هر چند موضوع خروج آمریکا از منطقه غرب آسیا، بارها از سوی دولتهای مستقل و بسیاری از مردم و گروههای اجتماعی این منطقه مهم در گذشته مطرح شده بود؛ اما وقایع تعیینکننده و تاریخی اخیر به ویژه تحولات مربوط به شهادت سردار سلیمانی مسئله خروج نیروها و پایگاههای نظامی آمریکا از منطقه را دوباره به شکل جدی مطرح کرده است. سؤال مهم این است که منظور از خروج تنها اخراج نیروهای نظامی است یا وجوه و ابعاد فراتری دارد؟
معتبر شدن راهبرد گذشته
آنچه سبب معتبر شدن راهبرد گذشته درباره خروج آمریکا از منطقه میشود و در واقع، فصل ممیز مطالبه راهبردی جبهه مقاومت و مردم منطقه پس از شهادت فرمانده و چهره بینالمللی مقاومت است، این است که خروج آمریکا از منطقه تنها در ابعاد نظامی نیست. بیتردید، اخراج نیروهای نظامی و شرکتهای پیمانکار امنیتی آمریکا از منطقه مهمترین بعد این خروج بهشمار میآید؛ اما آنچه آن را کامل و از راهبرد خروج گذشته متفاوت میکند، خروج آمریکا از منطقه در همه وجوه و ابعاد سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی است.
به نظر میرسد مردم منطقه و گروههای مختلف محور مقاومت پس از سالها تجربه «حضور فسادبرانگیز» ایالات متحده آمریکا در منطقه به این خودآگاهی و بصیرت سیاسی رسیدهاند که منطقه زمانی روی آرامش را خواهد دید که دامنه مداخلات آمریکا با عزمی جدی از سوی همه کشورهای منطقه در همه وجوه جمع شود. تنها در این صورت است که میتوان خروج آمریکاییها از منطقه استراتژیک غرب آسیا را مؤثر، دائمی، قاطع و تمامکننده فتنهانگیزیها و بحرانهای تحمیلی به ملتهای منطقه دانست.
به نظر میرسد، شهادت سردار سلیمانی چنین زمینهای را فراهم کرده است و تنها کافی است کشورها با قاطعیت و شجاعت و بدون تسلیم شدن و نرم شدن در برابر تهدیدات، تطمیعها و تحدیدات آنها به منطقهای عاری از حضور فسادبرانگیز آمریکاـ که قطعاً جای بهتری برای زیست مسالمتآمیز و سرشار از امنیت همه ملتها خواهد بودـ بیندیشند. از این رو، موضع جمهوری اسلامی در واکنش به ترور سردار سلیمانی دو بخش دارد؛ یکـ بر اساس بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی عملیات نظامی در هم کوبیدن پایگاه عینالاسد صرفاً یک سیلی تعبیر شد؛ دوـ معظمله انتقام اصلی را خروج آمریکاییها از منطقه غرب آسیا ذکر کردند. با این وصف میتوان این گونه بیان داشت که خروج آمریکا از غرب آسیا به شکل جدیتر در راهبرد سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران پی گرفته خواهد شد.
حافظ منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی
پس از اشغال کویت به دست نیروهای عراقی در سال ۱۹۹۲، آمریکا به بهانه خارج کردن عراق از کویت، نیروهای خود را به طور گسترده عازم خلیجفارس کرد. در سال ۱۹۹۱ جنگی برپا شد که آمریکاییها ظاهراً آگاهانه از خاتمه قطعی آن خودداری کردند و به این ترتیب آمریکا پس از جنگ خلیجفارس با حفظ نیروهای خود در منطقه سعی کرد تا بیش از پیش جای پای خویش را محکم کند. راهبرد جدید پنتاگون تقویت پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای منطقه و مسلح کردن این کشورهاست. بیشتر کارشناسان مسائل سیاسی معتقدند بسیاری از اقدامات پنتاگون در سالهای آتی در خاورمیانه و خلیجفارس متمرکز است.
واقعیت آن است که وجود پایگاههای نظامی آمریکا در برخی کشورها، نظیر عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی و بحرین و آموزشها و تمرینهای نظامی مشترک با این کشورها به نوعی راهی برای کنترل بیشتر آمریکا بر منافع نفتی و معادلات سیاسی منطقه تعبیرمیشود. به نظر میرسد، با این طراحی آمریکا به دنبال کنترل امور سیاسی و اقتصادی اعراب به منظور استیلا بر خاورمیانه است.
آمریکا از پایگاههای خود در جهان عرب در مواقع ضروری نظیر جنگ افغانستان، تحمیل منطقه پرواز ممنوع در جنوب عراق و سپس اشغال عراق استفاده میکند و مهمتر از همه اینها به منطقه غرب آسیا آمده و در این موقعیت باقیمانده تا به زعم خود از رژیم صهیونیستی در برابر مخاطرات امنیتی منطقه حفاظت کند. همچنین آمریکا در مقطع کنونی با تکیه بر پایگاههای خود درصدد تغییر معادلات سیاسی و امنیتی در عراق و سوریه است؛ تشدید بحران این دو کشور نیز با همین هدف از سوی آمریکاییها صورت میگیرد.
توهم کنترل ایران
این روزها بیشتر از همیشه این واقعیت آشکار شده است که آمریکاییها با حضور نظامی خود در محیط پیرامونی ایران درصدد آن هستند تا با سیاستها و راهبردهای منطقهای جمهوری اسلامی را به چالش بکشند. «جرج فریدمن» مدیرکل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا که به دلیل آثارش در حوزه پیشبینیهای استراتژیک، از جمله کتاب «صد سال آینده، سناریویی برای سده بیست و یکم» شهرت جهانی یافته است، به صراحت به این موضوع اشاره میکند: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی داشته است.»
سیاستمداران آمریکا همواره با ایجاد معمای امنیت به دنبال اهدافی مانند بحرانزایی و ایجاد جو بدبینی و سوء ظن و دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی و فروش سلاحهای انبار شده خود هستند. ایالات متحده برای توجیه مداخلات نظامی خود در کشورهای مختلف جهان، بزرگترین سیاست دروغین تاریخ را با پوشش «جنگ جهانی علیه تروریسم» شکل داد.
چرایی حضور گسترده آمریکا در منطقه، به ویژه اطراف مرزهای کشورمان چندان هم پیچیده نیست. آمریکاییها سالهاست که از نفوذ و قدرت جمهوری اسلامی ایران احساس خطر کردهاند و این توسعه فراگیر پایگاه نظامی در منطقه از همین نگرانی ناشی میشود. ماجرا آنجا جالبتر میشود که بدانیم هم اکنون پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای همسایه ایران، مانند بحرین، عراق، عمان، عربستان و افغانستان قرار دارد که فاصله آنها با مناطق مرزی ایران کمتر از ۵۰۰ کیلومتر است، در حالی که برد موشکهای بالستیک ایران بیش از ۲هزار کیلومتر است و این موضوع، یعنی اینکه به فرمایش رهبر معظم انقلاب قطعاً بزن در رویی در کار نیست.
شهادت حاجقاسم و اخراج آمریکا
شهادت مظلومانه حاجقاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس به شکل یک عامل مهم و تعیینکننده موضوع خروج آمریکا از منطقه را مطرح کرد. پارلمان عراق پیشتر بارها برای موضوع اخراج نیروهای نظامی آمریکایی جلسه تشکیل داده؛ اما به نتیجه نرسیده بود. مقامات مقاومت نیز بارها از لزوم مقابله با زیادهخواهی آمریکا در عراق سخن گفته بودند؛ اما اتفاقی رخ نداده بود و از پایان داعش نیز به طور رسمی بیش از یک سال میگذشت، ولی نیروهای آمریکایی نه تنها عراق را ترک نکرده بودند؛ بلکه در ماههای گذشته شاهد انتقال نیروهای آمریکایی مستقر در سوریه به عراق نیز بودیم. آنچه اتفاق افتاد و عامل تحرک مقامات سیاسی عراق شد، باید در عملیات تروریستی آمریکا علیه سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس جستوجو کرد که عامل شتابدهندهای برای حرکت ملت، دولت و پارلمان این کشور به سمت اخراج نیروهای آمریکایی به شمار میرود.
در واقع قرار بود واشنگتن پس از داعش با ترور سران مقاومت در منطقه و عراق راه خود را برای حضور و نفوذ در این کشور هموار کند و به تصور خود موانع را از سر راه خود بردارد؛ اما اتفاقی کاملاً متفاوت رخ داد و همین عملیات تروریستی بیسابقه جرقه اخراج نیروهای آمریکایی را رقم زد. جدای از پاسخ ایران به این عملیات تروریستی دولتی باید گفت، در بعد سیاسی و منطقهای ترور سردار سلیمانی اثری معکوس بر خواستههای واشنگتن گذاشته و ضمن وادار کردن مقامات سیاسی به کمرنگ کردن حضور نیروهای نظامی آمریکایی در خاک خود، نیروهای مقاومت در منطقه را برای اخراج با اهرم فشار و زور فعال کرده است. مقامات واشنگتن تصور میکردند با ضربه به رأس و مغز متفکر مقاومت میتوانند موجب منفعل شدن یا از کار افتادن آن در منطقه شوند و تا بازسازی مجدد آن قدرت خود را در منطقه بسط دهند؛ اما دقیقاً برخلاف تصور آنها تحولات به وقوع پیوست، چرا که چنین عملیاتی سبب بیدارتر شدن ملتها نسبت به نیات آمریکایی شده و اتفاقاً زمینه را برای فعالیت بیشتر مقاومت علیه آنها در منطقه فراهم کرد. شهادت سردار سلیمانی معادلات منطقهای را برای آمریکا به هم زده و همانطور که اندیشکدههای غربی پیشبینی کردهاند، زمینه خروج نیروهای نظامی از کل منطقه را فراهم کرده است. اتفاق رخ داده در عراق را میتوان آغاز دومینوی تغییرات بزرگی دانست که منطقه پس از شهادت سردار سلیمانی به خود خواهد دید؛ به نظر میرسد خروج آمریکاییها از منطقه محور اساسی و بنیادین معادلات و تحولات اخیر در منطقه غرب آسیاباشد.