حکایت تکراری-آن سوی ماجرای حمله به آرامکو-حراج واقعی اينجاست!-تا نو قانونگرایی!؟-در باب اپوزیسیوننمایی مسئولان!...-
حکایت تکراری
کیهان: زمانی زنی، توسط شوهرش که شهردار سابق تهران و تحصیلکرده ماساچوست بوده و کارنامهاش پر است از مقام و منصب و مدیریت، از مشاور اقتصادی رئیسجمهور و... تا وزیر علوم، وزیر آموزش و پرورش، رئیس سازمان برنامه و بودجه، عضو شورای شهر تهران، رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و... در دولتهای جنگ، سازندگی و اصلاحات و اعتدال؛ به ضرب گلوله کشته میشود و توسط عدهای به بدترین تهمتها متهم میشود ولی هیچکس از نمایندگان مجلس، دولتیها، سیاسیون همحزبیهای ضارب و...، مدالگرفتگان نوبل، سلبریتیهای همسو با باد، شبکههای ماهوارهای سمپات، خاله قزیهای سیاسی و... کلمهای در دفاع از مقتول نمیگویند و حتی خودشان آن بینوا را پرستو صدا میکنند و... و به هرحال، با پادرمیانی یا هرچه، قاتل از قصاص میرهد و همین خیل هماهنگ، باز هم از هیچ حقی دم نمیزنند و توهینهای خود به مقتول را پس نمیگیرند و....
و حالا کافی است در کشور 85 میلیونی، خطایی از یک فرد مذهبی سر بزند یا کسی امر به معروف کند و بادی از دماغی کم شود یا قوه قضا خرخره مفسدی را بفشارد و نیروی انتظامی به تکلیف قانونی خود عمل کند یا دختر بیحجابی دلپیچه کند یا بینوایی، قرصنخورده به خیابان بیاید و کاری بکند و... آنگاه همین کذاها بهصورت خودجوش ولی سازمانیافته! هرکدام زحمت مدیریت گوشهای از پروژه علیه مردم و انقلاب را بر عهده میگیرند. یکی آرتروزش را پای چادر مینویسد. آن بیحجاب، شپش خود را از چارقد میداند. یکی ارث نداشته خود را از سفره انقلاب میقاپد. یکی به دهه شصتیها توهین میکند. یکی برای زاییدنش در خارج، تنگ بودن فضای سیاسی و فرهنگی داخل را بهانه میکند. یکی فراری از مالیات و سربازی و کنکور ملی را فرار نخبگانی مینامد و... و یکی هم که اصلاً از موضوع خبر ندارد فقط هوار میکشد.
آن سوی ماجرای حمله به آرامکو
خراسان: آرامکو یکی از بزرگ ترین شرکت های نفتی جهان است به طوری که بر پایه نظر کارشناسان حوزه نفتی، جهان امروز بدون نفت آرامکو بی معناست و بازارهای انرژی جهان یکی از مشتری های اصلی این شرکت هستند. شرکتی که سلطنتی است و تحت مدیریت خاندان سعودی اداره می شود و در واقع وظیفه عابربانک این خانواده سلطنتی را بازی می کند. بارها مواضع سیاسی و اقتصادی این شرکت به جنجال خبری تبدیل شد اما پیش از حمله پهپادی انصار ا... آرامکو هیچ گاه به عنوان یک تحلیل نظامی و امنیتی مورد توجه مطبوعات قرار نمی گرفت. با حمله پهپادی انصار ا... به آرامکو نگاه ها به این شرکت بازگشته و تحلیل های گوناگونی منتشر شده است. با این حال نگاه مجدد به این حادثه از جهت دیگر اهمیت ویژه ای دارد.
۱. انصار ا... به وعده عمل کرد. این گروه نشان داد نه تنها از حیات سیاسی یمن قابل حذف نیستند بلکه روز به روز با استفاده از توان داخلی به قدرتی دست یافته که می توان از آن به عنوان توان بازدارنده داخلی یاد کرد. حمله به آرامکو از چند منظر اهمیت راهبردی دارد. از یک سو انصار ا... به وعده پاسخ متقابل و همتراز عمل کرد و از سوی دیگر نشان داد دستش برای اهداف سراسری و پر هزینه علیه ریاض باز است. بر خلاف انتظار روز اول عربستان این حمله با توان داخلی یمنی ها انجام شد و مقاومت در یمن به سطحی از توانایی دست یافت که توانست نیمی از بازار نفت صادراتی سعودی ها را از کار بیندازد.
۲. این حمله یک دستاورد اطلاعاتی و امنیتی ویژه در تاریخ یک صد سال اخیر یمن است. یمنی ها در پرونده اخیر با استفاده از عناصر نفوذی در خاک عربستان، این عملیات را اجرا کردند که برای سعودی ها سنگین تمام شد. آن ها با استفاده از قدرت اطلاعاتی ضمن از کار انداختن سیستم پدافندی این شرکت، پهپادهای خود را از خاک عربستان علیه آرامکو به پرواز در آوردند و اهداف مد نظر را در شرکت آرامکو نابود ساختند. به کارگیری انصار ا... از بیش از یک میلیون یمنی در خاک عربستان در کنار هزاران معترض خاندان سعودی و ارتشی های آزاد شده این کشور در شبه جزیره، دستاوردی است که سعودی ها باور نمی کنند و احساس می کنند استفاده از چنین توانی در اندازه انصار ا... نیست در حالی که انصار ا... نشان داد بهترین بازیگر برای به کارگیری بازیگران دیگر در شبه جزیره است.
۳. یمنی ها در حمله اخیر توانستند معادلات آمریکا را در منطقه به هم بریزند. آمریکایی ها روی نفت و میزان صادرات آرامکو حساب باز کرده بودند و تصور می کردند می توانند با استفاده از سطح تولید آرامکو بر تهران و محور مقاومت فشار بیاورند. پیشتر مقامات مقاومت اعلام کردند در صورت بروز هر جنگی علیه تهران در کنار آن ها می مانند و از حمایت تهران دست بر نخواهند داشت. با این حال آمریکایی ها پس از حمله آرامکو جنجال جدیدی راه انداختند و کشورهایی چون عراق و ایران را در این حمله متهم کردند. عملیات صورت گرفته بر پایه اطلاعات خود آمریکایی ها بر توان یمنی استوار بوده و امکان دخالت ایران در این عملیات به دلیل اشراف و رصد ۲۴ ساعته ماهوارهای و پایش مرزی یمن وجود ندارد.
حراج واقعی اينجاست!
رسالت: آيا دولتمردان هنوز به اين نتيجه نرسيدهاند که دقيقاً در همان دورههايي که به آمريکا لبخند ميزنيم، بيشتر خنجر ميخوريم؟ يادتان رفته که در همان دوراني که رئيسجمهور کشورمان در سازمان ملل از گفتوگوي تمدنها ميگفت و به غرب متمايل بود، رئيسجمهور آمريکا، ايران را محور شرارت ميناميد؟ کداميک از وزراي خارجه اخير، توسط دولت آمريکا تحريم شده است، غير از جناب ظريف که بيشترين تعامل را با مسئولان آمريکايي داشته است.
تجربه البته کم نيست، در خانه اگر کس است، يک حرف بس است. اقدامات خصمانه اين روزهاي دولت کانادا را ازنظر بگذرانيد. انگار برگهاي دفتر تاريخ و دوران دولت هفتم و هشتم است که خط به خط، تکرار ميشود. در دولت اصلاحات، سالهاي ابتدايي، روابط تهران و اتاوا، نزديک و نسبتاً گرم بود، نه حاشيه و چالش چنداني وجود داشت و نه مسئولان وقت دو کشور، موضعگيري خاصي عليه هم ميکردند، تا اينکه تغييراتي در هيئت حاکمه آمريکا اتفاق افتاد. بوش پسر، بهعکس بيل کلينتون، جنگطلب و ناآرام بود و در مواضع رسمي، دنيا را به دودسته تقسيم ميکرد، يا با ما يا بر ما و کانادا هم که همواره، سياستهايش را بهوقت واشنگتن تنظيم ميکرد، روزبهروز از ايران دور شد. دقيقاً دو سال مانده به پايان دولت رئيسجمهور اصلاحات، دولت کانادا به بهانهاي واهي، عليه ايران مواضع خصمانهاي اتخاذ کرد و ارتباط دو کشور به تيرگي گراييد. دادگاهي در کانادا عليه کشورمان حکم صادر کرد و سفير کانادا، تهران را ترک کرد.
داستان برايتان آشنا نيست؟ کافي است بهجاي دولت کلينتون و بوش، در همين ماجرا، اوباما و ترامپ را جانشين کنيم. امروز هم مانند سال ۸۲ که دو سال به پايان دولت اصلاحات مانده بود، ۲ سال به پايان دولت بهاصطلاح اعتدال مانده است. باقي داستان همان است، ارتباطات خوب ابتداي کار، چالشهاي سالهاي پاياني، رأي دادگاه کانادايي و حالا حتماً شنيدهايد که اين بار کانادا، اموال دولت ايران را به حراج گذاشته است!
البته آنچه بااهميتتر است و متأسفانه به حراج گذاشتهشده، تجربه تاريخي و ملي ايران اسلامي است، خدا کند که ديگرکساني در اين کشور بر سرکار نيايند که يا کمحافظه يا بيشازحد ساده باشند. به مسئولان دولت فعلي کشورمان هم بايد گفت که در دو سال مانده به پايان مسئوليتتان، اگر انتقادات مشفقانه دلسوزان را هم ناديده ميگيريد، حداقل تجربيات خودتان و همفکرانتان را هرروز، پيش چشم نگاهداريد.
تا نو قانونگرایی!؟
سیاست روز: قانونگذاران نیز اعلام نموده اند که سال هاست که کشور به بیماری تورم قانون و قانونگذاری مبتلاست. تشدید همزمان مشکلات زندگی مردم و تورم قانون نشانه بارز ناکارآمدی قوانین است.
امکان تداوم وضع موجود این دو گانه آسیب زا وجود ندارد و باید با هر دو با یک تحلیل هماهنگ مبارزه کرد. همزمان با سال ۱۳۹۸ که صد و سیزده سال از آغاز قانونگذاری در ایران می گذرد پایانی بر این آغاز خواهد بود. گذار از قانونگذاری سنتی به «نظام قانونگرایی نوین» در واقع نوعی نوآوری در خردورزی قانونگرایی است که میتوان با استفاده از آن افق درخشان حل مشکلات زندگی مردم را پیش چشم همگان مجسم نمود. نظام قانونگرایی با عبور از افراد، جناحها، روش ها و محتوای سنتی، میکوشد که با تمام توان علمی و عملی به حل مشکلات زندگی مردم بپردازد. در نظام قانونگرایی نوین، از تورم قانون و قانونگذاری خبری نیست و قانون گریزی و قانون ستیزی به حداقل ممکن میرسد. گفتمان قانون، بصورت غالب در جامعه حضور دارد و پیروی از قانون به عنوان هنجار و ارزش اجتماعی مورد احترام همگان است.
ظرفیت های جامعه پذیری قوانین افزایش می یابد. پساقانونگذاری، مسیر تحولی تقسیم کار ملی در حوزه قانونگرایی است. از ویژگیهای بارز نظام قانونگرایی نوین، نتیجه گرایی آن در حل مشکلات زندگی مردم است و دوران کارآمدی قوانین در اداره امور کشور است. در نظام قانونگرایی نوین، تقسیم کار ملی بر اساس قانون اساسی، نسبت به مجموعه عملکرد خود پاسخگوست و مسئولیت مدنی اقدامات خود را می پذیرد. در نظام قانونگرایی نوین، برای قانونگذاری از دادههای درست استفاده میشود و چیزی به عنوان تغییرات مکرر قوانین به روش فعلی وجود ندارد و از خیل عظیم اصلاح، الحاق، ابطال، الغاء، حذف، متمم، نسخ نوعی یا ضمنی قوانین خبری نیست.
در باب اپوزیسیوننمایی مسئولان!...
الف: دلیل اینکه مسئولان در عین داشتن قدرت، خود اپوزیسیون می شوند چیست و چرا یک مسئول به طور عجیبی هم در جایگاه پوزیسیون و هم اپوزیسیون قرار می گیرد؟
وقتی جریان و گروه سیاسی پیروز نمی تواند وعده ها و قول هایی که به مردم در زمان تبلیغات انتخاباتی داده محقق کند احتمالاً یکی از راه هایی که ممکن است برگزیند اپوزیسیون نمایی است. این وضعیت به خصوص در کشورهایی مثل ما وجود دارد چرا که تشکیلات و ساختار حزبی موثری وجود ندارد و بنابراین سیاست قائم به شخص است و این امکان ایجاد می شود که آن مقام و مسئول هر روز به رنگ و چهره ای در آید. این مقامات و مسئولان بعد از وقوع یک اتفاق یا آشکار شدن شکست یک سیاست، سریعاً نوک پیکان حمله خود را متوجه بخش های دیگر نظام سیاسی می کنند.
دلیل دیگری که مقامات و مسئولان گاه خود به اپوزیسیون نظام سیاسی تبدیل می شوند فقدان عقلانیت و غلبه عواطف و احساسات است. در واقع برخی سیاستمداران و مقامات در ایران بدلیل نداشتن تجربه سیاسی بیشتر از آن که بر مدار عقلانیت و منطق سیاست ورزی کنند درگیر و دچار احساس می شوند. با گسترده شدن فضای مجازی و استفاده از شبکه های اجتماعی، غلبه رفتار هیجانی و احساسی در مقامات و مسئولانی که در این شبکه ها حضور دارند بسیار بیشتر دیده می شود.
در ماجرای دختر آبی حتی برخی سیاسیون پا را فراتر گذاشتند و در موضع گیری عجیب خواستار حضور خیابانی مردم مانند اعتراضات تونس به خودسوزی یک دستفروش و شورش علیه ساختار شدند! مشخص نیست این مسئولان در طول سال هایی که در قدرت بودند به جز اتخاذ مواضع پوپولیستی چه اقداماتی جهت کمک به زنان انجام داده اند. مهم تر این که چگونه وقتی خودشان در این سیستم مسوولیت داشته و دارند بر علیه آن عمل می کنند؟! اگر چنین مقامات و مسئولانی واقعاً قائل به شورش و انقلاب هستند بالطبع باید از مناصب خود کناره گیری کنند نه اینکه همزمان هم در یک سیستم سیاسی صاحب مقام و منصب باشند هم اینکه دنبال سرنگونی و به آشوب کشاندن آن باشند. به عبارتی دیگر لازمه کسب مقام سیاسی این است که آن مقام یا مسئول بداند اگر عیب و نقصی وجود دارد باید از روش های مسالمت آمیز و قانونی آن ایراد برطرف شود نه آن که خود پیشقدم برای ایجاد ناآرامی و آشوب شود.در نهایت باید گفت موضع گیری برخی مقامات سیاسی که به مثابه اپوزیسیون رفتار می کنند شاید در کوتاه مدت بتواند اندک اعتباری برای آنها به همراه داشته باشد اما بدون شک در بلندمدت جواب نخواهد داد