سرانجام فصل اول سریال «برف بیصدا میبارد» هم تمام شد؛ بد هم تمام نشد، حداقل کارگردان داستان را تا حدی بست که اگر سرنوشتی مانند سریال «نفس» جلیل سامان یا بسیاری از سریالهای شبکه نمایش خانگی پیدا کرد[...]
سرانجام فصل اول سریال «برف بیصدا میبارد» هم تمام شد؛ بد هم تمام نشد، حداقل کارگردان داستان را تا حدی بست که اگر سرنوشتی مانند سریال «نفس» جلیل سامان یا بسیاری از سریالهای شبکه نمایش خانگی پیدا کرد و فصل دیگرش به هر دلیل پخش نشد، بالاخره ببینده به گونهای خودش را به همین پایان قانع کند. اما در کل، این روال خوبی نیست که یک سریال که در چند فصل ساخته میشود، داستان پیوستهای داشته باشد. سریالهایی مانند «پایتخت» و «نون خ» در چند فصل ساخته میشوند؛ اما سرنوشت کل داستان به فصل بعد موکول نمیشود. نباید بین فصلهای سریالی مانند «کیمیا» یا «برف بیصدا میبارد» فاصله بیفتد، طوری که بعد مجبور باشند برای یادآوری یک هفته آنتن شبکه را بگیرند و خلاصه فصل قبل پخش شود! این قطعاً نمیتواند روال درستی در احترام به بیننده باشد؛ بینندهای که هر شب وقت میگذارد داستانی را دنبال میکند و بعد یک دفعه زیرنویس میکنند؛ «قسمت آخر»! در پایان هم مینویسند «ادامه دارد».
«خانواده»؛ محور داستان
در هر حال، فصل اول تمام شد و این فصل هم مانند فصل اول توانست مخاطب را پای تلویزیون بنشاند و اتفاقاً رضایت نسبی آنان را نیز در پی داشته باشد. در مجموع، داستانهای خانوادگی مدت زیادی است که موضوع سریالهای تلویزیونی نیست، اما یک امتیاز «برف بیصدا میبارد» این است که به سراغ خانواده رفته و اختلافات، حمایتها و در کل مسائل خانوادهای را روایت میکند که حالا غریبهای وارد جمع آنها شده و توانسته است به شالوده این خانواده حمله کند. در واقع، «برف بیصدا میبارد» یادآور این نکته است که اگر خانوادهای مراقب نباشد، ممکن است با ورود فردی غریبه تمام شالوده زندگیشان به هم بریزد. نقش این غریبه، یعنی «حبیب» را «پوریا شکیبایی» بازی میکند که اتفاقا بسیار خوب هم توانسته است از عهده این نقش برآید. البته یک دلیلِ پرمخاطب بودن «برف بیصدا میبارد» مانندِ سریال «کیمیا» اثرِ دیگر این تهیهکننده، طولانی بودنِ آن است. در هر دو اثر محوریت خانواده است و موضوعات انقلاب یا دفاع مقدس نیز پررنگ است. البته در «برف بیصدا میبارد»، تا حدی دفاع مقدس و موضوعات اجتماعی در حاشیه است، ولی در «کیمیا» انقلاب و مسائل روز جامعه محوریت بیشتری داشت؛ اما در رابطه با همین نکته نقدهای جدی میتوان به «برف بیصدا میبارد» وارد کرد؛ زیرا در خیلی از موارد دیالوگها بسیار مستقیم و شعاری بوده و همین باعث شده است که به دل ننشیند؛ برای نمونه، دیالوگهایی که بین «منظر» و «سعید» رد و بدل میشود، کاملاً شعاری و مستقیم بوده است؛ در صورتی که شاید نشان دادن عشق این دو به همدیگر، برای تبیین مفاهیم ارزشی نیز کافی بود.
اشتباهات تاریخی و حقوقی
یکی از مسائلی که در چنین سریالهایی باید بسیار مورد توجه قرار گرفته و رعایت شود، اتفاقات دقیق تاریخی است. میتوان داستان گفت و واقعیت را داستانگونه پرورش داد؛ اما نمیتوان تاریخهای مستند و دقیق را تغییر داد یا نسبت به آن بیدقتی کرد. برای نمونه، «سعید» آزاده است و از اسارت بر میگردد، اما وقتی در اولین عید نوروز بعد از آزادی، به همراه خانواده سر سفره هفتسین نشسته، گوینده رادیو تحویل سال 1369 را به جای تحویل سال 1370 اعلام میکند، در حالی که آزادگان - که شخصیت سعید هم یکی از آنهاستـ در مرداد و شهریور 1369 به وطن باز گشتهاند! چه طور ممکن است کسی که تازه مرداد 1369 به وطن بازگشته، سال 1369 را در کنار خانواده تحویل کند. یک نکته دیگر در جریان داستان که میتوان به آن نقد جدی وارد کرد، رضایت دادن و آزاد کردن «حبیب» به دست «سیمین» آن هم از سر اکراه و اجبار است تا بتواند از او طلاق بگیرد! در صورتی که بر اساس روح مقررات حقوقی و عرف قضایی، طلاق گرفتن زن از مردی که دزدی کلان کرده و با فریب وارد زندگی زن شده و اتهامش نیز ثابت شده است، کار سختی نیست و به راحتی از طریق دادگاه صورت میگیرد؛ این روایتهای غلطـ که ممکن است شائبه غیرعادلانه بودن مقررات حقوق اسلامی در حوزه خانواده را ایجاد کندـ در حالی به مخاطب ارائه شده که در سریال، «سیمین» وکیل هم دارد و با او نیز مشورت کرده است.
یک تذکر
البته انتخاب بازیگران خوب و پیرنگ قوی، باعث شد تا با وجود تمام این ایرادها مخاطبان کار را دوست داشته باشند و تمایل داشته باشند داستان را دنبال کنند. حالا و با پایان یافتن «برف بیصدا میبارد»، اولاً انتظار میرود فصل بعدی آن با فاصله زمانی منطقی به مخاطب ارائه شود و ثانیاً، با رفع اشکالات فصلهای اول و دوم، داستانی منسجم و جذاب به مخاطب ارائه شود و شائبه کِش دادن غیرضروری داستان هم پیش نیاید.