روزنامه کیهان **
ملاحظات اساسی ما درباره توافق قرهباغ/ سعدالله زارعی
درگیری اخیر میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان که از ششم مهر ماه شروع شد و 45 روز به درازا کشید، سهشنبه 20 آبان ماه با میانجیگری روسیه به پایان رسید و به توافقی میان این سه کشور منجر گردید. اما در عین حال با همه اهمیتی که مفاد این توافق دارد، امکان از سرگیری درگیری میان دو همسایه شمالی ما کماکان وجود دارد و اظهارات «نیکول پاشینیان» نخستوزیر ارمنستان که طرف ناراضی این توافق است، از احتمال شروع دوباره درگیری حکایت میکند. او کمی پس از امضای «توافق مسکو» گفت: «این پیروزی نیست اما تا زمانی که شما اذعان نکنید که باختهاید، شکستی در کار نخواهد بود. ما هرگز اذعان نمیکنیم که باختهایم. این آغاز عصر وحدت ملی برای ما خواهد بود». در این بین یک سؤال اساسی برای ایرانیان وجود دارد، این توافق چه تأثیری بر منافع و امنیت ملی ما خواهد داشت؟ درخصوص این توافق و پیامدهای آن نکات زیر قابل گفتن است:
1- وقتی صحبت از قرهباغ میکنیم، در واقع از دو منطقه یاد میکنیم؛ منطقه خودمختار قرهباغ که حدود 4400 کیلومتر مربع مساحت دارد و سرزمینهای جنوبی، غربی و شرقی آن که شامل هفت شهر است و به «قره باغ کوهستانی» موسوم است. اشغال این هفت شهر توسط ارمنستان در بحبوحه فروپاشی «اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی» در سال 1369 صورت گرفت. پس قرهباغ کوهستانی سرزمین قطعی آذربایجان است که 30 سال در اشغال ارمنستان بوده است. توافق 20 آبان مسکو فقط ناظر به تعیین تکلیف منطقه قرهباغ کوهستانی است و ارتباط مستقیمی با خود قرهباغ ندارد. بخشهایی از قرهباغ کوهستانی در مجاورت «ارس» قرار داشته و به ایران متصل است از این رو فعل و انفعالات در این منطقه، مسلماً روی منافع و امنیت ملی ایران تأثیر میگذارد.
2- براساس توافق ده مادهای قرهباغ، جمهوری آذربایجان نه تنها بر مناطقی که طی حملات 45 روز اخیر به تصرف خود درآورده است، مسلط میشود، بلکه منطقه «آغ دام» و «اراضی قازاخ»، منطقه «کلبجار» و منطقه «لاچین» را به تفصیل تا 10 آذر ماه (اول دسامبر) به خود ملحق مینماید که البته به معنای بازگشت بخش اعظم سرزمینهای اشغالشده به آذربایجان خواهد بود. نکته مهم دیگر این است که به آذربایجان امکان میدهد، در مناطق جنوبی ارمنستان به منظور اتصال زمینی نخجوان به خاک آذربایجان، یک کریدور به عرض پنج کیلومتر در اختیار بگیرد، با این توضیح که این کریدور در مالکیت ارمنستان باقی میماند و 1960 نیروی واحد نظامی «کنترل خدمات مرزی روسیه (F.S.B) لااقل به مدت پنج سال بر آن کنترل و نظارت خواهند داشت. کریدور دیگری هم در منطقه لاچین واقع در غرب قرهباغ طراحی شده که ارتباط ارمنستان با این جمهوری خودمختار را تضمین میکند. البته این توافق نکات دیگری هم دارد که بعضی فرعی و بعضی وابسته به قبول طرفین قلمداد شدهاند یعنی قطعی نیستند. در یک جمعبندی میتوان گفت این توافقی برد - باخت است که ارمنستان طرف «بازنده مطلق» آن است و از این رو بلافاصله پس از امضای آن توسط پاشینیان، تظاهرات اعتراضی گستردهای در ایروان و چند شهر دیگر ارمنستان علیه دولت این کشور به راه افتاد.
3- نقش مسکو در این میان حائز اهمیت بسیار بود. فدراسیون روسیه برخلاف موارد قبلی که بلافاصله پس از شروع درگیری نظامی آذربایجان و ارمنستان وارد عمل میشد و آن را متوقف میکرد، در این درگیری به گونه دیگری عمل کرد تا جایی که درگیریهای 2 تا 4 روزه که در حد فاصل 1373 تا بهار 1399 چندین بار به وقوع پیوسته بود، 45 روز به درازا کشید. روسیه این بار عجلهای به مداخله نداشت و ولادیمیر پوتین اگرچه دعوت به آرامش کرد اما گفت: «درگیری در منطقه اصلی نیست و اگر به قرهباغ کشیده شود، وضعیت دیگری پیش میآید». این تأخیر سبب شد که بعضی از ناظران سیاسی بگویند درگیری اخیر آذربایجان با ارمنستان برخلاف موارد قبلی، تأمینکننده منافع روسیه نیز هست، در این فاصله یک بار مذاکرات طرفین در واشنگتن برگزار شد که به شکست انجامید و در نهایت در بیستم آبان ماه مسکو حرف نهایی را با گذاشتن نقطه پایان بر درگیریها زد.
روسیه در این مرحله، غرب را از مداخله در بحران بازداشت و در واقع دو عضو غربی گروه سهجانبه مینسک - روسیه، فرانسه و آمریکا - از دور خارج و مانع نقشآفرینی آنها در این مناقشه گردید. روسیه با تثبیت حضور نظامی خود در منطقه حایل بین آذربایجان و ارمنستان، برای اثرگذاری بر تحولات منطقه، اهرم جدیدی به دست آورد. حضور روسیه در این منطقه به خصوص روی اهداف ترکیه تأثیر میگذارد و بیش از پیش، آنکارا را برای رفتن به سمت مسکو تحت فشار قرار میدهد. ترکیه مدتهاست با استراتژی نگاه به شرق، درصدد رسیدن به آبهای خزر میباشد. تا از این طریق اتصال تاریخی میان ترکیه و ترکتبارهای دو سوی خزر را برقرار کند و حالا برای عبور از این مسیر نیازمند هماهنگی با روسیه است.
4- در این بحران، ترکیه با ورود نظامی به مناقشه و حمایت آشکار از آذربایجان در جنگ، سعی کرد ژئوپلیتیک منطقه شرق ترکیه را به نفع خود تغییر دهد. آنکارا گمان میکرد مناطق مورد اختلاف میان آذربایجان و ارمنستان به ویژه منطقه «قرهباغ کوهستانی»، با جنگ به نفع آذربایجان به پایان میرسد و ترکیه به عنوان شریک جنگ، میتواند از پیامد تسلط باکو به سرزمینهای حدفاصل غرب آذربایجان تا نخجوان استفاده کند و اتصال مناطق ترکنشین را از طریق خزر برقرار نماید. اما برخلاف تصور ترکیه و هزینه زیادی که کرد، جنگ با توافق و با محوریت روسیه به پایان رسید و آذربایجان نتوانست به طور طبیعی به نخجوان برسد و کماکان ناگزیر است از یک کریدور که تحت مالکیت ارمنستان باقی میماند و زیر نظر روسیه اداره میشود، استفاده کند. پیش از این، نخجوان و آذربایجان از طریق یک کریدور از درون ایران به هم متصل بودند حالا این کریدور به سرزمین ارمنستان منتقل شده است و روسیه در کنترل کریدور جای ایران را گرفته است.
در این میان ترکیه امیدوار است از روابط خود با روسیه استفاده کرده و در «گروه صلحبان» برای خود جایی باز نماید بر این اساس آنکارا دو روز پیش چند مقام خود شامل هاکان فیدان -رئیسدستگاه امنیتی - و فرمانده نیروی زمینی خود را راهی باکو کرد تا مقدمات بحث با روسها را آماده کند. در اینجا یک سؤال اساسی این است که آیا روسیه به ترکیه اجازه حضور در این گروه حدود دو هزار نفره را میدهد؟ باید توجه داشت روسیه پوتین به دلیل همکاریهایی که ترکیه اردوغان با گروههای تکفیری تروریستی در سوریه داشته، بدگمانیهایی دارد. روسیه به دلیل آسیبپذیری در مقابل گروههای تروریستی روی این موضوع حساسیت زیادی دارد.
5- وضعیت ایران در این بحران و توافقی که در پی آن به وجود آمده تا حدودی حساس است؛ اما در عین حال ایران از ابزارهای حقوقی و سیاسی زیادی هم برای مدیریت تحولات این حوزه برخوردار میباشد.
موضع ایران نسبت به بحران قرهباغ روشن است. ما همواره قرهباغ را بین دو همسایه شمالی قابل مذاکره و در همان حال «قرهباغ کوهستانی» را متعلق به آذربایجان دانستهایم که این را با صراحت گفتهایم کما اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی در جریان سخنرانی 17 ربیعالاول با صراحت بیان فرمودند. ما در عین حال همواره حل و فصل اختلافات دو کشور از طریق توسل به جنگ را رد کردهایم چرا که وقوع جنگ را به ضرر امنیت ملی همه کشورهای منطقه میدانیم. ما با تجزیه منطقهای در شمال خود هم مخالفت کردهایم و در مقابل آن قرار داریم. ما در همین جنگ هم طرف آذربایجان بودیم ضمن آنکه تصعید شعلههای درگیری را هم قبول نداشتیم و لذا از حمایت نظامی از یکی یا دو طرف اجتناب کردیم.
توافق اخیر میان مسکو، ایروان و باکو مورد حمایت جمهوری اسلامی است و تا حد زیادی با اصول موضوعه ما انطباق دارد. در عین حال در مورد سه موضوع یعنی حضور درازمدت نیروهای نظامی روسیه در این منطقه، نحوه جانمایی موضوع «کریدور» نخجوان-آذربایجان و نیز نحوه مدیریت و کنترل این کریدور ملاحظاتی داریم. استدلال ما این است که به دلیل قرار داشتن منطقه مورد نزاع - قرهباغ کوهستانی- در نزدیکی مرزهای ایران، هر نوع ترتیبات امنیتی و تغییرات ژئوپلیتیکی، بر وضع امنیتی و منافع ایران اثر میگذارد و لذا ما لزوماً باید بخشی از این ترتیبات امنیتی باشیم و نیروهای نظامی ما لزوماً باید در ترتیبات امنیتی این کریدور حضور داشته باشند. از سوی دیگر ما نسبت به سوءاستفاده بعضی از کشورهایی که طی سالهای اخیر با تروریستها در منطقه همکاری آشکاری داشته و دارند، نگرانی داریم. این کریدور ضرورتاً باید کریدور بین نخجوان و آذربایجان باشد و هر گونه تردد کشور ثالث باید با موافقت ارمنستان صورت گیرد و بخشی از ترتیبات امنیتی این کریدور نباشد. به دلیل محتمل بودن نفوذ تروریستها به مرزهای شمالی خود، ما نمیتوانیم نسبت به این موضوع بیتفاوت باشیم. با توجه به اینکه بسیاری از جزئیات در توافق ده مادهای مسکو نیامده و جای بحث را باقی گذاشته است ما باید در تماس با طرفهای موضوع، نگرانیهای خود را مطرح و رفع نمائیم. این نگرانیها باید در مذاکرات چهارجانبهای میان ایران، روسیه، آذربایجان و ارمنستان حل و فصل شوند.
ایران نسبت به ادامه همسایگی با کشور مهم ارمنستان تأکیدات خود را دارد و بر همین اساس ضرورتاً کریدور ارتباطی نخجوان- آذربایجان باید به گونهای کارسازی شود که همسایگی ما با جمهوری ارمنستان مخدوش نگردد. البته ما میدانیم که با توجه به اینکه کریدور کماکان بخشی از خاک ارمنستان و تحت حاکمیت آن باقی میماند، ترانزیت کالا از طریق زمینی از ارمنستان به ایران و از ایران به ارمنستان علیالاصول آسیب نمیبیند اما از آنجا که این موضوع میتواند تحت تأثیر بعضی از سیاستها قرار گیرد، باید بر آن تأکید شده و در توافقات مکتوب و در بالاترین سطح، به آن تصریح گردد.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
توسعه فردمحور عامل کاهش جمعیت/دکتر غلامرضا حسنیدرمیان*
«طرح جمعیت و تعالی خانواده» در راستای حمایت از نهاد خانواده و همچنین افزایش جمعیت کشور در مجلس شورای اسلامی بررسی شده و پس از تصویب اولیه، منتظر تصویب نهایی است؛ اما نکته بسیار مهمتر از اجرای این طرح، این است که دولت باید طرح «حمایت از خانواده» را در برنامه توسعه لحاظ کند تا پایدار باشد و محور توسعه را «خانواده» قرار بدهد نه صرفا افزایش جمعیت.
بیشتر طرحهای توسعه در جهان فردمحور یا ایندیویژوالیستی هستند و نظامهای جهانی، توسعه را نه در چارچوب خانواده که در چارچوب رشد فرد تعریف میکنند اما اگر در تعیین برنامههای توسعه، خانواده را محور قرار دهیم در بسیاری از سیاستها بازنگری خواهد شد.
برای مثال زمانی که مسأله اشتغال بانوان مطرح میشود، علاوه بر حضور اجتماعی آنها باید توجه داشت این حضور نهاد خانواده را تحت تأثیر منفی قرار نداده و فرزندآوری و تربیت در خانواده مختل نشود. این موضوع به معنای بازداشتن زنان از حضور در عرصههای اجتماعی نیست، بلکه فراهم کردن شرایطی متناسب با نقش مادر در خانواده است؛ مثلا میتوان ساعت کار را برای زنان ۲ ساعت کمتر از مردان یعنی 6 ساعت تعریف کرد؛ بدون آنکه اختلافی در حقوق پرداختی وجود داشته باشد.
همچنین در باب تحصیل در دانشگاه باید با استفاده از روش غیرحضوری و مجازی، امکان تحصیل زنان خانهدار و دارای فرزند بدون نیاز به حضور در دانشگاه فراهم شود تا بتوانند از این طریق به تحصیلاتشان ادامه دهند.
در اصل آنچه باید در برنامهریزیها و سیاستگذاریها مورد توجه مسؤولان و تمام افراد جامعه قرار گیرد، حمایت از ازدواج، تسریع ازدواج جوانان و تحکیم بنیان خانواده است. برای مثال با ایجاد حمایتهای لازم جلوی به تعویق افتادن ازدواج جوانان در حال تحصیل گرفته شود. این حمایتها الزاما نباید دولتی باشد، بلکه میتوان از کمک بخشهای غیردولتی نیز بهره برد.
بنابراین محور تمام برنامههای توسعه باید خانواده باشد نه فرد. از طرف دیگر مسأله تنها فرزندآوری نیست، بلکه بر اساس سیاستهای جمعیتی، فرزندپروری و پرورش فرزند در کنار فرزندآوری امری بسیار مهم است و باید نسلهای آینده هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی نسبت به نسلهای پیش از خود برتر باشند.
* پژوهشگر جمعیت/ استاد دانشگاه
***************************************
روزنامه خراسان**
کارهای غیراساسی برای «کالاهای اساسی»/کورش شجاعی
واردات چندین هزار تن روغن خوراکی و حمل آن ها از بنادر به سمت شهرهای کشور از جمله خبرهایی است که این روزها تقریبا در صدر اخبار صدا و سیما قرار گرفته، گرچه واضح است که این گونه اطلاع رسانی ها برای راحت کردن خیال مردم از وجود کالا و شکستن التهاب بازار و کاهش قیمت هاست و در جای خود لازم است و کارایی خاصی خود را دارد اما واردات شکر ، روغن ، خوراک دام ، طیور و امثال این ها از واقعیت های تلخی حکایت دارد که به شدت گلوی اقتصاد، تولید، اشتغال و امنیت روانی مردم را می فشارد.اول این که واردات چنین اقلامی نشان می دهد متاسفانه به رغم شعارهایی که داده می شود هنوز که هنوز است ما همچنان برای برخی نیازهای سفره معمولی مردم نیازمند خارج از کشور هستیم و هر از گاهی به خاطر مشکلات تحریمی ، قرار گرفتن رانت و انحصار واردات در اختیار عده ای خاص، تفاوت فاحش نرخ ارز، تخصیص دیرهنگام ارز یا ترخیص دیرهنگام از گمرکات و اوج گرفتن دلالی ها و خلاصه نبود برنامه ریزی آینده نگر و درازمدت، تامین برخی نیازهای اساسی مردم با مشکلات جدی مواجه می شود و البته که گرانی های ناشی از این ماجراها نیز مزید بر علت و سبب کوچک تر شدن سفره بسیاری از مردم می شود.
دوم این که نیاز به واردات چنین کالاها و اقلامی مانند خوراک دام و طیور و امثال آن نشانگر این واقعیت تاسف بار نیز هست که برخی مسئولان اجرایی کشور و حتی برخی نمایندگان که بر کرسی نمایندگی مجلس شورای اسلامی تکیه زده اند گویا به ضرورت «خودکفایی» در برخی محصولات و کالاها و ارتباط آن با «اقتصاد مقاومتی» و زندگی و معیشت و سفره مردم اعتقادی ندارند البته این مسئله تنها به دولت فعلی و نمایندگان جدید مربوط نمی شود بلکه معضلی دیرپاست و ریشه در نگاه مسئولان پیش از انقلاب و حتی برخی مسئولان از ابتدای انقلاب تاکنون دارد.
حال تصور کنید اگر در محصولاتی مانند گندم که قوت غالب اکثر قریب به اتفاق مردم کشور ماست همین اقداماتی که به خودکفایی هرچند ناقص این محصول حیاتی منجر شده انجام نمی شد، امروز شاهد چه وضعیتی بودیم؟!
این همه در حالی است که هر وقت توان تولید داخل و سرمایه عظیم و توانمند کشورمان را جدی گرفتیم و به جوانان پر انگیزه میدان دادیم حتی در طراحی و ساخت و تولید به پیچیده ترین فناوری ها در عرصه های گوناگون دست یافتیم. کلونینگ تولید، انجماد و تکثیر سلولهای بنیادی، پیشرفت های گسترده در زمینه بیوتکنولوژی، طراحی و ساخت اسکله های عظیم نفتی، سدسازی، پیشرفت های محیرالعقول در صنایع دفاعی از ساخت قایق های تندرو گرفته تا انواع شناورهای پیشرفته سطحی و زیرسطحی و ساخت تانک های پیشرفته و جنگنده های تیزپر تا ساخت انواع موشک های بالستیک «نقطه زن» و... و انجام پیچیده ترین عمل های جراحی که برداشتن نیمکره راست مغز نوزاد چند ماهه در شیراز که حدود دو سال پیش انجام و این روزها خبر موفقیت این جراحی منتشر شد (عملی که پیش از این تنها در دو کشور جهان انجام شده) و ده ها و صدها پیشرفت علمی در زمینه نانوتکنولوژی و حتی ساخت کیت های آزمایش کرونا و تلاش گسترده برای ساخت واکسن بیماری کووید 19 و ... تنها بخشی از موفقیت های دانشمندان این آب و خاک است.
حال سوال جدی این است که با وجود این همه توانمندی و پیشرفت در چنین عرصه های پیچیده ای چگونه می شود که هنوز کشور ما باید برای تامین کالاهایی مانند شکر ، روغن ، ذرت ، سویا، علوفه ، خوراک دام و... نیازمند واردات باشد و رسیدن کشتی حامل چند هزار تن روغن از روسیه به بنادر کشور و حمل به آن شهرها و کارخانه ها، خبر رسمی صدا و سیما شود؟!
مشخص است که این نیاز از یک سو محصول تحریم و نبود برنامه ریزی مناسب و از دیگر سو میوه تلخ اعتقاد نداشتن به ضرورت خودکفایی برخی محصولات و توجه جدی نداشتن به اقتصاد مقاومتی است.
بنابراین آیا هنوز وقت آن نرسیده که چند مسئول شجاع، انقلابی، دلسوز ، کارآمد و آینده نگر به کمک نمایندگان مجلس و دیگر افراد ذی صلاح با استفاده از ظرفیت های فراوان کشور خصوصا در زمینه کشاورزی و هزاران هکتار زمین قابل کشت با مصرف بهینه همین آب کم موجود که بنابر اظهار کارشناسان ظرفیت تولید غذا برای 150 میلیون نفر را دارد، طرح «آمایش سرزمین» را به سامان برسانند و «الگوی کشت» مناسب را برای مناطق مختلف کشور نهایی و نیازهای اساسی و جدی مردم را دقیقا شناسایی و کاری اساسی کنند تا اول این که حداقل از این پس برای تامین نیازهای اساسی و سفره مردم نیازمند واردات نباشیم و دست نیاز پیش بیگانگان دراز نکنیم.
دوم، سرمایه ها و ارز کشور صرف خرید کالاهایی که توان تولید آن ها را داریم نشود. سوم، قیمت خوراکی ها و کالاهای اساسی ، گوشت ، لبنیات و... هر روز گران تر نشود و ثبات قیمت ها و امنیت روانی جامعه برهم نخورد و چهارم این که زمینه کار و اشتغال، باور به این که ما می توانیم و امید هرچه بیشتر به آینده در مردم افزایش یابد.
***************************************
روزنامه ایران**
بر این راه مرگ چیرگی ندارد/خسرو طالب زاده
روزنامه نگار
سخت است باور کردن نبودن داوود فیرحی. چند روز پیش، در ابتدای بیماری تماسی داشتم اظهار خرسندی میکرد که مشکل جدی ندارد اما گویی کرونا شگردش فریب است و خوب فیرحی را فریفته بود. میگویند کرونا از نقطه ضعف آدمها رخنه میکند و مهلک میشود و فیرحی نقطه ضعفش همین بود مانند یک روستایی بیغل و غش و مانند یک متفکر خوشبین و مانند یک متخلق خوش رفتار بود با همه. همین گشودگیش کار دستش داد. با هر آنچه فروبستگی بود ناخوش بود، روحی یا جسمی، فکری یا سیاسی بهنام سنت یا تجدد. گشودگی اندیشهاش مرزهای فکریش را بیکرانه کرده بود اما مرز داشت و بخوبی میدانست کیست و کجا ایستاده است. از هر دو سو منتقدش بودند هم سنت گرایان هم متجددان. زیرا فیرحی اندیشیدن را با سویههای فکری مبادله نکرد. باور داشت که داراییها و اندوختههای محکم و گرانبهایی در مخازن تاریخ فکری ما وجود دارد که گشاده دستانه از آنها غفلت کردهایم و رو به سوی دیار دیگر کردهایم یا بدان آنها جهل ورزیده ایم. گشودگی فکریش با خود فروبستگی مشکل داشت از هر نوع و گونهای که بود.
فیرحی هیچ نشانهای از مرگ نداشت، نه در سن و سالش، نه در طراوت اندیشگی اش، نه در امید به آینده و نه در کوشش کم مانندش. مرگ او یک رخداد پیش بینیناپذیر و باورنشدنی است. اما مگر مرگ چیزی جز این است که باورناپذیر است و جایی و زمانی رخ مینماید که انتظارش نیست. اما مرگ فیرحی را دربرگرفت یا فیرحی مرگ را؟
بی شک جسم فیرحی در چنبره مرگ گرفتار شد و نتوانست از این دام جان سالم بهدر برد، اما «فیرحی» بر مرگ چیره شد. فیرحی کاری را که میباید میکرد، کرد. راهی را گشود که از ژرفای تاریخ بخصوص تاریخ معاصر منشأ میگرفت و تا امروز جریان و به آینده استمرار دارد. کتابها و آثارش «سخن» تمام بود و «جان کلام». فیرحی در آثارش باقی است که مرگ را بدان رخنه نیست. فیرحی میتوانست در صدها کتاب و آثار قلمی و کلامی جدید راهی را که رفته بازگوید و به شرح آنها بپردازد و مفسر خودش باشد. اگر حقیقت کلام و سخن فیرحی شنیده شود، طول و عرض، کم و میزان و بسط و شرح آن چیزی را تغییر نمیدهد. نه فیرحی از زمره نواندیشان دینی بود که در طول عمرشان مستمراً چهره های نو میشوند و نه از زمره آنهایی که جای لرزانی ایستادهاند که زمان باید قلم عفو و اصلاح بر گذشته آنها بکشد. فیرحی جایی ایستاده بود که در فهم عمیق و خرد دقیق کمکش میکرد؛ ادب اندیشه. بواقع صفت بارز او ادب و متخلق بودن که در زیست فردی و زیست فکری بدان پایبند و بلکه فطرتش بود. برای خود بودن نمیاندیشید و اندیشهاش برای خود نبود. برای گشودن از کار فروبسته این دیار بود.
فیرحی ده ها سال دیگر هم عمر میکرد کهای کاش میکرد، در مبانی و اصول همینی میبود که بود. زمان بر فیرحی چیره نمیشد زیرا زمانه را بخوبی میشناخت و بلکه زمانه با او بود. افق فکریش عقبهای داشت که در زمان دگرگون نمیشد، هر چند ثمرات بیشتر و آثار افزون تری داشت و ای کاش میداشت. اما فیرحی راهی را که پیموده بود پایانش خودش بود نه راهش. راه او برای هر رنجیده و دردمندی که اندیشه و دین و ایرانیت مسأله باشد، گشوده است و بر این راه مرگ چیرگی ندارد.
***************************************
روزنامه شرق **
فرياد من از فراق يار است/محمدتقی فاضلمیبدی
حدود 30 سال با حجتالاسلام و المسلمین دكتر داود فیرحی، استاد با نام و نشان دانشگاه تهران، انس و الفت و معاشرت داشتم و از نزدیك سجایای ستودنی اخلاقی و تبحرات علمی و آموزشی او را میشناختم. او نخست دانشآموخته حوزه بود و تا مراحل علمی بالای حوزه (دروس خارج) فقه و اصول را طی كرده و همزمان در دانشگاه در رشته علوم سیاسی تا مقام استادی پیش رفته بود. آقای فیرحی علاوه بر تأمل و تفكر و تحقیق و تألیف و تولید نظریههای نوین كه در اندیشه سیاسی و اسلامی داشت، از اخلاق ستودنی و تواضع علمی و چهرهای آرام برخوردار بود. مسیر فكری و پروژه پژوهشی خود را در این سالهای اخیر پیرامون نواندیشی دینی و بازخوانی سنت و نقد فقه و مدرنیته و تلفیق ارزشهای اسلامی با دنیای مدرن تعریف كرده بود. در غالب جلسات كه شركت میكرد، سخنی نو و مستدل برای طرح نظریه خود داشت. ندیدم دانشجویی كه دانش و اخلاق دكتر فیرحی او را جذب نكرده باشد. هركس با آن مرد شریف دوستداشتنی و بسیار مؤدب و خوشمحضر مینشست، شیفته اخلاق او میشد. چند سال پیش یكی از دانشجویان دانشگاه تهران در مقطع دكترای اندیشه سیاسی را دیدم. نگاهی تند به روحانیت و سنت پیدا كرده بود، بعد از اینكه كمی با او همدل شدم و سخنانش را گوش دادم، گفت در دانشگاه در میان روحانیون تنها آقای دكتر فیرحی را قبول دارم، برای اینكه میشود با او به گفتوگو نشست و از او چیزی فراگرفت. شاید تأثیر و روش و منش او در دانشگاه در این روزگار بهگونهای بود كه دانشجویان را از دینگریزی باز میداشت. در زمینه اصلاحات در حوزه سنت و فرهنگ اسلامی در این سالهای اخیرگامهای مؤثری برداشته بود. طرح نواندیشی دینی بهطور جد در راستای كار خود داشت و گام نخست كار خود را جزمیتزدایی در حوزه اندیشه میدانست. در جایی چنین گفت: روشنفکری دینی، تحولآفرین در دانشهای حوزوی است. اگر هر دانشی با یک نقد جدی مواجه نباشد، بهتدریج فسیل و دچار تصلب میشود. دانشهای دینی و حوزوی عمدتا به زاویهگزینی میل دارند و اگر به حال خود رها شوند، مسجد تبدیل به خانقاه میشود و دین مسئولیتهای اجتماعی سیاسی خود را از دست میدهد. روشنفکری دینی، این تذکر را میدهد که وظیفه دین، توجه به امر اجتماعی به معنای عام آن است.
او بر این نظر بود: هر حوزه تخصصی یک مشکل به نام خودشیفتگی و تقدسسازی دارد و هالهای را دور خود درست میکند که بین خواص آن دانش و جامعه فاصله میاندازد. روشنفکری دینی میکوشد این هاله را تکان دهد تا در حوزه دینی، چنین مسابقهای شکل نگیرد. دكتر فیرحی بر روشنفكری دینی نقدهای زیادی وارد میدانست و بر این باور بود که روشنفکری دینی از ابتدا، تحت تأثیر جریانهای چپ، دین را به یک ایدئولوژی تبدیل کرد. منطق دین بیشتر شبیه علم است تا ایدئولوژی؛ حال آنکه با مساویشدن دین با ایدئولوژی، بهدلیل تضاد ایدئولوژی و علم، این ایده شکل گرفت که دین با علم در تضاد است. نقد دیگری كه داشت این بود كه روشنفکری دینی دوگانهسازی فقه و اخلاق و دوگانهسازی حق و تکلیف است و میگفت: تضادی که روشنفکری دینی بین فقه و اخلاق ایجاد کرده، هر دو را از کار میاندازد؛ وقتی فقه را با شمشیر اخلاق میزنید، قسمت مولد فقه را که پایههایی برای قواعد مدنی است، شُل میکنید. با اخلاق نمیتوان هیچ جامعهای را اداره کرد، چون اخلاق ضمانت اجرائی ندارد. دریغا كه او زود از این خاكدان پر كشید و درخت دانش خود را با اینكه به بار نشانده بود، ترك کرد و ایكاش میماند و دانشجویان را بیشتر با دانش خود سیراب میكرد.
***************************************