«دینامیت» عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از «مطرب» گرفت. این تیتری بود که مدتی قبل در رسانهها منتشر شد. فیلمی کمدی به کارگردانی «مسعود اطیابی» با بازی پژمان جمشیدی، احمد مهرانفر، محسن کیایی و نازنین بیاتی. این رکورد در حالی شکسته شد که انتظار نمیرفت در دوران کرونا، حتی سینما آن طور که باید و شاید با استقبال مواجه شود، چه برسد به اینکه فیلمی در همین زمان عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند. تا مدتها و قبل از مطرب عنوان پرفروشترین فیلم در تاریخ سینمای ایران به «عقابها» داده میشد. فیلمی ایرانی در ژانر جنگی به کارگردانی «ساموئل خاچیکیان» که در سال ۱۳۶۳ اکران شد.
در توضیح عقابها آمده است: «این فیلم از نخستین و جدیترین فیلمها در حوزه جنگ ایران و عراق است.» در خلاصه این داستان نیز این گونه نوشته شده است: «در جنگ ایران و عراق یک هواپیمای ارتش ایران، پس از انجام مأموریتی درخاک عراق، مورد حمله عراقیها قرار میگیرد و در کردستان عراق سقوط میکند…»
در توضیحات فیلم نیز آمده که این فیلم بر پایه رویداد واقعی نجات خلبان ایرانی به نام یدالله شریفیراد به وسیله کردهای عراقی و انتقال او به ایران ساخته شده است.
در هر صورت تا مدتها عقابها عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را به خود اختصاص داده بود. البته فارس پس از این فروش بالای مطرب نوشت؛ درست است که «مطرب» تاکنون بیشترین میزان فروش ریالی گیشه را به خود اختصاص داده است؛ اما پرفروشترین فیلم را باید بر اساس تعداد بلیتهای فروخته شده آن معرفی کرد، نه بر اساس مبلغ فروش که تابع نرخ تورم است. در این صورت، «عقابها» با ۱۰ میلیون و ۱۸۰ هزار بلیت فروخته شده، در صدر فیلمهای سینمایی ایران میایستد. مطرب در سال 1398 روی پرده رفت که قیمت بلیت سینما بین ۵ تا ۱۸ هزار تومان بود. با فرض قیمت متوسط ۱۰ هزار تومان، عقابها بیش از 2/5 برابر مطرب فروخته است.
جای خالی «فیلم خوب»
اما هدف از این مقایسه نکته دیگری است. اینکه زمانی، یک فیلم که در ژانر جنگی ساخته شده بود این چنین مورد استقبال مردم قرار گرفت و اما امروز فیلمهایی مانند مطرب و دینامیت صدرنشین فروش فیلمهای سینمای ایران میشوند. فیلمهایی که در ژانر کمدی هستند. شاید این تغییر ذائقه را از دو دید بتوان بررسی کرد: اول اینکه مردم به دلیل وجود بسیاری از مشکلات، مهمتر از همه مشکلات اقتصادی، در پیش از کرونا و حالا مشکلات اقتصادی به همراه کرونا، از دست دادن عزیزان، و بیماری و استرس، دلشان میخواهد ساعتی را اگر با خانواده به تفریح میروند و به تماشای فیلم مینشینند، اگر برای دیدن فیلمی در بهترین حالت یعنی سه شنبهها که نصف قیمت است، نفری 15 هزار تومان هزینه میکنند، حداقل برای ساعتی و 90 دقیقهای بخندند و از آن چه بیرون است، فارغ شوند. این قطعاً مهمترین و اصلیترین دلیل است.
اما دلیل دیگر آن نیز میتواند ذائقهسازی برای همین مخاطبی باشد که دلش کمدی میخواهد. آن قدر در سالهای اخیر کمدی سخیف نشانش دادهایم، که شاید دلش هم برای کمدیهای استخوانداری که هم حرف برای گفتن دارد، هم داستان قوی دارد، هم دیالوگهای عمیقتر، تنگ نمیشود.
دینامیت هر چند بدش نمیآمد کمدیاش بدون پیام نماند، پیامش هم این بود که نه افراط داشته باش و نه تفریط و راه میانه برو، در همه چیز حتی اعتقادات. اما بسیار سطحی و با دیالوگهای بسیار شعاری و مستقیم به آن پرداخته است. بازیها به جز بازی پژمان جمشیدی آن چنان ضعیف است که به نظر میرسد خود هنرپیشهها هم فیلم را جدی نگرفتهاند و برایش انرژی زیادی صرف نکردهاند. بازیها بیشتر ادا و اطوار است، تا نقشآفرینی.
بعضی موارد کاملاً تکراری است، مانند شیشه مشروبی که در هزار پا نیز به چشم میخورد و اینجا هم هست. سوژه تقابل دو قشر افراطی و تفریطی نیز همیشه دستخوش بسیاری از فیلمها بوده و اینجا نیز هست، اما آنچه در اینجا باعث ایجاد سؤال میشود، این است که چه بر سر سینمای ایران آمده که به جای کمدیهایی قوی، مانند مارمولک، لیلی با من است و امثال آنها، فیلمی مانند دینامیت میتواند اینطور پُرفروش شود؟!
قطع به یقین قبل از مردم و حتی فیلمسازان، این مسئولان هستند که باید جواب این سؤال را بدهند، مسئولانی که استعدادهای جوان را پشت دربهای بسته خود نگه میدارند و چنان چه برند و برچسب فلان سازمان یا دستگاه بر یک کار نباشد، حمایتی نمیکنند. همین موضوع بخش خصوصی را نیز به این سمت ترغیب میکند که به جای کار فاخر ساختن، به سراغ کارهایی سطحی اما گیشه پسند بروند. این مسئولان هستند که باید بگویند چه شد از عقابها به دینامیت رسیدیم؟