این روزها همه جا صحبت از بورس و سرمایهگذاری در آن است و با توجه به کاهش نرخ سود بانکی و قیمت نفت، توجه بسیاری به سمت این بازار جلب شده است؛ اما ناآگاهی نسبت به این بازار، میتواند موجب زیان بسیاری از سرمایهگذاران شود. برای آشنایی با روند رشد بازار بورس و اطلاع از سرمایهگذاری در آن با «نصرالله برزنی» کارشناس بازار سرمایه و عضو سابق هیئتمدیره سازمان بورس گفتوگو کردیم که در ادامه میآید:
این روزها صحبت از حباب در بازار بورس زیاد به میان میآید، قبل از ورود به این بحث بفرمایید اساساً حباب یعنی چه؟
توجه کنید این بخشی از علم اجتماعی بازار سرمایه است و مثل کلمات عرضه، تقاضا و تعادل، برای «حباب» نیز یک تعریف علمی وجود دارد و برای اینکه بگوییم اگر این حباب زیاد شود، میترکد، باید بدانیم اصلاً حباب چیست. تعریف علمی حباب این است که قیمتهای سهام در یک بازار به قدری رشد کند که از ارزش ذاتی آن سهم یا آن شرکتی که سهمش معامله میشود، بیشتر باشدـ که البته این افزایش اندازه داردـ یا از ارزش جایگزینی آن سهام بیشتر شده باشد؛ به عبارت دیگر وقتی شما سهم یک واحد تولیدی یا خدماتی را خریداری کردهاید، میخواهید متوجه شوید که این قیمت به ارزش واقعی یا جایگزینی نزدیک است یا فاصله زیادی گرفته و خیلی پایین یا بالا رفته است؛ در تعاریف میگویند سهم حتی اگر دو برابر قیمت جایگزینی یا قیمت ارزش ذاتی بالا رود، میتوان از مفهوم حبابی بودن آن سهم یا بازار استفاده کرد. در اینجا این نکته قابل توجه است آیا کسانی که از این واژه استفاده و آن را عمومی میکنند، نکات ذکرشده را در کنار آن در نظر میگیرند یا خیر؟
برای اطلاع از ارزش ذاتی یا جایگزینی مثالی را بیان میکنم. بعضی شرکتهای بورسی مثل پتروشیمیها را که بسیار تأثیرگذار هستند، در نظر بگیرید؛ فرض کنید تعداد سهام و قیمت هر سهم یک واحد مجتمع پتروشیمی خلیجفارس را در دست دارید که اگر آن دو را در هم ضرب کنید، قیمت بازار این مجتمع به دست میآید. حال اگر تمام این سهمها را امروز به همین قیمت بفروشند و بخواهند با کل درآمد حاصل از فروش کل این سهام، یک مجمتع دیگری شبیه به این بسازند، آیا با این پول قادر هستند آن واحد را ایجاد کنند؟ به فرض اگر پول آن را داشتند و بخواهند این مجتمع را آماده کنند، ساخت آن ۱۰ سال طول میکشد؛ لذا سرمایه شما به مدت ۱۰ سال میخوابد و هیچ سودی دریافت نمیکنید؛ بنابراین از نظر علمی زمانی حباب ایجاد شده است که شما بتوانید چنین واحدی را ایجاد کنید و چون ایجاد آن ۱۰ سال طول میکشد، پس ۱۰ سال هم سود دریافت نکردهاید که اگر سالی، ۱۰ درصد هم سود دریافت میکردید، رقم آن به اندازه خود قیمت آن میشد؛ بنابراین باید حتماً مجموع ارزش کل سهام هر شرکت بیش از دو برابر ارزش ذاتی یا جایگزینی باشد تا مسئله حباب صدق کند؛ چون سؤال این است که آیا میتوان مجدداً چنین مجتمعی را ساخت که در صورت فراهم بودن تمام امکانات و قطعات عملی است. هر واحدی را میتوان با همین روش محاسبه کرد تا متوجه شویم ارزش جایگزینی آن به مراتب بیشتر از قیمت تابلوی این سهام است.
ایراد دیگری که میگیرند این است که میگویند وقتی نسبت قیمت سهم به سود، یعنی P/E، ۷۰۰ یا ۱۵۰ باشد، معلوم است که این سهم حباب است که این هم اشتباه است. شرکتهایی در بورس هستند که ۳۰ یا ۴۰ سال پیش ساخته شدهاند و تولید و کار میکنند که اگر قبل از پیروزی انقلاب ساخته شده باشند، ساخت آنها با دلار ۷ تومان بوده و بعد از پیروزی انقلاب هم با توجه به اینکه قیمت دلار بالا رفته بود، به کسانی که میخواستند کارخانه بسازند همان دلار ۷ تومانی را میدادند؛ یا اینکه همان سالها سوله یا ساختمان ساختهاند و به فرض اینکه زمین آن را متری ۱۰ ریال خریده باشند، الآن همان زمین متری یک میلیون شده است یا اگر ساختمان را متری ۲۰۰ تومان ساخته بودند، الآن ۵ میلیون تومان شده است؛ اگر اینها را جمع بزنید، متوجه میشوید ارزش اینها به مراتب بیشتر از قیمتی است که آن تابلو نشان میدهد؛ بنابراین اینها نیز حبابی نیست؛ لذا نمیتوانیم به صرف اینکه نسبت قیمت به درآمد یک شرکت خیلی بالاست، بگوییم این حباب است یا خیر.
با این تعاریف به نظر شما رشد فعلی بازار بورس واقعی است یا حباب دارد؟
بحثی که میتوان در این زمینه مطرح کرد این است که این حرکت قیمتی که در حال حاضر وجود دارد و صعودی نیز هست، تا چه اندازه میتواند واقعی یا گرانتر از ارزش واقعی سهامی که معامله میشود، باشد؟ علت اینکه از واژه حباب استفاده نکردم، این است که سؤالم به عنوان تحلیلگر از کسی که از واژه حباب استفاده میکند، این است که معنای آن چیست و در چه شرایطی افزایش قیمت یک سهم در بازار را نشانه حباب میداند؟
اگر تعریف علمی را به کار ببریم، متوجه میشویم این قیمتها، قیمتهای منطقی است و علت اینکه این همه شاخص بالا رفته، تأثیر تورم روی این مسائل است. این شاخص سال ۱۳۶۹ طراحی شده و از آن زمان استفاده میشود؛ آن زمان شاخص ۱۰۰ واحد بود و الآن بیش از ۸۰۰ هزار واحد است که قسمت عمده افزایش آن فقط به دلیل تورم است؛ یعنی اگر بخواهیم شاخصی درست کنیم که این تورم را از آن بیرون بیاوریم، این شاخص با همین قیمتهایی که بالا میرود، کمتر از سه هزار واحد میشود و بازدهی این بازار کمتر از ۱۲ درصد است؛ یعنی اگر ۳۰ سال پیش سهم خریدهاید، تا الآن سالی ۱۲ درصد سود میدهد. اینکه میگویند شاخص، ۲۰۰ درصد افزایش داشته، به دلیل آن تورمی است که در این محاسبات وجود دارد؛ بنابراین ۱۲ درصد نیز یک بازدهی منطقی است؛ یعنی هر شخص با استفاده از فرمولها و محاسبات متوجه میشود این شاخص فقط به دلیل تورم اینطور نشان داده میشود.
برخی معتقد هستند رشد فعلی بازار برای شرکتهای بزرگ خوب و برای شرکتهای کوچک نامناسب است و عدهای نظر عکس این را دارند، نظر شما در این باره چیست؟
تأثیر تورم اصولاً روی سودآوری شرکتها متفاوت است که برای بعضی از شرکتها تورم سودآور است. اگر کشش تقاضا یا ضریب تقاضا برای شرکتی بالاتر از یک باشد، یعنی به سبب تورم، مواد اولیه و دستمزدهایشان بالا میرود و نمیتوانند جنس خود را به همان نسبت تورم، بفروشند و در نتیجه سود نمیبرند که این موضوع میتواند هم برای شرکتهای بزرگ و هم شرکتهای کوچک صدق کند؛ اما در شرایط تورم، هر شرکتی که بتواند سود خود را بیشتر کند، یعنی هزینههایش کمتر افزایش پیدا کند، ولی محصولاتش را به نسبت تورم بالاتر بفروشد، سود میبرد. بیشتر شرکتهایی که در بورس هستند، از این خاصیت بهره میبرند و تورم بهشان کمک میکند و سودشان را بالاتر میبرد، مخصوصاً شرکتهایی که صادرکننده هستند. زمانی شرکتهای صادرکننده کالاهای خود را به ازای هر دلار، هزار تومان در دفاتر خود ثبت میکردند؛ چراکه قیمت دلار هزار تومان بود، اما حالا با دلار ۱۴ هزار تومان این کار را میکنند و هزینههایشان نیز خیلی زیاد نشده است؛ بنابراین سود این شرکتها به نفعشان عمل میکند.
به نظر شما دولت و یک نهاد سیاستگذار مثل سازمان بورس در شرایط حاضر و بحران کرونا چه وظایفی دارند؟
در این باره مثالی را ذکر میکنم؛ بحران کرونا در آمریکا موجب شد یک ماه پیش نرخ بورس نیویورک سقوط کند و از ۲۹ هزار و ۵۵۰ به ۱۸ هزار رسید که ۳۶ درصد بورس سهام نیویورک سقوط کرد. بازار بورس، بازار عرضه و تقاضاست و دولت نباید دخالت کند، اما دولت آمریکا برای حفظ بازار مداخله و حدود ۲۵۰۰ میلیارد دلار به بازار تزریق کرد که این بازار راحتتر بتواند به کار خود ادامه دهد که این تزریق از طریق خرید اوراق قرضهای بود که خودش منتشر کرده بود؛ یعنی پول را در بازار ریخته و نقدینگی بازار را افزایش داده است. آمریکا در ۲۰ سال گذشته، حداقل سه مرتبه به این بازار ورود و از آن حمایت کرده است.
دولت ما نیز در طول عمر این بازار هر زمان احساس کند بازار به نوعی به حمایت نیاز دارد، وارد میشود و سعی میکند تعادل عرضه و تقاضا را به بازار برگرداند؛ برای نمونه یک صندوق توسعه بازار داریم که دولت هر وقت احساس میکند یک عامل بیرونی، فشار یا بحران موجب اخلال در حرکت بازار سهام میشود، مداخله میکند و میکوشد آن را تنظیم کند. این صندوق از سال ۷۰ـ۶۹ همیشه بوده است و بدون حمایت و دخالت دولت هیچ بورسی در هیچ کشوری نمیتواند حرکت ملایم و تعادلی را ادامه دهد. این بحران یک روز جنگ و یک روز مثل زمان حاضر، کروناست.
در ژاپن نیز شاخص سهام از سال ۱۹۸۶ رشد عجیبی را تجربه کرد و قیمتها مرتب بالا میرفت و آنجا بود که میتوانستیم بگوییم حباب در حال شکلگیری بود که تا سال ۱۹۹۰ ادامه داشت و شاخص آن از ۷ هزار به حدود ۳۹ هزار واحد رسید که مردم با همین حرفها، سراسیمه سهامهای خود را فروختند که دولت ژاپن مداخله و سعی کرد تعادل را به بازار برگرداند.
مردم برای ورود به بازار بورس، به ویژه در شرایط حاضر با چه سرمایهای وارد شوند و چه نکاتی را رعایت کنند؟
خوبی بورس به این است که با هر رقم و سرمایهای میتوان به آن وارد شد، اما مهمترین توصیه بنده، به ویژه در شرایط حاضر، این است که سرمایهگذار پولی را که به مدت طولانی و بیش از یک سال به آن نیاز ندارد، بیاورد و پساندازی باشد که بداند تا چند ماه دیگر برای آن برنامهای ندارد، رقم پول مهم نیست و اگر دو یا چند ماه دیگر به آن نیاز دارد، وارد نشود؛ چراکه ممکن است دو ماه دیگر قیمتها کاهش یابد؛ چون نوسان وجود دارد. دومین نکته مهم این است که سرمایهگذار مستقلاً تصمیم نگیرد چه سهمی را بخرد یا با توجه به حرف اطرافیان و دوستانش فلان سهم را بخرد، چون آنها سود کردهاند؛ چراکه ممکن است قیمت آن سهم بیش از اندازه بالا رفته باشد. در نهایت سرمایهگذار حتماً با یک مشاور مطلع مشورت کند و بعد تصمیم بگیرد.