ایالات متحده آمریکا در تاریخ روابط بین الملل، بعد از سالها اتخاذ سیاست انزواگرایی در سالهای بعد از جنگهای جهانی توانست به عنوان قدرت برتر، بر بلوک شرق غلبه و خود را ابرقدرت جهان بین الملل معرفی کند.
ایالات متحده آمریکا در تاریخ روابط بین الملل، بعد از سالها اتخاذ سیاست انزواگرایی در سالهای بعد از جنگهای جهانی توانست به عنوان قدرت برتر، بر بلوک شرق غلبه و خود را ابرقدرت جهان بین الملل معرفی کند.
در ادبیات سیاسی بین المللی منطق هژمونیک یعنی برتری جویی و این منطق، از سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، منطق غالب سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بوده است. بر اساس این منطق، منافع آمریکا در همه جا تعریف میگردد و آمریکاییها با سلب قدرت از بازیگران رقیب، همیشه در تلاش خواهند بود که در همه امور بین المللی تصمیم گیرنده اساسی باشند.
همچنین بر اساس این منطق، منطقه خاورمیانه که بعد از جنگ سرد به مرکز ثقل قدرتهای بین المللی و منطقهای تبدیل شد برای آمریکا از اهمیت بسیاری برخوردار است. وجود رژیم صهیونیستی در منطقه و اشغال سرزمین فلسطین و برنامه حمایتی آمریکا از این رژیم، لزوم حضور این بازیگر در را بیشتر کرده است. در دهه اخیر تحولات سال ۲۰۱۱ خاورمیانه و خیزشهای مردمی جهان عرب و سرنگونی متحدین آمریکا، این حضور را پررنگتر ساخت. بحرانهای ایجاد شده پس از بیداری اسلامی در تونس، عراق، سوریه، یمن، لیبی و مصر، جهان عرب را با تغییرات گستردهای مواجه ساخت و باعث برکناری دیکتاتوریهای متحد غرب گردید؛ لذا احساس خطر اسرائیل و آمریکا باعث طرح برنامههای جدی برای دخالت در روند تحولات خاورمیانه شد. بازی امپریالیزم و متحدین منطقهای آن در مناطق بحرانی خاورمیانه نتوانست موثر باشد و در این بین نهایتاً جبهه مقامت روز به روز به قدرت خود در منطقه افزود و نقش بسزایی را در بحران سوریه و عراق بازی کرد.
با همه این وجود، در طول سال ها، راهبرد دولتهای آمریکا برای مدیرت نظم منطقهای خاورمیانه نتوانسته است کار ساز باشد. دموکراتها با چهره دیپلماسی و جمهوری خواهان با چهره خشونت و جنگ نه تنها موفق نشده اند ثبات و امنیت این منطقه را تأمین کنند، بلکه به بی ثباتی و ناامنیهای داخلی کشورهای منطقه نیز افزوده اند. در سال ۲۰۱۸ میلادی با ورود دولت جمهوری خواه ترامپ به صحنه میدانی خاورمیانه، نقشههای راهبردی بسیاری برای حفظ منافع آمریکایی و اسرائیلی طرح ریزی گردید. اما این استراتژیها تا کنون، بیشتر از این که کارساز باشد، تنها هزینههای گزاف نظامی و ناامنیهای گسترده را برای نیروهای امریکایی و متحدان منطقهای او به دنبال داشته است.
با بالا گرفتن تنش بین ایران و آمریکا بعد از بی اثر شدن قراداد بین المللی موسوم به برجام و ورود ناوگان جنگی و جنگندهها و نیروهای نظامی ایالات متحده به خلیج فارس، جهت مقابله با جمهوری اسلامی ایران (به ظاهر)، این پرسش را در بین تحلیلگران سیاسی ایجاد کرد که آیا امکان جنگ نظامی از سوی آمریکا بر علیه ایران وجود دارد؟ به این دلیل، در این گفتار، چند عامل اساسی طرح راهبرد نظامی گری آمریکا در ژئوپلتیک خاورمیانه را در دوران پسابرجام و ریاست جمهوری ترامپ را مورد بررسی قرار میدهیم:
• توقف نفوذ منطقهای ایران
موضوع نفوذ و قدرت منطقهای ایران یکی از موارد مهم مخالفت مقامهای دولت ترامپ با جمهوری اسلامی است. آنها به زبانهای متفاوت دیپلماتیک، تحریم و تهدید ایران، ناراحتی خود را از افزایش نفوذ تهران در منطقه علی رغم فشارهای سیاسی و اقتصادی، ابراز کرده ودر تلاش اند تهران را متقاعد نمایند که در درون مرزهایش محصور بماند؛ اما این تلاشها علی رغم هزینه ۷ هزار میلیاردی آمریکا در خاورمیانه، راه به جایی نبرده است.
• فروش تسلیحات به کشورهای عربی
ایجاد ناامنی و صحبت از جنگ بهترین گزینه است تا کشورهای وابسته عربی از ترس تأمین امنیت، وارد معاملات سنگین تسلیحاتی با واشنگتن شوند. اما باید اذعان کرد که این معمای ناامنی و فروش تسلیحات به رژیمهای عربی، خاورمیانه را بی ثباتتر ساخته و کشورهای منطقه را بیشتر وابسته میکند. در این بین ایران با بومی سازی فناوریهای نظامی توانسته با عنایت به توان داخلی به این ناامنیها پاسخ قاطع دهد.
• معامله قرن و سرمایه گذاری برای انتخابات ۲۰۲۰
ورود ترامپ به قدرت و تصاحب کرسی ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا و وعدههای حمایتی به اسپانسرهای یهودی، تعهد و دغدغه این کاندید جمهوری خواه را برای تأمین امنیت اسرائیل بیشتر ساخته است. اقدامات او از جمله انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس و حمایت از ضمیمه کردن جولان اشغالی و طرح موسوم به معامله قرن، از جمله وعدههایی بود که بعد از سالها انتظار اسرائیل، در دولت ترامپ تحقق پیدا کرد به طوری که خیلیها وی را یک رئیس جمهور صهیونیست نامیدند. در سوی دیگر، به اعتقاد برخی تحلیلگران، حضور فعال ترامپ در خاورمیانه را میشود سرمایه گذاری و اقدامات برنامه ریزی شده از سوی وی برای انتخابات پیش روی آمریکا در سال ۲۰۲۰ دانست.
• سهم خواهی در نظم آینده خاورمیانه
دوران حاضر در خاورمیانه دوران گذار است. بحران سوریه که چند سال محل تنازع کشورهای منطقهای و بین المللی از جمله دو قدرت روسیه و آمریکا بود، اکنون به مرحله پایان خود رسیده است. حضور این بازیگران تنها برای منافع اقتصادی نبود، صحبت بر سر نظم جدید حاکم بر ژئوپلتیک خاورمیانه است که هر کدام از این قدرتها در تلاش اند در آن سهمی داشته باشند. واشنگتن با سرمایه گذاری گسترده نظامی و حمایت از نائبان منطقهای خود سعی در نقش آفرینی نظم جدید منطقهای دارد. امام شواهد عملیاتی حاکی از آن است که واشنگتن دچار اشتباه محاسباتی شده و نقش تعیین کننده جبهه مقاومت و متحدین منطقهای آن را در شکل دهی به این نظم نادیده گرفته است؛ لذا به اعتقاد تحلیل گران سیاسی، واشنگتن نخواهد توانست در آینده خاورمیانه نقش تأثیرگذاری داشته باشد.
• سیاست اعلامی و اعلانی برای فشار حداکثری بر ایران
در رابطه با جمهوری اسلامی ایران، ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه بیشتر دنبال سیاستهای اعلانی است. در ادبیات روابط بین الملل سیاستهای اعلانی بیشتر جنبه روانی داشته و لزوماً به سیاستهای اعمالی ختم نمیشود. حضور واشنگتن در خاورمیانه و سیاستهای اعلانی بیشتر برای فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی ایران است تا بتواند امتیاز بگیرد. نمونه بارز آن ورود ناو آبراهام لینکلن و اعزام نیروهای نظامی به خلیج فارس برای فشار بر تهران بود که به دلیل ساختار تنومند نظامی ایران در منطقه و تجربه راهبردی آن، این سیاستهای اعلانی با شکست مواجه شد و اخیراً نیز ترامپ اقدام نظامی بر علیه ایران را رد کرده است.
جمع بندی
حضور نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه و سیاست مقابله با جبهه مقاومت و در رأس آن جمهوری اسلامی ایران، نتوانسته از نفوذ و قدرت منطقهای ایران بکاهد. تلاشهای بسیاری برای دشمن سازی جهان عرب با ایران از سوی ترامپ صورت گرفت و این امر، هزینههای بسیاری بر رژیم عربی تحمیل ساخت، ولی چیزی از اقتدار و بازیگری ایران در منطقه کم نکرد، بلکه بلعکس حضور ایران در عراق و سوریه و قدرت در حال گسترده جبهه مقاومت در سطح منطقه را به دنبال داشته است. راهبرد نظامی گری ترامپ در ژئوپلتیک خاورمیانه نمیتواند نظم و آینده خاورمیانه، و از جمله موضوع جهان اسلام یعنی آزادی فلسطین را حل کند. این حضور در جهت حفظ منافع رژیم صهیونیستی سال هاست چهره خاورمیانه را امنیتی کرده و هزینههای تسلیحاتی و نظامی گستردهای را بر جهان عرب تحمیل نموده است، ولی نتواسته جبهه مقاومت و نفوذ گسترده ایران را کمرنگ کند. در پایان باید گفت نظام آینده منطقه غرب آسیا را آمریکای رو به افول نخواهد نوشت و آن به دست کشورهای منطقه، از جمله قطب قدرتمند جبهه مقاومت اسلامی طرح ریزی خواهد گردید.