روزنامه کیهان **
لطفاً از پشت این میز برخیزید!/ سید محمدعماد اعرابی
سال 1382 اولین تیم مذاکرات ایران با سه کشور اروپایی در موضوع پرونده هستهای، یک ایده اصلی داشت: «تعامل با جهان با درایت و حوصله و با اولویت رفع اتهامات و دفع خطر». حتی یکی از اعضای این تیم معتقد بود: «اگر اروپاییها گفتند تعلیق برای یک سال، ما باید بگوییم یک سال و نیم، اگر میخواهیم موضوع حل شود. یا اگر میگویند یک سال مذاکره،
ما باید بگوییم یک سال و نیم مذاکره، برای اینکه ایجاد اعتماد کنیم.» ریاست این تیم مذاکراتی را «آقای روحانی» برعهده داشت. چشمانداز آنها اما از مناسبات بینالمللی بیش از حد ساده به نظر میرسید: «ما با سعه صدر تعلیق را بپذیریم تا پرونده ما در آژانس بسته شود، گرچه اینکار دو سال هم بهطول بینجامد، در عوض برای همیشه راحت میشویم.» اما دو سال بعد، ایران از «هیچ چیز» راحت نشد. شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی در این مدت شش قطعنامه علیه ایران صادر کرد و در نهایت پرونده ایران را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع داد؛ تعلیق دوساله کلیه فعالیتهای هستهای ایران نه به «رفع اتهام» منجر شد
و نه «دفع خطر» را به ارمغان آورد. در طول این دو سال تیم مذاکراتی ایران بارها کارشکنی سه کشور اروپایی را مشاهده کرد. در یک نمونه، آغازین روزهای شروع مذاکرات در مهرماه 1382 وقتی تیم ایران با رویکرد «توافق به هر قیمتی» بر سر میز مذاکرات سعدآباد نشست، کشورهای اروپایی توانستند با یک تهدید کوچک مبنی بر ترک مذاکرات و بازگشت به کشورشان، امتیازات یکطرفهای را از آنها بگیرند. «روحانی» بعدها جلسه آن روز را اینطور توصیف کرد: «دیدم کار پیش نمیرود و ممکن است مذاکره به شکست بینجامد. در لحظاتی هم به این نتیجه رسیدم که مذاکرات به بنبست میرسد و قاعدتا باید طرح جایگزین (اعلام یکجانبه موارد از سوی ایران) را اجرا کنیم.» نشست سعدآباد نهایتا به توافق و صدور بیانیه مشترک منجر شد اما یک نکته جالب وجود داشت. تیم ایران از طرف اروپایی یک قول شفاهی گرفته و در کمال تعجب آن را در متن امضا شده نیاورده بود. «آقای روحانی» میگوید: «در جلسه با وزرای اروپایی گفتم که در مقام عمل تعلیق تنها در حد تعلیق گازدهی در نطنز خواهد بود، گرچه عبارت بیانیه کمی متفاوت بود.» آنها در حالی با اعتماد به وعده شفاهی اروپا مبنی بر «معنای تعلیق در حد توقف گازدهی به سانتریفیوژهای نطنز است.» به پذیرفتن «تفسیر آژانس بینالمللی انرژی اتمی از تعلیق» در بیانیه نهایی راضی شدند که اندکی بعد اروپا چهره دیگری از خود نشان داد. آقای روحانی در خاطرات خود از آن ایام مینویسد: «البرادعی بعدا تحت فشار اروپا تخلف کرد و آژانس هم با تفسیر جدیدی علاوهبر نطنز، قطعهسازی و مونتاژ را هم جزء موارد تعلیق اعلام کرد.» مواردي از اين جنس در مذاکرات بروكسل و پاريس نيز تكرار شد و دست آخر آقاي روحاني رئيس تيم مذاكرات ايران و دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي در آخرين روزهاي مسئوليت خود طي نامهاي به دبيركل آژانس بينالمللي انرژي اتمي نتيجه مذاكرات آن سالها را چنین توصيف كرد: «متأسفانه، در مقابل اگر نگوییم هیچ، ایران مابهازای بسیار اندکی دریافت کرد و بارها اقدامات اعتمادساز خود را افزایش داد و تنها در عوض آن، با قولهای انجام نشده و درخواستهای بیشتر روبهرو شد.» اما همه اينها باعث نشد كه تيم مذاكراتي ايران در ارزيابياش از شرايط، به «ضعف محاسبات خود» و يا حتي «بيصداقتي» و «غیرقابل اعتماد بودن» اروپا حكم کند. در عوض آنها نتيجه گرفتند باید سراغ مذاکره با آمریکا رفت: «اروپاییها بدون چراغ سبز آمریکا قادر به انجام هیچ کار مهمی نبودند... اروپاییها حتی نتوانستند یک هواپیمای ایرباس را بدون هماهنگی با آمریکا به ما بفروشند.» و در نهایت آقای روحانی گفت: «مذاکره با اینها (اروپا) فایدهای ندارد، باید با رئیس اینها(آمريكا) مذاکره کنیم.»
هشت سال بعد با رویکار آمدن دولت یازدهم ایده «تعامل با جهان» از همین نقطه ادامه یافت. «حسن روحانی» اردیبهشت 1392 در جمع دانشجویان «دانشگاه صنعتی شریف» گفته بود: «اروپاییها آقا اجازه هستند و آمریکا کدخداست؛ بستن با کدخدا راحتتر است.» اما متأسفانه باز هم موضوع به این اندازه «راحت» نبود! مذاکره با آمریکا آغاز شد
و تا گفتوگوی تلفنی رؤسایجمهور ایران و آمریکا و حتی مصافحه
وزیر خارجه ایران با رئیسجمهور آمریکا در راهروی سازمان ملل نیز پیش رفت. پس از دو سال گفتوگوهای پیاپی دوجانبه و چندجانبه دولتمردان ایرانی و آمریکایی در پرونده هستهای ایران، دستاورد این مذاکرات در سال 1394 توافقی به نام «برجام»(برنامه جامع اقدام مشترک) لقب گرفت. توافقی که با گذشت دو سال از اجرایش، تنها کشوری که به تعهداتش کاملا پایبند ماند ایران بود. کار به جایی رسید که «عباس عراقچی» معاون وزیر خارجه و عضو ارشد تیم مذاکراتی ایران اسفند 1396 در اندیشکده «چتمهاوس» لندن گفت: «ایران برجام را داستانی موفق نمیداند؛ چراکه ایران از آن بهرهمند نشده و تحریمها برداشته نشده است. دلیل آن ساده است، آمریکا تقریبا هر روز تعهداتش در برجام را نقض میکند.» دو ماه بعد در اردیبهشت 1397 آمریکا با یک امضا تکلیف برجام را روشن کرد و از آن خارج شد. اما حتی این تجربه هم باعث نشد تا تیم مذاکرات ایران در ارزیابیاش از سالهای مذاکره، «ضعف محاسبات خود» و «عهدشکنی اروپا و آمریکا» را نتیجهگیری کند. در عوض آنها تصمیم گرفتند یک بار دیگر بدون حضور آمریکا و با اروپا ادامه مسیر دهند. مسیری که پیشتر در سال 1382 پیموده و به بنبست رسیده بودند. در واقع دولت دوازدهم با شعار به عقب باز نمیگردیم به عقب بازگشت!
«حسن روحانی» که پس از مذاکرات دو ساله 1382 تا 1384 طعم بدعهدی اروپا را چشیده و در خاطراتش از آن سالها نوشته بود: «این مسئله کاملا روشن شد که اروپا نمیتواند در برابر فشار آمریکا بایستد... در واقع اروپاییها در اجرای تعهدی که متقبل شده بودند، ناتوان بودند... در نگاه کلی، اروپاییها همواره به دنبال نوعی اجماع و یا دستکم هماهنگی با آمریکا بودند.» و برهمین اساس آمریکا را کدخدا و رئیس اروپا لقب داده بود در تناقضی آشکار کدخدای دیروز را مزاحم امروز خواند و گفت: «یک موجود مزاحم از برجام رفت... برجام منهای آمریکا را با دیگر اعضای 1+5 و از جمله اروپا ادامه میدهیم.» یک ماه پس از سخنان رئیسجمهور، «فدریکا موگرینی» مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا در خرداد 1397 با صراحت گفت: «عزم ما برای حفظ توافق هستهای، در راستای منافع آمریکاست.» با این حال دو سال دیگر از عمر ملت ایران صرف آزمودن آزموده شد تا در نهایت 14 آذر 1399 «محمدجواد ظریف»، وزیر خارجه ایران در اعتراض به کارشکنی و نقض عهد کشورهای اروپایی خطاب به آنها بنویسد: «به تعهداتتان ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل پایبند باشید و نقض برجام را متوقف کنید.» اما باز هم برای تیم مذاکراتی ایران تمام این رویدادها کافی نبود تا به بازنگری جدی عملکرد خود و اصلاح ارزیابیشان از اروپا و آمریکا بپردازند. در عوض این بار مجددا نتیجه گرفتند با بازگشت آمریکا و آمدن «جو بایدن» مسئله حل میشود. وزیر خارجه ایران 28 آبان 1399 به روزنامه دولتی ایران گفت: «آقای بایدن اگر رئیسجمهور آمریکا شد و در کاخ سفید مستقر شد، میتواند با سه فرمان اجرایی همه اینها(تحریمها) را لغو کند... لذا مردم باید امیدوار باشند.» «حسن روحانی» نیز که پیشتر با کدخدا خواندن آمریکا خواستار مذاکره با آنها شده بود و پس از مذاکره، آمریکا را مزاحم خواند و با خروجش از میان طرفهای مذاکره ابراز خوشحالی کرد؛ متناقضتر از همیشه این بار خواستار بازگشت مزاحم به برجام شد و گفت: «همانطور که آن آدم کمسواد تاجرمسلک(ترامپ) یک کاغذ را خطخطی کرد، نفر بعدی(بایدن) یک کاغذ خوب بگذارد و قشنگ امضا کند تا سر جای اول برگردیم.» در این میان آنچه به پای 10 سال آزمون و خطای از پیش شکست خورده تباه شد، فرصتها و ظرفیتهای بومی برای توسعه ایران بود.
تیم مذاکراتی 1382 که بعدها دولتمردان 1392 شدند؛ هر اندازه ادعای کاردانی و کاربلدی داشته باشند، این میزان از تذبذب در سیاستورزی بینالمللی جز عملکردی ناشیانه چیز دیگری نمیتواند باشد. ایده آنها در «تعامل با جهان» جواب نداد چون جهان صاحبان این ایده بیش از حد کوچک بود و تنها شامل آمریکا و سه کشور اروپایی میشد. در فیزیک یک اصطلاح کاربردی وجود دارد که میگوید اولین گام برای حل مسئله؛ به دست آوردن درک درستی از صورت مسئله است. بر این اساس آنها نه در پایان که در اولین گام شکست خوردند چون مسئله را بهدرستی فهم نکردند. مسئله اروپا و آمریکا نه برنامه هستهای ایران که اقتدار و استقلال ایران بود. آنها از مذاکراتی توقع گشایش اقتصادی داشتند که طرف دیگر میز با هدف مهار قدرت ایران پشت آن نشسته بود. «گشایش اقتصاد ایران» با «مهار قدرت ایران» قابل جمع نیست و این میز اساسا اشتباه چیده شده بود.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
برای مذاکره التماس نکنید!/ابوالفضل ابوترابی*
نگاه به غرب از اول انقلاب توسط عدهای خاص به وجود آمد که این رویکرد را عدهای غربگرا ترویج کردند، البته همین حرف را هم حسن روحانی میگوید و اعلام میکند باید با کدخدا کنار بیاییم.
رویکرد بعدی آن است که باید نگاه به توان داخلی داشته باشیم و شعار نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی را دنبال کنیم.
حضرت امام خمینی و رهبر بزرگوار انقلاب معتقد بودند و هستند با رویکرد نگاه به توان داخلی میتوانیم بر مشکلات فائق آییم که افتخارات 8 سال دفاعمقدس نمونه بارز آن است و پیروزیهای بزرگی را بر همین اساس به دست آورده و با توان داخلی جنگ را پیروز شدیم و یک وجب خاک به دشمن ندادیم و عزت و اقتدار خود را افزایش داده و ابرقدرت منطقه شدیم.
با توان داخلی انرژی هستهای را بومی کرده و با توان داخلی قدرت اول علمی منطقه شدیم، ضمن اینکه بر همین اساس هاب بهداشت و درمان و پزشکی منطقه هستیم. با توان داخلی قدرت برتر موشکی در منطقه و جهان شدهایم و با توان داخلی قدرت برتر دارویی منطقه شدهایم. با توان داخلی تحریمها را بیاثر کردیم و به جای آنکه تحریم را دور بزنیم و با مذاکره رفع تحریم را به وجود بیاوریم، قدرت برتر منطقه شدیم، چرا که پیش از آن خود را قوی کرده و عملا کاری کرده بودیم که در حوزههای مذکور تحریم بر ما اثرگذار نبود.
اگر مانع فروش نفت خام میشدیم و ارزش افزوده را با تولیدات پتروشیمی افزایش میدادیم، کشورهای دیگر به ما برای خرید محصولاتی مانند بنزین التماس میکردند ولی متاسفانه زنگنه، وزیر نفت در طول دوران حضورش در این وزارتخانه مانع این کار شد و با عدم توسعه، ارزش افزوده نفت و میعانات گازی را عملیاتی نکرد و در این بخش به کشور ظلم کرد.
ما به جای مذاکره و رفع تحریم باید افزایش قدرت خود را دنبال کرده و به دست خود نگاه کنیم و قدرت ایران را بالا ببریم.
باید با افزایش قدرت درونی بر تحریم غلبه کنیم نه اینکه برای مذاکره التماس کنیم. اگر قدرت خود را افزایش دهیم، قدرت برتر اقتصادی در منطقه هم خواهیم شد که البته این موضوع دور از دسترس نخواهد بود.
دولتها وظیفه دارند موانع برتر شدن در منطقه را رفع کنند، لذا اینکه چه کسی در آمریکا رئیسجمهور میشود را باید فراموش کنیم و بدانیم که مذاکره با اوباما عامل اصلی مشکلات فعلی معیشتی و اقتصادی کشور است.
* نماینده نجفآباد در مجلس
***************************************
روزنامه خراسان**
تمام قد به احترام پرستاران بایستیم/سید صادق غفوریان
نمای اول: «به مامانم گفتم، مامان جون می خوام چند روز مرخصی بگیرم، خونه باشم که استراحت کنم، یک کم خسته ام. مامانم طوری که انگار حرف بدی بهش زدم، نگاهم کرد و گفت: شیرم رو حلالت نمی کنم اگه بشینی توی خونه و نری سر کار. اون بیمارهایی که توی بیمارستان بستری اند الان به حضورت نیاز دارند...». (روایت پرستار بیمارستان امام خمینی تهران- منبع: فارس)
نمای دوم: «وقتی آقای راننده متوجه شد پرستار بخش آی سی یو هستم، وسط اتوبان صیاد پیاده ام کرد...». (روایت پرستار بیمارستان مسیح دانشوری- منبع: ایسنا)
نمای سوم: «مکوندی هستم... می گم می شه این مبلغ کرایه ای که الان پرداختن بهشون برگردونید من از پرستارهای بخش کرونا کرایه نمی گیرم».
نمای چهارم: رئیس سازمان نظام پرستاری: «سال قبل معوقات حتی به ۱۸ ماه هم می رسید. توانستیم با رایزنی های صورت گرفته معوقات را به سه تا چهار ماه برسانیم».
این چهار جمله، روایت و نوع مواجهه ما با کسانی است که در 10 ماه گذشته جان داده اند تا من و شما جان ندهیم. روایت اول؛ مواجهه مادر فداکاری است که حتی با وجود خطراتی که خودش را هم تهدید می کند، اما حاضر نیست فرزندش بیمارستان را در این شرایط رها کند. روایت دوم؛ شبیه مواجهه برخی از ماست که یک بار در تاکسی اتفاق می افتد و یک بار هم با رعایت نکردن ضوابط بهداشتی مثل راه اندازی دورهمی ها یا سفرهای غیرضروری و روایت سوم هم مواجهه ای متفاوت از همکار قبلی اش با این شرایط... و اما روایت چهارم نوع مواجهه سیستمی را بیان می کند که با وجود همه سختیها و مشقت هایی که گروه درمان در ماه های گذشته داشته اند اما همچنان باید بابت معوقات حقوق و کارانه هایشان منتظر بمانند.
چرا پرستاران مهم تر از همیشه شده اند؟
بی شک پرستاران به واسطه وظیفه خطیرشان، همواره از مهم ترین اقشار اجتماعی به شمار می آیند اما آن چه امروز آن ها را در سراسر جهان در کانون توجه قرار داده است، سه دلیل عمده دارد:
1- پرستاران در مواجهه با همه گیری کرونا نه در کشور ما بلکه در سراسر جهان حماسه ای آفریدند که تاریخ تا سال ها از آن سخن خواهد گفت، چنان که همین حالا نیز رسانه ها در برابر موضوعات و مسائل پرستاران حساس تر از همیشه عمل می کنند. برای نمونه روزهای قبل که در آمریکا واکسیناسیون گروه های پرخطر آغاز شد، وقتی اولین واکسن به یک پرستار بخش بیماران کرونا تزریق شد، اشک ها و گریه این پرستار مورد توجه رسانه ها قرار گرفت و خبرنگاران با روایت های احساسی اشک های او را نوعی آسودگی پس از ماه ها مواجهه با مخاطرات و استرس های محیط کار قلمداد کردند. از سوی دیگر هم اکنون، نهادهای بینالمللی آمار جهانی جان باختگان پرستاران در این همه گیری را بیش از هزار و 500 نفر گزارش کرده اند که رقم قابل توجهی است.
اما واقعیت این موضوع در کشور ما به دلیل شرایط ویژه و کاستی های موجود در بخش بهداشت و درمان، قصه دیگری دارد. اگر امروز مردم، مسئولان و رسانه ها از واژه های «مدافعان سلامت»، «جانفشانی»، «ایثار» و «رشادت» برای پرستاران یاد می کنند و جان باختگان شان را «شهید» می نامند، دقیقا حق را گفته و دین شان را به آن ها ادا کرده اند. در اینباره اجازه بدهید به یک آمار اشاره کنیم. طبق اعلام سازمان نظام پرستاری، هم اکنون کشور با کمبود شدید پرستار مواجه است به طوری که اگر شرایط استاندارد جهانی تعداد پرستاران در مراکز درمانی به ازای هر تخت 2.7 است، این رقم در ایران حدود 0.7 یعنی کمتر از یک پرستار است. بماند که پرداخت ها و پاداش های ویژه برای پرستاران بخش های کرونا در برخی از کشورهای پیشرفته در نوع خود عدد و رقم های عجیبی است. حالا با این چالش و حقوق های نه چندان مناسب و مطالبات چند ماهه، آیا به نظر شما کار در این شرایط، جانفشانی نیست؟ و آیا ما نباید برای پرستاران کشور که تاکنون 100 نفرشان در این ایام به شهادت رسیده اند، تمام قد بایستیم؟
2- و نکته دوم که حرفه پرستاری را اکنون بیش از هر دوره دیگری دارای اهمیت کرده است، وجود اضطراب و نگرانی پرستاران و اطرافیانشان در این ایام است. این استرس ها حتی برای پرستاران شاغل در بخشهای غیر کرونا هم کم نیست. به هر روی آن ها در بخشهای ویژه کرونا، مراکزدرمانی و بیمارستان ها رفت وآمد و اقامت طولانی دارند و اگرچه شاید خودشان با این موضوع کنار آمدهاند اما خانواده ها و اطرافیانشان نوعی از نگرانیهای مداوم را تجربه می کنند. برخی از آن ها حتی نزدیکانشان را به دلیل انتقال این بیماری از دست داده اند و شاید این رنجش خاطر برای همیشه همراهشان بماند یا حداقل این که به دلیل رفت و آمدشان به بیمارستان، برای رعایت حال والدینشان ماه هاست که آن ها را یک دل سیر ندیده اند. بنابراین برای این وضعیت که آن ها را درمعرض آسیب های روحی و روانی قرار داده است، می طلبد که مسئولان در دولت و مجلس با اقدامات تشویقی ویژه و البته فوری، در جهت کاستن از آلام شان گام های جدی بردارند و همچنین می طلبد من و شما هم با رعایت ضوابط بهداشتی، یار و همراه این ایام سخت آن ها باشیم.
3- قدردانی ما از کادر درمان و پرستاران که این روزها جانشان را سپر بلای محافظت از همه ما کرده اند نه یک وظیفه که حتی سرمایه گذاری برای آینده است. امروز ایثار، از خود گذشتگی و جانفشانی برای هموطن در کلمه ای به نام «کادر درمان و پرستار» نمود یافته و بدیهی است ارج نهادن به آن ها تبیین و تثبیت این رفتار و صفات برای جامعه و نسل آینده است.
الهی که این فرشتگان زمینی همیشه در سلامتی و شادکامی باشند...
***************************************
روزنامه ایران**
هماهنگی یا آشفتگی در تصمیمگیری/احمد حکیمیپور
فعال سیاسی اصلاحطلب
کمترین توقع مردم از نهادهای حاکمیتی در شرایطی که کشور با مشکلات عدیده داخلی و خارجی مواجه است هماهنگی و انسجام این نهادها در اتخاذ و پیشبرد سیاستهای معطوف به حل مسائل است. نتیجه چنین رویکردی در حداقلیترین وضعیت میتواند به ایجاد امید و آرامش نسبی در جامعه بینجامد.
آنچه در ماههای گذشته از موضعگیری کارگزاران حاضر در نهادهای مختلف شاهد بودهایم نه تنها مغایر با این وضعیت مطلوب است بلکه نشان از وجود نوعی کشمکش دارد که با ادبیاتی نامتعارف نیز بیان میشود. این کشمکش آشکار و دستاندازهایی که در مسیر حل مسائل کشور ایجاد میکند متأسفانه چنان است که به نظر نمیرسد بیان جملههای تعارفآمیزی نظیر اینکه گفته شود «هدف ما گرهگشایی از کار دولت است» بتواند جبرانکننده عوارض آن باشد. کما اینکه گاه آنچه اتفاق میافتد هزینههای مالی و روانی غیرقابل جبرانی را روی دست کشور میگذارد.
به عنوان نمونه آنچه در روزهای اخیر در جریان تصویب طرح و تأیید قانونی تحت عنوان «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها» رخ داد نه فقط نشانی از انسجام و وحدت کارکردی نهادهای حاکمیتی پیرامون تحقق هدفی واحد یعنی رفع تحریمها نداشت بلکه مصداقی بود از ناهماهنگی و آشفتگی بین قوا در حل مسائل اساسی کشور و ضعف ساختاری که دیر یا زود باید برای آن چارهاندیشی شود.
اینکه برای تصمیمگیری برای یکی از مسائل اساسی کشور حداقل هماهنگی با دولت و حتی نهادهای بالادستی همچون شورای عالی امنیت ملی صورت نمیگیرد نشانههای نوعی بیتدبیری است و نمیشود آن را با این تعبیر که یک نهاد فشار میآورد و بازی را شلوغ میکند تا نهاد دیگر بتواند راحتتر چانهزنی کند آن را توجیه کرد، زیرا حتی اگر چنین تصمیمی چنانکه از سوی برخی نمایندگان ادعا شده است حاصل جلسات کارشناسی میبود در مقام عمل، چنین شتابزده و احساسی و تا این حد واکنشبرانگیز نمیبود. بازخوردهای بینالمللی نیز نشان میدهد که حتی اگر چنین تقسیم کاری وجود داشته منتهی به نتیجه مطلوب نشده است. اینکه مواضع دو قوه که باید در ساختار سیاسی همچون چرخدندههای یک موتور به حرکت آن در جهتی مشخص منتهی شوند؛ تا این حد از یکدیگر فاصله داشته باشد و فاقد کمترین هماهنگی اولیه باشد و بدتر از آن نه در جلسات کاری میان قوا بلکه در تریبونهای عمومی و رسانهای نمود پیدا کند، به هر نتیجهای منتهی شود حاصلاش انتفاع کشور نیست. حال بماند که در کشور ما خوب یا بد برخی امور اصولاً ماهیتی فراقوهای دارند و به عنوان مسائلی که ذیل سیاستهای کلان کشور تعریف میشوند در نهادهایی فراتر از دولت و مجلس مورد تصمیمگیری قرار میگیرند. چنین اموری را خاصه اگر از یکسو با معیشت مردم و اقتصاد کلان کشور گره خورده باشند و از سوی دیگر زیر ذرهبین افکار عمومی جهان و دولتهای دوست و دشمن قرار داشته باشند نمیتوان و نباید به مرافعات و زورآزماییهای جناحی و سیاسی تنزل داد.
وضعیتی که در ماههای گذشته به دفعات سبب شد رهبری نظام به اشاره و آشکار برای اصلاح آن تذکر دهند. تذکرهایی که توقع میرفت مجلسی که نام انقلابی و ولایی بر خود نهاده بهتر از این بهکار بندند. اما گویا یکی دیگر از مشکلات جدی در جامعه ما فاصله زیاد حرف تا عمل است. حال آنکه مردم از همه اطراف سیاست توقع کار و عمل درست دارند. توقع زیادی هم نیست که هزینهای که آحاد مردم به پای ساختار سیاسی میگذارند چه هزینههای معنوی همچون حمایت، تحمل مشکلات و مشارکت سیاسی برای واگذار کردن مسئولیت و نمایندگی و چه هزینه مادی که از بیتالمال برای برپا بودن یک نهاد از حقوق کارمندان گرفته تا برقرار بودن امکانات سختافزاری و نرمافزاری آن میشود در راستای پاسخگویی به مطالبات اصلی آنها صرف شود. بسیار گفته شده که هر دقیقه از برگزاری جلسه علنی مجلس چه هزینهای در بردارد. یک راه ساده تبدیل افزایش بهرهوری این هزینه برگزاری جلسات کارشناسی و بین نخبگانی است تا طرحهایی که به صحن علنی میآیند به جای آنکه نتیجه جنجال و هیاهو باشند از محاسبات و مشورتهای کارشناسی منبعث شوند و در تعارض با سیاستهای کلی نظام نباشند.
چه اعضای دولت و چه نمایندگان مجلس در قبال آنچه از سوی مردم بر عهدهشان قرار گرفته مسئولاند و باید امانتدار مردم باشند. آنها شأن و اعتبار و احترام خود را مدیون آرایی هستند که از مردم گرفتهاند و طبیعتاً باید بدانند که اگرچه به تناسب تعداد آرا میتوانند مدعی نمایندگی درصد مشخصی از مردم باشند اما در قبال سرنوشت همه آنها مسئولند. کمترین حد پاسخگویی به این مسئولیت این است که تصمیمگیریهایشان فیالبداهه و خلقالساعه نباشد. حتی اگر یک تصمیم واکنشی در روابط بینالملل لازم باشد باید با طمأنینه اتخاذ شود. ناظران بیرونی بعید است از تصمیمی که در درون تا این حد آشفتگی ایجاد کرده است تأثیری بگیرند که به تأمین منفعت ملی ما قرابت داشته باشد.
***************************************
روزنامه شرق **
سواد رسانهای مدیران صداوسیما/کامبیز نوروزی . حقوقدان
چند سالی است که در میان اهل رسانه اصطلاح سواد رسانهای رایج شده است. این اصطلاح بهطور خیلی خلاصه عبارت است از توانایی و مهارت مخاطبان رسانه در استفاده درست از محتوا و مطالب رسانهها. کسانی که از مفهوم سواد رسانهای زیاد استفاده میکنند و توسعه و ترویج سواد رسانهای را هدف میگیرند، میخواهند کاری کنند تا مخاطبان انواع رسانهها بتوانند مطالب رسانهها را بشناسند. مطالب درست و نادرست را تشخیص بدهند، اخبار معتبر و نامعتبر را تمیز بدهند، جهتگیری هر رسانه را کشف کنند و چیزهای دیگری از این قبیل. اوضاع مدیریتی بعضی رسانهها در کشور به مرزهایی از ناکارآمدی رسیده است که باید بحث تازهای گشود؛ بحثی که در آن نه سواد رسانهای خوانندگان مطبوعات و بینندگان تلویزیون، بلکه سواد رسانهای مدیران رسانهها و تولیدکنندگان مطالب رسانهها موضوع و مسئله اصلی است. در بین همه رسانههای موجود کشور، بحث سواد رسانهای سازمان مدیران صداوسیما و بهویژه تلویزیون بیش از همه رسانهها مطرح است. مدیران این سازمان عظیم و پرخرج واقعا چه چیزی از رسانه پراهمیتی مانند تلویزیون میدانند؟ چقدر مخاطب را میشناسند؟ چقدر به جلب مخاطب اهمیت میدهند؟ برای حقوق مخاطب چقدر ارزش و احترام قائل هستند؟ چقدر از میزان اثرگذاری رسانهای مانند تلویزیون آگاهاند؟ چه اطلاعی از تکنیکها و روشهای تولید برنامههای پرمخاطب دارند؟ چقدر مفهوم رقابت رسانهای را درک میکنند؟ و... و بهطورکلی سواد رسانهای آنها چقدر است؟ تازهترین اتفاقی که وضعیت سواد رسانهای در مدیریت صداوسیمای ایران را با وضوح فراوان نشان میدهد، کاری است که آنها با محبوبترین، موفقترین و مستقلترین برنامه تلویزیون ایران و مجری آن کردند، یعنی برنامه 90 و عادل فردوسیپور. در هیچجای دنیا پیدا نمیکنید که یک شبکه تلویزیونی با بهترین و محبوبترین برنامهاش بدون هیچ دلیلی اینگونه برخورد کند و آن را بهطورکلی حذف کند. اگر کسی کمترین اطلاعی از اصول حرفهای کار رسانهای و بهویژه کار تلویزیونی داشته باشد، هیچگاه چنین رفتار نمیکنند. اتفاقی که در جریان پخش مسابقه فوتبال پرسپولیس ایران و اولسان هیوندای کره جنوبی افتاد، یک شکست تمامعیار برای این مدیریت رسانهای است که بسیار بیش از مخاطبانش نیازمند سواد رسانهای است. اعلام شد اینستاگرام فارسی کنفدراسیون فوتبال آسیا این مسابقه را بهطور مستقیم پخش میکند و گزارشگر این مسابقه نیز عادل فردوسیپور است. همان کسی که برنامه محبوبش را حذف کردند و خودش را هم فقط بهدلیل آنکه بهزعم علی فروغی، مدیر شبکه سه، «از مدار خارج شده بود»، از تلویزیون حذف کردند. بعد از این خبر بود که بیش دو میلیون نفر به تعداد دنبالکنندگان اینستاگرام کنفدراسیون فوتبال آسیا اضافه شد. کار سختی نیست که بفهمیم این دو میلیون نفر، ایرانیانی هستند که میخواهند مسابقه را با صدای فردوسیپور بشنوند. آنها از دیدن مسابقه از صفحه تلویزیونی که مدیران آن ساختهاند، رو گرداندهاند و انتخابشان چیزی دیگر است.
اگر مدیران صداوسیما برای مدیریت و تولید برنامه تلویزیونی سواد رسانهای داشتند، مجبور نمیشدند چنین شکست سختی را بپذیرند. از الفبای کار رسانهای است که هر رسانه باید به تعداد مخاطبانش بیفزاید. وقتی رسانهای که بودجههای عظیم مصرف میکند، اختیار همه کار دارد، تحت هیچ فشاری نیست، دست و بالش برای خیلی از کارها باز است و از همه گونه امکانات برخوردار است، به سهولت مخاطبانش را از دست میدهد، یعنی کارش را بلد نیست. سادهترین نکتهاش این است که آنها همه این امکانات و بودجه را مصرف میکنند نه برای جلب رضایت مردم، بلکه برای رضایت خودشان و دوستانشان. وقتی این صداوسیما دیگر حتی برای یک مسابقه ساده فوتبال هم قدرت جذب مخاطبش را از دست داده است، میشود افزایش ناتوانیاش را برای مواجهه رسانهای با مسائل مهمتر و اساسیتر و حیاتیتر کشور بهعیان دید. میخواهید بدانید چرا گرایش به منابع رسانهای دیگری غیر از تلویزیون کشور در مردم ایران در حال فزونی است، نیک در خود بنگرید، پَر خود را در آن خواهید دید و خواهید دانست که از شماست که بر شماست. فکری به حال سواد رسانهای مدیریت صداوسیما کنید که وخامت اوضاع بیش از این نشود.
***************************************