اساسا افزایش سن ازدواج در کاهش جمعیت، هم میتواند مؤثر باشد و هم غیرمؤثر، و بستگی به این دارد که زوجین از قبل تصمیم بگیرند میخواهند چند فرزند داشته باشند.
تأخیر در ازدواج در سه حالت بر باروری و درنتیجه جمعیت اثر میگذارد؛ برای نمونه اگر زوجین تصمیم گرفته باشند یک بچه داشته باشند، در صورتی که زود هم ازدواج کرده باشند و به همان یک فرزند بسنده کنند، رشد باروری و جمعیت کاهش پیدا میکند؛ اما اگر تصمیم گرفته باشند، سه فرزند داشته باشند، اگر دیر هم ازدواج کنند و هر سه فرزند را به دنیا بیاورند، اثری بر باروری ندارد.
یک احتمال دیگر وجود دارد که افزایش سن ازدواج در برنامهریزی زوجین برای بچهدار شدن اثر میگذارد؛ مثلا شخص تصمیم میگیرد دو یا سه بچه داشته باشد، اما چون دیر ازدواج کرده، ممکن است زمان بچهدار شدنش به تعویق بیفتد یا اینکه به تعداد بچه کمتر یا تکفرزندی اکتفا کند؛ چرا که احتمال باروری خانمها از یک سنی به بعد سیر کاهنده پیدا میکند.
توجه داشته باشیم در دهه 60 سالی دو میلیون تولد داشتیم که وقتی به سن ازدواج رسیدند، حدود 800 الی 900 هزار ازدواج در سال داشتیم، اما اکثر این افراد ازدواج کردند و متولدان دهه 70 به سن ازدواج رسیدهاند که در آن دهه سالی یک میلیون و 200 هزار تولد داشتیم که به تناسب تولد کمتر، میزان ازدواج هم کم شده است.
میتوان گفت در یک مقطع کوتاه، تأخیر در سن ازدواج، بر ازدواج اثر میگذارد، اما در بلندمدت اثر نمیگذارد.
تأخیر در سن ازدواج دو حالت دارد؛ تحقیقات ما نشان داده تأخیر در ازدواج برای آقایان تغییری نکرده و دو یا سه سال بوده که ناشی از شهرنشینی، تحصیلات و اشتغال است،
اما این موضوع برای خانمها بیشتر از آقایان افزایش داشته و حدود پنج سال بیشتر از قبل شده است. ممکن است تأخیر در ازدواج برای خانمها به دلیل دسترسی به فرصتهای بهتر زندگی، مثل تحصیلات و شغل بالاتر و به انتخاب خود باشد؛ اما اگر این تأخیر در ازدواج ناخواسته بوده و دختر فرصت ازدواج پیدا نکرده باشد، در نتیجه دچار مضیقه در ازدواج میشود که این پدیده برای متولدان دهه 60 بسیار اتفاق افتاده است.
البته در این گروه هم تأخیر در ازدواج در فاز اول خودخواسته بوده است و برای خودسازی، دستیابی به شغل و تحصیلات بهتر شرایط ازدواج را از دست دادهاند و حالا که میخواهند، ازدواج کنند تعداد مردانی که میتوانند با آنها ازدواج کنند، کم شده است.
حال برای اینکه جمعیت کشور باثبات، فعال و پویا باشد، زوجین باید به طور متوسط 2/5 فرزند داشته باشند و در کل میانگین این عدد باید بالای 2/1 باشد تا ساختار جمعیتی کشور در همین وضع ثابت بماند. در گذشته فرزندآوری خودخواسته نبوده و بچه آوردن به دنبال ازدواج اتفاق میافتاده است؛ اما اکنون خانمها نگران این هستند که مادر خوبی باشند و فرزند خوبی تحویل جامعه بدهند و سعی میکنند خودسازی داشته باشند و روی انتخاب همسر هم دقیقتر هستند و همه اینها برای این است که فرزند بهتری تربیت کنند.
عمدتا دخترانی که در سن بالاتر ازدواج میکنند، میخواهند زندگی باثبات و همسر همکفو و همفکر داشته باشند؛ اما در گذشته اینطور نبوده و خانم برای فرزندآوری تصمیم نمیگرفته و ناخواسته فرزند میآورده است که بعضی از بچهها آینده بهتری کسب میکردند و بعضیها اینطور نبودند و این خیلی دست والدین نبوده است.
میتوان گفت این مسائلی که برای خانمهای ما مطرح است، به اشتغال ربطی ندارد؛ چرا که اگر غیر از این بود، زنان خانهدار باید فرزندان بیشتری میداشتند، در حالی که اینطور نیست و میانگین تعداد فرزندان با مادران شاغل و غیر شاغل خیلی با هم فرق نمیکند. البته شاغل بودن مادر ممکن است یک سری مضیقهها برای مادران ایجاد کند، اما سؤال اینجاست که زنان خانهدار چه مشکلی دارند که کم بچه میآورند؟
تحقیقات ما نشان میدهد از یک طرف وسواسی که برای کیفیت زندگی خود و همسر و فرزندان دارند و میخواهند فرزند بهتری تحویل جامعه دهند و از طرف دیگر مشکلات اقتصادی موجب کم شدن زایش شده است. منظور از بحث اقتصادی فقر و بیکاری نیست، بلکه منظور مشکلاتی است که موجب میشود افراد آستانه مالی خود را مبهم ببینند؛ چراکه وقتی برای آینده برنامهریزی میکنند و میبینند که جواب نمیدهد، سعی میکنند برای جبران این نگرانی از خود مایه بگذارند و فرزند کمتری داشته باشند.
مسئله ناباروری همیشه در کاهش جمعیت مؤثر بوده و در حال حاضر ناباروری هم در خانمها و هم آقایان زیاد شده است. شاید در گذشته ناباروری در آقایان خود را نشان نمیداد، اما الان اینطور نیست و عوامل مختلفی، مثل تأخیر در سن ازدواج، آلودگیهای زیستمحیطی، بیبند و باریهای اجتماعی و ارتباطات غیرمتعارف روی باروری جامعه اثر گذاشته و تولدها را کاهش داده است.
بنده به پیشگیری قبل از درمان معتقد هستم و دولتها باید قبل از اینکه جوانها به سمت ناباروری بروند، برنامهریزی کنند؛ چرا که اگر زوجین نابارور شوند سپس برای بارور شدن از آنها حمایت شود، جواب نمیدهد؛ بنابراین باید این مسئله ریشهای حل شود و جلوی علل ناباروری را گرفت.
درباره موفقیت کشورهای دیگر در بحث ثبات و افزایش جمعیت باید گفت این موضوع بستگی به این دارد که چه عواملی منجربه کاهش جمعیت شدهاند. 50 الی 60 درصد کاهش جمعیت در کشور ما شبیه کشورهای دیگر است، اما حدود 40 الی 45 درصد عوامل درون جامعهای داریم که در کشورهای دیگر نیست. عامل اصلی کاهش جمعیت در کشورهای دیگر، توسعه بوده و هر چه بیشتر توسعه پیدا کردهاند، بارداری کمتر شده و به سمت رفاه رفتهاند.
انسانهایی که به سمت رفاه میروند، میخواهند اوقات فراغت بیشتری داشته باشند؛ در نتیجه فرزندآوری را تقلیل میدهند؛ بنابراین سیاستهایشان در راستای این است که اوقات فراغتشان کم نشود و دولتها از طریق تأمین مالی، شیرخشک، افزایش مرخصی زایمان مادر و پدر و نگهداری فرزند از آنها حمایت میکنند.
اما اگر همین حمایتها و برنامهها درون کشور ما اجرا شود، جواب نمیدهد؛ به دلیل اینکه تا زمانی که آن 45 درصد عوامل درون جامعهای را حل نکنیم، تعداد باروریها افزایش نمییابد. زوجین در کشور ما نگران آینده هستند، در حالی که در کشورهای توسعهیافته این نگرانی وجود ندارد؛ چرا که میدانند تأمین اجتماعی وجود دارد و اگر پیر شوند، بیمههای اجتماعی از آنها حمایت میکنند و از نظر پزشکی نیز مشکلی ندارند.
جوانهای ما با توجه به افزایش سطح سواد و آگاهی و اشراف بیشتر در مسائل جامعه و سواد سیاسی بالا، آیندهنگری بالایی دارند و وقتی میبینند هیچ امیدی به آینده ندارند، عملا از خود مایه میگذارند و بچه کمتری میآورند؛ بنابراین ما باید ابتدا در ساختارهای جامعه تجدید نظر داشته باشیم.