آذربایجان غربی >>  عمومی >> یادداشت سیاسی
تاریخ انتشار : ۰۱ دی ۱۳۹۹ - ۰۰:۰۰  ، 
کد خبر : ۳۲۷۰۶۴

اصول قرآنی حاکم بر مذاکره در سیاست خارجی ایران (۱)

پایگاه بصیرت / شهرام احمدپور

بعد از آنکه چارچوب کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی، با داشتن نگاهی جهان وطنانه و اسلامی ترسیم گردید؛ اینک این سؤال مطرح می‌‌‌شود که آیا هر نوع رابطه‌‌‌ای قابل تجویز است؟ و آیا در تعامل با کشور‌ها و دولت‌‌‌های غیر مسلمان، هیچ محدوده و ضابطه‌‌‌ای وجود نخواهد داشت؟
با توجه به آنچه در اهداف و شاخصه‌‌‌های سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به عنوان یک خط‌‌‌مشی مبتنی بر اصول اسلامی، عقیدتی و انقلابی تبیین شد، طبیعی است که این اهداف نیازمند تبعیت از موازین و دستورالعمل‌‌‌هایی برگرفته از تعالیم ناب اسلامی خواهد بود. موازینی که به راحتی اجازه هر نوع تعامل و در هر سطح و به هر قیمتی را نمی‌‌‌دهد؛ لذا در ادامه، اصول حاکم بر مذاکره (به عنوان یکی از ابزار سیاست خارجی) را با استناد به آیات قرآن و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و معصومین علیهم‌‌‌السلام، بررسی می‌نماییم.
نفی رابطه با مستکبر
«اسلام نه دین انزوا است تا جدا از جهان زندگی کند و نه سلطه‌‌‌پذیر است و نه سلطه‌‌‌گر. هم اصل انزوا را باطل می‌‌‌داند و هم سلطه‌‌‌گری را امضا نمی‌‌‌کند و هم سلطه‌‌‌پذیری را ننگ می‌‌‌داند، چون معیار این روابط را قسط و عدل تنظیم می‌‌‌‌کند. اگر بر اساس قسط و عدل، رابطه تدوین و تنظیم شد، انسان نه از قدرت خود سوء‌استفاده می‌‌‌کند و نه اجازه می‌‌‌‌دهد مقتدری از قدرت او بد استفاده کند.» در همین راستا، آیات قرآن‌‌‌کریم گرچه رابطه با کافران را مجاز دانسته (که آن هم تابع شرایطی است)، ولی رابطه با مستکبران را بطور‌‌‌کلی نفی کرده‌‌‌است. علت این امر آن است که کافر، گرچه پذیرنده اصول الهی نیست، ولی اصول انسانی را می‌‌‌پذیرد. اما مستکبر، به‌‌‌دلیل خوی ضد‌‌‌انسانی‌‌‌اش، نه تنها اصول الهی را نمی‌‌‌پذیرد بلکه اصول انسانی را نیز زیر پا می‌‌‌نهد. «خوی استکبار، پیمان‌شکنی است، … از این‌‌‌رو قرآن خواسته با مستکبران همیشه در نبرد باشیم، زیرا خوی آن‌‌‌ها نقض عهد است: «و لا تظلمون و لا تظلمون» (توبه، ۱۲) مفهموم این آیه این است که با مستکبران بجنگیم، نه برای اینکه کافرند بلکه، چون مستکبرند. مستکبر به‌واسطه خوی ضدانسانی‌‌‌‌اش و به‌‌‌دلیل آنکه تنها منافع پلید خود را مدنظر قرار می‌‌‌دهد، همواره تلاش می‌‌‌کند خود را بر دیگری تحمیل نماید؛ لذا طرف مقابلِ او باید هوشیار باشد و در مقابل این دشمنِ پلید کوتاه نیاید. از این‌‌‌رو در منظر اسلام، ستم‌‌‌پذیری و ستمگری ـ‌هر دو‌ـ حرام‌اند و این اصل کلی، تنها به مسائل مالی و اقتصادی اختصاص ندارد و همه مباحث سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در بر می‌گیرد. در این زمینه، اشاره به برخی ستم‌‌‌گری‌‌‌های منافقان صدر اسلام و شیوه برخورد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با آن‌‌‌ها قابل توجه است: یکی از قرارداد‌های مهم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در ابتدای ورود به یثرب، قرارداد با یهودیانِ بنی‌‌‌نظیر بود. ایشان به دلایل متعدد از جمله ایجاد زمینه مساعد برای استقرار دولت خود، معاهده‌‌‌ای با یهودیان منعقد نمود. این قرارداد متضمن رعایت حقوق طرفین بود و بر اساس آن، یهودیان متعهد شدند که هرگز علیه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان اقدامی نکنند و ایشان تا زمانی که یهودیان به نقض پیمان روی نیاوردند، به آن وفا‌دار ماندند، اما زمانی که یهودیان و منافقان، نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را کشیدند و پیمان‌شکنی کردند، با قاطعیت و بدون هیچ کوتاهی، این قبیله را طرد کرده و آن‌‌‌ها مجبور به ترک مدینه شدند. قبیله بنی‌قینقاع نیز که متعهد شده‌‌‌بودند آسیبی به منافع مسلمانان وارد نکنند، بعد از پیمان شکنی، مورد خشم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم قرارگرفته و مجبور به ترک مدینه شدند. از دیگر پیمان‌های پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، پیمان با بنی‌‌‌ضمره بود. در قرارداد بنی ضمره، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم امنیت اموال و جان‌‌‌های آن‌‌‌ها را به شرط آنکه به جنگ با دین خدا نپردازند، تضمین نمود. این موارد حاکی از آن است که حفظ منافع اسلام و مسلمین در منظر پیامبر اسلام، جایگاه ویژه‌‌‌ای داشته به نحوی که به هیچ‌وجه بر سر این امور کوتاه نمی‌‌‌آمدند. حال جای این سؤال است که مذاکره و مصالحه با دشمن اول اسلام و مسلمانان، یعنی آمریکا و هم‌‌‌پیمانانش، در منظو مه فکری جمهوری اسلامی که خود را پیرو دین اسلام و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم می‌‌‌داند، آیا جایگاهی می‌‌‌تواند داشته ‌باشد؟
«قرآن کریم در عین حال که روابط مسلمانان با پیروان ادیان توحیدی و نیز کافران را امضاء می‌‌‌کند، اما نه سلطه‌‌‌‌پذیری مسلمانان را امضا می‌‌‌کند و نه سلطه‌‌‌گری غیرمسلمانان را» (نساء ۱۴۱) و نا‌مسلمانان بر مسلمانان، سلطه و راه نفوذ ندارند. اگر کسی ظلم‌پذیر بود، هرچند مظلوم است، ولی مأجور نیست. وقتی حادثه کربلا به پایان رسید، زینب کبری سلام الله علی‌ها در کوفه به مردم فرمود: وقتی غلام ثقیف‌‌‌‌ حجاج بن یوسف ثقفی‌‌‌‌ بر شما مسلط شد، شما باید گریه‌های فراوان داشته‌‌‌باشید، ولی بی‌‌‌اجر؛ و چنین هم شد. دعای علی‌‌‌بن‌‌‌ابی‌‌‌طالب‌‌‌علیه السلام و نفرین وجود مبارک آن حضرت (نهج‌‌‌البلاغه، خطبه۷۰) درباره امویان و بد‌اندیشانِ عراق، مؤثر و حجاج بر آن‌‌‌ها مسلط شد و آنان مظلوم گشتند، ولی مأجور نشدند، زیرا هر ظلم‌‌‌پذیر و ظالمی باید ظلم دیگران را بدون اجر بپذیرد.
به هر روی ظالمان که همان مستکبران‌‌‌اند رابطه‌‌‌پذیر نیستند، چنان‌‌‌که حضرت امیرعلیه السلام نیز خوارج را که خوی مستکبرانه داشتند و برخی از آنان پیشانی‌‌‌شان بر اثر سجده فراوان پینه بسته بود را تحمل نکردند و به مقابله با آنان پرداختند.
(ادامه دارد)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات