حساسیت و دغدغه آیتاللهالعظمی خامنهای نسبت به «انقلابیگری»، بهتازگی و در دوره اخیر پدید نیامده است؛ بلکه از زمان رحلت امام خمینی(ره) بهاینسو که ایشان زمام را بهدست گرفتند، همواره این امر در گفتهها و سخنرانیهای ایشان نمایان بوده است حال که از بازیهای زبانی نیروهای توجیهگر سازش سخن به میان آمد، لازم است توضیح داده شود که اینان چه شگردهایی را در برابر مفهوم انقلابیگری بهکار بستند.
اولاً، انقلابیگری، مخالفت با «عقلانیت» است؛ چرا که انسان انقلابی، اهل اندیشهورزی و محاسبات منطقی و عقلانی نیست؛ بلکه «شتابزده» و «نسنجیده» تنها تصمیم میگیرد و عمل میکند. از این رو، فرصتها و امکانها را میسوزاند و تباه میکند. «هیجانزدگی» و «احساسمداری»، مؤلفه ذاتی انقلابیگری است و انسان انقلابی، انسان گرفتار «شور و هیجان کور و کودکانه» است و با عقل و تدبیر، بیگانه است. ثانیاً، انقلابیگری، مخالفت با «علم» است و انسان انقلابی، تحلیلها و برداشتهای عالمانه و کارشناسی را برنمیتابد؛ بلکه «خودسرانه» و «خودمرکزبینانه»، هر آنچه را که میپسندد، به اجرا درمیآورد و از همینرو خسارت و هزینه میآفریند.ثالثاً، نیروهای مدعی انقلابیگری، «هرجومرجطلب» و «تندرو» هستند و نظم و قواعد تثبیتشده را برنمیتابند و جامعه را دستخوش «بحران» و «آشوب» میکنند. اینان میپندارند همچنانکه در زمان انقلاب، باید بر حکومت و قواعد آن شورید و جامعه را متلاطم کرد.رابعاً، انقلابیگری، «خشونتطلبی» و «ستیزهجویی با جهان» است و انسان انقلابی، در پی ایجاد «شکاف» و «تنش» است و میخواهد همه را «دشمن» خویش تصور کند. به بیان دیگر، انقلابیها «جنگطلب» و «تنشساز» هستند و در میانه صفر و صد، هیچ حدی را نمیبینند.
در مقابل، آیتاللهالعظمی خامنهای نیز افزونبر آنکه مفهوم انقلابیگری را از این برچسبهای تخریبکننده پاک کردند، به نیروهای مدعی نیز تاختند و از خصایص آنها سخن گفتند. ایشان بهروشنی میدانستند که چنانچه سکوت اختیار کنند و نظارهگر روند تخریبگری این نیروها باشند، جامعه نیز با آنها همداستان خواهد شد و چندی بعد، اتفاقی برای انقلاب رخ خواهد داد که بر سر انقلابهای دیگر آمداولاً، اینکه با «استدلالهای عملگرایانه»، در هر مقطع، پارهای از خصوصیات ارزشی خویش را کنار بنهیم و با توجیه «عبورکردن از مشکلات روزمره»، حقایق انقلابی را یکی پس از دیگری، قربانی کنیم، «حد» و «نهایت» ندارد و در آخر نیز، چیزی از «هویت انقلاب» باقی نخواهد گذاشت.
ثانیاً، نباید با ارجاعدادن به «واقعیتها»ی موجود، انقلابیگری را «مانع» و «مزاحم» معرفی کرد؛ بلکه باید واقعیتها را تغییر داده و بشکنیم یا راههای دیگری برای حرکت بیابیم.ثالثاً، کسانی مدعی هستند «چالش» با جهان هزینه دارد، حال آنکه «سازش» با جهان نیز هزینه دارد؛ با این تفاوت که چالش با جهان، هم هزینه کمتری دارد و هم در نهایت، بهنفع ما تمام خواهد شد. .رابعاً، ایدئولوژی انقلاب، همان «هویت» ماست و ما نباید بهواسطه ملاحظات جهانی و اینکه «منافع ملی» بر «هویت ملی» ترجیح دارد، از انقلابیگری دست بکشیم.