در عملیات والفجر مقدماتی، بر اثر اصابت تركش خمپاره به دست چپ و پشتش مجروح میشود. دست متلاشی شدهاش را به گردن میگیرد[...]
در عملیات والفجر مقدماتی، بر اثر اصابت تركش خمپاره به دست چپ و پشتش مجروح میشود. دست متلاشی شدهاش را به گردن میگیرد و پیاده به راه میافتد تا به پشت خط میرسد. راه زیادی را میرود و خون زیادی از بازو و پشتش میریزد؛ به گونهای كه بیحال میشود و روی زمین میافتد. در تاریكی شب یک نفر رزمنده كه گویا سید هم بوده، در حال عبور پایش به حمید میخورد و او را میبیند و تصمیم میگیرد او را به عقب برگرداند.
در مسیر راه آمبولانسی نزدیک میشود و رانندهاش آنها را میبیند و به بیمارستان میبرد. دست چپ حمید را به علت جراحت قطع میكنند.
از بیمارستان شیراز تلفن میزند و میگوید مجروح شدم. به او گفتم من دیشب خواب دیدم كه دستت قطع شده است. آن موقع گفت دست چپم قطع شده.
به شیراز رفتم و در بیمارستان به دنبالش گشتم و او را پیدا كردم و او را در حالی دیدم كه نشسته و با قاشق سوپ به دهان مجروح دیگری كه دو دست، چشمانش و یكی از پاهایش را از دست داده بود، میگذاشت.
با دیدن آن منظره، قطع شدن دست فرزندم یادم رفت و از گذشت و فداكاری حمید خیلی به خودم بالیدم.
به نقل از پدر شهید
جانباز شهید حمید حکمتپور در اردیبهشت ماه سال 1343 در خانوادهاى مذهبى در شهر مشهد به دنیا آمد. وى پس از پشت سرگذاشتن دوران ابتدایى و راهنمایى در حالى که در سال اول دبیرستان تحصیل مىکرد، براى اولین بار عازم جبهه شد و پس از شرکت در عملیات رمضان از ناحیه ران چپ مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در بیمارستان بسترى شد. پس از بهبودى دوباره به جبهه رفت و در عملیات والفجر مقدماتى از ناحیه دست چپ مجروح شد. او مدتى به فعالیتهاى خود در پشت جبهه ادامه داد.
در عملیات والفجر 1 از ناحیه کتف جانباز شد. بدنش پر از ترکشهایی بود که گاهی بعد از عفونت کردن از بدن خارج میشد. سرانجام پس از پنج سال حضور در جبههها حتی بعد از جانبازی، در عملیات کربلاى 10 در واحد اطلاعات و عملیات لشکر 5 نصر، در 26 اردیبهشت 1366، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پهلو به شهادت رسید و مدت 45 روز جنازه ایشان، مفقود بود. مزار او در گلزار بهشت رضای مشهد مقدس است.