شايد نبودِ پژوهشهاي برجسته در اين زمينه اندكي عجيب بنمايد، آنهم با توجه به سلطهاي كه تلويزيون در چند دهة اخير به مثابة يك رسانة ارتباطي داشته است. در واقع برخي بررسي تلويزيون را به طور كلي به ديدة ترديد نگريستهاند و مينگرند. نيز، همانگونه كه كارنر (1999: 121) دربارة دگرگونيِ زمينة پخش برنامههاي تلويزيوني در بريتانيا گفته است، بررسي تلويزيون "دچار گرفتاريِ مضاعف است ... زيرا تقريباً هيچ به ارزيابي سياسي و اجتماعي و فرهنگي " تلويزيون آنگونه كه ميشناسيم" نپرداختهايم، در حاليكه موضوع بررسي بهسرعت به " تلويزيون آنگونه كه ميشناختيم" در حال تغيير است".
شايد بتوان گفت که دوران كنوني ما يكي از برهههاي دگرگونيِ بنيادي در چشمانداز جهانيِ رسانههاست. از يك سو، افزايش رقابت باعث شده است تا فراهمآوران رسانه، "كالاوار"، به مخاطبان ويژه چشم بدوزند. براي نمونه، كارنر (1998: 95) به فرآيند چندگونگي در رسانههاي چاپي و راديو و تلويزيوني اشاره ميكند و ميگويد که قواعد متفاوتِ پيشين با هم تركيب ميشوند و اين به فروپاشي برخي از گونهها (ژانرها)ي سنتي منجر شده است، "از جمله آنهايي كه شكلهاي "والاتر" و "فروتر" يعني آثار "جدي" و "سرگرمي" را از هم جدا ميكردند". از سوي ديگر، فنآوري در حال ايجاد "رسانههاي جديد" است؛ رسانههايي كه به عقيدة برخي بهتدريج سلطه تلويزيون را در مقام يك رسانة ارتباطي زير سؤال خواهند برد. براي نمونه، ابداع ماهواره و "پخش محدود" از طريق تلويزيون كابلي، و دوري فزاينده از تلويزيون سنتي و گرايش به اينترنت، پرسشهايي را در مورد برتري اجتماعي تلويزيون مطرح ميسازد.
برای دریافت کتاب بر روی این لینک یا آیکون زیر کلیک نمائید