سقوط دولت افغانستان و تسلط دوباره طالبان بر افغانستان اگرچه تحولی مختص به جامعه افغانستان است، اما به دلیل ماهیت منازعه موجود در افغانستان و شباهت آن به منازعات نظریـ رویکردی(رهیافتی) موجود در داخل ایران حول شیوه اداره کشور، جالب توجه است. یک سر منازعه در افغانستان، دولتی غربگرا و دستنشانده آمریکا بود که با اندیشه و رویکرد وابستهسازی افغانستان به آمریکا، همه چیز افغانستان را منوط به خارج، یعنی آمریکا کرده بود و سر دیگر آن، طالبان که معتقد به مبارزه با قدرتهای اشغالگر افغانستان و نیروهای داخلی همکار با اشغالگران است.
اگرچه مقصود از این نوشته، قطعاً طرفداری از طالبان و شیوه عملکرد آن نیست و از مقایسه موجود در افغانستان، نباید به اشتراک طرفین منازعه در افغانستان و ایران رسید، اما یک نکته مهم که موضوع نوشتار حاضر است، آسیبها و خسارتهایی است که نوع نگاه به بیرون، غفلت از ظرفیتهای داخلی و منوط کردن همه چیز به قدرتهای خارجی، برای هر کشوری به بار میآورد که نمونه عینی آن را هماکنون در افغانستان و در جریان سقوط دولت این کشور میبینیم.
منازعه نظری رویکردی در ایران
جدیترین منازعه میان نخبگان و جریانهای سیاسی در ایران امروز، حول شیوه اداره کشور با نگاه به درون یا نگاه به بیرون تعریف میشود. کانون منازعه در اینجا نیز به زبان ساده آن است که برخی نخبگان با اذعان به مشکلات و آسیبهای داخلی، حل آنها را جز با نگاه به بیرون و چشم دوختن به دست دیگران امکانناپذیر نمیدانند. تجلیات این نوع نگاه را در سالهای اخیر در اظهارات برخی مسئولان میدیدیم که حتی آب خوردن ما را به «برجام» منوط میکردند. در مقابل، طیف دیگری از نخبگان، اگرچه ضرورت ارتباط و تعامل با دنیا را انکار نمیکنند و به منزله یک واقعیت مهم آن را میپذیرند، اما راهحل مشکلات کشور را نه در تمسک به دنیای خارج، بلکه با اعتماد به ظرفیتهای داخلی جستوجو میکنند.
آسیبهای نگاه به بیرون
آنگونه که تجربههای متعدد کشورهای گوناگون، تجربههای ایران در زمینههای مختلف و همچنین، تجربه اخیر افغانستان نشان میدهد، ایجاد امنیت، رفاه، توسعه در همه ابعادش، کارآمدی و... مطلوبیتهایی نیست که با چشم دوختن به بیرون به ارمغان آورده شود. دستیابی به این ارزشهای مطلوب، به طور عمده به انسجام درونی و تقویت ظرفیتهای داخلی وابسته است و حتی روی آوردن به استفاده از ظرفیتهای خارجی، در کشورهایی مانند چین و ژاپن به این دلیل موفق بوده که آنها مقدم بر ظرفیتهای خارجی، بر استعدادها و توان داخلی خود تکیه کرده و شکوفایی آن ظرفیتها و استعدادها را مدنظر قرار دادهاند.
در نقطه مقابل، تجربههایی مانند تلاش برای تأمین امنیت عاریتی با نگاه به بیرون مانند اتفاقاتی که در معاهدههای تیلسیتـ نام دو موافقتنامه بود که پس از پیروزی در نبرد فریدلند از سوی ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه در شهرکی به همین نام در سال ۱۸۰۷ میلادی به امضا رسید و با امضای آنها ایران و عثمانی در برابر تجاوزات روسیه تنها ماندـ در عهد قاجار انجام شد، در اندک زمانی، ناکارآمدی خود را نشان داد.
یا اینکه در دوره پهلوی، تلاش برای بازسازی ایران بر مبنای تصویر غرب و طراحی سیاستهای توسعهای بر مبنای نگاه به خارج، نه تنها منجر به توسعه اقتصادی ایران نشد، بلکه تهی شدن اقتصاد ایران از ظرفیتهای درونزا مانند اتفاقی که در حوزه کشاورزی و تولید مواد غذایی رخ داد و ایران خودکفا در این حوزه را به واردکننده تبدیل کرد، و بروز تبعات متعددی چون افزایش شکاف طبقاتی(بالاترین شکاف طبقاتی در ایران مربوط به سال 1352 است)، توسعه فقر، رشد حاشیهنشینی و توسعه حلبیآبادها و... را در پی داشت.
در برهه پس از پیروزی انقلاب نیز همانگونه که قبلاً هم گفتهایم، در حوزههایی مانند علم و فناوری و حوزههای دفاعیـ امنیتی که نگاه مبتنی بر استفاده از ظرفیتهای داخلی حاکم بوده، علاوه بر رفع آسیبها، تولید قدرت درونزا حاصل شده و برعکس، در حوزههایی مانند اقتصاد که حل مشکلات داخلی به دنیای خارج گره خورده است، با آسیبزاییهای مضاعف مواجه شدهایم.
نکته مهم در این ارتباط آن است که اتفاقاً آسیبزاییهای مضاعف در این حوزه به گونهای است که دشمن با دست گذاشتن بر روی این آسیبها، تلاش میکند ظرفیتهای راهبردی ایران را تخلیه کند.
برای نمونه، هماکنون در مذاکرات احیای برجام، تمام تلاش دشمن این است تا با گروگان گرفتن مشکلات و آسیبهای اقتصادی ایران، بتواند در حوزههای مهمی چون توان دفاعی و نفوذ منطقهای هم از ایران امتیاز بگیرد. حال، چرا در اقتصاد مشکل وجود دارد و چرا این مشکلات، دشمن را به این نقطه رسانده که معامله در این حوزه را به قدرتهای راهبردی ایران تسری دهد؟ دلیل اصلی عبارت است از اینکه دشمن به این باور رسیده که ایرانیان، حل مشکلات اقتصاد خود را در گرو نگاه به وی میدانند. بنابراین، دشمن تلاش میکند از همین نقطه آسیب، رخنه کرده و قدرتهای راهبردی ایران را از درون تهی کند.
ضرورت برجستهسازی رویکرددرونگرایی
در این نبرد که ماهیت ادراکیـ محاسباتی هم دارد، با تغییر رویکرد اداره کشور و برجستهسازی درونگرایی، باید به محاسبات دشمن در قبال فضای داخلی ایران حمله کرد. به عبارت دقیقتر، باید دشمن به این نتیجه برسد که دولت سیزدهم، حل مشکلات ایران و ایرانیان را نه در خارج، بلکه در دستان پرتوان ایرانیان جستوجو میکند.
این امر ضمن اینکه میتواند نتایج مثبت خود را در اقتصاد کشور نشان دهد، میتواند بر روی روند مذاکرات هستهای در این دولت هم تأثیر مثبت بگذارد و ضامنی برای تأمین هرچه بهتر و بیشتر منافع ملی کشورمان باشد. از این طریق، ایران میتواند از دور باطلی که به واسطه فشارهای خارجی و سوءجهتگیریهای داخلی به آن گرفتار شده، نجات یابد. چیدمان کابینه جدید با ترکیب غالب وزرای جوان، انقلابی و درونگرا میتواند طلیعهای در این راستا باشد.