صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۶:۱۹  ، 
کد خبر : ۳۳۳۰۱۷

یادداشت روزنامه‌های ۳۱ مرداد

روزنامه کیهان**

رأی مثبت یا منفی کمک به رئیسی از زاویه دیگر/حسین شریعتمداری

دیروز مجلس شورای اسلامی بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی دولت جناب آقای رئیسی را آغاز کرد و نمایندگان موافق و مخالف به ایراد نظرات خود پرداختند. در این باره گفتنی‌هایی هست که از آن میان به چند نمونه بسنده می‌کنیم؛
۱- رئیس‌جمهور محترم برای گزینش اعضای کابینه خود دست به تلاش گسترده و متراکمی زده‌اند تا آنجا که می‌توان گفت این حجم از بررسی و کاوش و دقت نظر برای انتخاب گزینه‌های مطلوب بی‌سابقه بوده است. ایشان، گزینه‌های متفاوت و پُرشماری را با کمک جمعی از صاحبنظران همدل و همراه مورد بررسی قرار داده و بعد از اطمینان نسبت به توانمندی و همسویی گزینه‌های نهایی با ارزش‌های اسلامی و انقلابی، آنان را به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی کرده‌اند. این اندازه از دقت‌نظر و دغدغه رئیس‌جمهور محترم در انتخاب گزینه‌های مطلوب.
قابل تحسین و درخور تقدیر است، ولی پایان کار نیست و این داستان فصل دیگری نیز دارد. بخوانید!
۲- اصول هشتاد و هفتم و یکصد و سی و سوم قانون اساسی، انتخاب نهایی وزیران را موکول و مشروط به رای اعتماد مجلس شورای اسلامی کرده است. به بیان دیگر، قانون اساسی در این مرحله از ساز و کار انتخاب وزیران، مجلس شورای اسلامی را به کمک رئیس‌جمهور منتخب فرا خوانده است تا چنانچه در گزینش وزرای پیشنهاد شده، قصوری رخ داده و یا نکته‌ای از قلم افتاده باشد با دقت‌نظر و ارزیابی نمایندگان مجلس مورد توجه قرار گرفته و کمبود‌های احتمالی به اصل شایسته‌سالاری خللی وارد نکند. زیرا.
الف: اگرچه در صداقت رئیس‌جمهور محترم و نگاه کلان ایشان به مسائل و مشکلات پیش‌روی کمترین تردیدی نیست و درستی این نکته را در کارنامه درخشان و مثال‌زدنی ایشان به وضوح می‌توان دید. اما، وزرای پیشنهادی برآمده از بررسی‌ها و ارزیابی‌های - هرچند عمیق و دقیق- جمعی از یاران همفکر و همسو با ایشان بوده است و هرچند که جناب رئیسی نیز ارزیابی تیم یاد شده را به دقت زیر نظر داشته و نظر نهایی را داده‌اند، ولی با این وجود، احتمال از قلم افتادن یک یا چند نکته دور از انتظار نیست و از این روی، بررسی سوابق و کارنامه وزرای پیشنهادی از سوی نمایندگان مجلس و ارزیابی میزان توانمندی آن‌ها در انجام مسئولیتی که قرار است بر عهده بگیرند می‌تواند کمک شایسته‌ای به جناب رئیسی در انتخاب شایسته‌ترین‌ها باشد. مخصوصاً آنکه اکثریت قاطع نمایندگان مجلس با جناب رئیسی همفکر هستند
و با ایشان دغدغه‌های مشترکی دارند.
ب: از حضرت امیر علیه‌السلام است که «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکَهَا فِی عُقُولِهَا ... آن کس که با دیگران مشورت می‌کند، در عقل و خرد آن‌ها شریک شده است» و یا فرموده‌اند «الاِسْتِشَارَهُ
عَیْنُ الْهِدَایَهِ ... مشورت عین هدایت است». از این روی می‌توان و باید گفت که رئیس‌جمهور در جریان رای اعتماد - مثبت یا منفی- نمایندگان مجلس به وزرای پیشنهادی، عقل و خرد آنان را به یاری طلبیده و بررسی صلاحیت اعضای کابینه را علاوه‌بر تیم مشورتی خود از نگاه و زاویه دیگری هم به ارزیابی نشسته است.
۳- برخی اعتراض و یا گلایه می‌کنند که چرا آقای رئیسی اعضای کابینه خود را از میان افراد همفکر و همسو با دیدگاه‌های خود انتخاب کرده است! که باید پرسید مگر قرار است غیر از این باشد؟! جناب رئیسی بینش و منشی دارد که با کارنامه درخشان ایشان تضمین شده است و مردم نیز با نگاه به این خصوصیات، جناب ایشان را به ریاست جمهوری برگزیده‌اند بنا‌بر‌این لازمه مردم‌سالاری و احترام به رای ملت آن است که مسیر اعلام شده را دنبال کنند و انتخاب اعضای کابینه از میان کسانی که با دیدگاه و مسیر حرکت رئیس‌جمهور همخوانی ندارند، اولاً بی‌توجهی به خواسته مردم و بی‌احترامی به رای آنهاست و ثانیاً ایجاد مانع در مسیری است که قول حرکت در آن مسیر را به ملت داده‌اند. ضمن آنکه جناب رئیسی با صداقت اعلام کرده‌اند که در گزینش و معرفی وزیران، روابط حزبی و جناحی و فامیلی و ... دخالت نداشته و صرفاً کارآمدی، انقلابی بودن و حرکت جهادی برای رفع مشکلات مورد توجه ایشان بوده است.
این نکته نیز گفتنی است که کابینه، مسابقه فوتبال نیست که بدون حضور تیم مقابل امکان برگزاری آن نباشد و گوشت نذری هم نیست که هرکس از راه می‌رسد تکه‌ای از آن را بردارد! دولت آقای رئیسی با وظیفه سنگینی که بر عهده دارد و با ویرانه‌ای که تحویل گرفته است باید - و قرار نیز هست- که به معیشت مردم، ارتقاء سطح زندگی، پیشرفت‌های علمی و فنی، روابط خارجی مقتدرانه و برخاسته از حکمت و عزت و مصلحت، بهره‌گیری از توانمندی‌ها و امکانات و ظرفیت‌های کشور و ... بپردازد و عاقلانه نیست کسانی را به کار گیرد که خدای نخواسته با این امور بیگانه‌اند و یا دست‌کم آنکه همخوانی چندانی ندارند!
۴- بزرگترین دستاورد انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ که با انتخاب جناب رئیسی رقم خورده است، بازگشت مسیر اجرایی کشور به مسیر اصلی و تحقق واقعی (و نه شعار‌گونه) مردم‌سالاری دینی و آغاز دوران تازه‌ای از شکوفایی است که قوه مجریه عهده‌دار آن است. تغییر ریل دولت غربگرا که بعد از تغییر ریل مجلس دهم ‏ (با اکثریت غربگرا) صورت گرفته است، می‌تواند و باید سرمایه‌های از دست رفته را به دست آورد و دولت را از بیراهه قبلی به راه بازگرداند.
به چند نمونه از تفسیر‌های همراه با نگرانی آمریکا و متحدانش در‌باره انتخاب آقای رئیسی به ریاست جمهوری توجه کنید. روزنامه انگلیسی گاردین با ابراز نگرانی از انتخاب رئیسی می‌نویسد: «پیروزی رئیسی، زمینه را برای اجماع داخلی درباره اصلاحات گسترده‌تر فراهم می‌کند و ایران را در موضع قوی‌تری در دیپلماسی بین‌المللی قرار می‌دهد». فایننشال تایمز در تحلیلی آورده است؛ «ابراهیم رئیسی در دو سال ریاست قوه قضائیه، تلاش کرده مدیران و آقازاده‌های فاسد را به دست عدالت بسپارد. همین مبارزه، محبوبیت قابل توجهی برای او در میان مردمی که از فساد ذله شده‌اند، پدید آورده است. رئیسی می‌گوید: بعضی از سیاستمداران، جلساتی را برگزار می‌کنند تا ببینند چه چیزی از غربی‌ها می‌توانند بگیرند. اگر آن‌ها در داخل خود کشور جلساتی درباره چگونگی تقویت تولید و رفع موانع تولید تشکیل داده بودند، تا به حال خیلی از مشکلات حل شده بود. رئیسی، هم‌صحبت مردم عادی می‌شود و به استان‌های محروم سفر می‌کند؛ حتی در دوران شیوع پاندمی کرونا، تا از نزدیک در جریان مشکلات اهالی این شهر‌ها قرار بگیرد. او در سند توسعه قضایی تاکید کرده دو اولویت اصلی باید مبارزه با فساد و بالا بردن کارآمدی نظام باشد... روحانی و طیف او بعد از هشت سال اداره کردن کشور، امتحان‌شان را پس داده‌اند و امروز این رئیسی است که مردم را جذب خودش کرده است». گزارشگر سی‌ان‌ان درباره او می‌گوید؛ «رئیسی، مقابل آمریکا عقب‌نشینی نمی‌کند و امتیاز دیگری نخواهد داد» و ... ده‌ها نمونه دیگر از این دست.
دولت رئیسی مسئولیت سنگینی بر عهده دارد و از این روی اعضای کابینه او باید از توان و شایستگی لازم برای همراهی با ایشان برخوردار باشند. در این میان جوانی و تحصیلکردگی و پاکدستی اگرچه ضروری و حیاتی است، ولی به تنهایی گره‌گشا نیست. وزیران جناب رئیسی علاوه‌بر ویژگی‌های یاد شده باید از ویژگی ضروری دیگری نیز برخوردار بوده و مانند خود ایشان، از قید تعلقات رهیده، پا به رکاب باشند و حوزه مسئولیت خود را از پشت میز اداره نکنند!

********************

روزنامه وطن امروز**

دولت و ضرورت بازتوزیع ثروت/محمد نجارصادقی

نزدیک به یک ماه است دولت سیزدهم با کلان‌ایده برقراری و بازگشت عدالت در تمام شئون حکمرانی و سیاست‌گذاری شروع به کار کرده است. مسلما یکی از سخت‌ترین ماموریت‌های دولت حجت‌الاسلام سیدابراهیم رئیسی برقراری عدالت در اقتصاد است. این مهم محقق نخواهد شد مگر با اجرای سیاست‎هایی که در راستای بازتوزیع ثروت باشد. به دلیل ساختار‌های اقتصادی شکل‌گرفته در اقتصاد ایران، مسلما تنها در نظر گرفتن رشد اقتصادی به‌مثابه توسعه، نمی‌تواند پاسخگوی نارسایی‌های پیش‌آمده در عدالت اقتصادی کشور باشد.
تمام نظام‌های شناخته‌شده جهان جهت بازتوزیع ثروت در چند دهه اخیر به دلیل سیاست‌گذاری اشتباه تبدیل به عکس خود شده‌اند و نه تنها در بازتوزیع ثروت تاثیرگذار نبوده‌اند، بلکه باعث تشدید اختلاف طبقاتی نیز شده‌اند. ضمن اینکه در یک دهه اخیر به دلیل تورم فزاینده ناشی از خلق نقدینگی و کاهش ارزش پول ملی نسبت به دلار، این اختلاف هر روز تشدید هم شده است. این یعنی تورم تبدیل به کاتالیزی برای ثروتمند شدن اغنیا و کوچک‌تر شدن سفره‌های مردم شده است. این نظام‌ها عبارتند از: مالیات، یارانه و بانک.
مالیات: در کنار اینکه از مالیات به عنوان یکی از منابع سالم برای دولت‌ها جهت تامین هزینه‌ها یاد می‌شود، نقش تنظیم‌گری برای هدایت یک اقتصاد به سمت عدالت اقتصادی نیز دارد. به دلیل ضعیف بودن ساختار نظارتی و نبود سامانه‌های شفاف اطلاعاتی، طبقه‌های فرودست جامعه همواره در صف اول پرداخت مالیات بوده و ایضا ذی‌نفعان اصلی اقتصاد- که اکثر آن‌ها هم در بخش غیرواقعی و سوداگری فعال هستند- از پرداخت مالیات معاف هستند. این روند باید هر چه زودتر تغییر کند و مالیات در جایگاه اصلی خود در اقتصاد کشورمان قرار گیرد.
یارانه: اساس وجود یارانه در هر اقتصادی حمایت از اقشار آسیب‌پذیر و تامین حداقل‌های معیشتی زندگی آنهاست. در حال حاضر، اما به دلیل گستردگی یارانه‌ها در ایران، تبدیل به عکس خود شده؛ به طوری که هر شهروند بهره‌مندی که مصرف بیشتری داشته باشد، سهم بیشتری از آن خواهد داشت. در برخی مواقع، اما این اقشار آسیب‌پذیر هستند که یارانه در اختیار اقشار دیگر قرار می‌دهند. برای مثال بخش قابل توجهی از مردم توان مصرف بیش از اندازه انرژی‌های مختلف را ندارند، اما در یک کلان تصویر به دلیل محدودیت‌های موجود انرژی، باید تبعات انرژی ارزان و پرمصرفی برخی مشترکان را پرداخت کنند.
در کنار تمام مسائل بیان‌شده، یارانه حتی تبدیل به بابی برای فساد و رانت زیاده‌خواهان نیز شده است. به عنوان نمونه، ارز ترجیحی که در سال‌های اخیر با هدف کنترل قیمت‌ها ابداع شد، اما هیچ سرانجام و کارنامه شفافی از آن موجود نیست.
بانک: آخرین نظامی که در جای درست خود در ساختار اقتصادی کشورمان قرار نگرفته است، بانک است. بانک‌ها با سهم ۹۰ درصدی در تشکیل نقدینگی متهم ردیف اول تورم در کشور هستند. در کنار این، مدل تسهیلات‌دهی و حمایتی بانک‌ها همواره منوط به وثایق سرمایه‌ای و مالی بوده که باعث فربه‌سازی طبقه توانمند شده است. طبقه متوسط و ضعیف هیچ‌گاه توان تسهیلات‌گیری از شبکه بانکی کنونی را ندارد که برای حل این مشکل باید مدل اعطای وام تغییر و از وثیقه‌محوری به سمت اعتبارسنجی حرکت کند.

********************

روزنامه خراسان**

جامعه افغانستان وآینده طالبان/سید احمد موسوی مبلغ

تقریباً یک هفته از تسلط طالبان بر افغانستان می‌گذرد و در این مدت، اخبار متناقضی از افغانستان منتشر می‌شود. در برخی گزارش‌ها از تغییر رفتار طالبان و رویکرد مسالمت آمیز آن‌ها سخن به میان می‌آید و در سوی مقابل، گزارش‌هایی از بدرفتاری طالبان با صنف‌های مختلف مردم منتشر می‌شود. برخی رسانه‌های اروپایی مدعی شده اند که خبرنگاران آن‌ها و اعضای خانواده شان از سوی طالبان تحت تعقیب و فشار قرار گرفته اند.
همچنین ویدئو‌هایی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که طالبان در مواردی، به رغم اعلام عفو عمومی، دست به قتل افرادی زده اند که در رسانه‌ها یا دولت پیشین افغانستان کار می‌کرده اند. قدر متقن این که در طول یک هفته گذشته، طالبان تلاش بسیاری به خرج داده اند تا چهره‌ای قابل تحمل از خود به نمایش بگذارند. آن‌ها در بیانیه‌های رسمی خود مدام از تلاش برای ایجاد یک حکومت همه شمول و متعهد بودن نسبت به تأمین حقوق و آزادی‌های اجتماعی برای اقلیت ها، زنان و ... سخن می‌گویند. مقامات طالبان همچنین در مراسم عزاداری دهه اول محرم به طور مرتب شرکت کرده اند و ضمن تاکید بر این که مانعی بر سر انجام چنین مراسمی نیستند، از این مراسم به عنوان یک فرصت برای ایجاد تعامل با مردم استفاده کردند. اما با همه این ها، به نظر می‌رسد که هنوز هم مردم افغانستان نتوانسته اند به طالبان اعتماد کنند. بررسی افکار عمومی در افغانستان نشان می‌دهد غالب مردم این سرزمین، تصور می‌کنند ملایمت رفتاری این روز‌های طالبان، فریبی است که فقط تا زمان تسلط کامل آن‌ها بر قدرت دوام خواهد یافت. در نظر آن ها، سرعت تحویل دهی مناطق و شهر‌های مختلف به طالبان به حدی بالا بوده که خود طالبان هم آمادگی لازم برای حفظ و مدیریت این جغرافیای وسیع را نداشته اند و به همین دلیل، تا فراهم آمدن شرایط مناسب و تسلط کامل آن‌ها بر شریان‌های قدرت، ناگزیر هستند تا با مردم، مدارا کنند. آن ها، مواردی که از برخورد‌های سخت و خشن طالبان در ممانعت از حضور زنان در محل کارشان یا برخورد طالبان با خبرنگاران رسانه‌های مختلف به رسانه‌ها درز کرده را نشانگر سیاست‌های ذاتی و چهره واقعی طالبان می‌دانند، اما حتی اگر بپذیریم که طالبان، در برخورد‌های اجتماعی خود دچار دگرگونی شده و تصمیم گرفته اند بر خلاف رویه سال‌های دهه ۷۰ خود، حقوق انسانی و اسلامی مردم را به رسمیت بشناسند و مانعی بر سر راه تحصیل، اشتغال، فعالیت‌های اجتماعی و... جوانان ایجاد نکنند و یک سهم حداقلی از مشارکت در قدرت را برای سایر اقوام قائل شوند، باز هم به نظر می‌رسد که نمی‌توان هنوز به طالبان اعتماد کرد. چه این که به نظر می‌رسد اساسا مشکل بخشی از جامعه افغانستان -که نمی‌توان آن‌ها را از حیث تعداد و اثر گذاری نادیده گرفت- با طالبان بر سر این مطلب نیست که آیا طالبان تغییر کرده اند یا خیر؟ بلکه مسئله اصلی درباره طالبان این است که مردم افغانستان این گروه را یک جریان اصیل بومی و متعلق به فضای سیاسی و اجتماعی داخل افغانستان نمی‌دانند و به چشم یک گروه استخباراتی وابسته به بیرون، به آن می‌نگرند.
شکل گیری، قدرت یافتن، تضعیف و احیای مجدد طالبان در نظراین بخش از مردم افغانستان، حاصل زدوبند‌ها و برنامه ریزی‌های سازمان‌های استخباراتی و امنیتی کشور‌های خارجی است و عملا این گروه، ابزاری برای تامین منافع خارجی‌ها در افغانستان است. از این منظر ارتباط وثیق آمریکا و سازمان امنیتی پاکستان (isa) با طالبان و حمایت مالی، سیاسی و لجستیکی آن‌ها از طالبان، چیزی نیست که بر مردم افغانستان یا جامعه جهانی پوشیده باشد. مهم‌ترین بخش نگرانی از طالبان به این بخش تعلق دارد که بر فرض اگر طالبان بر افغانستان مسلط شوند و بتوانند حکومت مد نظر خود را مستقر کنند، پس از آن چه خواهد شد؟
آیا گروهی که متهم به وابستگی به سیا و آی اس‌ای است و تمام جغرافیای افغانستان بدون حتی یک مقاومت کوچک در یک تبانی و معامله بزرگ، توسط دولت دست نشانده و تحت الحمایه آمریکا به آن‌ها تحویل داده شده، پس از استقرار، آغازگر پروژه جدیدی برای حامیان خارجی خود نخواهد بود؟
ناظرانی که با نگاه تردیدآمیز به طالبان می‌نگرند، معتقدند طالبان اگر یک جریان صرفا متکی به ظرفیت‌های داخلی می‌بود، برای دوام حکومت خود، ناچار بود تا بخشی از مطالبات اجتماعی و سیاسی مردم را تمکین کند و از برخی اصول اولیه خود به ویژه درخصوص آزادی‌های فردی و زنان کوتاه بیاید، اما زمانی که ما به این گروه، به عنوان یک سازمان دست نشانده دیگر (شکل دیگری از حکومت دست نشانده پیشین) نگاه کنیم، آن گاه با توجه به سابقه سیاه حامیان خارجی طالبان در بازی با منافع مردم افغانستان، باید به صداقت رهبران طالبان نیز شک کنیم و منتظر باشیم تا ببینیم جنین موجود در شکم طالبان، کودکی از جنس داعش و رفتار‌های دهه ۷۰ آن‌ها خواهد بود یا خیر؟
این جاست که تا حدی می‌توان درک کرد چرا عده‌ای از مردم افغانستان حاضر می‌شوند خطر سقوط از چرخ‌های هواپیما را برای فرار از حاکمیت طالبان بپذیرند.

********************

روزنامه ایران**

روابط کمرنگ تجاری ایران و افغانستان/علاء میرمحمد صادقی*

کشور افغانستان هم‌زبان و هم‌مذهب با ایران است و از سال‌های دور، دو کشور ارتباط عاطفی با یکدیگر داشتند و ایران همواره ثابت کرده که به کشور و مردم افغانستان علاقه‌مند است و در حوزه روابط انسانی بار‌ها کمک شده تا مشکلات آن‌ها به حداقل برسد. در حوزه بازرگانی و تعامل تجاری مشترک با ایران، مسئولان دولت افغانستان بار‌ها اظهار علاقه کردند و نوید‌هایی هم در همکاری مشترک دادند؛ لذا تشویق به همکاری با این کشور همسایه باعث شد که اتاق مشترک و تخصصی ایران و افغانستان در ایران ایجاد شود تا تجار ایرانی در شرایط بهتری بتوانند موضوعات بازرگانی و همکاری‌های اقتصادی را دنبال کنند. از این‌رو هیأت‌های مختلفی از کشور افغانستان به ایران آمدند تا تعریف درستی از روابط مشترک صورت گیرد، اما با وجود اشتیاق‌هایی که به نظر می‌رسید، همکاری‌ها از صحبت و وعده تجاوز نکرد.
زمانی که حامد کرزای؛ رئیس‌جمهوری افغانستان شد دوباره موضوع همکاری‌های مشترک با ایران مورد تأکید قرار گرفت. بر این اساس اتاق مشترک بازرگانی را در افغانستان ایجاد کردیم تا زمینه ارتباط تجاری بین ایران و افغانستان فراهم شود و تجار دو کشور بتوانند همکاری کنند. در این اتاق هیأتی از تجار افغان را گرد هم آوردیم تا بتوان وعده‌های داده شده را عملیاتی کرد. برای آنکه اتاق مشترک در افغانستان رونق بگیرد تلاش‌های گسترده‌ای انجام شد و حتی بنده نسبت به تأمین امکانات برای آن اقدام کردم، اما بازهم هیچ همکاری صورت نگرفت و عملاً زحمت‌های کشیده شده بی‌نتیجه ماند. حال معلوم نیست که تجار افغان مخالف روابط مشترک بودند یا دولت‌های سابق و اسبق. در این میان بنده زمانی که اشرف غنی، رئیس‌جمهوری افغانستان شد درباره تعامل و همکاری‌های مشترک گفتگو کردیم، ولی دوباره این امر نتیجه‌ای نداشت و سطح همکاری مشترک افزایش پیدا نکرد یا حداقل آن چیزی نشد که در تجارت بین دو کشور انتظار آن را داشتیم.
عدم افزایش سطح تجارت و همکاری مشترک در شرایطی است که دو کشور همسایه هستند و می‌توانند بخوبی از مزیت و پتانسیل‌های یکدیگر استفاده کنند. فعالان اقتصادی ایران می‌توانند در افغانستان کالا تولید کنند یا حتی تولیدکنندگان این کشور کالا‌های خود را به ایران صادر کنند.
در تمام این سال‌ها ایران میهمان نواز خوبی بوده است و همیشه افغان‌ها در ایران مورد احترام بودند. در حال حاضر که طالبان قدرت را به دست گرفته است در مصاحبه و صحبت‌هایشان می‌شنویم که می‌خواهند سطح مبادلات تجاری خود را با کشور‌های اسلامی و همسایه افزایش دهند و تأکید کردند که این رویه به نفع کشور‌های مسلمان و همسایه است. البته معلوم نیست که گفته‌های عنوان شده را می‌خواهند عملیاتی کنند یا خیر؛ و اگر بخواهند در این مسیر حرکت کنند ایران پتانسیل خوبی در همکاری و سرمایه‌گذاری در افغانستان دارد و البته به شرط اینکه امنیت جانی و رفاه سرمایه‌گذاران ایرانی از سوی طالبان تأمین شود.
طی سال‌های گذشته میزان تجارت رسمی ایران و افغانستان بسیار ناچیز بوده و این امر برای دو کشوری که قرابت فرهنگی دارند بسیار نامناسب است. البته مبادلات غیر رسمی و قاچاق بین دو کشور وجود دارد که امیدوارم این امر شکل رسمی به خود بگیرد و سطح همکاری‌ها ضمن شفاف شدن، پررنگ‌تر شود.

*نایب رئیس اتاق مشترک ایران و افغانستان

********************

روزنامه شرق**

«چوب حکومت» بر تن طالبان سیاست «تعامل انتقادی-اعتراضی»/کیومرث اشتریان

‌چگونه تفکر طالبانی استحاله می‌شود؟ از طریق حکومت؟ طالبان را در سه سطح می‌توان تحلیل کرد: سطح نخست، از طریق نقش استراتژیک آنان در نظام بین‌الملل که از ایفای نقش پیاده‌نظام سیاست‌های استراتژیک آمریکا، عربستان و پاکستان آغاز می‌شود و تا ابزاری برای سازمان جاسوسی اسرائیل ادامه می‌یابد. سطح دوم، طالبان به مثابه پوششی برای قاچاق بین‌المللی مواد مخدر و پول‌شویی‌های بزرگ بین‌المللی. سطح سوم، از حیث یک نیروی اجتماعی با زمینه‌ای قومی-قبیله‌ای که با سنت‌های مذهبی تلفیق شده و خرافه‌ای شبه‌ایدئولوژیک را ایجاد کرده است. تمرکز این نوشتار بر سطح سوم است و البته این به معنای آن نیست که دو عنصر اول را نادیده بگیریم. امتزاج دو سطح نخست با یکدیگر می‌تواند از این بستر قومی-مذهبی استفاده کرده و با ترویج خرافات سیاسی، زمینه سوءاستفاده‌های بعدی را فراهم کند؛ بنابراین پرسش این است که تفکری با مختصات قومی-مذهبی طالبانی که از «ابن تیمیه» در قرن هفتم ریشه گرفته، از غار‌های قرون وسطایی به قرن بیست‌و‌یکم پرتاب شده و «خرافاتی سیاسی» را به نام ایدئولوژی طالبان پدید آورده است، چگونه تحول می‌یابد؟ چگونه گذشته می‌تواند «یکباره» به حال آید و در آن استحاله شود؟ گفته می‌شود طالبان از «ابن تیمیه» گذر کرده و به سوی «ابن خلدون» گرایش پیدا کرده است؛ یعنی از «ابن تیمیه» به مثابه دولت شمشیر به «ابن خلدون» به مثابه دولت شمشیر و قلم عدول کرده؛ یعنی طالبان علاوه بر شمشیر به دیوان سالاری هم روی آورده است. صحت و سقم چنین ادعایی با بررسی دقیق‌تر ایدئولوگ‌های آن‌ها و بررسی راز و رمز‌های درونی آنان امکان‌پذیر است. اما رفتار‌های اخیر آنان در بازگشت به صحنه قدرت و در نحوه تسخیر کشور و ارتباطات دیپلماتیک و رفتار‌های کمتر‌خشونت‌آمیز آنان، خبر از تحول در روش‌های آن‌ها می‌دهد که حداقل در ظاهر با روش‌های «ابن تیمیه»‌ای سازگار نیست؛ مگر تقیه که آن را نیز در جهاد جایز می‌دانند. طالبان را می‌توان به مثابه گونه‌ای از اعتراض «سنت» به «مدرنیته» یا شورش «پیرامون» علیه «مرکز» در نظر گرفت. هرچند این سویه از شورش طالبانی علیه نظامات مدرن در زیر لایه‌ای از استراتژی‌ها و توطئه‌های همسایگان و قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی با پوششی ژورنالیستی مدفون شده، اما از نگاه تحلیلگران «آکادمیک» به دور نمانده است. یک فرضیه این است که جنبش‌ها به همان شکل که متولد می‌شوند ادامه می‌یابند؛ یعنی رفتارشان تابع چگونگی تولدشان است. اگر این فرضیه درست باشد، از این منظر در چشم‌اندازی کلی مواجهه «جنبش» طالبان با جهان را می‌توان به سه مرحله اساسی تقسیم کرد. مرحله اول، تولد کور و رفتار تعصب‌آمیز با جهان است که چهره‌ای خشن از آن را به جهانیان معرفی کرد. ویژگی‌های این تولد به مرحله بعدی کشیده شد و ظهور القاعده و سپس داعش از دل آن را در پی داشت. جنبشی کور که با همراهی قدرت‌های بین‌المللی، در خشونت متولد شد، در مرحله دوم به خشونتی سازمان‌یافته تبدیل شد؛ یعنی ویژگی‌های تولد خویش را که عبارت بود از ناتوانی مواجهه مسالمت‌آمیز با جهان، با خود حمل کرد. این دو مرحله با برخورد آمریکا و دیگر قدرت‌های منطقه‌ای عملا به شکست انجامید؛ هر‌چند هنوز خاتمه نیافته است. مرحله سوم، تناسخ یا تولدی دیگر و مواجهه‌ای با جهان است که در ظاهر «مدنی‌تر» می‌نماید. اگر این مواجهه به همین شکل ادامه یابد، حیات جدیدی را برای آنان رقم می‌زند. جنبش قومی-مذهبی طالبان آن‌گاه که در شکل القاعده و داعش ادامه یافت، خود نوعی استحاله بود؛ استحاله عصبیت قومی-مذهبی در استراتژی‌های قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی. جنبش‌های کور، هدف و هویت روشنی ندارند. آن‌گاه که فاقد ایدئولوگ بوده و ایدئولوژی روشنی نیز نداشته باشند، بلافاصله در جریان «قدرت-سلطه» مستحیل می‌شوند. «قدرت-سلطه» جذبه بالایی دارد. «جنبش کور» به دلیل بی‌هویتی، نوعی نسبیت معرفتی را در بطن خود دارد و این، حکایت همه نسبیت‌هاست که در دامان قدرت می‌افتند. آن‌گاه که ایدئولوژی‌ها تخلیه می‌شوند، توان پاسخ‌گویی به نیاز‌ها را ندارند، اختلاف‌ها بالا می‌گیرد، سرگشتگی‌ها افزایش می‌یابد و در نتیجه نسبیت معرفتی در توده‌ها رواج می‌یابد، زمینه برای قدرت‌های قاهره اعم از استبداد ناپلئونی، کودتای رضاخانی و سلطه نظام‌های قدرت بین‌الملل فراهم می‌آید. طالبان، ایدئولوژی نداشت؛ آنچه داشت بیشتر یک «خرافه سیاسی» بود. خرافات، رهبر تئوریک ندارند. برخی از روحانیون سلفی پاکستانی و عربستانی به طالبان توصیه می‌کردند که باید «عالِم»، یعنی رهبر ایدئولوژیک، داشته باشند. سوخت ایدئولوژی «ابن تیمیه»‌ای با خشونت و ترور پایان می‌یابد. تا ابد که نمی‌توان آدم کشت؛ «ابن تیمیه» به هر حال «ابن تمامه» می‌شود و سوخت حرکت اجتماعی‌اش پایان می‌یابد. نتیجه سرگشتگی خرافه‌های شبه‌ایدئولوژیک طالبانی، در گذر زمان بی‌هویتی آنان را آشکار کرد و از همین رو به‌زودی در رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی گرفتار شده و به سادگی به نیرویی در دست پاکستان، آمریکا و عربستان تبدیل شدند. این همان چیزی است که می‌توان از آن به استحاله در نظام «قدرت-سلطه» بین‌الملل یاد کرد. باز‌گردیم به فرضیه تولد و تداوم جنبش‌ها که متضمن این معناست که تداوم یک جنبش، تابع چگونگی تولد آن است. اینک طالبان دوباره متولد شده است؛ این بار در فرایندی از خلأ قدرت، دیپلماسی منطقه‌ای و اغماض بین‌المللی؛ هر‌چند این اغماض از سوی قدرت‌هاست و نه افکار عمومی جهانیان. آیا طالبان از این زنگ تولد، رنگ تعلق می‌گیرد؟ بنا بر تحلیل و بر اساس فرضیه پیش‌گفته، آری. شاید طالبان که به این سادگی قدرت را تصاحب کرد، لزومی نبیند خشونت‌های عریان گذشته را تکرار کند و مثلا به خشونت پنهان روی آورد. شاید هویت خشونت‌طلبانه‌اش را در رویارویی آتی با ایران تعریف کند. تمایل همسایگان کوته‌بین ایران را هم که در پشت سر خود دارند. عربستان زخم‌خورده از یمن نیز که مایل است افغانستان را به یمن ایران تبدیل کند. در هر صورت طالبان هویت جدیدی می‌یابد. از سوی دیگر، طالبان این بار در پاسخی به ناکارآمدی دولت پیش، در ژستی از تسخیر مسالمت‌آمیز حکومت، در فسادستیزی و فریادرسی مردمان متولد شده است؛ بنابراین «طبیعی» است که این بار باید به فکر آب و نان مردم خویش باشد. سلامت، رفاه، آموزش، سیاست داخلی، سیاست خارجی و‌... را باید مدیریت کند. این‌ها همه «چوب حکومت» است و درد آن را تا مغز استخوان بر تن ایدئولوژی خرافاتی‌اش احساس خواهد کرد. «چوب حکومت» همچون شلاقی است که از سوی نیاز‌های مردم بر تن حکومت‌کنندگان فرود می‌آید و همین الزامات است که طالبان را برای استحاله دیگری آماده می‌کند؛ استحاله‌ای که از «رژیم گریزناپذیر سیاست‌گذاری» بر حاکمان تحمیل می‌شود. اغلب ایدئولوژی‌ها در برخورد با واقعیات عینی کم می‌آورند، چه رسد به «خرافه-ایدئولوژی» طالبانی. سیاست (policy) می‌تواند بستر سکولاریسم و مرداب ایدئولوژی باشد. دولت مجبور است به سیاست‌گذاری بپردازد و عرصه وسیعی از سیاست‌گذاری‌ها نیز سکولار است. «کارآمدی» و رفع و رجوع نیاز‌های روزمره دولت و مردم در گرو انبوهی از خُرده‌راه‌حل‌هاست که نسبت به ایدئولوژی‌ها بی‌اعتناست؛ یا اینکه حداقل می‌تواند در ذیل هرگونه ایدئولوژی تعریف شود. طالبان به‌زودی به دامن سکولاریسم می‌افتد؛ پس منتظر یک دولت «نرمال استبدادی خاورمیانه‌ای» باشید که در چارچوب رقابت‌های بین‌المللی و در راستای مفهوم سنتی و نه‌چندان دقیق «منافع ملی» حرکت خواهد کرد. طالبان در این مواجهه جدیدش با جهان، گونه دیگری از بازی‌های سیاسی را تجربه خواهد کرد. حتما کودکان غار‌نشین طالبان را دیده‌اید که سر در گریبان به قرائت قرآن مشغول‌اند؛ آن کودکان اینک جوانانی شده‌اند که از غار سنت بیرون آمده‌اند و شهربازی‌های کابل را به شادی تجربه می‌کنند. به شهربازی قدرت وارد شده‌اند و شیرینی غنایم آن را می‌چشند و گویی کشف جدیدی را تجربه می‌کنند. این کشف جدید، خرافه سیاسی آن‌ها را به سکولاریسم حکومتی تبدیل می‌کند؛ هرچند این سکولاریسم نه دموکراسی را در پی دارد و نه آزادی را و نه حتی عدول از اجرای سخت‌گیرانه شریعت را. اینکه آیا «عصبیت ابن‌خلدونی» را جایگزین «عصبانیت ابن‌تیمیه»‌ای خواهند کرد؟ پرسشی است که هنوز پاسخ آن در گرو زمان و در گره قدرت است. اما «چوب حکومت» و الزامات سیاست‌گذاری عنصری مهم در تأدیب آنان خواهد بود که آن‌ها را به سوی استحاله سکولاریستی استبدادی خاورمیانه‌ای پیش می‌برد و در نهایت در میانه بازی‌های استراتژیک، همچون «دولتی معمولی» ایفای نقش خواهند کرد. اگر چنین باشد، بنابراین خود را تا افقی نامعلوم برای حکومتی با اعمال نفوذ از سوی عربستان و اسرائیل در مرز‌های شرقی کشور آماده کنید.
راه‌حل‌ها و توصیه چیست؟
با اتخاذ سیاست «تعامل انتقادی-اعتراضی» می‌توان در فرایندی تاریخی چوب حکومت را بر تن طالبان فرود آورد. موضع ایران در قبال تناسخ دوباره طالبان باید در راستای ملاحظاتی که در بالا آمد، تفسیر شود؛ ثبات سیاسی و سپردن امور افغانستان به خود مردم، پرهیز از خشونت و خونریزی، حفاظت از جان مردم افغانستان و جلوگیری از جنگ قومی داخلی که پوسته‌ای از اسلام‌خواهی دارد. تعقیب چنین استراتژی‌ای جایی برای سرزنش سیاست ایران باقی نمی‌گذارد. این سخن البته ربطی به موضع‌گیری‌های نامتعارف صداوسیما در روز‌های اخیر ندارد. درباره آنچه به مردم عزیز افغانستان مربوط است، باید گفت؛ بازگشت مؤثران و فعالان سیاسی افغانستانی به کشور خویش، به‌ویژه آنان که در معرض تصفیه‌های قومی، نژادی و مذهبی هستند و بنیان‌گذاری مقاومت، اعتراض و تعامل مدنی با تازه از غاررسیدگان، خود نوعی دفاع حیثیتی و به نظرم حیاتی‌ترین وظیفه آنان است. به نظرم مردم افغانستان راهی جز این ندارند که «مقاومت و تعامل اعتراضی» در پیش گیرند. تجربه ۲۰ ساله اخیر نشان می‌دهد که دل‌بستن به نیروی خارجی و «دموکراسی لیبرال وارداتی» برای افغانستان ساده‌لوحانه بوده است. اتخاذ سیاست «مقاومت و تعامل اعتراضی» با طالبان از سوی مردم افغانستان یک گزینه است. «تعامل» برای حفظ جان خود و هم‌وطنان و «اعتراض» برای اصلاح امور؛ این است راه ملت‌سازی که در یک روند طبیعی به دست می‌آید. خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند.

***********************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات