برای بخش قابل توجهی از جامعه و خصوصاً نسل جوانی که ممکن است نسبت به مطالعه تاریخ اهتمام کمتری داشته باشد وقتی از «استقلال» به عنوان یک دستاورد بزرگ انقلاب صحبت میشود، به آن وقعی نمینهد؛ زیرا او استقلال داشتن را یک امر بدیهی میداند. یعنی تصور یک ایران بدون استقلال برایش سخت است و اصلاً باورش نمیشود که در این کشور روزی استقلال وجود نداشته است.
«پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد. چندان که ملاطفت کردند آرام نمیگرفت و ملک را عیش از او منغص شد؛ چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمایی من او را خاموش کنم. گفت: غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد. مویش گرفتند و سوی کشتی آوردند. دست در خطام کشتی زد. چون بر آمد به گوشهای بنشت و آرام یافت. ملک را پسندیده آمد گفت: در این چه حکمت بود؟ گفت: اول محنت غرقه شدن نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید».
این حکایت زیبا و پند آموز روایتی از«قدر عافیت دانستن» است که شیخ اجل سعدی شیرازی در «گلستان» آن را به یادگار گذاشته است. همانطور که از حکایت گفته شده برمیآید شیخ اجل دانستن قدر عافیت را منوط به «چشیدن محنت غرق شدن» می داند .به زبانی دیگر می توان گفت که قدر عافیت و نعمت زمانی دانسته میشود که یا آن نعمت منقطع گردد و یا اینکه در گذشته خلع وجودی آن را احساس کرده و«نبود» آن را تجربه کرده باشیم. تاریخ گنجینهای از تجربه داشته ها و نداشتهها است. بنابراین میتوان به تاریخ و داده های آن مراجعه کرد و مقاطع گوناگون جامعهای خاص در طول زمان با یکدیگر را مقایسه و تغییرات اساسی و همچنین عوارض ناشی از آن ها را مورد توجه قرار داد تا زمان حال، در پرتو رويدادها و تحولات گذشته بهتر فهمیده شود. به عنوان نمونه برای فهم بهتر دستاوردهای انقلاب می توان به مقایسه و واگویی روابط میان ایران و امریکا در زمان حال و گذشته اشاره کرد.
پروفسور جیمز بیل ایران شناس امریکایی که مطالعات جامعه شناختی نسبتاً شایان توجهی در خصوص روابط ایران و آمریکا داشته است در اثر خود به نام عقاب و شیر سیمای این روابط را از سال 1940 تا پس از پیروزی انقلاب را ترسیم میکند. او در بخشی از کتاب خود که مربوط به زمان اشغال ایران و حضور امریکاییها در ایران است مینویسد:
«فراکلین روزولت در اواخر سال 1943 ضمن مسافرت به ایران برای شرکت در کنفرانس تهران، شاه و مردم ایران را تحقیر کرد. وی در ایران از این که در مقابل ملاقات شاه با وی، متقابلاً به دیدار شاه برود، امتناع کرد. ایرانیها از این حرکت احساس حقارت کرده و این اقدام امریکا آن ها را برآشفت».
این رفتار توهین آمیز تنها یک نمونه از رفتار امریکاییها در طول تاریخ روابط میان ایران و آمریکا است . آن طور که بیل مینویسد این نوع از رفتار محدود به روابط دیپلماتیک نبوده است و امریکاییها حتی برای جان شهروندان ایرانی نیز ارزش چندانی قائل نبودند:
«ورود سی هزار سرباز آمریکایی به ایران منبع مشکلات زیادی بود. تعداد وقایع زیاد بود. با وجودی که مشروب خوری و دعوا در همه جا شایع بود، یک مشکل همیشگی حوادث رانندگی بود که در آن اتباع ایرانی کشته و مجروح میشدند. صدها حادثه رانندگی روی داد و دولت ایران به ناچار به وزیر مختار امریکا لوئیس دریفوس اعتراض کرد اما فایده چندانی نداشت».
نکته دردناکتر در این ماجرا پاسخ دریفوس است. او در پاسخ به اعتراض دولت ایران به جای عذرخواهی، با لحنی تحقیر آمیز میگوید:
«مع العصف، غیر ممکن است که انتظار داشته باشیم عابر ایرانی شرقی، زمانی که متوجه نزدیک شدن اتومبیلی می شود، مانند عابر آمریکایی رفتار کند. واکنش ایرانی ها که اتومبیل هنوز اختراع نسبتاً جدیدی برای آن ها است، نسبتاً کند است و زمانی که عابر سعی میکند از خطر دور شود، بسیار دیر شده است».
مطالب ذکر شده برای بخشی قابل توجهی از جامعه و خصوصاً نسل جوانی که ممکن است نسبت به مطالعه تاریخ اهتمام کمتری داشته باشند قابل باور نمینماید. این«عدم باور» خود یک دستاورد بزرگ انقلاب است؛ یعنی به برکت انقلاب، جوان ایرانی آنقدر احساس قدرت و غرور و توانایی میکند که نمیتواند باور کند که کشور با عظمتی همچون ایران روزی فاقد استقلال بوده و این گونه غرور ایرانی در زیر یوغ بیگانگان له میشده است زیرا نسل کنونی چنین تحقیری را هرگز تجربه نکرده است. بنابراین وقتی از «استقلال» به عنوان یک دستاورد بزرگ انقلاب صحبت میشود ، به آن وقعی نمینهد زیرا او استقلال داشتن را یک امر بدیهی میداند. یعنی تصور یک ایران بدون استقلال برایش سخت است و اصلاً باورش نمیشود که در این کشور روزی استقلال وجود نداشته است. از این رو با اینکه عنصر «آگاهی» از دستاوردها و بازشماری نعمتها برای جامعه و جوانان امری همیشگی و ضروری است: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» اي مردم! نعمتي را كه خدا به شما داده است، متذكر شويد». (فاطر /3).
ولی آنچه بیشتر اهمیت دارد آگاهی دادن به آن ها نسبت به گذشته و تاریخ و بازگویی روزگار مصیبت بار طاغوت است تا با مقایسه آن شرایط با وضع موجود، امکان درک بهتر پیشرفتها در ذهن جامعه به وجود آید و نسل جوان بداند درست در این لحظه، با چه فاصله زیادی نسبت به گذشته ایستاده است: «إنّما يُعرَفُ قَدرُ النِّعَمِ بمُقاساةِ ضِدِّه؛ قدر نعمتها در قیاس با ضد آنها شناخته میشود».
برای رسیدن به این منظور میتوان بیش از پیش و با نگاهی نو به تاریخ و داده های آن مراجعه کرد و مقاطع گوناگون جامعه ایران را در طول زمان با یکدیگر مقایسه و تغییرات اساسی و نیز بروز عوارض ناشی از آن ها مورد توجه قرار داد تا زمان حال، در پرتو رويدادها و تحولات گذشته بهتر فهمیده شود.