براي آنها كه طي روزها و هفتههاي اخير اخبار مربوط به تهديدات علني و تحركات نظامي آمريكا را در اطراف كشورمان پيگيري كردهاند، اين پرسشهاي مهم به وجود ميآيد كه آيا واقعاً جنگي در ميان است، آيا آمريكا توان حمله نظامي به ايران را دارد و اينكه چگونه ميتوان از اين مرحله با قدرت بازدارندگي عبور كرد؟
بيان تفصيلي دلايل غيرممكن بودن امكان حمله نظامي ايالات متحده به جمهوري اسلامي، در يك يادداشت ممكن نخواهد بود؛ اما ميتوان به اختصار و اجمال مواردي را مطرح كرد كه در رسيدن به پاسخ منفي، ياراي خوانندگان گرامي است. اولين نكته، وضعيت روحي، مالي و لجستيكي ارتش آمريكاست. جلسه استماع كميته امور خارجه مجلس نمايندگان آمريكا در روز 7 مي (17 ارديبهشت) كه با موضوع تهديد قريبالوقوع روسيه برگزار شد دقيقاً پاسخي كامل به اين مسئله است. در جلسه مذكور تأكيد ميشود كه با گذشت 17 سال از ورود ارتش آمريكا به نبردهاي منطقه غرب آسيا، وضعيت پشتيباني، انگيزشي و توان رزمي اين نيرو به شدت كاهش يافته و رو به فرسايش جدي گذاشته است.
علاوه بر اين اعتراف مهم ، فهرست حملات ايالات متحده بعد از جنگ جهاني دوم به كشورهايي مانند ويتنام، پاناما، عراق، يوگسلاوي سابق، افغانستان، سومالي يا سوريه نشان ميدهد كه ارتش اين كشور همواره به دنبال كشورهايي بوده است كه توان نظامي مناسبي نداشته باشند و در اين ميان، قطعاً سراغ قدرت بزرگ موشكي، پهپادي، دريايي و پدافندي منطقه نخواهد رفت.
رفتارشناسي دولتمردان اصلي آمريكا به ويژه رئيسجمهور اين كشور نيز در اين باره قابل توجه است. اگرچه ترامپ عادت و علاقه ويژهاي به صدور دستورات محكم و كوتاه نيامدن در برابر رقيب دارد، هيچگاه سراغ معاملههايي نميرود كه نتيجهاش خسارت سنگين به پايگاهها و نيروي انساني كشورش باشد. چنين محاسبهاي، پيش از اين نيز صورت گرفته است؛ آنجا كه ارتش آمريكا در سال 2002 يكي از بزرگترين و گرانترين رزمايشهاي خود را به نام «ميلينيوم چلنج» با هزينهاي بالغ بر 250 ميليون دلار برگزار كرد كه نتيجه آن در شبيهسازيها اين بود كه يك ناو هواپيمابر و 15 كشتي جنگي آمريكا ظرف حدود 10 دقيقه غرق شد و بيش از 20 هزار نفر از كاركنان نيروي دريايي آمريكا كشته شدند. نتايج اين رزمايش تا چندين سال افشا و رسانهاي نشده بود.
شبكههاي اجتماعي كه به دلايل گوناگون سياسي و اقتصادي علاقهمند به بازنشر بلوفهاي مقامات آمريكايي هستند، توجهي به واقعيات ندارند؛ اما بايد دانست در پس اين هجمه خبري و بزرگنمايي اتفاقات مرسوم در نقل و انتقال تجهيزات نظامي آمريكا، بلوف سفيد نهفته است يا خاكستري.
در تعريف مصطلح، بلوف را ادعايي غير واقعي مينامند كه مدعي سعي دارد ديدگاه خود را به طرف مقابل القا كند تا به اين وسيله او را به پذيرش و باور مدعاي خود مجاب گرداند؛ بنابراين بلوف غير از دروغ است؛ چون دروغ به قصد پنهان كردن واقعيت گفته ميشود؛ اما بلوف، قلب واقعيت است كه جوهره آن اغراق و گزافهگويي است. بلوف خاكستري معمولاً تلفيقي از خبر درست و سفيد يعني حركت ناو هواپيمابر يا بمبافكن آمريكايي است كه با عناصري سياه مانند تظاهر به اعتماد به نفس و قدرت، اغراق در توانمندي و عزم اقدامي مهم، تزئين ميشود.
حال نيروي دريايي، موشكي و رزمي جمهوري اسلامي ايران در سال 2002 را با وضعيت فعلي مقايسه كنيد؛ كمترين شباهتي از نظر حجم سلاح، كيفيت تجهيزات و نفوذ منطقهاي نخواهيد يافت، بلكه در عين حال توانسته است در انواع هماورديهاي مستقيم و غيرمستقيم، آمريكا و نيروهاي مجهز به تجهيزات روز آمريكايي را به شكستي مفتضحانه بكشاند.
نتايج درخشان اتحاد ملتهاي منطقه به فرماندهي سپاه پاسداران در شكست داعش و نتايج بزرگترين رزمايش ارتش ايالات متحده عليه ايران در سالهاي گذشته، طبيعي است آمريكاييها ترجيح ميدهند به تأثيرات رواني و اجتماعي تحركات نظامي خود دلخوش باشند تا ورود به سختترين جنگ دهههاي اخير خود كه نه پايان آن به دست خودشان است و نه دامنهاش.