در سالگرد واقعهاي عظيم و بينظير، حال و هواي شهرها و دلهايمان عوض شده است. روزها و شبها مجالس عزاي سالار شهيدان در جايجاي شهر برپاست و همه در تلاشيم در پرتو سياهي پرچمهاي اين داغ عظيم، رنگي سفيد بر دلهايمان بزنيم. بارها حس سبكي روح و آرامش درون و بهاري شدن دل را در بازگشت از روضهها تجربه كردهايم و حال خوش اين روزها را با هيچ بهاري عوض نميكنيم. شايد هر بار آرزو كردهايم اين حس همنشين دائمي عمرمان باشد و هرگز از دلهايمان جدا نشود. شرط تحقق اين آرزو اين است كه اشكهايمان نه فقط بر مظلوميت و غم اهلبيت(ع) باشد، بلكه به اميد عبرت گرفتن از حادثه عظيم عاشورا از چشمهايمان جريان بگيرد. حسين(ع) كشته اشكهاي عبرت است و خودش فرموده است: «انا قتيلالعبرات...». اگر اين روزها عبرت را نيابيم، در هيچ روزي از سال و در هيچ جايي از عالم نميتوانيم نظيرش را پيدا كنيم. كربلا منظومه بزرگي از عبرتهاست؛ سرزميني است كه انسانهاي متعدد با نگاه، آرمان و اهداف متفاوت را در خود جمع كرده و حاصل اين گردهمايي، مصاف دو گروه با معيارهاي كاملاً متضاد است. معيارها و آرمانها، حاصل انتخابهاي متعدد انسانها هستند. اصلاً زندگي، عرصه انتخابهاي متعدد است و سبك زندگي و در نهايت، آينده و سرنوشت انسانها بر مبناي انتخابهايشان رقم ميخورد. سراسر تاريخ مملو از نامهايي است كه به جهت همين انتخابهاي متفاوت به خوب يا بد شهرت يافتند و به الگو و معيار سبك زندگي درست و نادرست، براي آيندگان تبديل شدند. اما كربلا برخي از اين نامها را با سرنوشتهاي متفاوتشان در كنار هم قرار داده و از اين رو مجموعهاي جامع از نمونههاي عيني انتخابهاي خوب و بد است و محرم، فرصتي براي آشنا شدن با سبك زندگي اسلامي به شمار ميآيد. انتخاب اباعبدالله بر مبناي ستيز با ظلم و زندگي با عزت شكل ميگيرد و اين اولين معيار شناخت سبك صحيح زندگي است. امام ميتوانست با بيعتي ساده، سكوت و خاموشي در برابر ظلم و آرامش زندگي دنيايي را پيش بگيرد؛ اما با انتخاب مسير سختتر، اين شعار را براي هميشه زنده نگه داشت كه «مرگ سرخ به از زندگي ننگين است». همين درس بزرگ است كه مسير زندگي بسياري از افراد را تغيير داده و آنها را به ايستادگي در برابر جبهه ظلم دعوت ميكند. هر چند زندگي و لذت همجواري خانواده برايشان شيرين و لذتبخش است؛ اما حلاوت آزادگي را ترجيح ميدهند و بر همين مبنا، حركتهاي اصلاحي بزرگي را رقم ميزنند كه حاصلش نجات و رهايي از ظلم است. دل بريدن از دنيا و حضيض زندگي انعكاس اين آموزه عميق عاشورايي است. نقش زنان در تربيت فرزنداني كه با وجود كمي سن، داوطلبانه در كربلا به نبرد باطل ميروند، نكته مهم ديگري است كه نبايد از آن غافل ماند. رفاهزدگي و پرورش كودكان در سايه تنپروري هرگز چنين نتيجه بزرگي را رقم نميزند. در حقيقت مادران موظفند از كودكي، روح مبارزه با ظلم را در وجود فرزندان خود پرورش داده و غيرت، مردانگي و شجاعت را در پرتو همين آموزهها به آنها انتقال دهند.
همراهي خانواده در مسير كربلا، نكته ديگري است كه لزوم مشاركت خانواده در موقعيتهاي خطير و تصميمات بزرگ و سرنوشتساز را بيان ميكند. خانواده در همه صحنههاي واقعه عظيم كربلا، حرف نخست را ميزند و از آغاز نهضت تا پايان آن حضوري چشمگير دارد. حتي پرده آخر نمايش عاشورا با داغ دختر سه ساله امام حسين(ع) رقم ميخورد كه ردپاي اعضاي خانواده در جايجاي اين حركت عظيم را نشان ميدهد. دختران ما اگرچه بر مبناي روحيه لطيفشان، با انبوه عواطف لطيف و ظريف دخترانه رشد ميكنند؛ اما دستهاي ظريفشان بايد قدرت رويارويي با عرصههاي سخت زندگي را هم داشته باشد و اين معياري است كه از حضور زنان و دختران در عاشورا ميتوان استنباط كرد. حضرت زينب(س) نمونه بزرگ اين صبر و مقاومت هستند كه پابهپاي كاروان ايستادگي كرده و در مواقع لزوم همچون يك مرد نگهبان زنان و اطفال هستند. قدرت مقاومت، مانع اعتراضهاي مداوم و نارضايتي از زندگي ميشود تا آنجا كه حضرت زينب(س) پايان تمام تلخيها را با «ما رايت الا جميلا» رقم ميزنند و اين الگوي جامعي براي بالابردن سطح رضايت از زندگي در ميان زنان جامعه است. مهر و محبت اعضاي خانواده، موضوع ديگري است كه معيار زندگي سالم را گوشزد ميكند و در روابط ميان عمو و برادرزاده، عمه و برادرزاده، پدر و فرزند و خلاصه در تمامي روابط خانوادگي در عاشورا موج ميزند و رابطه عميق عاطفي را معيار خانواده سالم و الهي معرفي ميكند كه به هيچ وجه مانع اهداف معنوي و الهي نميشود! شايد فلسفه حضور خانواده در كربلا، القاي همين مفهوم متعالي و مهم است كه سبك زندگي الهي اهل بيت(ع) را به روشني نشان ميدهد. «محرم» فرصت مناسبي است تا با اين معيارهاي اعجابانگيز، سبك زندگيمان را بر مدار كربلا تنظيم كنيم.