روزنامه کیهان **
دموکراتهای مهربان! / سید محمدعماد اعرابی
31 شهریور 1359 وقتی ارتش بعث عراق حمله به خاک ایران را آغاز کرد، برخی «رونالد ریگان» رئیسجمهور تازه به قدرت رسیده آمریکا از حزب جمهوریخواه را حامی جنون جنگطلبانه «صدام حسین» معرفی میکردند. روایتی که اگرچه بخشی از حقیقت بود اما تمام آن نبود. ماهها پیش از او «جیمی کارتر» رئیسجمهور دموکرات ایالات متحده که با شعار حقوقبشر برسرکار آمد و با انقلاب ایران شکست خورد، آتشبیار جنگ شده بود. سال 1981 «الکساندر هیگ» وزیر خارجه وقت آمریکا طی گزارشی از سفرش به غرب آسیا نوشت: «رئیسجمهور کارتر از طریق ملک فهد به عراقیها برای حمله به ایران چراغ سبز نشان داده بود.» ریگان در تجهیز و تشویق ماشین جنگی صدام مسیری را ادامه میداد که کارتر آغاز کرده بود. با این حساب جمهوریخواهان و دموکراتها در آمریکا به یک اندازه علاقه خود به ایران اسلامی را نشان میدادند!
به تعبیر جان پیلجر روزنامهنگار استرالیایی حمایت از صدام برای جلوگیری از سرایت «ویروس انقلاب اسلامی ایران» به کشورهای تحت حمایت آمریکا در جهان عرب بود.
12 سال بعد یک دموکرات دیگر به نام «بیل کلینتون» در آمریکا بر سر کار آمد. این بار رئیسجمهور دموکرات ایالات متحده مسیری را ادامه داد که سلف جمهوریخواه خود در غرب آسیا آغاز کرده بود. تحریمهایی که دولت بوش پدر علیه عراق آغاز کرده بود در دولت کلینتون آنچنان تشدید شد که سال 1997 مسئول هماهنگی کمکهای بشردوستانه سازمان ملل در عراق با اعتراض به آن از سمت خود استعفا داد و در استعفانامهاش نوشت: «علت استعفای من سیاست کاملا ورشکسته تحریمهای اقتصادی است. ما داریم جامعهای را تماماً نابود میکنیم؛ به همین سادگی. ماهانه پنج هزار کودک میمیرند. من دیگر حاضر نیستم مسئول انجام برنامهای باشم که نتیجهاش چنین ارقامی است.» «دنیس هالیدی» سال بعد پس از بازدید از بیمارستان «المنصور» بغداد گفت: «امروز ما در این بیمارستان مدارک قتلهایی را دیدهایم که مسئولیتش بر دوش دولتهای عضو شورای امنیت سازمان ملل و به ویژه «بیل کلینتون» و «تونی بلر» است. آنها باید اینجا میبودند و معنی اثرات ادامه تحریم اقتصادیشان را به چشم خود میدیدند.» «هانس فون اسپونک» جانشین هالیدی نیز اندکی بعد به همان علت استعفا داد و در توصیف اوضاع عراق گفت: «من در گذشته نمیخواستم واژه نسلکشی را بهکار ببرم، اما حالا میبینم که این واژه اجتناب ناپذیر است.» کمیته تحریم سازمان ملل که تحت نفوذ آمریکا و انگلستان قرار داشت بسیاری از داروها و حتی تجهیزات اولیه مورد نیاز مردم عراق را به بهانه «استفاده دوگانه تسلیحاتی» تحریم کرده بود. مواردی مانند اکسید نیتروس(دارویی برای توقف خونریزی پس از زایمان)، آسپیرین، آنتیبیوتیکها، ماشینهای تجزیه پلاکت خون(برای بیماران سرطانی)، داروهای شیمیدرمانی، مواد ضدعفونیکننده مانند کلر، حتی گرانیت مورد استفاده در مداد و بعضا چرخدستی نیز شامل این تحریمها میشد. کار به جایی رسید که برخی اعضای شورای امنیت نظیر فرانسه نیز به این تحریمها اعتراض کردند اما نمایندگان آمریکا و انگلستان با اعمال حق وتو عملاً مانع بهبودی هر چند کوچک اوضاع میشدند. سال 1999 یکی از کارکنان ارشد دولت کلینتون به روزنامه «واشنگتنپست» گفت: «هر قدر که بیشتر بتوانیم در شورای امنیت بازی درآوریم و همه چیز را در حالت سکون نگه داریم، بهتر خواهد بود.» همان سال هفت نفر از اعضای کنگره آمریکا طی نامهای به رئیسجمهور این کشور تحریمها علیه عراق را «کودککشی با پوشش راهکار سیاسی» خواندند و از کلینتون خواستند به این روند خاتمه دهد. دولت دموکرات آمریکا اما قبلا جواب آنها را داده بود وقتی سال 1996 «مادلین آلبرایت» سفیر وقت آمریکا در سازمان ملل به مجری تلویزیون CBS که از او پرسید
«نیم میلیون کودک در نتیجه تحریمهای عراق جان باختهاند، آیا لازم بود چنین بهایی پرداخت شود؟» پاسخ داد: «ما فکر میکنیم این ارزش را داشته است.» دولت جمهوریخواه بعدی یعنی جورج بوش پسر با حمله به عراق و اشغال آن کار نیمه تمام کلینتون را به اتمام رساند.
8 سال بعد «باراک اوباما» یکی دیگر از نامزدهای حزب دموکرات آمریکا در این کشور به ریاستجمهوری رسید. اوباما با همان مهربانی همیشگی دموکراتهای آمریکایی گام در مسیری گذاشت که سلف جمهوریخواهاش طراحی کرده بود. آبان 1387 «محمدجواد ظریف» سفیر سابق ایران در سازمان ملل با اشاره به اقدامات دولت بوش در برگزاری کارگاههای نافرمانی مدنی برای گروههای ایرانی در خارج از کشور گفت: «واشنگتن در حال توطئه برای ایجاد اختلاف میان ایرانیان است تا دولت تهران را سرنگون کند... انقلاب مخملی در ایران را نباید نگرانی بیاساس دانست.» کمتر از 7 ماه بعد اقدامات دولت بوش در دوره اوباما و پس از انتخابات ریاستجمهوری سال 1388 ایران به ثمر نشست. تنها یک هفته از انتخابات ایران گذشته بود که رئیسجمهور دموکرات ایالات متحده در گفتوگو با تلویزیون CBS پشتیبانی آمریکا از آشوبگران را اعلام کرد و گفت در کنار آنها ایستاده است. اوباما 29 بهمن همان سال نیز در حالی که آشوبهای خیابانی به روزهای پایانی خود رسیده بود به خبرگزاری فرانسه گفت: «ایرانیها باید شجاعت لازم برای آزادی بیان را داشته باشند و به اعتراضات خود ادامه دهند.» یک سال بعد در 3 آبان 1390 «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه وقت آمریکا با صراحت بیشتری درباره آن روزها به تلویزیون بیبیسی فارسی گفت: «دولت آمریکا از بیرون ایران هر حمایتی از دستش بر میآمد از معترضان کرد، از جمله از سایت توییتر خواست که اعمال تغییرات خود را مدتی به تعویق بیندازد.» او پیش از این نیز در اوج آشوبهای تهران، 19 مرداد 1388 در گفتوگو با CNN راهبرد دولت دموکرات آمریکا در حمایت از آشوبطلبان را توضیح داده بود: «ما پشت پرده کار میکردیم. ما کارهای زیادی میکردیم تا بدون اینکه سر راه واقع شویم، واقعاً به معترضان قدرت ببخشیم، ما به حمایت لفظی و پشتیبانی از مخالفان ادامه میدهیم.» کلینتون 28 سپتامبر 2012 نیز به عنوان وزیر خارجه آمریکا با صدور بیانیهای گروهک آدمکش مجاهدین خلق(منافقین) و حامیانش را از فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده خارج کرد. اما این تنها مسیری نبود که دولت جمهوریخواه بوش پیش پای دولت دموکرات اوباما گذاشته بود. 22 می2007 «ایبیسی نیوز» از دستور بوش برای اجرای یک «عملیات مخفیانه» خبر داد و نوشت:
«این طرح شامل تخریب اقتصاد ایران با دستکاری نرخ ارز و معاملات مالی بینالمللی است.» «بروس ریدل» افسر بازنشسته CIA در امور ایران و منطقه غرب آسیا در این زمینه به ایبیسی نیوز گفته بود: «فشار اقتصادی بر ایران میتواند مؤثرترین ابزار در دست CIA باشد. به خصوص پیگیری حسابهای مورد استفاده برای تأمین بودجه برنامه هستهای و معاملات سپاه پاسداران.» این طرح در دوران اوباما با جدیت دنبال شد. رئیسجمهور دموکرات ایالات متحده دست کم 9 «فرمان اجرایی» برای تحریم ایران صادر و پای 5 قانون تحریمی تصویب شده کنگره را نیز امضا کرد. این آمار در دولت جمهوریخواه بوش تنها شامل یک دستور اجرایی و تصویب 3 قانون تحریمی میشد. «قانون جامع تحريمها، مسئوليتپذيري و محروميت»(CISSADA) اصليترين و پايهايترين قانون تحريمي ايران بود که 24 ژوئن سال 2010 در سناي آمريكا به تصويب رسيد و اول جولاي همان سال با امضاي اوباما رسمیت پيدا كرد. قانونی که در آن بارها به آشوبهای سال 88 اشاره شده و در مقدمهاش خواستار تخصیص بودجه اضافی برای حمایت از عوامل آن شده بود. با این حساب میتوان باراک اوباما را «آقای تحریمها» لقب داد.
حالا 4 سال پس از «آقای تحریمها»، معاون او به عنوان نامزد حزب دموکرات برای ریاستجمهوری آمریکا معرفی و پس از انتخاباتی بحثبرانگیز از سوی رسانهها پیروز انتخابات اعلام شده است. «جو بایدن» نیز به اندازه همه دموکراتهای دیگر آمریکا مهربان است. او سیاست «فشار حداکثری» دونالد ترامپ را به نفع ایران خواند و در مقالهای برای CNN نوشت: «راه هوشمندانه و حساب شده دیگری نیز برای سختگیری علیه ایران وجود دارد.» بایدن مقالهاش را با این جملات به پایان رساند: «با استفاده از توافق کمکهای امنیتی آمریکا و اسرائیل که در زمان معاونت ریاستجمهوری من امضا شد، آمریکا از نزدیک با اسرائیل همکاری خواهد داشت تا اطمینان حاصل کند که تلآویو میتواند از خودش در برابر ایران و بازیگران نیابتی آن دفاع کند. ما همچنین به استفاده از تحریمهای هدفمند علیه نقض حقوقبشر در ایران، حمایت این کشور از تروریسم و برنامه موشکهای بالستیک ادامه خواهیم داد. اگر ایران تقابل را انتخاب کند، من آماده هستم تا از منافع حیاتی و نیروهایمان دفاع کنم.» ماجرای مهربانی بایدن با ایران تازه شروع شده است. مسلما این مقاله را میتوان چند سال دیگر با جزئیاتی جدید بهروز کرد اما اصلا دوست نداریم آن روز علاوهبر فناوری هستهای، ظرفیتهای دیگر کشور را هم معلق و تحریمها را پابرجا ببینیم و همچنان مجبور باشیم برای عدهای از سابقه دموکراتهای مهربان بگوییم.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
پیام دیپلماسی از آمریکای لاتین/علیرضا حجتی
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه بتازگی سفری مهم به منطقه آمریکای لاتین و ۳ کشور ونزوئلا، کوبا و بولیوی برای رایزنی با مقامات این کشورها داشت؛ کشورهایی که طی چند دهه اخیر از شرکای سنتی و راهبردی ایران و در جبهه معارض با سیاستهای ظالمانه آمریکا محسوب میشوند. مقصد پروازهای محمدجواد ظریف و دیپلماسی کشور این روزها بیشتر از قبل بر مدار کاراکاس، لاپاز، هاوانا، مسکو و پکن قرار گرفته است. در فضای تازه ایجاد شده، پس از آنکه ایران ۲ محموله سوختی خود را به رغم تهدیدهای آمریکا به ونزوئلا ارسال کرد، اخباری از دور جدید گسترش بیش از پیش مبادلات ۲ کشور تحریمی به گوش میرسد. ابراز علاقه «نیکولاس مادورو»، رئیسجمهور ونزوئلا به خرید تسلیحات نظامی از کشورمان از اخبار مهمی است که حکایت از تقویت روابط میان تهران و کاراکاس دارد. در بولیوی هم لوئیس آرسه ۵۷ ساله (وزیر اقتصاد دولت مورالس) در انتخابات اخیر به پیروزی رسید. رئیسجمهور منتخب بولیوی پس از پیروزی در انتخابات در مصاحبهای با روزنامه اسپانیایی «افه» اعلام کرد به محض در دست گرفتن قدرت، روابط دیپلماتیک با کشورهای ایران، کوبا و ونزوئلا را از سر خواهد گرفت. این رفت و آمدهای ظریف اگر چه نمودی از حرکت مثبت دیپلماسی در برهه کنونی است اما بیانگر این مساله هم هست که وزارت امور خارجه و دولت دوازدهم تلاش میکنند طی همافزایی با متحدان قدیمی، کارزار فشار حداکثری دولت آمریکا را خنثی کرده و اینگونه توازن دیپلماسی را که با چرخش به غرب ذیل راهبرد تعامل با جهان از دست رفت، مجددا برقرار کنند. اینکه بدانیم نخستین سفر حسن روحانی به آمریکای لاتین به آخرین سال دولت نخست او و در جریان سفر به اجلاس سران غیرمتعهدها مربوط میشود، اهمیت قرار گرفتن مجدد شرکای قدیمی در دستگاه محاسباتی سیاست خارجی کشورمان را بیش از پیش مشخص میکند.
درسی که باید دولت دوازدهم- که در مناسبات سیاست خارجی مدعی است عملگرایی را مبنا قرار میدهد- از مسیر طی شدهاش بگیرد، از این قرار است که دستگاه سیاست خارجی کشورمان نباید با خوشبینی مفرط به ثمردادن برجام و طرفهای دور میز توافق هستهای، سبد دیپلماسی کشور را کوچک میکرد. رویکرد عملگرایی در سیاست خارجی اقتضا میکرد در زمان امضای برجام سبد دیپلماسی خود را گسترش دهیم. اگر به موازات تعامل با آمریکا و اروپاییها دایره دیپلماسی را به چین و روسیه و ونزوئلا و... سایر کشورها گسترش میدادیم، باعث میشد آمریکا تصور نکند تنها گزینه موجود برای سیاست خارجی ایران برجام است که بتواند براحتی آن را گروگان بگیرد تا به منافع ملی ایران آسیب جدی وارد شود.
در روابط بینالملل که عرصه تهدیدها و فرصتهاست قرار نیست به یک کشور خاص گرایش داشته باشیم. انتقال محموله انرژی ایران به ونزوئلا نشان داد یکی از سبدهای هدف ایران در حوزه سیاست خارجی میتواند کشورهای آمریکای لاتین باشد که در نتیجه آن منافع ایران تامین شده و قدرت هوشمند آن افزایش مییابد.
***************************************
روزنامه خراسان**
پالس هایی که ما را خلع سلاح می کند!/دکترحامد رحیم پور
در هر تعاملی، تصور طرفین از طرف مقابل راهگشای عمل متقابل بعدی است بدین معنا که اگر من و شما با هم تعامل کنیم (برای مثال حرف بزنیم) آن چه بر تصمیم من برای گفتن جمله بعدی اثر مستقیم دارد، تصور من از ذهنیت شما از این تعامل، از من و از شرایط موجود است. مثلا اگر فکر کنم شما از این مکالمه خسته شده اید به سمت خاتمه آن خواهم رفت اگرچه عوامل دیگری مثل خواسته های من یا خواسته های شما نیز بر این تعامل اثرگذار است. این زیربنای اصلی تعامل بین فردی در یک تعامل سیاسی نیز وجود دارد.
بعد از روی کار آمدن بایدن و قوت گرفتن احتمال بازگشت آمریکا به برجام، سناریوهای مختلفی را می توان پیش بینی کرد.
نا محتمل ترین پیش بینی، بازگشت بدون پیش شرط بایدن به توافقی است که ایران با آمریکای اوباما و پنج کشور دیگر داشته است. این تصور از آن جهت ساده لوحانه است که طرف مقابل میراث دار فشار حداکثری به ایران و مشکلات اقتصادی منتج شده از آن است. اگر هرکدام از ما (که دیپلمات، سیاستمدار یا حتی آمریکایی با تصورات ابرقدرت بودن نیستیم) به جای بایدن بودیم و می دیدیم که پس از دوسال فشار حداکثری اقتصادی به یک کشور و مشکلات اقتصادی و بی عملی دولت در آن، کشور مذکور خواهان خروج از وضعیت کنونی به وسیله ماست چه می کردیم؟ به ویژه این که خبر مسئول شدن ما (توجه کنید که صرفا خبر آن) توانسته گشایش های موقت و هیجانی اقتصادی را نیز به وجود آورد. آیا منطقی است که بدون گرفتن امتیاز بیشتر به توافقی برگردیم که اوباما و دموکرات ها در همان زمان بر ناقص بودن آن تاکید داشته اند؟ یا این که منطقی این است که طلب امتیاز بیشتر کنیم؟ وقتی تصور ما این است که با یک مصاحبه تلویزیونی نسبت به «عدم بازگشت به برجام بدون امتیاز جدید»، می توانیم قیمت ارز آن کشور را جابه جا کنیم، چرا امتیاز جدیدی را طلب نکنیم؟ وقتی تصور ما این است که دولت مستقر در طرف مقابل حاضر به پذیرش شرایط جدید ماست، مگر بچه کودکستانی هستیم که این شرایط را به خورد طرف مقابل ندهیم؟ می بینید؛ آن چه در این جا مهم تر از واقعیت است، تصور و برآورد طرفین از طرف مقابل است. منطقی است که وقتی با خبر پیروزی بایدن ارز ملی تقویت می شود، قیمت ها به سمت کاهش می روند، دولتمردان امیدوارانه حرف می زنند، برخی روزنامه ها مانند کودکانی که آب نبات گرفته اند شیفته می شوند و... طرف مقابل در برآورد خود از وضعیت تعاملی نظر برنده را خواهد داشت. دیگر امتیازی نمی دهد بلکه طلب امتیاز می کند به ویژه این که از نظر او بازگشت به برجام برای ایران یک امتیاز نیز تلقی شود و بازهم به ویژه آن که همکاری بی قید و شرط اروپا را نیز داشته باشد. حالا در مقابل این وضعیت چه باید کرد؟ قبل از پیشنهاد باید به گذشته تاریخی سر زد و نتیجه پالس های اشتباه را مروری سریع کرد. وقتی آقای روحانی به مقام ریاست جمهوری رسید (آن هم با شعاری که معنایش تمایل به مذاکره بود) مصاحبه ای در همان ماه های اول در نیویورک و با رسانه های آمریکایی انجام داد که پالس های نابجایی به طرف مقابل می داد و شاید بتوان گفت به نوعی ما را در مقابل آن ها خلع سلاح می کرد. در آن زمان که فشار تحریمی اوباما آثارش را بر اقتصاد ایران گذاشته بود، آقای روحانی از خزانه خالی ایران و مشکلات اقتصادی بالفعل در کشور سخن گفت؛ سخنانی که پالس شدید نیازمندی ایران به یک توافق ضدتحریمی را به طرف مقابل می داد. همین پالس تصور گرفتن امتیاز بیشتر در برجام را برای دولت اوباما به وجود آورد. نمونه های دیگری نیز می توان برشمرد از سخنان معاون اول و حتی رئیس سازمان برنامه و بودجه درباره تاثیر تحریم ها که علاوه بر دادن پالس های اشتباه گاه تصور چندگانگی نظرات در حاکمیت ایران را نیز برای طرف مقابل ایجاد می کرد .مرور این تجربیات از این باب مهم است که می بینیم عملا بخش مهمی از تصور طرف مقابل در طراحی تعامل دیپلماتیک با کشورمان را به وجود آورده و در برخی موارد کشور را به گوشه رینگ برده است.
دیروز نیز رئیس جمهور در سخنانی شفافتر از روزهای گذشته به نوعی پیروزی جو بایدن را «فرصتی» خواند که نباید هدر داد و گفت: «از هر فرصتی که به نفع منافع ملی مردم و رفع تحریم باشد استفاده خواهیم کرد». وی همچنین تاکید کرد که «هیچ کس حق ندارد فرصت سوزی کند»ظاهرا هم دیگر تحقق پیششرطهای لغو تحریمها و جبران خسارتها مطرح نیست چرا که اگر مواضع دستگاه دیپلماسی ملاک باشد که به صراحت اعلام شده «برجام قابل باز شدن مجدد نیست » و قاعدتا آمریکا اگر تمایلی به حضور در برجام دارد باید آن را به طور کامل اجرا کند . لذا اگر این سیاست اعلامی قرار است اعمال شود دیگر سخن گفتن از این که نباید «فرصت» را برای «لغو تحریمها» از دست داد،چندان محلی از اعراب پیدا
نمی کند چرا که اساسا وقتی تحریمها برداشته شوند، دیگر مذاکره و دعوت به اغتنام فرصت برای ایران معنا و مفهومی ندارد و سالبه به انتفاع موضوع است. اما این سخنان به طرف مقابل این پیام را می دهد که این سیاست اعلامی گویا فقط اعلامی است و ایران آماده مذاکره مجدد درباره برجام است!!!
بدیهی است هر سخن و موضعی در عالم سیاست بار معنایی خاصی پیدا می کند همان طور که هر تحولی نیز همچون نوسان سریع بازار ارز و بورس می تواند این پیام را به خارج از مرزها برساند از این رو در این زمینه مهم است که التهابات رخ داده در عرصه اقتصادی این چند روزه (که دیگر رخ داده و در دستگاه محاسباتی طرف مقابل حساب می شود) صرفا یک اتفاق زودگذر و هیجانی نشان داده شود و ثبات تصمیم در مسئولان عالی کشور در زمینه ادامه پایبندی به مقاومت فعال البته با پذیرش برجام در صورت بازگشت طرف مقابل نمایان شود. هر گونه اظهارنظر و اتفاقاتی که این تصور را تضعیف کند عملا بند را به آب داده وکارت های ایران در مقابله با آمریکا را کاهش می دهد.
***************************************
روزنامه ایران**
بر این راه مرگ چیرگی ندارد/خسرو طالب زاده
روزنامه نگار
سخت است باور کردن نبودن داوود فیرحی. چند روز پیش، در ابتدای بیماری تماسی داشتم اظهار خرسندی میکرد که مشکل جدی ندارد اما گویی کرونا شگردش فریب است و خوب فیرحی را فریفته بود. میگویند کرونا از نقطه ضعف آدمها رخنه میکند و مهلک میشود و فیرحی نقطه ضعفش همین بود مانند یک روستایی بیغل و غش و مانند یک متفکر خوشبین و مانند یک متخلق خوش رفتار بود با همه. همین گشودگیش کار دستش داد. با هر آنچه فروبستگی بود ناخوش بود، روحی یا جسمی، فکری یا سیاسی بهنام سنت یا تجدد. گشودگی اندیشهاش مرزهای فکریش را بیکرانه کرده بود اما مرز داشت و بخوبی میدانست کیست و کجا ایستاده است. از هر دو سو منتقدش بودند هم سنت گرایان هم متجددان. زیرا فیرحی اندیشیدن را با سویههای فکری مبادله نکرد. باور داشت که داراییها و اندوختههای محکم و گرانبهایی در مخازن تاریخ فکری ما وجود دارد که گشاده دستانه از آنها غفلت کردهایم و رو به سوی دیار دیگر کردهایم یا بدان آنها جهل ورزیده ایم. گشودگی فکریش با خود فروبستگی مشکل داشت از هر نوع و گونهای که بود.
فیرحی هیچ نشانهای از مرگ نداشت، نه در سن و سالش، نه در طراوت اندیشگی اش، نه در امید به آینده و نه در کوشش کم مانندش. مرگ او یک رخداد پیش بینیناپذیر و باورنشدنی است. اما مگر مرگ چیزی جز این است که باورناپذیر است و جایی و زمانی رخ مینماید که انتظارش نیست. اما مرگ فیرحی را دربرگرفت یا فیرحی مرگ را؟
بی شک جسم فیرحی در چنبره مرگ گرفتار شد و نتوانست از این دام جان سالم بهدر برد، اما «فیرحی» بر مرگ چیره شد. فیرحی کاری را که میباید میکرد، کرد. راهی را گشود که از ژرفای تاریخ بخصوص تاریخ معاصر منشأ میگرفت و تا امروز جریان و به آینده استمرار دارد. کتابها و آثارش «سخن» تمام بود و «جان کلام». فیرحی در آثارش باقی است که مرگ را بدان رخنه نیست. فیرحی میتوانست در صدها کتاب و آثار قلمی و کلامی جدید راهی را که رفته بازگوید و به شرح آنها بپردازد و مفسر خودش باشد. اگر حقیقت کلام و سخن فیرحی شنیده شود، طول و عرض، کم و میزان و بسط و شرح آن چیزی را تغییر نمیدهد. نه فیرحی از زمره نواندیشان دینی بود که در طول عمرشان مستمراً چهره های نو میشوند و نه از زمره آنهایی که جای لرزانی ایستادهاند که زمان باید قلم عفو و اصلاح بر گذشته آنها بکشد. فیرحی جایی ایستاده بود که در فهم عمیق و خرد دقیق کمکش میکرد؛ ادب اندیشه. بواقع صفت بارز او ادب و متخلق بودن که در زیست فردی و زیست فکری بدان پایبند و بلکه فطرتش بود. برای خود بودن نمیاندیشید و اندیشهاش برای خود نبود. برای گشودن از کار فروبسته این دیار بود.
فیرحی ده ها سال دیگر هم عمر میکرد کهای کاش میکرد، در مبانی و اصول همینی میبود که بود. زمان بر فیرحی چیره نمیشد زیرا زمانه را بخوبی میشناخت و بلکه زمانه با او بود. افق فکریش عقبهای داشت که در زمان دگرگون نمیشد، هر چند ثمرات بیشتر و آثار افزون تری داشت و ای کاش میداشت. اما فیرحی راهی را که پیموده بود پایانش خودش بود نه راهش. راه او برای هر رنجیده و دردمندی که اندیشه و دین و ایرانیت مسأله باشد، گشوده است و بر این راه مرگ چیرگی ندارد.
***************************************
روزنامه شرق **
سياوش در آغوش دشمن/مهدی افشار- پژوهشگر
ادامه داستان کمنظیر سیاوش در شاهنامه را میخوانید. در پى روبارویى سیاوش در دروازه بلخ با سپاه توران به فرماندهى گرسیوز كه به پیروزى ایرانیان انجامید، سیاوش نامهاى بر حریر براى پدر بنوشت و آن را با مشك و گلاب عطرآگین گرداند. در این نامه سیاوش كردگار پاك را ستود كه او را پیروز گردانیده و سپس شهریار ایران را ستایشها كرد كه این پیروزىها ثمره حمایتهاى بىدریغ اوست و یادآور شد كه در این سهروزه نبرد، سپاهیان ایران چه جانفشانىها كردهاند و چگونه در روز چهارم سپاه توران عقب نشست و به آن سوى جیحون رانده شد و اكنون افراسیاب در سغد است و اگر شهریار ایران فرمان دهد، سپاه از جیحون بگذراند و به قلمرو تركان وارد ششود. كاووس چون نامه را دریافت كرد، آنچنان شادمان شد و چنان غرورى به او دست داد كه تاج و تخت خویش را در اوج كیوان دید و فرمان داد تا دبیر به حضورش آید و نامهاى براى سیاوش نوشت به طراوت بهار و به زیبایى اردىبهشت و براى سیاوش آرزوى پیروزى همیشگى و تاج سرورى كرد كه هنوز از لبانت بوى شیر به مشام میرسد و بااینحال چنین شگفتى آفریدى و افزود اكنون كه پیروز گشتهاى، هیچ شتابى نكن و در هر گامى، آهسته باش كه آن تورانى بدسرشت و نیرنگدل است و او خود به تو روى خواهد كرد، به ستیزه. اگر یك بار دیگر به این سوى جیحون روى آورد، دامن خود را به خون خواهد كشید. كاووس مهر بر نامه نهاد و به پیكى سپرد كه نامه سیاوش را براى او آورده بود. سیاوش چون آن نامه دریافت داشت، شادمانه آن را بر سر نهاد و به همانگونه كه پدر فرمان كرده بود، رفتار كرد.از دیگرسوى گرسیوز به نزد افراسیاب رفت و همه آنچه رخ داده بود، بازگفت كه سیاوش با سپاهى گران به ما روى آورد كه شمارشان در برابر هریك از ما بیش از پنجاه بود و این سپاه را رستم فرماندهی میکرد و پیادگانشان مانند آتش بودند كه از بیم تیرهاشیان عقاب را جسارت پرواز نبود. افراسیاب با آگاهى از آنچه رخ داده بود، سخت به خروش آمد و گرسیوز را براند و براى آرامش خاطر و زدودن اندیشههاى بد و تلخ، رامشگر را بخواست و نیمروز خود را تا تاریكى شب، به شادى گذراند، سپس شتاب گرفته، به بستر رفت و خواب او را در ربود.چون پاسى از شب بگذشت، آنگونه كه كسى بر اثر شدت تب سخن گوید، افراسیاب سخنانی نامفهوم و رازگونه بر زبان راند و بهناگاه خروشى برآورد و در بستر، لرزان بنشست. پرستاران و خدمتگاران افراسیاب بیمزده و مبهوت از این فریاد نابهنگام برخاستند و همهمهاى درگرفت و گرسیوز، برادر افراسیاب را آگاه گردانیدند. گرسیوز شتابان به نزد افراسیاب آمد و او را دید كه بر زمین نشسته و از اعماق وجود مىلرزد و بر چهره رنگ ندارد. گرسیوز علت این همه اضطراب را جویا شد، افراسیاب در پاسخ گفت: «پرسش مكن!» گرسیوز، برادر را در آغوش كشیده، آرام گرداند، سپس شمعى روشن كرد و سراپرده افراسیاب را چون روز روشن نمود، آنگاه افراسیاب از كابوس خویش گفت كه چگونه در بیابانى پر از مار، بىیار و یاور، پریشان و پرسان گام مىزده و جهان پر از گرد و غبار و آسمان پر از عقاب و زمین خشك و ناهموار بوده است و سراپردهاش در چنین بیابانى در برابر تندباد همیشه وزان، ناتوان در ایستادگى و از هر سوى جوى خون روان گشته، سراپرده و خیمهاش و درفشش سرنگون از باد شده و از لشكرش بیش از هزار بریدهسر و افكندهتن، رها شده و سپاهى از ایران به پیش مىتازد، چون باد دمان و هر سوارى نیزهاى در دست دارد كه بر سر هر نیزه، سرى از سران سپاه است كه با چشمانى پر از درد و نگاهى پر از خشم به او مىنگرند و آنگاه صد هزار سیهپوش و نیزهدار بر او مىتازند و او را به بند كشیده، نزد كاووس مىبرند كه بر تختى چون ماه تابنده نشسته است و چون پسر كاووس او را دربندكشیده مىبیند، با آنكه دو هفته بیشتر، از عمر آن پسر نمىگذرد، میان او را به دو نیم مىگرداند و او از درد چنان فریاد مىكشد كه خود از خواب بیدار مىشود.گرسیوز، افراسیاب را آرام مىكند و خوابگزاران را فرامىخواند و آنان در درگاه افراسیاب گرد میآیند، بىآنكه بدانند چرا فراخوانده شدهاند و چون به درگاه وارد مىشوند، شهریار توران به آنان هشدار مىدهد كه هیچكس نباید از خوابى كه دیده است با دیگران سخنى بگوید و اگر كسى چه به روشنى و چه به اشاره درباره خواب سخن بگوید، سر خویش را بر باد داده است. آنگاه آنچه را در كابوس دیده بود بازمیگوید و از آنان میخواهد معناى این خواب را بگزارند. خوابگزاران بیمزده در میان خود گفتند چه كسى را جسارت و بىباكى هست كه تعبیر این خواب را بگوید. چون شاه به تشویق و ترغیب از آنان خواست تا آن خواب را تعبیر كنند، یكى از خوابگزاران از شاه پیمان گرفت كه بر او خشم نگیرد و اگر اجازه یابد بىرنج درگاه شاه را ترك كند، خواب شاه را گزارش خواهد كرد و چون افراسیاب پیمان بست، خوابگزار خواب افراسیاب را اینچنین تعبیر کرد كه به بیدارى، سپاهى گران از ایران به فرماندهى شاهزادهاى همراه با جهاندیدگان چندى بتازند و این بوم و بر را تیرهوتار گردانند و اگر شاه با سیاوش بجنگد، روى گیتى چون دیبا سیاه خواهد شد.
افراسیاب با شنیدن این سخن، سخت غمگین شد و انگیزه روبارویى را از دست داد و با گرسیوز به رایزنى بنشست: «اگر من در برابر سیاوش سپاهى گسیل ندارم، آتش كینهها فروخواهد نشست، نه كسى كشته مىشود و نه دیگر آتشى شعلهور مىگردد و كاووس نیز از كینهجویى پاى پس مىكشد، باید به جاى كارزار به آشتى روى آوریم. براى سیاوش سیم و زر و هدایاى گرانبها مىفرستم تا شاید این بیم از ما دور گردد».
و روز دیگر كه بزرگان توران به دیدار شاه آمدند، با آنان به گفتوگو نشست كه در این روزگار مرا بهرهاى جز كارزار نبوده و چهبسا نامداران كه به دست من كشته شدهاند و چه بسیار شارستانها كه به بیمارستان بدل گشته و چه بسیار بوستانها كه خارستان شده.
چو بگذشت نیمى ز گردان سپهر/ درخشنده خورشید بنمود چهر/ یكى انجمن ساخت با بخردان/ هشیوار و كارآزموده ردان/ بدیشان چنین گفت كز روزگار/ نبینم همى بهره جز كارزار/ بسى شارستان گشت بیمارستان/ بسى بوستان نیز شد خارستان.
و همه این برهمخوردن نظم طبیعت كه گورخر در زمان خود كره نیاورد و از پستان نخجیر، شیر نجهد و آب به رنگ قیر درآید و چشمهها خشك شود؛ همه و همه از بیداد شاهان است. زمان آن است كه به خرد گراییم و جهان از رنج ما برآساید و نباید مرگ، ناگهان از راه رسد. مىتوان در راه آشتى گام زد و آنگاه ایران و توران هر دو سراى من خواهند بود. اگر شما نیز این نگاه و رأى مرا مىپسندید، مىتوانم براى رستم پیام آشتى بفرستم و براى سیاوش هدایاى گرانبها روانه كنم و از آشتى سخن گویم. سران توران همه این دیدگاه را پسندیدند و به ستایش از افراسیاب سخن گفتند و گفتند كه او شهریار است و آنان بندگانند و هر آنچه شهریار اراده كند، آنان نیز همان را مىپسندند.
افراسیاب با آگاهى از موافقت بزرگان تورانى، گرسیوز را فراخواند و به او گفت كه مقدمات دیدار با سیاوش را فراهم آورد و به او دستور داد هدایایی گرانبها برای سیاوش و رستم ببرد و بگوید كه توران را دیگر سر جنگ با ایران نیست. افراسیاب بر این باور است كه هر دو ما نوادگان فریدون هستیم و مىتوانیم كینههاى گذشته را به فراموشى بسپاریم. اگر ایرج به ستم كشته شد، منوچهر، خون ریختهشده ایرج را با ریختن خون برادران نیاى خویش بشست، زمان آن فرارسیده كه این دور زشت بدفرجام به ایستایى رسد و در جاى قهر، مهر بنشیند. گرسیوز به نزد تو مىآید كه گیتى را به تو وانهد و جهان را چون نیاى تو، فریدون كه گیتى را میان فرزندانش بخش کرد، ما نیز ببخشیم و از جنگ و كین دورى گزینیم. تو شاهزادهاى و شاه ایران به خواهش تو تن درخواهد داد. از او بخواه كه با توران و تورانیان به نرمى رفتار كند. رستم پیلتن را نیز خشنود گردان كه آرامش و آشتى را پذیرا شود و براى رستم نیز هدایایى چند روانه كردهام كه از آن جمله است چند پرستار و اسبى با ستامی زرین، این هدایا را به او بسپار شاید كه روزگار كارزار به سر رسد و زمانه دوستى و مهرورزى فرارسد. گرسیوز آن هدایا را كه هر تماشاگرى را به ستایش به خود مىخواند تا لب جیحون (آمودریا) آورد، سپس یكى از پهلوانان سپاه خود را براى آگاهىبخشیدن نزد سیاوش فرستاد كه افراسیاب خواهان آشتى است و هدایایى چند تقدیم کرده كه شاینده و زیبنده سیاوش است و گرسیوز، در آن سوى جیحون اجازه مىخواهد به حضور شاه آمده، هدایا را تقدیم دارد و پیام افراسیاب بگزارد. سیاوش، گو پیلتن را به رایزنى فراخواند و رستم، آن پهلوان خردمند سرد و گرم چشیده از بد روزگار و فارغ از هر عناد و لجاجى، به سیاوش توصیه كرد گرسیوز را پذیرا شود كه گفتوگو مىتواند طریقى براى رسیدن به هدفى متعالىتر یعنى آرامش و آسایش دو قوم ایرانى و تورانى باشد و چون گرسیوز به نزد سیاوش آمد، او را با روى خوش پذیرا شد.
چو گرسیوز آمد به درگاه شاه/ بفرمود تا برگشادند راه/ سیاوش ورا دید و بر پاى خاست/ بخندید و بسیار پوزش بخواست/ ببوسید گرسیوز از دور خاك/ رخش پر ز شرم و دلش پر ز پاک.
***************************************