صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۷:۲۹  ، 
کد خبر : ۳۱۳۷۴۱

یادداشت روزنامه‌ها 16 بهمن ماه

روزنامه کیهان **

بعثت انقلاب

چهل سالگی را سن پختگی نامیده‌اند چرا که معمولاً در این سن و سال، تجارب و آموخته‌ها، تصویری کلی و صحیح‌تر از جهان پیرامونی برای انسان ترسیم می‌کند که این تصویر در صحت تصمیم گیری‌ها و اعمال او سهم مؤثر و تعیین‌کننده‌ای دارد و در نهایت تأثیر اصلی را بر حیات صحیحش می‌گذارد و شاید ارتکاب برخی اموری که تا پیش از این می‌شد از آن گذشت کرد، دیگر قابل اغماض و چشم پوشی نیست. در این سن و سال معمولاً قوای روحی و جسمی به تعادلی می‌رسند که او را از افراط و تفریط در افکار و اعمال و احساسات، برحذر می‌دارند. چهل سالگی آغاز دوران استقرار عقل و استحکام نظر و اعمال اندوخته‌ها و مدیریت است و دوره عبور از آزمون و خطا به دوره به کار بستن تدبیر و تجربه. اگرچه این قاعده مطلق نیست ولی از فرط تکرار می‌توان به وثاقتش پی برد. گویی خاطره بشریت پر است از مثالهایی برای اینکه چهل عددی است که نمی‌توان از آن به راحتی گذشت. اگر در تعداد باشد نمایانگر فراگیری است و اگر در سن و سال باشد پختگی و اگر در چله گرفتن باشد نشان از استقرار و اطمینان است. از آدمِ پیامبر گرفته تا محمدِ خاتم صلی الله علیهم تجربیات متصل به وحی وجود دارد که تأیید‌کننده این ادعاست. چهل، حکمتی دارد.

بنی اسرائیل، قوم موسای کلیم علیه‌السلام که دورانشان شباهت‌های بسیاری به دوران مسلمانان دارد نیز چندین بار چهل شب و روز و چهل سال را تجربه کرده‌اند. مثلاً امتحان بنی اسرائیل با چهل شبانه‌روز غیبت و دوری موسی و تکلیف بنی‌اسرائیل به تبعیت از جانشین او و تدبیرِ ناموفق جانشین او در حفظ وحدت و انسجام بنی اسرائیلِ فتنه زده، به آزمونی سرنوشت سوز برای این قوم بدل شد. یا مثلاً چهل سال سرگردانی بنی‌اسرائیل در بیابانهای اطراف سرزمین موعود به خاطر سرپیچی و گستاخی نسبت به پیامبر خود، اگرچه ظاهری تنبیهی دارد ولی نوعی تربیت و دوره رشد و تعالی امت موسی را در خود نهان دارد. و چرا چهل؟ باید برای ورود به سرزمین موعود الهی، آمادگی کسب شود که ممکن است تا چهل سال به طول بینجامد و چند نسل از بنی‌اسرائیل را به خود مشغول کند و هزاران هزار متولد شوند و هزاران هزار پیر شوند و بمیرند، تا تربیت امت انجام پذیرد و جایگاه مهم و حیاتیِ امام و نائب او در امت، جابیفتد و جابیفتد که در نبود امثال موسای نبی، اطاعت از امثال هارونِ نائب، واجب و ضروری است وگرنه به دام فتنه سامریِ منافقِ موذی و مزور می‌افتند. نکته‌ای که امروزه بعد از گذشت هزاران سال از دوران حضور پیامبران و امامان و نائبانشان و تبیین عقلی و نقلی هزاران باره آن، برای بسیاری، حتی مدعیان و خواصِ بی‌بصیرت، فهمیده نشده است.

چهل به معنی پختگی است و وقتی پیغمبر مکرم اسلام در این سن به پیامبری مبعوث گردید، شاید مؤکد این حکمت باشد که چهل، سن پیری نیست و سن پختگی و شروع بعثتِ خاتم است. بعثتی که از هرحیث باید نمونه و اثرگذار باشد. با بلوغ مردم، وظیفه و رسالت نیز سخت‌تر است. دیگر صِرف معجزاتی که ساحران و جباران و فراعنه و مدعیان خدایی را به زانو دربیاورد کافی نیست. معجزات باید از نوعی باشد که فراتر از احساس و ظاهر، به دلها بنشیند و فکرها را به خود مشغول کند و عقل جست‌وجوگر و روح پرسشگر انسانِ به بلوغ رسیده را اقناع کند و جانِ ناآرامش را آرامش ببخشاید. از بعثت پیامبر خاتم به بعد، باید دوره گوساله و بت و فرعون پرستی به سرآمده باشد و باید فکری به حال ایسم‌ها و رسم‌های جدید کرد. حیله‌های معاویه‌ها و عمروعاص‌ها و سلف و خلف همین سنخ، مشکل دوره بعثت تا به امروز بوده است و دغدغه انسان این عصر، دیگر نباید نزول«مَنُّ و‌سَلوی» باشد. باید تعمیر زندگی دنیوی و تأمین سعادت اخروی باشد. و معجزات این دوران باید زلف عقل و منطق بشر را شانه کند و بصیرت را رخ بنمایاند. دوره دوره بلوغ است.

با شروع بعثت پیغمبرخاتم، دشمنی‌های شیاطین جن و انس بیشتر شد و خباثت‌ها و رذالت‌ها قوت گرفت. نه اینکه قبلاً با بندگان خدا و مستضعفین دشمنی نبود، بود ولی به این شدت نبود. با حکومت اسلام و قدرت گرفتن مسلمین و انقلاب اسلامی رسول اعظم خدا، نفاق نیز به کمک صف دشمنان اضافه شد. چون جامعه، جامعه اخلاق محور است و تقوی، میزان برتری آدم‌هاست. گندم نمایان جو فروش زیاد شدند و خود را میان انقلاب اسلامی انداختند و با سیل خروشان بودند تا وقتی که پیغمبر در حیات بود. انواع جنگها و غارتها، تحریمها و تهدیدها بود و نفوذ هم بود. یهودیانی یک شبه مسلمان شدند. خالد مسلمان شد، معاویه و... و ابوسفیان هم مسلمان شد. هریک در گوشه‌ای سرگرم کاری شدند و کم کم سررشته‌ها را در دست گرفتند. ندای اسلام فراگیر شد و آوازه‌اش جهانگیر. مدینه‌النبی قلب عالم شده بود و صدای زندگی از آن به گوش می‌رسید. امثال اوس و خزرج کم نبودند که به برکت انقلاب اسلام، برادر شدند. مهاجر و انصار هم هرچه داشتند با هم نصف کردند. کارها اگرچه گاهی سخت و نفسگیر می‌شد ولی گاهی گروهی به جنگ نرسیده تسلیم اسلام می‌شدند. قلب مکه، فتح خود را خوب به یاد دارد که با محبت و رحمت محمدی صلی الله علیه وآله فتح گردید. الیوم یوم المرحمه.

چهارده قرن بعد از انقلاب اسلامیِ رسول‌الله، انقلاب اسلامیِ روح الله محقق شد که در خرد و کلان به هم شبیه بودند. هردو آمدند تا « لِنُخرِج مَن شاء، مِن عبادهًْ العباد إلى عبادهًْ الله، ومن ضِيق الدنيا إلى سعَتَها، ومن جَوْر الأديان إلى عدل الإِسلام»1 و مردم هر دو دوره هم همین را خواستند. آزادی عقیده و دینداری و استقلال در زندگی، زیر پرچم اسلام. این سه شعار اصلی، دقیقاً مخالف خواست و اراده دشمنان بود. نه اینکه قبلاً دشمن مردم ایران نبودند، نه. قبلا هم دشمن بودند. دقیقاً صد سال پیش، قحطی و وبای بریتانیایی، نصف جمعیت ایران را روانه قبرستان کرد و زمینه‌ساز روی کار آمدن رضا پهلوی شد وگرنه رضا ماکسیم کجا و شاهی کجا؟ لاتی که آوردند و بدبختی که بردند. پسرش هم بدتر از او. سال22 و در کنفرانس تهران، روزولت، استالین و چرچیل، رؤسای آمریکا، شوروی و بریتانیا بدون اطلاع شاه به ایران آمدند و شاه را به هیچ انگاشتند. چه ذلتی از این پایین‌تر؟ اسقاط دولت مصدق هم توسط بریتانیا و آمریکا بود و محمدرضای پهلوی، همداستان با دشمنان علیه دولت مردمی شد. چه نکبتی از این پایین تر؟ شاه، دانشجویان دانشگاه تهران را در 16 آذر، به خاطر مخالفتشان با سفر نیکسون - معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا - و نیز در اعتراض به از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، به خاک و خون کشید. چه خفتی از این پایین تر؟ و.... دشمنی انگلیس با ما بیش از 100 سال سن دارد و حکومت بی‌ریشه آمریکا بیش از60 سال است، خباثت می‌کند.

شاید نتوان در تاریخ ایران، بی‌عرضه‌تر و ضعیف‌تر از قاجار و پهلوی پیدا کرد. شاهانی که نه جرأت و جسارت پیشینیان را داشتند و نه مردانگی‌ای که دست‌کم مردم خود را نکشند و خاک کشور نفروشند. استان فروشی برای خرج ولگردی شاه در اروپا را قاجار باب کرد و محمدرضاپهلوی با واگذاری بحرین ادامه داد. شاید اگر انقلاب نشده بود، ولیعهدی که چهل سال است از ایران فرار کرده و هنوز خرجش را «مامان شهبانو» می‌دهد، از ایران تنها چند روستا باقی گذاشته بود. محمدرضا با 50 هزار مستشار نظامی خارجی، ارتش خود را تحقیر می‌کرد و در ظفار، جوانان را به جنگ بی‌هدف می‌فرستاد. به آمریکا هواپیما می‌داد تا ویتنام را بکوبد. ترانزیت مواد مخدر در دست دربار بود. غارت و قاچاق پارسه و تخت جمشید و میراث فرهنگی کشور به آمریکا و اروپا در آن دوران بود. سینمای ورشکسته و فروریخته و تکراری دوران پهلوی را انقلاب نجات داد و هنرمند تولید کرد. بماند از برخی بی‌مایگانِ آبرو گرفته از انقلابی که انگشت عسلی گاز می‌گیرند و ارث نداشته طلب می‌کنند و تکریم آنها تحقیر هنر است.

آنها که انقلاب را ندیده اید! بخوانید و بدانید که اصل و اساس انقلابمان ریشه‌ای ملی، مذهبی و مقدس دارد. ملی نه از آن سنخ که در شبهای شعر تاریک و پردود روشنفکری جانشان را فدای ایران می‌کنند و در روز حادثه پیداشان نیست. ملی از سنخ شیخ فضل الله، کوچک خان، رئیسعلی، مدرس، کاشانی، نواب، اندرزگو، غفاری، سعیدی و... و خمینی و مقلدانش. و مذهبی بود و از میان کمونیسم و لیبرالیسم و التقاط و ارتجاع و انحراف، شعار خدا، قرآن، خمینی می‌گفتند. یا مرگ یا خمینی را موسفید کرده‌ها به یاد دارند. مردم بالغ ایران حکمت امام غایب و نایب حاضر را فهمیده‌اند. بینوایان درجا مانده چه می‌گویند؟ روح الله نیز بعد از آنکه 10 سال از تحقق انقلابش گذشت، رحلت نمود و مردم، گِرد شبیه‌ترین نفر به او جمع شدند تا مؤمنین آخرالزمان را به امام غایبشان برساند. و امروز این انقلاب خمینی است که با امامت خامنه‌ای، استوار و پابرجاتر، دوران بعثتش را شروع کرده است و چهل سالگی خود، و ذلت و حقارت دشمنانش را می‌بیند و الگوی 50 ساله پیشرفت ایران را اعلام می‌کند. برای زمانی که نه از صهیونیزم خبری باشد و نه از کدخدا و نه از کدخداپرستانی که بخواهند مثل گذشته، ایران را با قراردادهای نخوانده و ذلت بار، ایالت پنجاه و یکم آمریکا کنند.

محمدهادی صحرایی

ـــــــــــــــــــــــــــ

1- آمده ‏ايم تا مردم را از بنده ديگران بودن به بندگى خدا در آوريم و از سختى دنيا به گشايش آن رهنمون شويم و پيروان اديان تحریفی را از جور آنان به عدالت اسلامى دعوت كنيم.

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

پاپ و قاتلان مردم یمن

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سفر پاپ به امارات و عربستان باعث تعجب ملتهای مسلمان و عرب شده است. سفر پاپ به این دو کشور و شرکت در نشست موسوم به «برادری دینی» در نظر ملت‌های مسلمان عرب، نوعی سرپوش گذاشتن بر جنایات سران عربستان و امارات علیه مردم مظلوم یمن ارزیابی شده است.

این نخستین سفر رسمی یک مقام ارشد کلیسای کاتولیک به منطقه خلیج فارس است. اگر پاپ ذره‌ای نسبت به عملکرد ضدانسانی عربستان و امارات موضع داشت، قطعاً از سفر به این دو کشور آنهم در مقطع زمانی کنونی امتناع می‌کرد و حاضر نمی‌شد با انجام این سفر، شریک جرم ارتجاع عرب معرفی شود.

واقعیت این است که عربستان و امارات در پرونده‌های قطور و متعددی درگیر جنایت و شرارتند و در نتیجه ورود پاپ به این ورطه در مقطع زمانی اخیر، به منزله نوعی جانبداری آشکار از شرارتهای ارتجاع عرب ارزیابی می‌شود.

1- عربستان و امارات حدود 7 سال است که با سرمایه‌گذاری بدفرجام در ایجاد، تجهیز و سازماندهی انواع گروه‌های تروریستی در منطقه به جنایت و شرارت علیه طیف وسیعی از کشورهای منطقه نقش حمایت مالی و تسلیحاتی از تروریسم لجام گسیخته را برعهده دارند و در لیبی، سوریه، عراق، لبنان و حتی در مصر و افغانستان سرگرم جنایت هستند.

پرونده سیاه محور شرارت غربی – عبری – عربی و افشای بسیاری از مسائل پشت پرده باعث گردیده که حتی برخی سیاستمداران و رسانه‌های معتبر غربی هم با موضع گیری آشکار علیه رژیم‌های فاسد عربی و حامیان وقیح تروریسم، تلاش کنند از آنها فاصله بگیرند و از عملکرد جنایتکارانه آنها اعلام برائت و انزجار کنند. تصادفی نیست که همین سیاستمداران و رسانه‌های غربی از عربستان به عنوان «مادر تروریسم» و از این طیف بدنام و فاسد به عنوان رژیم‌های خودکامه و شرور سخن به میان می‌آورند و به دولتمردان کشورهای غربی هشدار می‌دهند از همدستی و همکاری با این رژیم‌های فاسد اجتناب کنند. منطقی و پذیرفتنی نیست که در بحبوحه دشمنی آشکار و نهان عربستان و امارات علیه سایر کشورهای عرب و مسلمان، پاپ ناگهان به فکر سفر به این کشورها بیفتد و به بهانه تلاش برای تقویت برادری دینی، درصدد سرپوش گذاشتن بر عملکرد رسوای این قبیل رژیم‌های فاسد بر آید.

ناگفته پیداست که این رژیم‌ها آنچنان بی‌اعتبار و بی‌آبرو شده‌اند که حتی پاپ هم نمی‌تواند با سفر خود و دیدار با سران فاسد آنها کمکی برای حفظ و تقویت آنها کند یا آنکه فضا را به تصور خود برای آنها تلطیف و قابل تحمل نماید.

2- پاپ در آستانه سفر به امارات و عربستان درباره عواقب ادامه جنگ و بحران در یمن هشدار داد و از جامعه جهانی خواست به کمک مردم مظلوم یمن بشتابند و آنها را از این وضعیت اسفبار نجات دهند. همین اظهارنظر پاپ نشان می‌دهد که پاپ کمابیش از عمق فاجعه انسانی در یمن آگاه است و می‌داند که جنگ چهار ساله ائتلاف سعودی علیه مردم مظلوم یمن چه به روز آنها آورده است. تشدید محاصره زمینی دریائی و هوائی یمن و جلوگیری از ارسال مواد غذائی و دارو برای مردم قحطی زده یمن به همراه جنایات وحشیانه‌ای که به صورت مستمر با بمباران هوائی، حملات موشکی و توپخانه‌ای علیه شهروندان یمنی در جریان است، جائی برای حمایت پاپ از جنایتکاران جنگی باقی نمی‌گذارد.

مطابق گزارش‌های سازمان ملل و نهادهای ناظر بین‌المللی حدود 20 میلیون نفر از جمعیت یمن دچار گرسنگی و سوءتغذیه هستند. علاوه بر این شیوع انواع بیماری‌های واگیر از جمله وبا، تیفوئید و دیفتری بیداد می‌کنند و مرتباً قربانی می‌گیرند. اما آیا سفر پاپ می‌تواند بر اینهمه شرارت ائتلاف سعودی و حمایت‌های آمریکا و متحدانش سرپوش بگذارد؟

3- آمریکای ترامپ با تحریک و نقش آفرینی صهیونیست‌ها تلاش می‌کند با ایران هراسی و ایجاد تقابل بین کشورهای عربی علیه ایران، اهداف و برنامه‌های خود را به پیش ببرند. طرح اول با هدف تشکیل یک اجماع متشکل از 54 کشور عربی و اسلامی علیه ایران در جریان سفر ترامپ به عربستان اعلام شد ولی حتی چند ساعت هم دوام نیاورد و با افشاگری قطر مشخص شد که تقریباً هیچ کشور مهمی از تشکیل و اهداف پشت پرده این طرح آگاه نبوده است.

مثلث آمریکا، صهیونیست‌ها و ارتجاع عرب تلاش می‌کند با احیای همان طرح ناکام و شکست خورده، نشستی را در لهستان برپا و با سخنرانی بنیامین نتانیاهو و سران رژیم‌های فاسد، علیه ایران سمپاشی و جوسازی کند.

سفر پاپ با علم به این فضاسازی‌های ضد ایرانی، بسیار معنی‌دار و تعجب آور است. به مصلحت کلیسای واتیکان و پاپ نیست که در طرح‌های تفرقه افکنانه در دنیای اسلام، نقشی ایفا کند و طرفیت داشته باشد. مسیحیان در این بازی‌های تفرقه‌افکنانه به هر صورتی که وارد عمل شوند، به زیان خودشان رفتار کرده‌اند، چرا که فردا با تغییر مهره‌ها و حتی سقوط رژیم‌های فاسد منطقه، خاطره تلخ و تاسف باری به نام واتیکان و مسیحیت در ذهن ملتهای مسلمان و عرب منطقه باقی می‌ماند که قطعاً به زیان واتیکان تمام خواهد شد.

***************************************

روزنامه خراسان**

"نمکی" و شاخ غول مشکلات وزارت بهداشت

نویسنده : مجید فکری

دیروز پس از مراسم معارفه وزیر جدید بهداشت توسط رئیس جمهور که قرار است سکاندار کشتی عظیم طرح تحول سلامت که از سال 1393 لنگر انداخته است، باشد، سرانجام وزارت بهداشت سیزدهمین وزیر خود را که خیلی هم غریبه نبود شناخت. "سعید نمکی" با ۲۲۹ رای موافق، وزیر بهداشت شد.

اما جدای از رای اعتماد مجلس، سعید نمکی وارث شرایط سنگین و دشواری است. او باید در وضعیتی که کشور تحت فشارهای متفاوت داخلی و بین المللی است، یکی از پرهزینه‌ترین وزارتخانه‌ها را اداره کند. هزینه ای که باعث شد قاضی زاده هاشمی نتواند کار خود را ادامه دهد. او خواستار دریافت بودجه بیشتر بود و محمد باقر نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرد امکان دادن بودجه بیشتر وجود ندارد.

اکنون اما ظاهرا "نمکی" برنامه‌ای در ۱۱ فصل برای هدایت وزارت بهداشت به نمایندگان مجلس ارائه کرده است که بایدها و نبایدها در آن کمتر از اما و اگرهایش نیست؛ به خصوص درباره طرح پر هزینه تحول سلامت. هرچند که نمکی همانند تمام صحبت‌های اخیر خود در قامت سرپرست وزارت بهداشت به استمرار طرح تحول ‏سلامت تاکید کرده، اما مواردی مانند اولویت برنامه‌های ارتقای سلامت و پیشگیری، ایجاد شفافیت در فرایند‌ها و هزینه کرد منابع، ‏ارتقای کارایی و مدیریت منابع و مصارف و کاهش بی عدالتی در دستمزد‌ها را نیز جزو لازمه‌های استمرار این طرح دانسته است.

‏با این اوصاف هرچند که همه می دانند اجرای طرح تحول سلامت به شکل کنونی قطعا

مهم ترین چالش وزیر بهداشت خواهد بود اما نمی توان از سه چالش دیگر وی چشم پوشید که در نوع خود بزرگ و حتی پاشنه آشیل طرح تحول سلامت هستند؛ این سه مورد، اجرای برنامه پزشک خانواده، استقرار نظام ارجاع و اجرای پرونده الکترونیک ‏سلامت و راهنما‌های بالینی است که در برنامه توسعه بر آن تاکید شده است.

هر چند که نمکی معتقد است با اجرای این چهار رکن اساسی می‌توان مدیریت منابع را در نظام سلامت نهادینه ‏کرد و مسیر طرح تحول سلامت را در ریل قانون ادامه داد، اما چگونگی این مهم از نظر وی، برقراری نظام ارجاع و برنامه پزشک خانواده مبتنی بر سطح بندی خدمات و استفاده معنادار از ‏راهنما‌های بالینی و جلب مشارکت بخش غیردولتی است. او حتی به ایجاد جایگاه دندان پزشک خانواده به عنوان مدیر خدمات سلامت دهان و دندان اشاره کرده ‏است. ‏

اما بی شک از چالش‌های بسیارمهم وزیر بهداشت، مدیریت منابع و برقراری عدالت در سلامت است. منتقدان وزیر بهداشت پیشین معتقدند وی برقراری عدالت در سلامت را بیشتر با هزینه کردن و تزریق پول به سیستم بهداشت و درمان کشور پیگیری می‌کرد. شیوه‌ای که به عقیده آن ها موثر واقع نشده یا حداقل این که زیانش بیش از سودش بوده است. به خاطر داریم که رهبر معظم انقلاب، در دیدار رئیس جمهور و اعضای هیئت دولت با ایشان در تاریخ 5/6/1393 فرمودند: "باید این طرح پشتیبانی شود و ادامه یابد؛ ضمن آن‌که مراقبت شود برخی تصمیم‌ها، این طرح را به ضد خود تبدیل نکند." تنها دو سال بعد معلوم شد دغدغه ایشان به جا بوده است چرا که از نیمه اول سال 95 زمزمه‌های بحران مالی طرح تحول سلامت و نیز اعتراض منتقدان مبنی بر تبعیض در تخصیص بودجه برای این طرح به گوش رسید. این منتقدان دو دسته بودند؛ برخی که صرفا نگاه سیاسی داشتند و می خواستند این برگ برنده دولت روحانی را بزنند و گروهی دیگر که آگاهانه از ابتدا درخصوص تامین مالی این طرح عظیم و تبعات آن تردید داشتند. آن ها معتقد بودند تامین چنین هزینه سنگینی حتی برای کشورهای قدرتمند دشوار است و بی شک دولت در سال های آتی به مشکل برخواهد خورد.

اما انتقادها جنبه های دیگری نیز داشت؛ از جمله بی توجهی به خدمات بهداشتی و پیشگیری، ارتقای نظام سلامت مبتنی بر تخصیص مستقیم منابع مالی که بستر فساد مالی را فراهم می آورد و به حاشیه رفتن وظایف حاکمیتی. از سوی دیگر کارشناسان

چالش هایی را نیز در صورت تداوم طرح به همین شیوه مطرح می کردند. آن ها معتقد بودند تزریق منابع مالی با روند کنونی، موجب افزایش هزینه های سلامت شده است؛ به علاوه افزایش منابع مالی مورد نیاز با تداوم سیاست یکسان سازی تعرفه ها، تأمین منابع مالی برای دیگر بخش های اقتصادی کشور را تحت تأثیر قرار می دهد. با وجود این، افزایش شکاف درآمدی بین بخش های مختلف نظام سلامت (یعنی پزشکان با بقیه پرسنل این بخش) بر کیفیت خدمات درمانی ارائه شده، تأثیر سوء می گذارد. همچنین اختلاف درآمدی بخش سلامت با دیگر بخش های کشور می تواند مقدمه بروز آثار مخرب در نظام اقتصادی کشور در سال های آتی باشد. حال همه این تردیدها و انتقادها تبدیل به چالش های پیش روی سعید نمکی وزیر جدید بهداشت شده است که در قامت شاخ غول خودنمایی می کند.

فراموش نکنیم که در چند دوره اخیر مجلس بودجه بخش بهداشت و درمان از ۱۲ هزار میلیارد تومان به ۳۸ هزار میلیارد تومان رسید. یعنی این بودجه سه برابر شد اما بیش از 80 درصد بودجه ای که به زعم نمایندگان مجلس قرار بود صرف تامین دارو و بهبود تجهیزات و امکانات بهداشتی شود به بخش حقوق و دستمزدها سوق یافت و تبعات ناشی از این رویکرد خود را نشان داد.

‏اکنون اما وزیر جدید در برنامه خود اعلام کرده که توزیع عادلانه منابع شامل منابع انسانی، مالی، تجهیزات و ملزومات در چهارچوب نظام سطح ‏بندی خدمات و نظام ارجاع و با هدف اثربخشی و کارایی انجام می‌شود.

از چالش های دیگر وزیر بهداشت جدید، بحث تامین داروی کشور در دوران تحریم هاست. موضوعی که در اوایل دهه 90 نیز به یکی از چالش‌های بنیادین کشور تبدیل شد، البته نمکی خود متخصص در زمینه داروسازی است و در این حوزه تجربه بسیاری دارد؛ شاید همین تجربه در کنترل مشکلات بعدی موثر باشد.

وزیر بهداشت چالش‌های مهم دیگری هم دارد که به تازگی مطرح شده است؛ بحث مالیات پزشکان که در یک سال اخیر بسیار جنجالی شده است. باید دید رویکرد وزیر جدید در این باره چیست. نمکی تاکنون اظهارنظر صریحی نداشته و سعی کرده است محتاطانه در این باره سخن بگوید. اما از این پس در کسوت وزیر، قطعا این موضوع برایش تبدیل به یک چالش خواهد شد.

از چالش‌های دیگر وزارت بهداشت، بحث بیمه هاست و این که آیا بیمه‌ها می‌توانند مطالبات طرح سلامت را پاسخ گو باشند؟ یکی از درگیری‌های اصلی وزیر سابق با وزیر وقت رفاه یعنی علی ربیعی همین موضوع بود. حال باید دید نمکی با محمد شریعتمداری، وزیر کنونی رفاه چگونه تا خواهد کرد و آیا توانایی به میدان رفتن زیر نگاه سنگین ملت و شکستن شاخ غول را دارد؟

***************************************

روزنامه ایران**

پاسخ به چند سؤال صریح به جای کلی‌گویی

ابراهیم بهشتی

دبیر سرویس سیاسی

این روزها که سازوکار مالی اروپا با عنوان «اینستکس» رونمایی شده یکبار دیگر مخالفان دولت مواجهه‌ای همچون برجام با آن داشته و آن را «تقریباً هیچ» می‌خوانند. دقت و مرور در مواضع مخالفان حکایتگر کلی گویی، ابهام آفرینی و مطالب شعارگونه است. آنگونه که یکشنبه شب علی ادیانی راد نماینده مجلس حدود یک ساعت در آنتن زنده شبکه سه و برنامه «متن حاشیه» تا توانست در مذمت برجام و اینستکس سخن گفت و در نهایت در پاسخ به یک سؤال اساسی و جدی مجری که حالا چه باید کرد باز به این جمله شعاری اکتفا کرد که دولت باید پاسخ قاطعی به اروپایی‌ها بدهد!

به نظر می‌رسد مخالفان ساده‌ترین راه را برای مواجهه با دولت انتخاب کرده‌اند یعنی انتقاد و فقط انتقاد. حال آنکه گوش جامعه از اظهارنظرهای شعاری و کلی‌گویی‌ها پر شده و حالا مواضع معطوف به برجام و اینستکس باید ناظر به آینده و پاسخ به چند سؤال صریح و روشن باشد. مهم‌ترین سؤال اما آن است که در مواجهه با آنچه بدعهدی امریکا و تعلل اروپا خوانده می‌شود چه باید کرد؟ خروج از برجام یا ماندن در آن؟ در صورتی که راهکار، خروج از برجام باشد قاعدتاً موضوع اینستکس و تعامل با اروپا هم خود به خود منتفی می‌شود. سؤال دیگر آنکه تصمیم‌گیری در این باره بر عهده کیست و چه نهادی باید آن را اعلام کند؟ دولت، مجلس، شورای عالی امنیت ملی، هیأت نظارت بر برجام یا رهبر معظم انقلاب؟

سؤال بعدی اینکه در صورت خروج از برجام چه پیامدهایی (مثبت یا منفی) در انتظار ایران خواهد بود؟ و سؤال چهارم اینکه تبعات احتمالی و منفی خروج از برجام را چه کسی بر عهده می‌گیرد با به عبارت دیگر مسئولیت این تصمیم احتمالی و تبعات آن با چه کسی یا نهادی خواهد بود؟

و در نهایت سؤال پنجم، راهکار مخالفان برای مواجهه با چنین شرایطی یعنی خروج از برجام و منتفی کردن اینستکس چیست؟ ناگفته پیداست که اظهارنظرهای شعاری مثل اینکه مردم مقاومت می‌کنند یا با دیگر کشورها تبادلات را ادامه می‌دهیم پاسخ قابل قبولی از سوی مردم نخواهد بود. این شایسته نیست نماینده مجلسی که ماهانه متوسط 10 میلیون حقوق دریافتی دارد سینه سپر کند و برای کارگری که کمتر از 2 میلیون در ماه دریافتی دارد، حکم به ایستادگی و مقاومت دهد یا مسئول محترم دیگری اظهارنظر کند که مردم گرسنگی را تحمل می‌کنند.

امید بستن به دیگر کشورها در صورت خروج از برجام هم به نظر نمی‌رسد راه به جایی ببرد. در میان کشورهایی که اصطلاحاً دستشان به دهنشان می‌رسد و در مناسبات بین‌المللی حرفی برای گفتن دارند، چین و روسیه به نسبت، نزدیکی بیشتری در اعلام مواضع با ایران دارند اما همین دو کشور هم حتی به نسبت اروپایی‌ها کمترین تحرک خاصی برای حفظ برجام و کمک به ایران نداشته‌اند مضاف بر اینکه در دوره گذشته هم پکن و هم مسکو پای قطعنامه‌های ضد ایرانی شورای امنیت سازمان ملل که منجر به اعمال فشار و تحریم تهران شد را امضا کرده بودند.

بنابر این شایسته‌تر آن است که از کلی گویی‌ها و مواضع شعاری پرهیز شده و متناسب با واقعیات موجود کشور و نظام حاکم بر روابط بین‌الملل برای مردم صریح توضیح داده شود که مخالفان به سؤال‌های یاد شده چه پاسخی دارند؟

***************************************

روزنامه وطن امروز**

قبلی‌ها ندیدند، شما ببینید

محمدرضا کردلو: داریم کم‌کم به این نتیجه می‌رسیم که بازی کردن در فیلم‌های ملی و مردم‌پسند، عواقب سختی دارد. «دیده نشدن» توسط جشنواره‌ها یکی از آنهاست. اگر چه بازیگران زیادی شاهد این مدعا هستند اما گاهی اوقات یک بازیگر آنقدر می‌درخشد که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت. با این حال هیات داوران جشنواره فیلم فجر این کار را می‌کند. مثل جشنواره‌های سی‌وپنجم و سی‌وششم که بازی‌های خوب «جواد عزتی» در «ماجرای نیمروز1»، «لاتاری» و «تنگه ابوقریب» دیده نشد و سیمرغ نصیب دیگران شد. جواد عزتیِ ماجرای نیمروز 2: رد خون، به مراتب موثرتر و گیراتر از فیلم‌های قبلی، نمایش خیره‌کننده‌ای در جشنواره سی و هفتم فیلم فجر داشته و به اذعان بسیاری از منتقدان و سینماگران، یکی از سزاوارترین نامزدها برای کسب سیمرغ است. او در این فیلم نقش یک مغز متفکر را که دستگاه اطلاعاتی با تشخیص‌های او پیش می‌رود بخوبی ایفا کرده است. بازی عزتی به قدری قابل تحسین است که به نظر نمی‌رسد هیات داوران بتواند او را نادیده بگیرد. نادیده گرفتن عزتی در دوره‌های پیشین نیز الزام بیشتری برای تصمیم‌گیران، برای انتخاب او به وجود می‌آورد.

البته اتفاق عجیب داوری‌ها، در ندیدن بازیگران حرفه‌ای و کاربلد سینما به «جواد عزتی» محدود نشده است. در سال‌های گذشته بابک حمیدیان که حتما به خاطر بازی در «چ» یک سیمرغ از جشنواره فجر طلب دارد هم، احتمالا به خاطر بازی در فیلم‌های ملی دیده نشد. هادی حجازی‌فر که در سال‌های اخیر با بازی در آثار متعدد، به چهره تحسین‌برانگیزی در سینما تبدیل شده نیز توسط هیات‌های داوران دوره‌های قبلی نادیده گرفته شده است!

در این بین و در شرایطی که به روزهای پایانی جشنواره و اعلام اسامی نامزدهای سیمرغ در بخش‌های مختلف، نزدیک می‌شویم، گمانه‌زنی‌ها درباره اینکه سیمرغ بهترین فیلم در کنار نام کدام فیلم می‌نشیند و سیمرغ بهترین کارگردانی روی دوش کدام کارگردان جا خوش خواهد کرد و بازیگران برنده سیمرغ چه کسانی خواهند بود، زیاد است. از طرفی ظرفیت‌های سینمایی بسیاری در برخی آثار وجود دارد که طبیعتا هیات داوران نمی‌تواند نسبت به آنها بی‌تفاوت باشد.

نرگس آبیار که پیش از این با «نفس» و «شیار 143»، توانسته مخاطب فراوانی را پای فیلم‌های خود بنشاند و به شکلی کاملا سینمایی برای آنها قصه تعریف کند، با «شبی که ماه کامل شد»، یکی از گیراترین فیلم‌های این دوره از جشنواره را کارگردانی کرده است. او با گرفتن بازی‌های موثر از بازیگران حرفه‌ای، بهره بردن از فضاسازی‌ها و گریم‌های فوق‌العاده و یک تصویربرداری متفاوت، فیلمش را به یکی از شانس‌های اصلی کسب سیمرغ بدل کرده است. در عین حال خود او به خاطر کارگردانی یک فیلم بشدت ملتهب و پراسترس می‌تواند در رده برندگان سیمرغ بهترین کارگردانی قرار بگیرد.

دیده نشده بعدی جشنواره فیلم فجر، محمدحسین مهدویان است؛ پدیده این سال‌های سینمای ایران که با کارگردانی 4 اثر در 4 جشنواره پیش، هر سال با یک فیلم پرسر و صدا و پرمخاطب در جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرده است. ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز1 و ماجرای نیمروز2: رد خون، همگی از آثار قابل توجه سینمای ایران در سال‌های اخیر هستند که مهدویان آنها را کارگردانی کرده و در فیلم آخر خود، یعنی «ردخون» قابلیت‌های تازه‌ای در کارگردانی یک بیگ پروداکشن از خود نشان داده است. به شرط انصاف، مهدویان یکی دیگر از کسانی است که اسمش می‌تواند در رده برندگان سیمرغ بهترین کارگردانی دیده شود.

با همه آنچه گفته شد، قانون نانوشته برخی دوره‌های فیلم فجر در دخالت دادن مسائل فرامتنی و قرار گرفتن تحت تاثیر فضاسازی‌ها و بعضا ارجحیت دادن مسائل باندی و جناحی، در این دوره نیز انتخاب را برای هیات داوران سخت کرده است. در این دوره نیز این نگرانی وجود دارد که تحت تاثیر همین فضاسازی‌ها، بازی‌های خوب جواد عزتی، هادی حجازی‌فر و فرشته صدرعرفایی (که یک کلاس بازیگری متفاوت در «شبی که ماه کامل شد» را از او دیدیم) و کارگردانی‌های کم‌نقص فیلم‌های خوب «ماجرای نیمروز2: ردخون» و «شبی که ماه کامل شد» نادیده گرفته شوند که امیدواریم این اتفاق نیفتد.

***************************************

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات