مساله استقلال سياسي، يکي از ضرورتهايي است که فهم و درک آثار و برکات آن براي همه جامعهاي که مدتهاست در سايه استقلال زيسته است، به درستي ممکن نيست. نسلي که وابستگي و حضور بيگانگان را تجربه نکرده، نميتواند تصوير درستي از فقدان استقلال داشته باشد. به مانند ماهياي که تمام عمر در دل آب بوده و کمترين خودآگاهي را نسبت به آب و اهميت آن دارد. اما واقعيت آن است که استقلال در کنار مولفههايي چون امنيت و آزادي، آنقدر اثرگذاري فراگير در جامعه دارند، که هيچ عرصهاي را نميتوان يافت که فارغ از اثرگذاري حاکميت يکي از دوگانه استقلال - وابستگي باشد. در مورد مقوله استقلال ميتوان به چند نکته توجه نمود:
1. چيستي استقلال
از نظر لغوي استقلال به معناي آزادي داشتن و به خودي خود و بدون مداخله کسي کاري را انجام دادن است. استقلال به شرايطي گفته ميشود که يک ملت، کشور و يا دولت توانايي خودگرداني و حاکميت بر سرزمين خود را داشته باشد. به عبارتي استقلال به وضعيتي اشاره دارد که کشورها در موضوعات حياتي و مهم بدون در نظر گرفتن ملاحظات خارجي، صرفا به ملاحظات داخلي و اعتقادي و فرهنگي خود توجه داشته باشند. دولتهايي که از اين وضعيت خارج هستند را اصطلاحا قلمروهاي وابسته مي نامند.
مفهوم استقلال در روابط خارجي يك دولت با دولت ديگر به كار ميرود كه يك دولت ميتواند در سياست خارجي از منافع، اهداف و امنيت ملي خود دفاع نمايد. مفهوم آزادي بيشتر در تبيين سياست داخلي به كار ميرود، به گونهاي كه يك دولت در اداره امور داخلي ملت بدون اعمال نظر و تأثيرپذيري از سياست بين المللي به وضع قوانين بر اساس مباني ارزشي خود و اجراي آن بپردازد.
2. مفهوم استقلال، مفهومي در حال تحول
مفهوم استقلال و وابستگي، و ابعاد و صورتبندي آن البته در طول زمان دستخوش تغيير است که بايد به اين هم در تحليل بحث توجه ويژه نمود. امروز در عصر استعمارفرانو، وابستگي از پيچيدگيهاي متنوعي برخوردار گرديده و نسخههاي آن در صورتبنديهاي شيک و غفلتزايي عرضه ميگردد.
3. استقلال و قاعده نفي سبيل
قاعده نفي سبيل يکي از اصول مهم و کلي است که بيانگر نفي سلطه بيگانگان بر مسلمانان و متعاقب آن احياي استقلال سياسي جوامع اسلامي است که از جنبه هاي گوناگون داراي آثار مختلفي در جهت گيري هاي دولت اسلامي بخصوص دستيابي آن به استقلال در همه ابعاد وجودي است.
اين قاعده از طريق ايجاد انسداد در مسير نفوذ بيگانگان به ساختارهاي سخن و نرم کشور و توصيه به لزوم مقابله با چنين نفوذي، استقلال، آزادي و خودکفائي را در عرصههاي گوناگون وجودي براي جامعه اسلامي تضمين مينمايد و هيچگونه راه نفوذ و تسلطي را براي بيگانگان و قدرتهاي سلطه گر نسبت به کشور و يا کشورهاي اسلامي باقي نميگذارد.
بنابراين از اين ديدگاه نيز استقلال به عنوان يک اصل مطرح است و همچنان که رهبر کبير انقلاب نيز معتقدند نبايد پيمانهاي سياسي، اقتصادي و ... هر چند در ظاهر موجب پيشرفت کشور شوند، اما با توجه به اينکه وابستگي جامعه اسلامي را بدنبال خواهد داشت منعقد شوند که همين اصل در انديشه رهبر فرزانه انقلاب نيز موج مي زند.
4. وابستگي، مفهومي دروني و ذهني
وابستگي قبل از آنکه مفهوم بيروني و انضمامي و جامعه شناسانه باشد، مفهومي دروني و ذهني و روانشناسانه است که از عدم خودباوري افراد يک جامعه حاصل ميآيد و در ادامه تعين بيروني مييابد. همين امر موجب شده تا پروژه وابسته سازي در عصر حاضر با اولويتهاي فرهنگي همراه باشد. تغيير ذائقهها و ارائه سبک زندگي از طريق رسانههاي فراگيري که تمام ذهن و روح و روان انسان امروز را تسخير کرده است، مهمترين سرآغاز و پروژه وابسته سازي و شيوه مقهورسازي و انفال ميباشد.
5. کسب استقلال، محصول داشتن الگوي پيشرفت
يکي از الزامات رسيدن به استقلال، داشتن الگويي براي توسعه و پيشرفت است که بومي بوده و مبتني بر هنجارها و ارزشهاي ملي يک ملت و کشور طرحريزي شده باشد و روح و جوهر آن نيز استفاده از منابع و توانمنديهاي داخلي و نفي هرگونه وابستگي است. نظام سياسي که نتواند چنين الگويي از پيشرفت را طرحريزي نمايد، به مثابه فردي سردرگمي است که مسير حرکت خود را نميداند و سرانجام خواسته يا ناخواسته در مسير وابستگي و انحطاط قرار خواهد گرفت! حکيم فرزانه انقلاب اسلامي در آخرين ديدارشان در جمع از استادان، نخبگان و پژوهشگران دانشگاهها به اهميت اين موضع اشاره کردند و فرمودند: «ما از چند سال قبل از اين آمديم گفتيم "الگوي ايراني - اسلامي پيشرفت"؛ بنده کلمهي توسعه را هم عمداً به کار نبردم. آقاياني که مسئول اين کار هستند و از آن وقت ما با اينها ارتباط داريم، ميدانند؛ بنده عمداً گفتم کلمهي توسعه را من به کار نميبرم، چون کلمهي توسعه يک کلمهي غربي است؛ يک مفهوم غربي دارد؛ من کلمهي پيشرفت را به کار ميبرم؛ الگوي پيشرفت ايراني - اسلامي. خب اين الگو را بگرديم پيدا کنيم! چرا بايد براي پيشرفت ما، دستهاي غربي الگو بدهند.» (31/3/96)
در همين راستا نظام سلطه تلاش دارد تا با ارائه الگوهايي از توسعه در عرصههاي مختلف سياسي، فرهنگي و اقتصادي، نظامهاي سياسي که از فقدان الگوي بومي توسعه رنج ميبرند را مهار و کنترل نمايد و در اين راستا با ارائه الگوهاي مختلف توسعه و نسخههايي براي پيشرفت، آنها را در پروژه وابستگي قرار دهد.
6. قدرت ملي، لازمه استقلال
يکي از مسائل بسيار مهم در زمينه استقلال سياسي، اقتدار دروني و افزايش سطح "قدرت ملي" کشور مي باشد که نقشي اساسي در پيشبرد و تحقق نهايي استقلال سياسي کشور ايفا مي کند. به عبارت ديگر قدرت ملي را مي توان يکي از شاخص هاي اصلي استقلال نام برد که رابطه اي تنگانگ با مفهوم استقلال بخصوص استقلال سياسي دارد. به اين معنا که هر چه ميزان قدرت و اقتدار ملي کشور بالا باشد به تبع آن استقلال سياسي کشور نيز در اوج قرار گرفته و بالعکس هرچه ميزان قدرت ملي در سطح پاييني قرار داشته باشد قاعدتاً استقلال سياسي نيز در حد اندک بوده و هيأت حاکمه و نظام تصميم سازي و تصميم گيري کشور به بيگانگان نيز در سطح بالايي قرار خواهد داشت. براي همين است که رهبر فرزانه انقلاب اسلامي سخنرانيهاي خود مکرراً بر لزوم استحکام ساخت قدرت دروني تأکيد کردهاند.
در همين پيوند بايد گفت امروزه ميزان سهم هر کشور از مجموعه مناسبات بينالمللي بستگي به قدرت و اقتدار ملي و دروني آن دارد؛ يعني هر چه يک کشور داراي اقتدار دروني و قدرت ملي بيشتري باشد، در معادلات خارجي از قدرت چانه زني بيشتري برخوردار بوده و سهم استقلال سياسي و ساير وجوه آن نيز بيشتر است. قدرت دروني نيز برگرفته از پتانسيلها، امکانات، منابع و ظرفيتهاي داخلي است و بر اين اساس ميتوان گفت که «اقتدار درونزا» شامل همه منابع و عناصر مادي و معنوي قدرت يک کشور و مجموع تواناييهاي دروني آن است. اقتصاد، سياست، فرهنگ، علم و دانش و قدرت نظامي از عوامل درونزاي قدرت يک کشور محسوب ميشوند. همچنين از دانش و معرفت، نظم و سازمان، موقعيتها و شرايط اجتماعي، تواناييهاي بالقوه مادي و موقعيتهاي سرزميني، اقتدار و کارآمدي حکومتي، مهارت و تخصص و مخصوصاً در دوران جديد از رسانههاي جمعي بعنوان مهم ترين منابع توليد قدرت ملي نام ميبرند. نحوه تخصيص منابع يا ميزان استفاده از منابع قدرت از مهمترين مولفههاي قدرت محسوب ميشوند.
7. استقلال و عدم تعهد
يکي از مفاهيمي که رابطه تنگاتنگي با مفهوم استقلال سياسي دارد موازنه منفي يا همان عدم تعهد به قدرت هاي شرق و غرب است که رهبر کبير انقلاب از آن به عنوان "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" ياد نموده اند. به عبارت ديگر اصل نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي، در وهله نخست بيانگر عدم تعهد و وابستگي انقلاب اسلامي به دو اردوگاه شرقي و غرب است؛ برخلاف بسياري از انقلابهاي قرن بيستم كه به نوعي در سايه حمايت از اردوگاه شرق يا غرب به پيروزي ميرسيدند معيار كبير انقلاب اسلامي، با چنين رويكردي به جهانيان اعلام داشت انقلاب ايران به هيچ يك از دو اردوگاه شرق و غرب تعلق نداشته و انقلابي بر آمده از خواست مردم و مبتني بر آموزه هاي اسلامي جهت رسيدن به استقلال کامل بوده است. در چارچوب تحليلي، با توجه به پيوستن ايران به جنبش عدم تعهد در سال ۱۹۷۹ به نظر ميرسد كه اصل نه شرقي و نه غربي بيش از همه به دكترين عدم تعهد در عرصه روابط بين الملل نزديك است.
اما در توضيح موازنه منفي بايد گفت اين اصل به عنوان يک استراتژي در سياست خارجي که بخصوص در اوايل انقلاب اسلامي ايران حضور چشمگيري داشت و هم اکنون نيز در چارچوب هاي ديگر ادامه دارد، تلاش مي کند در برابر هر قدرتي که بخواهد با ايجاد رابطه اي سلطه گرانه و نابرابر از تحول و تکامل سياسي، فرهنگي و اقتصادي آن جامعه سوء استفاده کند و استقلال سياسي کشور را به قهقرا بکشد، از طريق موازنه منفي مانع ايجاد مي کند. اين استراتژي که با عدم تعهد قابل شناخت و ارزيابي نيز بوده و با آن همخواني دارد در جمهوري اسلامي ايران به نوعي از سمت گيري سياست خارجي اشاره دارد که بر اساس آن، کشور اسلامي توانايي هاي نظامي، فرهنگيف اقتصادي و سياسي خود را در جهت مقاصد و منافع حکومت هاي سلطه طلب بکار نگرفته و فقط و فقط آن ها را در راستاي ارتقاء جايگاه سياسي جمهوري اسلامي و جهان اسلام بکار مي گيرد.
8. استقلال و مقاومت
يکي از مفاهيمي که ارتباط آن با مفهوم استقلال بويژه استقلال سياسي بر هيچ کس پوشيده نيست، مقوله مقاومت و پايداري و ايستادگي در مقابل قدرت هاي سلطه طلب و هر آنچه که آن ها در صدد تحميل به کشور ميباشند است. شايان ذکر است مقاومت و پايداري بخصوص از نوع ارزشي و ديني آن يکي از دستاوردهاي بسيار ارزشمند و بزرگ انقلاب اسلامي ايران است که با وقوع انقلاب از يک آرمان به يک اصل ملموس و محسوس تبديل شد که امروز در سرتاسر جهان شاهد اوجگيري اين اصل در ميان ملت هاي آزاديخواه و استقلال طلب هستيم.
در واقع پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام به صورت خودکار منجر به گسترش موج مقاومت در ميان ملت شد. اين مقاومت و دامنه آن در طول بيش از سه دهه گذشته نه تنها در ميان ساير ملت هاي جهان نيز گسترانيده شده است بلکه به معناي اخص کلمه استقلال ملت بزرگ ايران را نيز در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... در مقابله با ترفندها و توطئه هاي مختلف دشمنان از حمله نظامي گرفته تا تحريم و جنگ نرم و قس علي هذا تضمين نموده است.
9. لازمه استقلال، درک صحيح از تحولات بين المللي و منطقه
يکي از مواردي که ارتباط عميقي با استقلال سياسي کشور دارد، درک صحيح از تحولات بين المللي و منطقهاي و همچنين دشمن شناسي و شناخت حيلهها و ترفندهاي دشمن براي مقابله با نظام اسلامي يا ايجاد خطاي محاسباتي در دستگاه هاي داخلي است که اين مورد نيز بخصوص همواره مورد تأکيد مکرر رهبر انقلاب قرار گرفته است.
در اين باره بايد گفت داشتن درک صحيح از تحولات بين المللي و منطقه اي و پرهيز از خودفريبي و بزرگنمايي غيرمعقول اين تحولات، از ابتدايي ترين ملزومات وارد شدن در صحنه هاي بين المللي و منطقه اي و ايفاي نقش به عنوان يک واحد سياسي مستقل است. در حقيقت عدم درک صحيح اين تحولات و روند حاکم بر آن نه تنها موجب اعمال سياست هاي کور و استراتزي هاي خيالي مي شود بلکه بيش از پيش نيز موجب تحت الشعاع قرار گرفتن استقلال سياسي کشور در راستاي اصول و منافع قدرت هاي خارجي مي شوند که هر دو منافع ملي کشور را بطور قابل ملاحظه در معرض خطر قرار داده و به سست شدن پايه هاي استقلال سياسي کشور مي انجامد.
10. معاهدات بين المللي و تهديد استقلال سياسي
برخي معاهدات بين المللي، امروز با هدف تهديد استقلال سياسي - فرهنگي ديگر کشورها طرحريزي شده است. آخرين الگوي در اين زمينه که به مساله روز جامعه ما نيز تبديل گرديده، "سند توسعهي پايدار" سازمان ملل است که يکي از محورها و بندهاي آن سند 2030 در زمينه آموزش و پرورش ميباشد. فارغ از آنچه در محتواي سند 2030 آمده که مغايرتهايي با مباني آموزش و پرورش در جمهوري اسلامي دارد، اصل پذيرش آنکه مراجعي بيرون از نظام اسلامي متولي نوشتن برنامه توسعه براي ملت ايران و ديگر ملتها باشند، مساله کليدي است که نبايد زير بار آن رفت. اين نگرش برآمده از پروژه "جهان سازي" و سناريوي "نرمال سازي" و تلاش براي فراگير نمودن فرهنگ و سبک زندگي غربي است که در عصر استعمارفرانو به مهمترين پروژه مهار و استعمار ديگر ملتها بدل گرديده است. و مهمترين کليدواژه مورد هدف؛ استقلال کشورهاي مستقل است.
پذيرش اين سند تنها امضاي يک توافقنامه معمولي نيست، بلکه پذيرش ناتواني ما در ارائه الگوي توسعه بومي و قرار گرفتن در مسير ريلگذاري شده است که استحاله نظام اسلامي در ايستگاه پاياني آن قرار دارد. بنظر ميرسد آنچه امروز اهميت دوچندان يافته است، اجماع متفکرين و صاحب نظران داخلي براي تدوين هر چه سريعتر الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت است که بيش از يک دهه از طرح آن توسط رهبر معظم انقلاب اسلامي گذشته است، اما از آنجا که اين وفاق و اراده همگاني نزد نخبگان براي تدوين آن به عمل نيامده، کار با کندي بسياري به پيش ميرود که اين سرعت نميتواند پاسخگوي ضروتهاي امروز جامعه باشد.