دشمن تلاش میکند با اخلال در نظام اقتصادی کشور، مردم را خشمگین و عصبانی کند و با افزایش هزینههای روزمره زندگی و معیشت، این ذهنیت را در میان افکار عمومی القا کند که نظام حاکمیتی آنها، ناکارآمد و بیکفایت است.
هنگامی که انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ اوج گرفت و به پیروزی رسید، نفرتی عمیق از دولت ایالات متحده آمریکا در ایران موج میزد؛ زیرا دولت آمریکا تا آخرین لحظات حیات رژیم پهلوی آن را تأیید و از آن حمایت میکرد. به این ترتیب آشکار بود که احساسات ضد آمریکایی در ایران، چه نزد نخبگان سیاسی و چه نزد افکار عمومی عمیق و گسترده است.
آمریکا از این پس در پی این بود تا طی سه مرحله، موجب تضعیف و در نهایت نابود کردن کشوری شود که به تازگی با اندیشه و همتی نو و مضاعف، در حال بازسازی و شکلگیری زیرساختهای مادی و معنوی خود بود.
این سه مرحله عبارتند از: جنگهای نظامی، فرهنگی (نرم) و اقتصادی.
اولین مورد جنگ نظامی است که هنگام حمله عراق به ایران کمکهای گوناگونی را برای جلوگیری از صدور انقلاب سال ۱۳۵۷ و شکست نخوردن صدامحسین در مقابل جمهوری اسلامی ایران به این کشور کرده بود. این کمکها اطلاعات ماهوارهای و تسلیحاتی به عراق علیه نیروهای ایرانی را شامل میشد. در نهایت در آخرین سال جنگ، نیروی دریایی آمریکا در خلیجفارس به منظور حفاظت از منافع خود و کشورهای دیگر عملاً به نفع عراق وارد جنگ شد.
دومین مورد جنگ نرم است. یکی از مسائلی که باید به آن توجه داشت این است که آمریکاییها هیچ گاه یکی از گزینههای خود را علیه ایران از روی میز بر نداشتهاند و بر نمیدارند و آن جنگ نرم برای ایجاد دلبستگیهایی در محیط اجتماعی و فرهنگی ایران و در نهایت تغییراتی در سبک زندگی ایرانیـ اسلامی خانوادههایمان است.
رهبر معظم انقلاب درباره اهداف دشمن از جنگ نرم بیان میکنند:
«در جنگ نرم، همان اهداف جنگ سخت دنبال میشود؛ اما به صورتی فراگیرتر و عمیقتر. جنگ نرم برخلاف جنگ سخت، آشکار، قابل فهم و ملموس نیست. جنگ نرم، انگیزههای مقابله را از بین میبرد و زمینهساز ایجاد اختلاف نیز میشود. در موضوع ایران، هدف اصلی از این جنگ نرم فکرشده و حسابشده، استحاله جمهوری اسلامی ایران و تغییر باطن و سیرت، با حفظ صورت و ظاهر آن است.»
سومین و مهمترین جنگ آمریکا علیه جمهوری اسلامی جنگ اقتصادی است. «خوان زاراته» معاون سابق خزانهداری آمریکا در کتاب معروف خود «جنگ خزانهداری» درباره اهمیت استفاده از دادههای مالی در جنگ اقتصادی آمریکا میگوید: «آمریکا در دهه گذشته شیوه جدیدی از جنگ مالی را اتخاذ کرده است که کارایی، دسترسی و اثرگذاری آن بیسابقه است.»
زاراته این شیوه از جنگ را جنگ پنهان مینامد و ادامه میدهد: «این نوع از جنگ اغلب توسط کشورها دست کم گرفته شده است یا درک نشده است؛ اما این بحث، دیگر برای آمریکا مسئله محرمانهای نیست و جزء یکی از مهمترین موارد دکترین امنیت ملی آمریکا قلمداد میشود.»
در این فاز، دشمن تلاش میکند با اخلال در نظام اقتصادی کشور، مردم را خشمگین و عصبانی کند و با افزایش هزینههای روزمره زندگی و معیشت، این ذهنیت را در میان افکار عمومی القا کند که نظام حاکمیتی آنها، ناکارآمد و بیکفایت است. به تبع آن هرچه این ذهنیت تلقین شود، اندیشه ضرورت تغییر نظام نیز بیشتر میشود.