صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۱  ، 
کد خبر : ۳۱۳۶۰۹

یادداشت روزنامه‌ها 4 بهمن ماه

روزنامه کیهان **

فساد آمریکا از این سیستماتیک‌تر؟!

پنج هفته‌ای می‌شود که دولت ترامپ، به دلیل اختلاف کاخ سفید و نمایندگان دموکرات بر سر تامین بودجه ساخت دیوار مکزیک، تعطیل است. این میزان تعطیلی دولت فدرال در آمریکا، بی‌سابقه است. نه ترامپ و نه بزرگان دموکرات، تا لحظه تنظیم این یادداشت، از خواسته‌های خود کوتاه نیامده‌اند و چیزی حدود 800 هزار کارمند دولتی 34 روز است که، در مرخصی اجباری بدون حقوق به سر می‌برند. حدود 5 روز پیش سی‌ان‌ان گزارشی منتشر کرد که نشان می‌داد، بسیاری از کارمندان بیکار شده دولت آمریکا، برای دریافت غذا و نوشیدنی، در صف‌های طولانی ایستاده‌اند! سی‌ان‌ان چند روز بعد گزارش دیگری منتشر و اعلام کرد که: «بسیاری از این کارمندان، به دنبال استعفا هستند تا شغل دیگری برای خود بیابند... آنهایی هم که کارد به استخوانشان رسیده، به فکر خودکشی افتاده‌اند.»(!)

به تصاویر کارمندانی که در صف دریافت غذا ایستاده‌اند، دقت کردم. ظاهر و پوشش افرادی که در صف غذا ایستاده‌اند، مرتب است، آنها هیچ شباهتی به افراد فقیر و کارتن‌خواب ندارند. لباس‌های مرتب، ظاهر آراسته و...

چطور می‌شود، در بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا، کارمندی که خانه، ماشین و زندگی خوبی دارد، در عرض یک ماه فقیر می‌شود؟ آیا آنها چیزی به نام پس‌انداز ندارند؟ یا نه، پای برخی مسائل فرهنگی در میان است؟ در ایران خودمان آیا اگر کارگر یا کارمندی یک ماه حقوق نگیرد، به این وضع می‌افتد؟ در ایران با این همه فشار و تحریم و بیکاری و بی‌تدبیری، اگر کارگر یا کارمندی یک ماه حقوق نگیرد، آیا به دریافت کمک‌های غذایی محتاج می‌شود و 35 روزه به فکر خودکشی می‌افتد؟

برای یافتن پاسخ این سؤال‌های جالب و مهم، تحقیق مختصر و کوتاهی انجام دادیم و مثلا، با تنی چند از دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا ارتباط گرفتیم، یا در اینترنت و رسانه‌های غربی جست و جو کردیم، حتی نظر برخی کارشناسان ارشد اقتصادی را هم جویا شدیم. نتیجه این تحقیقات بسیار جالب بود... بخوانید:

1- عده‌ای مسائل فرهنگی را پیش کشیدند. مثلا گفتند: «شاید» فرهنگ دریافتِ غذای کمکی در آمریکا طوری است که مردم از ایستادن در صف غذا احساس شرم نمی‌کنند. برخی نیز اعلام کردند، دولت آمریکا، مراکزی را آماده کرده که در چنین شرایطی به مردم غذای کمکی می‌رسانند و کارمندان نیز از وجود این مراکز آگاهند و خیلی راحت از این امتیاز استفاده می‌کنند. لذا حس تحقیر و شرمندگی هم ندارند. اما این پاسخ دقیق نیست، چون هنوز به این سؤال که «چرا با یک ماه حقوق نگرفتن، تحت شرایطی قرار گرفته که به کمک غذایی نیاز پیدا کرده» پاسخ داده نشده است. آنها چه احساس شرم داشته باشند چه نداشته باشند، به این غذای کمکی نیاز پیدا کرده‌اند. ضمن اینکه، طبق گزارش‌های رسانه‌های معتبر آمریکا، تعطیلی دولت و نبود بودجه، به همین مراکز خاص تهیه غذا نیز به شدت لطمه زده است. و اینکه، برخی کلیسا‌ها و مراکز خیریه که ارتباطی با دولت ندارند وارد میدان شده و برای نجات کارمندان گرسنه به صف شده‌اند.

2- از آنجایی که در این وجیزه، دو مورد «کارمند ایرانی با کارمند آمریکایی» را مقایسه کرده‌ایم (چرا در آمریکا کارمند با یک ماه حقوق نگرفتن به خاک سیاه می‌نشیند اما در ایران نه؟)‌ اشاره‌ای به وضعیت در ایران بد نیست. در ایران مسائل فرهنگی وجود دارد که باعث می‌شود، کسی که ناگهان بیکار می‌شود، بیشتر دوام بیاورد. مثلا همه شنیده‌ایم که در برخی از کشورهای غربی(مثل همین آمریکا) وقتی فرزندان به سن قانونی می‌رسند، کاملا مستقل می‌شوند و پدر و مادر، مثل سابق، دیگر از آنها حمایت نمی‌کند. اما در ایران، حمایت خانواده از فرزند، سن و سال نمی‌شناسد. چه بسیار افرادی بزرگسالی که به هر دلیلی دچار مشکلات جدی شده‌اند و پدر و مادر تا آنجا که توانسته‌اند، آنها را مثل دوران کودکی، زیر پر و بال خود گرفته‌اند.

3- «پس‌انداز» نیز، موضوع مهم دیگری است که داشتن یا نداشتن آن در چنین شرایطی، به قربانی کمک می‌کند. قطعا اگر آن کارمند آمریکایی که بیکار شده، پس‌انداز داشت، چند ماهی دوام می‌آورد و مجبور به ایستادن در صف غذای موسسات خیریه و کلیسا یا حتی «خودکشی»، نمی‌شد. طبق گزارش سایت market watch (23 دسامبر 2015) 60 درصد مردم آمریکا کمتر از هزار دلار پس‌انداز دارند.(درآمد ماهیانه یک کارمند یا کارگر معمولی در آمریکا به طور میانگین چیزی بین 30۰0 تا 3500 دلار گفته شده است. البته بسته به ایالت نیز این رقم متفاوت می‌شود).21 درصد مردم این کشور هم اصلا پس اندازی ندارند. علت نداشتن پس انداز این عده نیز قابل توجه است: «زندگی با وام» شاید بیش از هر کشوری، در آمریکا جریان دارد. در این کشور وقتی فرد صاحب شغل می‌شود، چه بسا از سوی آن موسسه یا شرکتی که استخدام شده، صاحب خانه و خودرو هم می‌شود آن هم با اقساط طولانی و پرداخت نقدی حداقلی؛ بنابر این طبیعی است که، بخش قابل توجهی از درآمد ماهیانه این فرد برای مدت طولانی و شاید تا آخر عمر صرف پرداخت اقساط شود. گفته می‌شود آمریکایی‌ها، آدم‌های ولخرجی هستند.(شاید به دلیل اعتمادی که به ثبات اقتصادی کشورشان دارند! شاید هم بنا به دلایل فرهنگی) لذا چیزی برای پس‌انداز باقی نمی‌ماند. در چنین شرایطی، کافی است 30 روز بیکار بمانند.

4- یکی از دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا می‌گفت، اینجا سیستم طوری چیده شده که اگر کار نکنی، کلاهت پس معرکه است! اما اگر کار کنی، زندگی آرامی خواهی داشت. در چنین سیستمی، طبیعی است که فرد، به طور جدی و سخت کار کند. باز طبیعی است که نتیجه سخت‌کوشی می‌شود، بهبود شرایط اقتصادی آن کارمند و آن شرکت و در نهایت آن کشور. جمع‌بندی چند پاراگراف بالا این می‌شود که، اگر کار کنی، وضعیت خوب است، وگرنه، کلاهت پس معرکه است. پس سیستمی که در این گونه کشورها چیده شده و کمک شایانی هم به رشد اقتصادی آن کشور می‌کند، مسئله‌ای است که، برای یافتن پاسخ سؤال ابتدای یادداشتمان، به آن باید توجه داشت. اما درباره این «سیستم» نکته دیگری وجود دارد که ‌اشاره به آن خالی از لطف نیست.

5- کتاب «سقلمه» نوشته دکتر ریچارد تیلر راجع به اقتصاد رفتاری است. این کتاب در سال 2017 توانست جایزه نوبل اقتصادی را بگیرد. در بخشی از این کتاب به ترفندهایی سیستمی ‌اشاره شده که در بسیاری از این موسسات و شرکت‌ها به کارفرما، این توانایی را می‌دهد تا با سوءاستفاده از برخی ویژگی‌های شخصیتی افراد، بدون آنکه متوجه شود، از آنها کلاه‌برداری کند. شاید با کمی اغماض، بشود نام آن را به نوعی، فساد سیستماتیک! گذاشت. دقیق شدن به این بخش از کتاب شاید بتواند، لااقل به تکمیل پاسخ سؤالمان و فهم بهتر موضوع کمک کند.

در این کتاب می‌خوانیم، برخی موسسات چندملیتی در آمریکا هستند که، با بهره‌برداری از حس تنبلی و کم‌توجهی آدم‌ها، در پوشش حتی قانون، اقدام به سوءاستفاده از مردم می‌کنند. این ترفند‌ها به قدری با ظرافت صورت می‌گیرند که، اگر فرد بعد از مدتی حتی متوجه موضوع بشود هم، به احتمال خیلی زیاد، شکایت نمی‌کند، چون، هیچ‌گاه فرصت آن را پیدا نخواهد کرد!

کتاب پس از توضیح یک مسئله روانشناختی درباره آدم‌ها و اینکه آدمی به طور غریزی به سمت «حفظ وضعیت موجود» و «تنبلی» سوگیری می‌کند می‌نویسد: «افراد (موسسات و شرکت‌ها) از سوگیری وضعیت موجود، به راحتی سوءاستفاده می‌کنند. چند سال پیش، امریکن اکسپرس نامه خوشایندی به سانستین(اسم شخص) نوشت و به او گفت که می‌تواند به صورت رایگان، ‌اشتراک سه ماه پنج مجله را به انتخاب خود دریافت کند. ‌اشتراک رایگان مجلات مثل تخفیف به نظر می‌رسد، حتی اگر این مجلات به ندرت خوانده شوند؛ بنابراین سانستین با خوشحالی مجلات را انتخاب کرد. او متوجه نشد که پس از پایان سه ماه ‌اشتراک رایگان، اگر اقدامی برای لغو ‌اشتراک نکند، همچنان مجلات را دریافت خواهد کرد،اما باید قیمت معمول آنها را بپردازد. حدود 10 سال است که او همچنان مشترک مجانی است که به ندرت آنها را می‌خواند. او کماکان قصد دارد ‌اشتراک خود را لغو کند، اما هیچ وقت فرصت این کار را پیدا نمی‌کند.»

از فساد سیستماتیک، تعاریف متعددی شده است. برداشت من از چکیده و خلاصه تعاریف مختلف از این نوع فساد، این است که، برخی سازمان‌ها و موسسات با آگاهی یا حتی همراهی و کمک حاکمیت، سیستم را طوری می‌چینند که فساد با ظاهری حتی قانونی، انجام شود. به عنوان مثال، قوانینی در سوئیس و آمریکا وجود دارد که، به برخی ثروتمندان، اجازه می‌دهد بخشی از درآمد خود را شفاف نکنند، تا مالیات کمتری بپردازد.(به این نکته توجه داشته باشید که، عدم پرداخت مالیات در این کشورها، جرم بسیار بزرگی است. آن‌قدر بزرگ که ژاپن، کارلوس گوسن، رئیس ‌همزمان نیسان و رنو را که قهرمان ملی این کشور است، به دلیل تخلف کوچک مالیاتی برکنار و محاکمه کرد) آنچه در موسسه چندملیتی امریکن اکسپرس رخ می‌دهد را کنار تعریف نصفه و نیمه‌مان از فساد سیستماتیک و وضعیت کارمندان آمریکایی بگذارید. همچنین اعتراض‌هایی که هر از چند گاهی در کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس در اعتراض به معافیت‌های قانونی برخی ثروتمندان از پرداخت مالیات برگزار می‌شود. قانون به برخی اجازه داده، به دلیل ثروتمند بودن، مالیات کمتری بدهند. مردم آمریکا در چنین فضا و سیستمی کار و زندگی می‌کنند! زندگی در چنین سیستم‌های پیچیده‌ای که، ثروتمند را ثروتمند‌تر و فقیر را فقیر‌تر می‌کند، با تلنگری مثل، تعطیلی یک‌ماهه دولت، قطعا کارمندانِ حقوق‌بگیرِ بدهکار را به چنین روزی می‌اندازد.

فساد از این سیستماتیک‌تر که 90 درصد کل ثروت آمریکا در دستان یک دهم درصد این کشور است (سناتور برنی سندرز 22 دی ماه 97) و 50 درصد ثروت کل کره زمین، در دستان 26 نفر؟! (آکسفام)

جعفر بلوری

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

تحلیل سیاسی هفته

بسم‌الله الرحمن الرحیم

این هفته با سوگواره سیده زنان عالم، مادر نبوت، همسر ولایت و کوثر امامت، حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام‌الله علیها آغاز شد و در عین حال پنجره‌ای به ماه حماسه ساز بهمن گشود که همواره برای ملت ایران تداعی‌کننده خاطرات بزرگ و سرنوشت سازی است.

بهمن پرحماسه سال 57 یادآور پیروزی شیرین سرنگونی رژیم ستم شاهی و حاکمیت مردم و آرمانهای اسلامی بر این کشور است که با خون سرخ لاله‌های انقلاب عطرآگین شد، باشد تا یاد آن روزهای پیروزی انقلاب و لحظه‌های وحدت و یکرنگی و عزت و اقتدار که مردم با مشت‌های گره کرده و دستان بهم پیوسته توانستند بنیانی مرصوص را فراهم آورده و لحظه‌های تاریخی و به یادماندنی را خلق کنند، در چهلمین سالگرد آن گرامی بداریم.

اوضاع نابسامان بازار خودرو در هفته اخیر نیز ادامه یافت و به نگرانی مصرف کنندگان دامن زد. این وضعیت که حاصل برداشت کاسبکارانه خودروسازان داخلی از موضوع تحریم است، قیمت کارخانه‌ها را در عرض یک هفته چندین بار افزایش داد و نشان داد هیچ منطق درست اقتصادی بر این صنعت حاکم نیست و از همه مهمتر مسئولان وزارت صنعت و نهادهای نظارتی هم به جای حمایت از حقوق مصرف کنندگان، به صف توجیه کنندگان اینهمه نابسامانی و اجحاف به مشتریان پیوسته‌اند.

گویا تولید کنندگان داخلی خیلی زود فراموش کردند که در سالهای گذشته، بیش از 80 هزار خودروی تولیدی روی دستشان مانده بود و با پر شدن انبارها، دست به دامن دولت شدند تا با اختصاص اعتبار 25 هزار میلیاردی به یاری آنها بشتابد و آنها در عوض به مردم تعهد دادند کیفیت خودروهای تولیدی خود را ارتقاء دهند تا دیگر شاهد تولید ارابه‌های مرگ نباشیم ولی اکنون پس از گذشت چند سال، خودروسازان نه تنها به وعده‌های خود عمل نکرده‌اند بلکه اکنون همان ارابه‌های مرگ را در یک هفته تا 50 درصد افزایش قیمت داده‌اند. متاسفانه در این آشفته بازار، خودروسازان داخلی اجحاف را از حد گذرانده و خودروهای بی‌کیفیتی را که سالها قول بهبود آن را می‌دادند، با همان نقایص سالهای قبل ولی افزایش صعودی قیمت به خریداران عرضه می‌کنند.

در این هفته هر چند اتحادیه اروپا هنوز هم به وعده برجامی خود بطور کامل عمل نکرده ولی بعضی کشورهای اروپائی به راهکارهائی عملی برای تجارت با ایران رسیدند که نوید دهنده حرکت آنها به سوی همکاری در چارچوب برجام است. دولت سوئیس، دیروز اعلام کرد سازوکار مستقل مالی خود را با ایران به نتیجه رسانده و آلمان نیز به عنوان ریاست سازوکار مالی اتحادیه اروپا مشخص شده است. این اقدامات، نشان دهنده شکسته شدن بن بستی است که اتحادیه اروپا به دلیل فشارهای آمریکای ترامپ با آن مواجه بود. بدین ترتیب، اکنون این امید به وجود آمده است که اتحادیه اروپا به وعده برجامی خود عمل کند.

در این هفته موضوع لوایح موسوم به FATF همچنان بین مجلس، مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان در رفت و آمد و کش و قوس بود و به همین دلیل برای بررسی نهایی به مجمع رفت ضمن آنکه گفته شد برخی از وزرا طی نامه‌ای به رهبر انقلاب از ایشان خواسته‌اند در این باره مداخله کرده و با توصیه‌های خود، جلوی اتلاف وقت و وارد آمدن خسارت‌های بزرگ ناشی از تحریم مالی و اقتصادی به کشور گرفته شود.

در این هفته معاون وزیر خارجه لهستان برای ادای توضیحاتی پیرامون برگزاری نشست ضدایرانی ورشو که قرار است 24 و 25 بهمن توسط وزیر خارجه دولت ترامپ در لهستان برگزار شود، به تهران آمد و در دیدار با آقای عراقچی، مراتب اعتراض جمهوری اسلامی ایران به این نشست و همراهی ورشو با کاخ سفید به وی ابلاغ شد.

معاون سیاسی وزیر خارجه کشورمان در این دیدار با بیان اینکه دولت لهستان باید نیات واقعی دولت آمریکا را درک کرده و متوجه عواقب آن باشد، تصریح کرد: اجازه ائتلاف سازی علیه منافعمان را به هیچ کشوری در منطقه یا خارج از آن نمی‌دهیم.

این مقام لهستانی نیز با اشاره به سابقه بسیار خوب مناسبات دوجانبه و تاکید مجدد بر حمایت قاطع کشورش از برجام، در ارتباط با برگزاری نشست ورشو ادعا کرد در این کنفرانس پیشبرد صلح و امنیت در خاورمیانه در کلیت خود مورد بحث و تبادل نظر قرار خواهد گرفت و به هیچ وجه علیه هیچ کشوری از جمله جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود. وی تاکید کرد: لهستان معتقد است ایران به عنوان یکی از بازیگران مهم خاورمیانه نقش موثری در شکل‌گیری تحولات منطقه دارد. هدف لهستان از برگزاری این کنفرانس کمک به حل مشکلات منطقه است و لهستان به عنوان دوست ایران اجازه نخواهد داد تا علیه ایران اقدامی صورت گیرد.

اهداف پشت پرده اجلاس ورشو هرچه باشد، نه آمریکا با اغراض شومش عنصر مطلوبی برای مدیریت این اجلاس است و نه طرف لهستانی صلاحیت برگزاری چنین اجلاسی که قطعاً از قبل محکوم به شکست است را دارد.

تحولات خارجی هفته را با مسائل سوریه و حملات تازه رژیم صهیونیستی به این کشور آغاز می‌کنیم. رژیم صهیونیستی یکشنبه گذشته مناطقی در سوریه را بمباران کرد. صهیونیست‌ها طبق معمول تکرار کردند که هدف از این حملات، مقابله با حضور نظامی جمهوری اسلامی ایران و حزب‌الله لبنان در سوریه است و مدعی شدند که سوریه درحال تبدیل شدن به سکویی برای حمله به رژیم صهیونیستی است، وزیر جنگ این رژیم در این باره گفت این رژیم تلاش خود را بر مبارزه با دشمن اصلی خود، ایران، متمرکز می‌کند. سوریه اعلام کرد توانسته است این بار نیز با حملات رژیم صهیونیستی مقابله و آنرا بی‌اثر کند.

رژیم صهیونیستی درحالی به حملات خود به سوریه ادامه می‌دهد که این حملات تاکنون نتوانسته است هیچ نتیجه‌ای برای صهیونیست‌ها داشته باشد. اسرائیلی‌ها مدعی هستند که هدف از این حملات جلوگیری از نفوذ ایران و هم پیمانانش در سوریه است درحالی که اقتدار و نفوذ ایران و هم پیمانانش در سوریه که با هماهنگی دمشق همراه است نه تنها کم نشده بلکه روز به روز رو به افزایش است.

در شرایطی که در اوایل بحران تحمیلی سوریه، دمشق درحال سقوط بود ولی امروزه ارتش و دولت قانونی سوریه کاملاً بر امور مسلط هستند و دنیا پذیرفته است که تکلیف بحران سوریه با پیروزی دولت قانونی آن درحال پایان است.

همین موضوع علت اصلی عصبانیت صهیونیستهاست. تل آویو می‌داند اگر جنگ در سوریه تمام شود جبهه کشورهای ضداسرائیل قدرتمندتر خواهد شد و این پیامد، خواب راحت را از چشمان صهیونیست‌ها خواهد گرفت. از اینرو صهیونیست‌ها می‌خواهند تا آنجائی که بتوانند در مسیر ثبات سوریه سنگ اندازی کنند هر چند می‌دانند این تحرکات قادر نخواهد بود تغییری در روند اوضاع ایجاد کند.

این هفته منابع عراقی از تشدید فشارهای آمریکا برای تضعیف «حشدالشعبی» خبر دادند. رئیس مجلس اعلای اسلامی عراق گفت عادل عبدالمهدی نخست‌وزیر زیر بار فشارهای آمریکا برای تضعیف حشدالشعبی نخواهد رفت. شبکه «العربیه» وابسته به عربستان اخیراً مدعی شده که آمریکا از دولت عراق خواسته است که 67 گروه زیر مجموعه حشدالشعبی را منحل کرده و آنها را خلع سلاح کند. مقامات عراقی در مقابل توطئه‌های اخیر عنوان کرده‌اند که حشدالشعبی نهادی است که با فتوای مرجعیت عراق ایجاد و طبق قانون عراق فعالیت می‌کند.

برخی منابع خبری اعلام کرده‌اند سفر اخیر «مایک پمپئو» وزیر خارجه آمریکا به عراق در همین چارچوب بوده است ولی «عادل عبدالمهدی» هرگونه دخالت‌ خارجی در قضیه حشدالشعبی را رد کرده است.

یک فرمانده حشدالشعبی در این باره گفت آمریکا با حشدالشعبی خصومت ورزی می‌کند و درصدد است با تحریک نیروهای ما،‌ ما را وارد رویارویی ناخواسته بکند. این فرمانده تاکید کرد هر چند حشدالشعبی آغازگر جنگ علیه آمریکایی‌ها نخواهد بود ولی در برابر حملات آمریکا سکوت نخواهیم کرد.

بحران تعطیلی دولت آمریکا این هفته نیز ادامه یافت. کنگره آمریکا همچنان با درخواست ترامپ برای تامین بودجه ساخت دیوار مرزی در مکزیک مخالف است و آن را طرحی بیهوده می‌داند. ترامپ هم حاضر نشده است از «خر شیطان» پایین بیاید زیرا که ساخت این دیوار بخشی از وعده انتخاباتی ترامپ است. کوتاه آمدن ترامپ در باره این دیوار به منزله شکست وی در انتخابات آتی می‌باشد. تعطیلی دولت باعث سردرگمی در بخش بزرگی از هیات حاکمه آمریکا گردیده است و بیش از 800 هزار نفر بیکار شده‌اند.

ترامپ اکنون یک راه در پیش دارد و آن اعلام حالت اضطراری است که آن موقع می‌تواند بدون کسب نظر کنگره، تصمیم خود را عملی کند که البته این گزینه پیامدهای خاص خود را دارد و می‌تواند حتی کار را به اقدام کنگره برای استیضاح ترامپ بکشاند.

بازداشت خبرنگار شبکه «پرس تی وی»، خبر دیگری بود که این هفته در رسانه‌ها بازتاب یافت. دستگیری این خبرنگار ایرانی به بهانه‌های واهی، دلیلی به جز کینه توزی دولت آمریکا علیه جمهوری اسلامی ندارد. این اقدام، دروغ بودن ادعای آمریکایی‌ها درباره آزادی رسانه‌ها و استقلال قضایی را آشکار ساخت. این واقعه، یکبار دیگر نشان داد ادعاهای حقوق بشری آمریکا، دروغی بیش نیست.

برخی مقامات قضایی آمریکا اعلام کرده‌اند «مرضیه هاشمی» خبرنگار ایرانی را بابت حضور در یک دادگاه به عنوان شاهد بازداشت کرده‌اند درحالی که این خبرنگار در گفتگو با اعضای خانواده خود از بدرفتاری با او در بازداشتگاه خبر داده است. به گفته این خبرنگار ماموران به وی اهانت کرده و پاهای وی را با زنجیر بسته و با وی مانند یک مجرم رفتار کرده‌اند.

***************************************

روزنامه خراسان**

دولت به فرایند کارشناسی درباره FATF متعهد باشد

نویسنده : امیرحسین یزدان پناه

برخی اظهارنظرها از سوی مقامات دولتی و اقدامات رسانه‌ای دولت درباره لوایح مرتبط با FATF این شائبه را پیش آورده که گویا دولتی‌ها بنا ندارند اجازه دهند این موضوع چالشی و جنجالی در یک فرایند کارشناسی و منطقی، بررسی و جمع بندی شود.فارغ از این که موافق این لوایح باشیم یا مخالف، منطقی‌ترین و عالمانه‌ترین مسیر برای رسیدگی به این موضوع آن است که منتقدان و موافقان و به ویژه دولت، اجازه دهند فرایند منطقی و کارشناسی بررسی این لوایح در مسیرقانونی اش (که اکنون به مجمع تشخیص رسیده است) طی شود تا بهترین و منطقی‌ترین تصمیم که متناسب با منافع ملی است اتخاذ شود. با این حال برخی اظهارنظرها و اقدامات رسانه‌ای دولت خلاف این مسیر است و گویی نوعی فشار برای تحمیل این لوایح جنجالی و خروج آن‌ها از فرایند حقوقی، طراحی شده است. روز گذشته روزنامه ایران که نهاد رسانه‌ای رسمی دولت است، برای تیتر یک خود عبارت «جزئیات نامه وزیران به رهبر انقلاب» را انتخاب کرده و در زیرتیتر به نقل از محمد شریعتمداری وزیر کار نوشته است:«دو یا سه اظهارنظر مکتوب رهبر معظم انقلاب درباره هر کدام از لوایح FATF اخذ شده است. رهبر معظم انقلاب با تحقق شرایط ایران موافقت فرموده‌اند». فارغ از صحت و سقم این ادعاها وخطای وزیر کار در طرح مسائل محرمانه، چینش تیترها توسط روزنامه دولت در حقیقت تلاشی است برای القای این که رهبر معظم انقلاب با تصویب لوایح پالرمو و CFT که این روزها در مجمع تشخیص درحال بررسی است، موافقت کرده‌اند! و به عبارتی مجمع تشخیص هم باید به تاسی از این موافقت این لوایح را تصویب کند درحالی که همه می‌دانیم و قطعا مقامات دولت به طریقه اولی می‌دانند که تاکید رهبر معظم انقلاب بر بررسی کارشناسی این لوایح است. این منش و رفتار همیشگی رهبر انقلاب در قبال طرح‌ها و لوایح است به ویژه لوایح و طرح‌هایی که چالش‌ها بر سر آن بیشتر و تاثیرات آن بر آینده کشور نیز مهم‌تر است. دراین باره نیز تنها اعلام موضع رسمی از سوی رهبر انقلاب که در مهرگذشته رسانه‌ای شد پیامی است که ایشان به رئیس مجلس داده بودند و در آن آمده است: «آن چه که من در دیدار با نمایندگان [در تیر 97] راجع به لوایح چهارگانه و کنوانسیون‌ها گفتم مربوط به اصل کنوانسیون‌ها بود، نه کنوانسیون خاص؛ بنابراین با بررسی این لوایح در مجلس مخالفتی ندارم تا مسیر قانونی خود را طی کند...». همان گونه که ذکر شد، اساس این دأب و منش رهبری است که بر طی شدن مسیرهای قانونی و کارشناسی در مسائل مختلف تاکید داشته و دارند. بنابراین هرگونه تلاش برای سیاسی بازی در این موضوع یا موضوعات مشابه و خارج کردن آن از فرایند قانونی و کارشناسی و سیاسی کردن یک فرایند قانونی و منطقی، نه تنها می‌تواند به دو دستگی و دوقطبی شدن جامعه منجر شود بلکه حتی منافع ملی را نیز در شرایط خطیری قرار می‌دهد و به نتیجه کار نیز آسیب می‌زند. بنابراین انتظار از دولت آن است که به سمت جنجالی سازی و پروژه فشار نرود و به طی شدن فرایند بررسی کارشناسی و قانونی متعهد بوده و اجازه دهد تا بررسی لوایح جنجالی با نظرات کارشناسان به نتیجه و جمع بندی برسد تا منافع ملی آسیب نخورد.

***************************************

روزنامه ایران**

افق‌های روشن نفتی ایران

حسین آفریده

رئیس دانشکده مهندسی انرژی و فیزیک امیرکبیر

ذخایر درجا هیدروکربنی ایران رقمی فراتر از 836 میلیارد بشکه است و به پشتوانه این ذخایر، کشورمان از جایگاه ویژه‌ای در صنعت نفت جهان برخوردار است. اما اگر ایران بخواهد این جایگاه را حفط کند، نیازمند اکتشاف و توسعه است. چراکه برخی از میادین نفتی و گازی در آستانه دوره پیری مخازن قرار دارند و دوره بهره‌دهی پربازده و کم‌هزینه آنها در حال اتمام است. از این رو کشور نیازمند این است که میادین جدید نفتی و گازی داشته باشد. حتی اگر قرار نیست که این میادین جدید در حال حاضر توسعه یابند.

بنابراین اکتشاف می‌تواند همیشه یک کار جدی و در دستور کار ایران باشد. در این راستا روز گذشته خبر یکی از اکتشافات انجام شده رسانه‌ای شد. وزیر نفت اعلام کرد که چاهی اکتشافی در جزیره مینو به نفت رسید. این نخستین باری است که در آبادان به نفت می‌رسیم. بنا بر گفته‌های وزیر نفت، نفت خام این مخزن با درجه API ۴۰ نفت بسیار سبک و شیرین است. معنی آن کشف نفتی با کیفیت بالاست که نگاه دنیا را بار دیگر به ایران جلب خواهد کرد. این میدان جدید می‌تواند مؤید آن باشد که افق‌های روشنی هنوز در انتظار صنعت نفت ایران است. ضمن آنکه به دنیا نشان می‌دهد این کشورهمواره پتانسیل‌های وسیعی را در حوزه نفت و گاز در اختیار دارد و در آینده هم می‌تواند یک تأمین کننده امن و پایدار انرژی باشد. چراکه انرژی مسأله‌ای جدی در دنیاست. به هر روی ایران از نظر موقعیت سوق‌الجیشی در یک محدوده جغرافیایی خاص قرار دارد و لازمه آن‌که خود را قدرتمند نمایش دهد، به روز بماند و موقعیت استراتژیک خود را حفظ کند، باید به موضوع اکتشاف توجه داشته باشد. اما از افزایش ضریب بازیافت مخازن موجود نفتی و گازی نیز نباید غافل شد. اگر راندمان یا همان ضریب بازیافت مخازن نفتی موجود یک تا دو درصد بالا رود، مثل این است که چاه جدید پیدا کرده باشیم. این امر باید در اولویت‌ها قرار بگیرد و به یک خواست ملی تبدیل شود.در کنار این موضوع توسعه میادین مشترک اهمیت ویژه‌ای دارد. اگر در میان مخازن کشف شده جدید نیز میادین مشترک وجود داشته باشد، توسعه آنها هم باید به لیست اولویت‌های توسعه‌ای صنعت نفت اضافه شود. اگرچه مطابق آمار اعلامی به خاطر مشکلات تکنولوژیکی استخراج ۷۱ درصد از مخازن نفت و گاز کشور غیرقابل استفاده است و ضعف تکنولوژی مانع توسعه صحیح و قابل قبول صنعت نفت می‌شود اما باید تمام تلاشمان را برای این موضوع انجام دهیم. حتی در شرایط تحریم که شرکت‌های توانمند خارجی امکان سرمایه‌گذاری در صنعت نفت ایران را ندارند.

به هر حال در میادین مشترک اگر استخراج انجام نشود، عقب می‌مانیم. لذا علی‌رغم تحریم‌ها باید پتانسیل‌های موجود را به کار گیریم و به هر شکلی که می‌توانیم میادین مشترک را استخراج کنیم. خوشبختانه این موضوع در مورد میدان مشترک گازی پارس جنوبی اتفاق افتاده و الآن گفته می‌شود که ایران از قطر جلو زده است. از این رو باید در کنار اکتشاف که برای صنعت نفت افق‌های جدید می‌گشاید، به افزایش ضریب بازیافت مخازن موجود و توسعه میادین مشترک توجه ویژه‌ای داشت. بعید است که از این پس میدانی در ایران کشف شود که مانند آزادگان، بزرگ و مشترک باشد.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

از ادعای لیبرالیسم به قهقرای فئودالیسم

ارتجاع اروپایی

شروین طاهری: اگر لیبرالیسم پدری داشت، قطعا روز سه‌شنبه 22 ژانویه 2019 در «آخن»، «آخ» از نهادش برمی‌آمد؛ آنجا که «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه و «آنگلا مرکل» صدراعظم آلمان در حضور «ژان کلود یونکر» و «دونالد توسک» روسای کمیسیون و شورای اتحادیه اروپایی، با لبخندی ملیح پنبه تمام ارزش‌های دموکراتیک غربی را که برای روشنفکران حکم مقدسات را دارد، زدند. رهبران اروپایی که ارزش‌های نظام لیبرال- دموکراسی‌شان به دوقلوی تاریخی «انقلاب کبیر فرانسه» و «بیانیه حقوق بشر» در آخرین سال‌های قرن هجدهم میلادی مربوط می‌شود، حال با ارتجاعی باورنکردنی برای احیای امپریالیسم نوین اروپایی، حتی امپراتوری‌های قرن نوزدهمی ناپلئون و قیصر و پروس را هم رد کرده و به تاریک‌ترین اعصار قرون وسطی ارجاع می‌دهند. متن سخنرانی آن روز مرکل از هر تحلیلی گویاتر است. «خانم رئیس» ژرمن‌ها در مراسم انعقاد قرارداد امنیتی جدید 16 صفحه‌ای «آخن» با همتای فرانسوی‌اش گفت: «امروز روز مهمی در دوستی آلمان و فرانسه است. در توافق آخن ما همکاری میان 2 کشور را تجدید خواهیم کرد و امیدواریم بتوانیم شانه به شانه و در کنار هم به مسائل مهم بپردازیم. ما شهر آخن را انتخاب کردیم، چرا که اینجا محل اصلی اقامت «شارلمانی» است که ما (آلمانی‌ها) به آن کارل کبیر و پدر اروپا می‌گوییم... ما پیمان آخن را ۵۶ سال پس از پیمان الیزه امضا کردیم که چارچوبی را برای همکاری آتی ما مشخص می‌کند».

اما شارلمان که بود؟ «کارل ماگنوس» معاصر هارون‌الرشید عباسی، یک شاه مروونژی متولد آلمان امروزی و از دودمان فرانک‌ها بود که اواخر قرن هشتم در هرج و مرج متعاقب فروپاشی امپراتوری روم غربی، در اروپای تازه به مسیحیت گرویده تحت تاخت و تاز و غارت وحشی‌هایی مثل آوارها، هون‌ها، بربرهای ژرمن و

وایکینگ‌های اسکاندیناوی، یک امپراتوری جدید را در بخشی از قلمروی سابق روم (بویژه آلمان، فرانسه و ایتالیای امروزی) پایه گذاشت. او این امپراتوری صلیبی را «روم مقدس» نام نهاد ولی در تاریخ آن را به نام خودش یعنی «شارلمانی» می‌شناسند. موضوع اینجاست که در واقع نه حکومت شارلمانی که تحت لیسانس پاپ‌های رم برپا شده بود یک امپراتوری مقتدر و واقعی نظیر اسلاف ایرانی و رومی‌اش محسوب می‌شد، نه آنکه اساسا کارنامه درخشانی در تاریخ اروپا از خود به یادگار گذاشت. مروونژی‌ها یا شاهان گیس‌بلند که شارلمان یکی از آنها بود، همان زمان هم به‌خاطر لهو و لعب و خوشگذرانی‌های‌شان به «شاهان بی‌عار» مشهور بودند. قلمروی آنها بیشتر اسمی بود تا رسمی و شهروندان‌شان بشدت مورد تعرض اقوام وحشی بودند. شاهان شارلمانی به هیچ‌وجه اقتداری نظیر خلفای عباسی، امپراتورهای روم شرقی یا حتی شاهان وایکینگ هم‌عصرشان نداشتند و بر خلاف آنان که شبکه‌های تجاری عظیم و پیچیده بین شرق و غرب را در قلمروهای پهناور تحت امر خود اداره می‌کردند، یک ساختار حکومتی قبیله‌ای و بدوی ارباب - رعیتی و عمدتا بر پایه اقتصاد دهقانی و شبانی داشتند که در همان دوران کوتاه به‌اصطلاح امپراتوری‌شان، بر پایه‌های قتل‌عام و سرکوب تحت لوای مسیحیت بنا شده بود. وقتی هم که شارلمان بزرگ، امپراتوری روم مقدس را برای پسرانش به ارث گذاشت، دیگر پسرانش از وارث اصلی او لوودیگ که در آخن، پایتخت شارلمان‌ها حکم می‌راند، چندان حساب نبردند و از اوایل قرن نهم میلادی قلمروی آنها عملا به 3 محدوده به محوریت آلمان و فرانسه و ایتالیای امروزی تجزیه شد. این آغاز رسمی عصر فئودالیسم یا همان نظام ارباب-رعیتی بود که پیامدی جز دوران تاریک قرون وسطی در اروپا نداشت. تاریخی که اروپای پسامدرنیته بشدت از آن تبری جسته اما حالا عالی‌ترین رهبران اروپایی خود را مستقیما به این گذشته تاریک پیوند می‌زنند. البته آنها برای رفتن به چنین قهقرایی توجیه خاص خودشان را دارند. در توفان تحولات جاری بین‌المللی، برج و باروهای قرون وسطایی به جا مانده در اروپا، تنها پناه تاریخی هویت اروپای شمالی و مرکزی است، آن هم در روزگاری که ژست امپراتوری‌های منطقه‌ای با شکست امپراتوری جهانی آمریکا دوباره در گوشه و کنار کره خاکی مد شده است.

در حالی که حرکت ماشین جهانی‌سازی تک قطبی بر اثر یاتاغان زدن موتور محرکه اصلی‌اش آمریکا و دست فرمان ناشیانه ترامپ مختل شده، قطب‌های تازه سر برآورده، با هدف تعریف جایگاه تاریخی خود در نظم نوین جهان امروز، هر یک در پی علم کردن پرچم کهن‌ترین و باشکوه‌ترین بخش تاریخ خود برآمده‌اند. چین قدرت روزافزونش را با برند نسل اژدها تبلیغ می‌کند و راه‌های ابریشم را محور سلطه آسیایی خود قرار داده است، هندوهای افراطی در این رقابت ژئوپلیتیک با نوای «خدای آبی» و قبای «مهاراجه‌گری» در شبه‌قاره رو آمده‌اند، پوتین در اوراسیا تلفیقی از امپراتوری تزاری و اتحاد شوروی را مدیریت می‌کند و همزمان به اسلاوگرایی در شرق اروپا دامن می‌زند، اردوغان در رویاهایش خود را سلطان جدید عثمانی می‌بیند و به دنبال بازگشت ترکیه به مرزهای پیش از سایکس- پیکو است، انگلیسی‌ها با بریگزیت به شکلی نمادین و ساختاری شعار اولویت بریتانیا بر اتحادیه اروپایی را به منصه ظهور گذاشتند و اظهارات اخیر مقامات ارشد دولت و دربارشان ثابت می‌کند به دنبال احیای امپراتوری فرادریایی عصر ویکتوریایی بریتانیا هستند، شعار «اول آمریکا»ی ترامپ نیز خواه ناخواه تقلید کورکورانه‌ای است از سوی پسرعموهای آنگلوساکسونی آنها در سوی دیگر اقیانوس اطلس.

با همه اینها ارجاع آلمان و فرانسه به شکوه عصر شارلمانی، گزافه‌ای تاریخی بیش نیست. طبق بحثی که اخیرا در شبکه‌های تلویزیونی ترکیه نیز بشدت رواج پیدا کرده، حقایق تاریخی به ما می‌گوید در قرون هشتم و نهم میلادی، ژرمن‌های بربر و گل‌های رعیت، هنوز به حدی از تمدن نرسیده بودند که یک امپراتوری واقعی تشکیل دهند و به همین دلیل در تاریخ نام شارلمانی معادل فئودالیسم است نه امپراتوری و امپریالیسم. این دم خروسی است که از ارجاع تاریخی سرهم‌بندی شده مرکل در سخنرانی کذایی این هفته‌اش بیرون می‌زند، آنجا که «شارلمانی» را پدر اروپا می‌خواند! حال آنکه پدران اروپای فعلی - که گویا حالا پس از شکست لیبرال ـ دموکراسی مورد ادعایش دوباره هوای امپریالیسم به سرش‌ زده - همان رومی‌های باستان بودند و امپراتوری وسیعی که به مرکزیت ایتالیا برپا کردند؛ ایتالیایی که در همین هفته عقد پیمان قرون وسطایی آلمان و فرانسه در آخن، توسط دولتمردان ارشدش، دی‌مایو و سالوینی، دو معاون نخست‌وزیر کونته، از پایتخت تاریخی خود رم، فرانسه را به استعمارگری در آفریقا و بر هم زدن امنیت حوزه مدیترانه متهم و تلویحا داعیه خود بر جنوب اروپا و لیبی را علنی کرد. همه اینها به ما می‌گوید نه تنها اتحادیه اروپایی با احیای شکاف تاریخی شمال ـ جنوب خود بی‌صاحب شده و رو به فروپاشی گذاشته، بلکه لیبرالیسمی که اروپا در دوران استعمارگری معاصرتر خود همصدا با آنگلوساکسون‌ها مدعی بود باید به عنوان یگانه نرم‌افزار «جهانی‌سازی» رواج یابد نیز در میان نزاع سخت‌افزاری تاریخی- قومیتی چهارسوی این قاره فراموش و بی‌پدر شده است.

شگفتا که امثال این نظریه‌پردازی‌های خیال‌پردازانه شارلمانی را که در قرن بیستم از سوی یهودیان صهیونیست هم مشاهده کرده بودیم، در همین ایران خودمان شاهد هستیم، با این تفاوت که این نسخه‌های وطنی بی‌وطن‌تر از هر زمان دیگر از تاریخ خود بریده‌اند و به بنیان‌های ارزش‌های مضمحل اروپایی استناد می‌کنند که در مهد خود بر باد رفته‌اند.

در آشفته‌بازار بازگشت مفاهیم قرون وسطایی و امپریالیسم، این «لیبرالیسم بی‌پدر» در متن و حاشیه دولت غرب‌گرای روحانی پدرهای بسیار پیدا کرده است و خلاصه گاو لیبرال‌های داخلی زاییده است. «محمد قوچانی» پرکارترین میرزابنویس این جماعت، تنها یک سال پس از تعارف خوراک «اسلام شاهنشاهی» با طعم «صفوی» که مستقیما در کالج سلطنتی لندن لقمه گرفته شده و بعد توسط فیلسوف‌نمایی به نام «سیدجواد طباطبایی» جویده شده بود، با تغییر موضعی محیرالعقول ثابت کرد نه‌تنها هدف وسیله را توجیه می‌کند، بلکه دریافت حق‌التحریر کلان دولتی نیز عرضه هر سخن لغوی تحت عنوان نظریه‌پردازی را مقدور می‌کند. او در خزان لیبرالیسم اروپایی مدعی شد باید با لیبرالیسم به جنگ امپریالیسم رفت! قوچانی نه تنها لیبرالیسم را که نرم‌افزار استعمار نوین غربی است معادل آزادی‌خواهی دانست، بلکه همین «حسن روحانی» خودمان را مظهر لیبرالیسم یا نولیبرالیسم در مقابل ترامپ به عنوان نماینده امپریالیسم خواند.

او در مقاله بسیار تبلیغ شده «لیبرالیسم علیه امپریالیسم» در روزنامه سازندگی برای آنکه خواننده مطمئن شود در حال پریشان‌گویی تاریخی است، نخست‌وزیر بریتانیا در دوران جنگ دوم جهانی را لیبرالی محافظه‌کار خواند و همچنین «دولت - ملت» را از ارکان لیبرالیسم ملی دانست، حال آنکه وینستون چرچیل، ورای هر باور و مسلک شخصی در سمت رسمی خود در بریتانیای دهه 1940 بر اساس قانون انگلیسی «دیکتیتورشیپ» در شرایط اضطراری و جنگ، دیکتاتوری کرده است و بس! در ضمن شکل‌گیری مفهوم «دولت -ملت» در جهان قرن بیستم مرهون موسولینی و هیتلر، دیکتاتورهای فاشیست و کاملا ضد لیبرال بود. با چنین پدرهایی، لیبرالیسم وطنی ما هم مثل نسخه غربی‌اش بی‌پدر است و معلوم نیست فردا با خیال‌پردازی‌هایش از کدام سوی بام پرت خواهد شد.

***************************************

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات