی مقاومت در برابر تحریم‌هایی که به قول رئیس‌جمهور آمریکا تاکنون علیه هیچ کشوری وضع نشده، کم از معجزه ندارند.

در جنگ 8 ساله با بیش از 40 کشور دنیا به طور مستقیم و غیر‌مستقیم درگیر بودیم آن هم با دست‌های تقریبا خالی. امروز هم ترامپ می‌گوید، شدید‌ترین تحریم‌های بشری را علیه ایران وضع کرده‌ایم، تحریم‌هایی که به گفته کارشناسان خارجی، حتی بزرگ‌تر از آمریکا هم توان تحملش را ندارد.

یک کشور، فقط یک کشور را نام ببرید که این گونه ناجوانمردانه و ظالمانه تحت فشار سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی و رسانه‌ای قرار گرفته باشد اما به قول رسانه‌ها و اندیشکده‌های ریز و درشت غربی، این طور قدرتمند شده و در منطقه نفوذ و محبوبیت بی‌سابقه‌ای داشته باشد. مگر حریفِ داعش شدن، کم چیزی است؟! فراری دادن آمریکا از منطقه و به استعفا واداشتن سه وزیر اسرائیلی، آمریکایی و سعودی در کمتر از یک ماه مگر، کار کوچکی است؟! اصلا این همه دشمنی و قشون‌کشی آمریکا برای مهار ایران، معنایی جز این دارد که «حریفش قَدَر است؟!» رسانه‌های نام‌‌ آشنای وال استریت ژورنال، سی‌ان‌ان، نیویورک تایمز، تاکس ‌اشپیگل، گاردین، رویترز و... از جمله رسانه‌های غربی هستند که طی هفته‌های گذشته از زوایای مختلف به دشمنی‌ها و ائتلاف‌سازی‌های آمریکا و

رژیم صهیونیستی علیه ایران پرداخته و هر یک با تحلیلی متفاوت به نتایجی مشترک رسیده‌اند: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.» یا «ایران پس از 40 سال به یک قدرت بزرگ منطقه تبدیل شده است».

اما چرا چنین است؟ چرا تابستان داغ‌شان، نگرفت؟ چرا این همه تحریم ظالمانه، نمی‌توانند به نتیجه مطلوب برسند؟ آیا دلیل شکست پی‌در‌پی دشمن، فقط آگاهی و هوشیاری مردم، قدرت کشور و توانایی نظامی و موشکی ماست؟ آیا دولتی داریم که، توطئه‌های دشمن را به موقع شناسایی و خنثی می‌کند؟! این دولت که رئیس‌جمهور آمریکا را مودب می‌دانست. طی تقریبا 6 سال گذشته هم، تا توانست تلاش کرد به همین کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلیس نزدیک شود. اصلا این دولت مگر با این چند کشور، دشمنی کرده است؟! پس موضوع چیست؟

به این سؤال‌ها می‌توان از زوایایی گوناگون پاسخ داد. مثلا، دشمن هزینه و فایده کرده و دیده، در صورتی که دست از پا خطا کند، هزینه سنگین و جبران‌ناپذیری خواهد پرداخت. یا به قول نویسنده نیویورک تایمز، بسیاری از کشورهایی که در کنار آمریکا علیه ایران قرار گرفته‌اند، ضعیف هستند و توان یک اخم ایران را هم ندارند. یا مثلا، چون اسرائیل در تیررس موشک‌های ایران و متحدانش است، ریسک نمی‌کنند. می‌توان از داشتن رهبری بی‌نظیر در ایران گفت و یکی از مهم‌ترین دلیل ادامه این انقلاب اسلامی را، پرچمداری رهبر معظم انقلاب دانست.

همه این‌ها قبول. همه این‌ها موثرند. اما گاهی تصور می‌کنم، پاسخ‌های دیگری هم وجود دارند که از محاسبات امثال من، به دور است. بخوانید:

درست در اوج دشمنی‌های همین چند کشوری که بالا نام بردیم

و رژیم صهیونیستی، در آستانه نشست پر سر و صدا و ضدایرانی لهستان، در اوج بدعهدی‌های خارجی و بی‌تدبیری‌های داخلی، فرانسه گرفتار جلیقه زردها می‌شود، دولت آمریکا تعطیل و طرح برگزیت در انگلیس زمین می‌خورد. شورش‌های فرانسه را به لحاظ شکلی و ساختاری «بی‌سابقه» عنوان کرده‌اند؛ تعطیلی دولت آمریکا را هم که به بیکاری 800 هزار کارمند و اعتصاب و اعتراض‌های کارگری منجر شده، به لحاظ طول زمان، «بی‌سابقه» می‌نامند و بحران پیچیده برگزیت که به گفته «ترزا می» ظرفیت تجزیه بریتانیا و حتی فروپاشی اتحادیه اروپا را دارد را هم «بی‌سابقه» گفته‌اند. اسرائیل هم یکی از رسوا‌ترین شکست‌های تاریخ نحس 70 ساله خود را ظرف تنها 48 ساعت از حماس طی همین ایام است که می‌خورد. صهیونیست‌ها می‌گویند، در یکی از بدترین و آسیب‌پذیر‌ترین شرایط خود قرار دارند و آمادگی روبه‌رو شدن با جنگی دیگر را ندارند.

آل‌سعود هم، گرفتار پرونده‌ای می‌شود که بن‌سلمان را، تا مرز «خدا‌حافظی با پادشاهی» به پیش می‌بَرَد، آن هم با قتل یک خبرنگار! رژیمی را که، جنایت‌های وحشیانه در یمن نتوانسته بود به این نقطه برساند، قتل یک خبرنگار به آن نقطه می‌رساند! بد نیست این را هم اضافه کنیم که یکی از قوی‌ترین احتمالات درباره چرایی تکه‌تکه کردن جمال خاشقجی به دستور بن سلمان، این است که، او به خبرنگار گاردین گفته بود، شبکه تلویزیونی ضدایرانی «ایران اینترنشنال» را آل‌سعود به راه انداخته است! رسوایی بن سلمان، اینجا به شکلی به ایران مرتبط می‌شود! گفتنی است مدیر شبکه ضد ایرانی ایران اینترنشنال، آقای رمضان‌پور، معاون فرهنگی و فراری وزیر ارشاد دولت اصلاحات است!

قتل خاشقجی فقط بن سلمان و طرح‌های نمایشی اصلاحاتش را «رسوا» نکرد، جریان‌های سیاسی داخلی ایران را هم که، تلاش می‌کنند با الگو قرار دادن «بن سلمان» و «کیم جونگ اون» فشارهای آمریکا علیه ایران موثر واقع شود را هم رسوای خاص و عام کرد. نکرد؟ سری به گزارش‌های آن روزنامه زردی بزنید که تیتر زد «امضای کری تضمین است»(!)

در آستانه 40 سالگی انقلاب اسلامی هستیم. تمام توانایی خود را به میدان آورده‌اند تا جمهوری اسلامی ایران 40 سالگی‌اش را جشن نگیرد. از داخل به یک شکل و از خارج هم به شکلی دیگر. در شبکه‌های اجتماعی هم به یک شکل. در داخل دستاوردها را زیر سؤال می‌برند و می‌گویند، «در این 40 سال که کاری نکرده‌ایم» تا نتیجه بگیرند «نباید جشن بگیریم» و از خارج هم همین مفهوم را با ادبیاتی «رو»‌تر می‌گویند. غافل از اینکه، خداوند متعال، تنها حکومت شیعه جهان را که چشم امید مظلومان جهان به آن دوخته شده، با وجود تمام کاستی‌ها! خیانت‌ها و مشکلات تنها نگذاشته و نمی‌گذارد تا اینکه ان‌شاءالله، «لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون».

جعفر بلوری

***************************************

روزنامه خراسان**

گیجی فرمان قیمت در بازار خودرو

محمد حقگو

سرانجام سیاست جدید قیمتی در حوزه خودرو یعنی تعیین قیمت تا زیر 5 درصد قیمت بازار، توسط خودروسازان کلید خورد. با این حال، مروری بر عملکرد وزیر صنعت در این زمینه و نیز سیاست های در جریان، حاوی سوالات و ابهامات جدی در خصوص این صنعت به شدت حمایتی است.

اولین ابهام، عملکرد غیر شفاف وزیر صنعت در خصوص اعلام بسته قیمتی خودروهاست. به طوری که مواضع وزیر صنعت، در ابتدا این طور نشان می داد که افزایش تا زیر 5 درصد قیمت خودرو صرفاً برای خودروهای غیر مشمول قیمت گذاری انجام می شود. وی هفتم آذرماه، در خصوص افزایش 5 درصد قیمت خودرو گفت: «قطعا آن چه که درباره فروش خودروی خودروسازان به قیمت 5 درصد کمتر از قیمت بازار مطرح شد، تصویب نمی‌شود.» رحمانی همچنین 20 آذرماه، در خصوص افزایش قیمت خودروهای پرتیراژ گفته بود: «این گونه نیست که هرآن چه‌ آن ها (خودروسازان) می‌گویند پذیرفته شود زیرا هزینه‌های مالی خود را بالای 20 درصد اعلام کردند اما سازمان حمایت آن را قطعا نپذیرفته است و گفته شد که از محل بهره‌وری و اصلاح فرایندهای مدیریتی هزینه‌ها پایین بیاید.» با این حال، آن چه هم اینک در جریان است، کاملاً بر خلاف مواضع قبلی وزیر صنعت است.

دومین ابهام، این است که هنوز به درستی معلوم نشد، چرا بعد از افزایش قیمت ها، خودروسازان به یک باره به صرافت تولید افتادند. آن هایی که تا همین اواخر، از نبود قطعه و مواد اولیه و... می نالیدند چگونه پیش فروش های اخیر را کلید زدند؟ لذا وزیر صنعت باید قفل سکوت در این زمینه را بشکند و قصور یا تقصیر احتمالی خودروسازان را تشریح و برخورد کند.

سومین ابهام، چگونگی اجرای سیاست اعلام شده قیمتی اخیر توسط وزارت صنعت است. وزارت صنعت در حالی ظاهراً خود را از شر قیمت گذاری خودرو خلاص کرده و آن را به بازار سپرده است که به نظر نمی رسد به این راحتی ها بتوان نقش و سهم این وزارتخانه را در حوزه قیمت گذاری خودرو نادیده گرفت. چرا که زین پس، هر مرحله پیش فروش خودروسازان، مستلزم رصد سازمان حمایت برای راستی آزمایی نسبت قیمت های اعلامی خودرو با نرخ های بازار است. همچنین این سازمان باید به طور شفاف اعلام کند که چگونه و از چه بازارهایی «نرخ بازار خودرو» را تعیین می کند و ملاک نظارت قرار می دهد ؟ آیا این موارد در نظر گرفته شده است؟ اگر پاسخ مثبت است، پس چرا سازمان حمایت که مسئولان آن، بارها تاکید کرده اند که به دنبال حقوق مصرف کننده هستند چیزی در این باره بیان نمی کنند؟

چهارمین ابهام، در خصوص وعده کاهش قیمت ها در بازار است. پیشتر مسئولان وزارت صنعت در توجیه مدل فعلی، بر لزوم کاهش قیمت ها در بازار تاکید کرده اند. لذا کماکان این ابهام وجود دارد که با اجرای سیاست های جدید، قرار است قیمت ها تا چه حد کاهش یابند؟ یا این که صرفاً وعده ای برای توجیه افزایش قیمت بیان شده است؟ مسئولان وزارت صنعت باید بدانند که در کنار برنامه ریزی خودروسازان برای پر کردن چاه عمیق زیان دهی خود که این روزها به 5 تا 6 هزار میلیارد تومان رسیده، مردم نیز می خواهند برای سبد خرید خود، برنامه ریزی کنند. لذا بلاتکلیفی آنان در خصوص قیمت و نیز انتقال یک سویه ریسک قیمت از سوی خودروسازان به مردم برای پیش فروش ها به هیچ وجه پذیرفتنی نیست و حتماً باید چارچوبی برای شکل دهی منطقی به انتظارات قیمتی در حوزه بازار خودرو از جانب مصرف کنندگان در نظر گرفت.

پنجمین ابهام، درباره تداوم حمایت ها از صنعت خودرو است. در خبرها آمد که 15 هزار میلیارد تومان تسهیلات سرمایه در گردش قرار است به خودروسازان پرداخت شود. مسئولان وزارت صنعت نیز در پس زمینه این تصمیم حمایت از اشتغال زایی 400 هزار قطعه ساز و احتمالاً حداکثر به همین میزان نفر شاغل در خودروسازی ها را مطرح کرده اند. با این حال، به نظر می رسد سهم چندین میلیون شاغل دیگر در سایر صنایع و بخش ها و به خصوص صنایع کوچک که بار اصلی اشتغال زایی صنعت روی دوش آن هاست، در این میان نادیده گرفته شده است. لذا معلوم نیست این حمایت های بی دریغ تا کجا، با چه مدلی و بر اساس چه منطق عادلانه ای روانه خودروسازی ها می شود؟ چه تضمینی از خودروسازی ها گرفته شده است که چند سال بعد، مجدد در خزانه دولت را برای حمایت های مالی بعدی نکوبند؟

با عنایت به موارد یادشده، به نظر می رسد پس از شوک ارزی، نوعی سردرگمی در خصوص سیاست گذاری صنعت و به خصوص صنعت خودروی کشور به وجود آمده که تبعات آن، حتی به حذف نهادهای اساسی همچون شورای رقابت در قیمت گذاری خودرو انجامیده است. به نظر نمی رسد ادامه این سیاست گذاری پر ابهام، بتواند صنعت خودروی کشور را به نقطه امیدوارکننده ای برساند.

***************************************

روزنامه ایران**

به وجدان جمعی احترام بگذاریم

عباس عبدی

پژوهشگر اجتماعی

همیشه باید از برخی مقایسه‌ها یا خودکم‌بینی‌ها پرهیز کرد. ولی اینکه سنتی‌ترین کشور منطقه یعنی عربستان سعودی نیز پذیرفته که حداقل سن ازدواج دختران را به لحاظ قانونی افزایش دهد، نشان‌دهنده آن است که مسأله مهم‌تر از آن است که گمان می‌کنیم. حکومتی که تا چندی پیش زنان حق رانندگی نداشتند و از خیلی از حقوق دیگر محروم بودند و همچنان محروم هستند، این تغییر را پذیرفته است که حداقل سن ازدواج برای دختران و پسران را افزایش دهد. این امر مسأله مهمی است، ولی بسیاری از مردم نمی‌دانند دقیقاً چرا در ایران که به لحاظ سیاسی و اجتماعی توسعه‌یافته‌تر است، هنوز مقاومتی نادرست در برابر تصویب چنین قانونی وجود دارد؟ چند علت را می‌توان برشمرد. اولین دلیل این است که برخی افراد چنین محدودیتی را خلاف شرع می‌دانند که دختری را در سن زیر 18 سال از حق ازدواج محروم کنند. پاسخ این است که اولاً اگر این منطق را بپذیریم ممنوعیت زیر 13 سال نیز خلاف شرع است. طبق فتوای مشهور چنین منعی وجود ندارد. پس اگر به هر دلیلی می‌توان 13 سال را پذیرفت، چرا 15 یا 16 یا 18 سال را نتوان پذیرفت؟ اگر دلایل کارشناسی برای آن محدودیت وجود داشته است، در این صورت، ایراد ندارد. برای دفاع از افزایش حداقل سن ازدواج می‌توان دلایل کارشناسی معتبر و متقنی ارائه کرد. بنابراین خلاف شرع دانستن آن مبنایی ندارد.

دلیل دیگری که می‌توانند ارائه کنند مسأله رشد جمعیت و زاد و ولد است. متأسفانه باید گفت که حامله شدن در این سن لزوماً همراه با داشتن یک کودک سالم نیست. بویژه هنگامی که به موضوع تربیت کودک نیز توجه کنیم. به علاوه اگر یک دختر در این سن پایین ازدواج نکند به معنای آن نیست که هیچ‌گاه ازدواج نخواهد کرد، طبیعی است که 3 تا 4 سال بعد ازدواج می‌کند. بنابراین هر تعداد فرزند که بخواهد در آن مقطع به دنیا خواهد آورد فقط این امر با چند سال محدود تأخیر رخ می‌دهد. این حد از تأخیر ارزش آن را ندارد که دختران کودک را از حق تحصیل و کسب تجربه محروم کنیم و آنان را وارد مرحله‌ای از زندگی کنیم که به طور قطع هیچ آمادگی روحی و روانی آن را ندارند.

فراموش نکنیم که بالا بردن حداقل سن ازدواج تا 18 سال و کمتر از آن تا 16 سال با اجازه دادگاه، یک روند اجباری است و معلول هیچ توطئه‌ای علیه وضع اجتماعی یا جمعیتی کشور نیست. در سال 1385، حدود 9 درصد ازدواج‌های کشور با دختران زیر 15 سال بوده است، ولی 10 سال بعد در سال 1395 به 5/5 درصد کاهش یافته است. نه فقط در طول زمان بلکه در عرض جغرافیا نیز این تحول را به وضوح می‌بینیم. مناطق کمتر توسعه‌یافته و فقیرتر درصد بیشتری از دخترانشان در سنین زیر 15 سال ازدواج می‌کنند در حالی که در مناطق مرفه‌تر مثل تهران، البرز، اصفهان و سمنان درصد ازدواج‌های کودکان زیر 15 سال بسیار کم و در حدود 2 درصد کل ازدواج‌ها است. این امر نشان می‌دهد که این رویداد محصول فقر است و با ازدواج‌های مشابه در قدیم فرق دارد که خانواده‌های مرفه نیز دخترانشان در سنین پایین ازدواج می‌کردند. در گذشته این امر یک فرهنگ بود و ریشه در فقر اقتصادی نداشت. ولی الآن ریشه اقتصادی دارد و به نوعی می‌توان گفت که دختران کودک به ازدواج در نمی‌آیند، بلکه فروخته می‌شوند.

به علاوه تعداد طلاق‌های موجود در این سنین نیز خطرناک است. در سال 1396، 1027 مورد طلاق برای زنان (بخوانید کودکان) زیر 15 سال رخ داده است. و در ۵ سال گذشته سالانه به‌طور متوسط حدود ۲۰هزار طلاق برای زنان زیر ۲۰ سال رخ داده که با توجه به وضعیت خانواده‌های این ازدواج‌های زودرس باید نسبت به این تعداد از طلاق حساس بود. در مجموع به نظر می‌آید که منطق روشنی برای ممانعت از تصویب طرح قانونی در جلوگیری از کودک‌همسری وجود ندارد. نه وجدان عمومی چنین چیزی را مانع می‌شود و نه آنکه ضرورتی عینی و شرعی برای جلوگیری از تصویب آن وجود دارد. بعید می‌دانم که هیچ‌یک از افرادی که در نهادهای حکومتی با تصویب این قانون مخالف هستند، خودشان حاضر شوند کودکان دلبند خود را در سنین کمتر از 15 سال به ازدواج دیگری درآورند. زیر 18 سال را نیز رضایت نخواهند داد، چه رسد به زیر 15 سال. به علاوه این مثلاً ازدواج نافی حق دختر در تصمیم‌گیری درباره سرنوشت خودش است. اگر نمی‌پسندیم که کسی این حق را از ما سلب کند، نباید بپذیریم که این حق را از دیگران سلب کنیم. بهتر است به وجدان جمعی جامعه خود احترام بگذاریم.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

گام بعدی؛ درونی‌‌سازی مؤلفه‌‌های فشار

مهدی محمدی

«برایان هوک» مسؤول بخش ایران در وزارت خارجه آمریکا، در چند هفته گذشته چند بار گفته سیاست جدید این کشور در قبال ایران 3 رکن دارد؛ اول، فشار اقتصادی شدید به ایران، دوم، احیای بازدارندگی منطقه‌ای در مقابل ایران و سوم، آنچه «ایستادن در کنار مردم ایران» نامیده است.

اگر این عبارات را به «زبان واقعیت» ترجمه کنیم، می‌شود اینطور گفت که آمریکا اکنون مشغول 3 کار است: ایجاد یک نظام جامع فشار اقتصادی بر ایران مبتنی بر تحریم‌ها که به دلیل عدم اجماع در جهان نارس متولد شده، تلاش برای کاستن از بار سرافکندگی فشاری که بر اثر پیروزی محور مقاومت در منطقه گرفتار آن شده و درنهایت توطئه برای ایجاد آشوب درون مردم و اختلاف درون نظام ایران.

در آستانه بهمن 97، می‌توان با اطمینان‌خاطر گفت اجرای هر 3 رکن این راهبرد از بیرون شکست خورده و آمریکایی‌ها درصدد «درونی‌‌سازی مؤلفه‌‌های فشار» در ایران هستند. این مهم‌ترین موضوعی است که برای هر نوع سیاست‌گذاری در سال 98 باید به آن توجه کرد.

برای اینکه مطلب روشن‌‌‌‌‌‌تر شود ابتدا باید ببینیم آخرین وضعیت ارکان راهبرد آمریکا علیه ایران چگونه است.

آمریکا موفق شده به ایران فشار اقتصادی وارد کند اما این فشار برای آنکه محاسبات راهبردی ایران را تغییر داده یا منجر به شورش و کند شدن برنامه منطقه‌ای ایران شود، کافی نیست. دولت ترامپ درک نمی‌کند اساسا گزینه فشار تنها زمانی واقعا کار می‌کند که یک گزینه واقعی مذاکراتی در کنار آن وجود داشته باشد. این دولت به گونه‌ای عمل کرده که حتی تندروترین غرب‌گرایان در ایران هم نمی‌توانند مذاکره با ترامپ را به عنوان راه‌حلی برای مشکلات کشور معرفی کنند. با منتفی شدن گزینه مذاکره، در واقع زیر پای راهبرد تحریم هم خالی شده است. گذشته از این، راهبرد جهانی آمریکای ترامپ چنان احمقانه تنظیم شده که عملا امکان ایجاد یک محاصره جهانی اقتصادی علیه ایران را از واشنگتن سلب می‌کند. واشنگتن از یک سو ایران را تحریم کرده، از سوی دیگر با روسیه، چین، اروپا، ترکیه، اوپک و بسیاری دیگر از بازیگران جهانی و منطقه‌ای که همراهی آنها شرط موثر شدن فشار اقتصادی بر ایران است، منازعاتی عمیق به راه انداخته است. در چنین شرایطی، اگر یک در بسته شود، چند در دیگر باز می‌شود بنابراین ایران هرگز در بن‌بست گرفتار نخواهد شد. این همان چیزی است که برخی منتقدان ترامپ در آمریکا از آن با عنوان «فشار تاکتیکی و گشایش استراتژیک» برای ایران یاد کرده و می‌گویند در دولت ترامپ کسی که درک راهبردی از وضعیت جهان داشته باشد، وجود ندارد. مهم‌تر از این، تاریخ منازعه راهبردی 2دهه گذشته ایران و آمریکا به ما آموخته است تحریم‌ها تنها زمانی اثر راهبردی دارد که مردم نظام و سیاست‌‌های آن را مقصر بدانند، در حالی که در همه نظرسنجی‌ها، حتی آنها که نهادهای آمریکایی در ایران انجام داده‌‌اند، کاملا شفاف است که اکنون مردم، آمریکا و ترامپ را مقصر مشکلات خود می‌دانند و هیچ تقاضایی برای سازش در حوزه‌‌های مدنظر آمریکا میان مردم ایران شکل نگرفته است. بنابراین استراتژی تولید فشار اقتصادی حداکثری بر ایران از طریق اعمال خطی تحریم‌ها به هدف خود که انباشت تقاضای سازش در ایران است، نرسیده است. البته ایران گرفتار مشکلات اقتصادی است اما علت این امر نه تحریم‌‌های آمریکا، بلکه شکست دولت روحانی در کشورداری، گرفتن پی‌درپی تصمیم‌‌های اشتباه، تحلیل‌‌های پر از سوءتفاهم درباره ریشه مسائل اقتصادی و مقصر دانستن متوهمانه منتقدان در مشکلات کشور و نبود مدیریت کلان اقتصادی درون دولت است.

رکن دوم راهبرد آمریکا چیزی است که خود آن را احیای بازدارندگی منطقه‌ای در مقابل ایران می‌خوانند. دولت آمریکا تاکنون قادر به طرح‌‌ریزی و اجرای هیچ اقدام معناداری برای متوقف کردن برنامه منطقه‌ای ایران نبوده است. در مقالاتی جداگانه به تفصیل در این‌باره سخن خواهیم گفت، لیکن آنچه اینجا تاکید بر آن اهمیت دارد این است که

تا اینجای کار آمریکا، اسرائیل و سعودی، در واقع، کاری بیش از فضاسازی و عملیات روانی علیه برنامه منطقه‌ای ایران انجام نداده‌‌‌اند. مقاومت در برخورداری از دارایی‌‌های راهبردی مانند زمین، کریدور، برنامه‌‌های موشکی بومی‌شده، نیروی زمینی ماهر، اتاق کنترل و فرمان واحد، و دولت‌‌های متحد است. این چیزی نیست که بولتون یا نتانیاهو بتوانند آن را با اقدامات ایذایی کودکانه مهار کنند. برنامه منطقه‌ای ایران دارای یک پلتفرم وسیع، چندجانبه، پیچیده و پویاست که از حمایت مردمی گسترده و ریشه‌‌های ایدئولوژیک بسیار نیرومند برخوردار است. اقداماتی مانند اجلاس ورشو که عملا مجلسی برای دلداری ورشکستگان و شکست‌خوردگان به یکدیگر است یا حملات اسرائیل به برخی اهداف در سوریه که همچون لگد زدن مورچه به اندام فیل می‌ماند، صرفا نمایش‌‌‌هایی برای ایجاد آرامش روانی در میان بازندگان خاورمیانه پساداعش است نه بیشتر. «جیمز جفری» که در حال حاضر نماینده آمریکا در امور سوریه است، چند ماه قبل در مقاله‌ای بلند این موضوع را شرح داده که اساسا هدف اسرائیل از حملاتی که در سوریه می‌کند روانی است نه عملیاتی. او گفته اسرائیل می‌خواهد با این حملات روسیه و اسد را با ایران درگیر کند؛ به روس‌ها پیام بدهد که تداوم پهن شدن ایران در سوریه ممکن است به جنگ بینجامد و به اسد هم بگوید این امر ممکن است به حمله اسرائیلی‌ها به خود اسد منجر شود. در واقع اسرائیل امید بسته بود که از طریق تغییر دادن محاسبات روسیه و اسد، آنها را وادار کند که برای جمع کردن زیرساخت‌‌های مقاومت در سوریه به ایران فشار بیاورند. اکنون پس از حدود یک سال، اسرائیلی‌ها بهتر از هر کسی می‌دانند که این 2 هدف به هیچ‌وجه محقق نشده است و بزرگ‌‌‌‌‌ترین متقاضیان حضور ایران در سوریه، روسیه و اسد هستند. این نوشته جای بحث تفصیلی در این باره نیست و هدف از همین مختصر این بود که روشن شود برخلاف آنچه برخی ناظران کم‌دقت در داخل یا خارج از ایران گفته‌‌اند این حملات نه‌تنها ارزش عملیاتی ندارد، بلکه حتی هدف عملیاتی هم نداشته و از ابتدا در پی عملیات روانی روی روسیه و نظام سوریه بوده است.

رکن سوم راهبرد آمریکا از همه ناکام‌‌‌‌‌‌تر است. دولت ترامپ امید بسته بود که فشار اقتصادی و حمایت صریح از آشوبگران در ایران، به اضافه ضربات تروریستی چند ماه یک بار، خیلی زود به آغاز آشوب‌‌های سراسری در ایران خواهد انجامید اما اولا مردم ایران نه برنامه موشکی و منطقه‌‌‌ای، بلکه دشمنی آمریکا و ناکارآمدی دولت را عامل مشکلات اقتصادی دانستند، ثانیا نتوانستند میان آشوب و بهبود اقتصادی ربطی پیدا کنند، ثالثا مداخله صریح طرف خارجی آنها را از قدم گذاشتن در راهی که پمپئو و بولتون مشوقان آن بودند بازداشت و رابعا مشاهده وضعیت منطقه هم روشن کرد هدف آمریکا نه خیرخواهی برای مردم ایران، بلکه امنیت‌زدایی از زندگی آنهاست. جالب است توجه کنیم پروژه آشوب‌‌های سراسری در ایران به نتیجه‌ای کاملا معکوس انجامیده است؛ آمریکا می‌خواست مردم را علیه نظام بسیج کند و از جمهوری اسلامی عبور دهد اما تازه‌‌‌‌‌ترین مطالعات جامعه‌شناختی در ایران نشان می‌دهد مجموعه شرایط، جامعه ایران را به سمت مطالبه اقتدار بیشتر در داخل و خارج و اعتماد فزاینده به نظامیان برده و دیگر حتی حنای اصلاح‌طلبی و لیبرالیسم هم در ایران رنگی ندارد. مردم نه‌تنها از جمهوری اسلامی عبور نکرده‌‌اند، بلکه اعتماد آنها به هسته سخت جمهوری اسلامی رشد هم کرده است.

این ارزیابی کوتاه نشان می‌دهد تا اینجا آمریکا بازی راهبردی را به ایران باخته است؛ ایران هزینه داده ولی قدرت راهبردی‌‌‌‌اش کاهش نیافته است، بلکه در عوض موفق شده در محیط داخلی و خارجی فضاهای جدیدی به روی خود بگشاید و قدرت آمریکا را به سخره گیرد. درک اینکه در واقع همه این اقدامات عجولانه و نپخته واکنش‌‌‌هایی به قدرت فزاینده و چاره‌ناپذیر ایران و مقاومت در منطقه است، کلید تحلیل وضعیت کنونی کشور است و این دقیقا چیزی است که تولید آدرس غلط درباره آن همچنان هسته مرکزی برنامه آمریکا در ایران است.

اما نمی‌توان آسوده بود. دقت در آنچه آمریکایی‌ها این روزها می‌گویند و ارتباط میان پدیده‌‌‌هایی که درصدد خلق آن هستند، به ما می‌گوید آمریکا به طور فزاینده درصدد درونی‌‌سازی گزینه‌‌های فشار خود علیه ایران است. دوباره به همان داستان همیشگی کمک جریان همکار غرب در ایران به دشمن بازگشته‌‌‌‌‌‌ایم. کانون راهبرد ایجاد فشار حداکثری علیه ایران تاکنون تحریم‌ها بوده اما اکنون با پروژه‌‌‌هایی مانند SPV و CFT فشار در حال درونی‌‌سازی است. غرب می‌خواهد شرایط را به سمتی پیش ببرد که ایران خود در درون کشور خویش را مهار کرده و راه‌‌های مقاومت را به روی خود ببندد. در حوزه منطقه‌ای نیز نشانه‌‌های نگران‌کننده‌ای هست که اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان و برخی جریان‌‌های داخل دولت دقیقا زمانی که این برنامه در اوج موفقیت قرار دارد، تلاش‌‌‌هایی را برای زیر سوال بردن و حمله به برنامه منطقه‌ای ایران آغاز کرده و درصدد یک حمله رسانه‌ای به دستاوردهای منطقه‌ای ایران هستند. اینجا هم می‌بینیم که دوباره عامل داخلی وارد صحنه شده و آمریکایی‌ها توقع دارند کاری را که ارتش‌های اسرائیل و آمریکا قادر به انجام آن نبودند، اصلاح‌‌‌‌‌‌طلبان در ایران به سرانجام برسانند.

برای درونی‌‌سازی رکن سوم، یعنی ایجاد آشوب در ایران هم به ناکارآمدی و بی‌برنامگی بی‌سابقه دولت امید بسته‌‌‌اند. رهاشدگی اقتصاد بلایی صدها بار خانمان‌سوزتر از تحریم‌هاست اما موانع ذهنی که آقای رئیس‌جمهور گرفتار آن است و همه چیز را توطئه رقبا می‌بیند، ظاهرا اجازه نخواهد داد چاره‌ای برای وضع آشفته دولت اندیشیده شود.

جلوگیری از درونی شدن مؤلفه‌‌های فشار و بسیج جریان غرب‌گرا به نفع اهداف آمریکا و اسرائیل در داخل کشور، ضروری‌‌‌‌‌ترین اقدام پیشگیرانه‌ای است که می‌تواند راهبرد فشار آمریکا را به طور پایدار به شکست بکشاند و از صحنه خارج کند.

***************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات