اساساً وقتی که شکافهای اجتماعی در ابعاد وسیعی خود را نشان دهد، باید منتظر وقوع دوگانگی های ارزشی در جامعه باشیم. جدایی نسلها، اختلاف دیدگاهها، تفاوت نیازها و در نهایت اختلاف در اهداف همگی سبب میشود که افراد جامعه از همدیگر دور شوند. از هم گسیختگی اجتماعی که مخالف اتحاد و همدلی عمومی میباشد، موجب میشود تا اعتراضات مردمی دچار انحراف و رادیکالیسم گردد و بنابراین احساسات و هیجانات عمومی مردم و گروههای اجتماعی در نهایت موجب بروز اغتشاش و خشونت اجتماعی میشود.
از سوی دیگر نهادهای تنظیمگر روابط دستگاه حاکمیتی و مردم چنانچه تضعیف گردد، در این صورت شاهد بیگانگی اجتماعی مردم و مسئولان خواهیم بود. این بیگانگی اجتماعی، تغییرات اجتماعی را سبب خواهد شد و بنابراین تغییرات اجتماعی در ابعاد وسیعتر منجر به اختلافنظر و زاویه دید افراد شده و هر کدام از این افراد به دنبال اثبات حقانیت خود و قبولاندن سبک زندگی، عقیده و اعتقاد خود خواهند بود. برای اینکه این اتفاق بیفتد مجبور هستند تا از هر روشی برای اثبات خود کمک بگیرند و به همین دلیل ممکن است که روند اعتراضات تبدیل به خشونت و آشوب عمومی گردد. نهادهای تنظیمگر روابط در این حالت نقش ضربهگیر و تخفیفدهنده روند اعتراضات و خشونت را دارند. این نهادهای تنظیمگر میتواند اعم از احزاب سیاسی، انجیاوها، سندیکاها، انجمنها و... باشد.
یکی از ریشههای اساسی این بحث، ویژگی احساساتی بودن ایرانیهاست. هیجانی شدن و رفتارهای خارج از عرف و هنجار در این مسائل به فراخور دیده میشود. در این حوادث ابتدای امر موضوع و مطالبه واضح و شفاف است اما بعد از گذشت لحظاتی مسیر آن عوض میشود؛ چراکه احساسات و هیجانات افراد بر قوه عاقله آنها مسلط میشود و طبیعتاً با چنین صحنههایی روبهرو میشویم.