مرتضی سیمیاری
نزدیک به سه سال قبل، پژو مشکی با شیشههای دودی وارد خیابان پیروزی و پس از طی کردن مسافتی کوتاه متوقف میشود. لحظاتی بعد سه مرد با چوب و چماق و نیز دو کلت کمری از کنار گذر خیابان وارد اتوبان امام علی (ع) میشوند و با دست تکان دادن سعی میکنند خودروهایی را که با سرعت زیاد در حال تردد هستند، متوقف کنند. آنها پس از چند دقیقه تلاش و با نشانه رفتن اسلحه سمت مردم یک خاور کمپرسی را متوقف و آن را به صورت عرضی وسط اتوبان پارک میکنند. این اتفاق باعث ایجاد ترافیک سنگین در بخش جنوب به شمال اتوبان میشود و هر لحظه بار ترافیک افزایش مییابد.
خودروهایی که با فاصله از صحنه قرار دارند، نیز سعی میکنند با بوق زدن ممتد اعتراض خود را به کمپرسی متوقف شده در بزرگراه نشان داده تا مسیر را باز کنند. لحظاتی بعد یکی از مردان مسلح با شلیک هوایی چند گلوله جو را متشنج میکند و در میان همهمه خودروهای گیر افتاده در اتوبان، دو فرد دیگر با چوب و چماق شیشههای خودروهای گیر افتاده را یکی پس از دیگری میشکنند، در میان این واقعه عجیب ناگهان یکی از رانندههای معترض به ضرب گلولهای کشته میشود.
این تیر غیب را نه مردان مسلح حاضر در صحنه که نفر چهارمی بالای اتوبان و در کنار پژو مشکی شلیک کرده تا ختم غائله را اعلام کند! مردان مسلح پس از به هم زدن اتوبان به سرعت از کنار گذر بالا میروند و سوار پژو مشکی میشوند و محل را ترک میکنند. دو ساعت پس از این حادثه پژو مشکی در کنار ویلایی در محله الهیه پارک میکند و فایل تصویر برداری شده از محل جنایت به سرایدار آن خانه اعیانی تحویل داده میشود. مردان مسلح در ازای انجام این پروژه سنگین ۸ هزار دلار دریافت میکنند و با پارک کردن پژو مشکی در یکی از محلههای مرکز شهر متواری میشوند.
شب آن ماجرای خونین بیبیسی فارسی اعلام میکند که در یک گزارش تحقیقی به این نتیجه رسیده است که نیروهای لباس شخصی در اتوبان امام علی راننده یک پراید را کشته و شیشههای خودروهای عبوری را خرد کردهاند. در این گزارش یا برچسب تحقیقی آمده بود که پس از ماجرای گران شدن بنزین در ایران قتلهای سریالی توسط لباس شخصیها افزایش یافته است!
ماجرای مرگ یک راننده پراید در اتوبان امام علی (ع) موضوعی نبود که بتوان به سادگی از آن عبور کرد. سه روز پس از این حادثه با ردیابی دوربینهای کنترلی در اطراف اتوبان امام علی (ع) و بررسی سرنخهای باقی مانده در صحنه جرم یکی از نهادهای امنیتی به خانه ویلایی در الهیه رسیده و با بازرسی دقیق آن مکان، یک استودیو مجهز برای ضبط و مونتاژ ویدئوها کشف شد.
با بررسیهای دقیق خانه تیمی الهیه مشخص شد که یک تیم حرفهای با تولید محتوای خیابانی و ضبط حرفهای آن نقش شتابدهنده رسانهای را برای داغ کردن پروژه کشتهسازی در اغتشاشات بازی میکند. البته کشف این استودیو اتفاقی تازه در ردزدنی اطلاعاتی محسوب نمیشد، اما ماجرا وقتی جالب شد که سرنخ خانه تیمی اجارهای به فردی بهایی رسیده که ساکن لندن بود. او با در اختیار قرار دادن ویلا و نیز انواع خودرو و تجهیزات ضبط و پخش و حتی استخدام قاتلان سریالی عامل اصلی این پروژه بزرگ بود.
ورود شبکه بهاییت به اغتشاشات خیابانی سابقهای بس طولانی دارد. در فتنه سال ۸۸ سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی (موساد) از بیتالعدل خواست به صورت رسمی و علنی در آشوبها نقش بازی کند. مهمترین مأموریت این فرقه ضاله در عاشورای آن سال رقم خورد. بر اساس اسناد موجود یکی از اعضای این فرقه ضاله با دستور مستقیم بیت العدل قبل از عاشورای حسینی با پرواز مستقیم از بانکوک به تهران آمده و لیدری فرقه را بر عهده گرفته بود؛ در آن زمان شبکه بهاییت تنها یکی از همکاران فتنه بود و نمیتوانست خارج از چهارچوب بازی کند، اما ۱۰ سال پس از آن وقایع و در فتنه بنزینی سال ۹۸ شبکه بهاییت خود را برای روز حادثه بهروزرسانی و تجهیز کرد. جمع بندی بیتالعدل آن بود که فرقه اگر از مارپیچ اغتشاشات جا بماند، نمیتواند روی آن سوار شود. در یکی از نامههای محرمانه بیت العدل با عنوان «مسئله بهاییت چیست؟» آمده است که بهاییت تافته جدابافته از اغتشاشات در ایران نبوده و باید هم سطح با سایر شبکههای موجود در ضدانقلاب خود را بالا بکشد. از این رو باید خطر کرد. این تحلیل بعدها در کنفرانس بهاییت مطرح و در نقشه راه ۲۵ ساله روی آن تأکید شده است. در این نقشه شوم فرقه ضاله جهان را به ۱۷ هزار نقطه تقسیم کرده و فرایند ورود بهاییان به هر نقطه (کلاسترها) توضیح داده شده بود. این کلاسترها بر اساس نماد رشد (میزان اقبال افراد به بهائیت) است. جالب توجه آنکه بیت العدل قول داده بود که امکانات و بودجه این مشارکت را در اختیار جامعه ضاله بهایی قرار خواهد داد!
پروژه کشتهسازی به وسیله قاتلان سریالی توسط فرقه در آبان ۹۸ زدن یک تیر با دو نشان بود؛ از سویی فرقه توسعه موقعیتی پیدا کرده و از سوی دیگر توانست امتدادی مشترک و هم افزا با گروههای خشن خاکستری، چون اراذل و اوباش پیدا کند؛ بعدها گروهک موساد از این مدل عملیاتی در انجام عملیات ترویستی در کشور استفاده کرد.
جالب توجه آنکه این فرقه ضاله در اغتشاشات ۵۰ روز گذشته نیز نقش کلیدی داشته است. بر عهده گرفتن نقش اسپانسر مالی برای دو پروژه هتک حرمت به روحانیت در خیابان و نیز ترویج رفتارهای جنسی نامتعارف از جمله پروژه بغل کردن مجانی با هدف آشکار کردن فحشای خیابانی از جمله اقدامات شیطانی بهاییت در روزهای اخیر است.
این روزها رفتار سازمان بهاییت در تبلیغ سنگین رسانهای برای هتک حرمت از لباس مطهر پیامبر اسلام در خیابان یادآور دستور علیمحمد شیرازی معروف به باب است که میگفت ضرب اعناق، حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الا من آمن و صدق! بر اساس کتاب موهوم اقدس هیچ کس جز بهاییها حق تبلیغ دینی نداشته و حتی نباید نفس بکشند.
در دورانی که حتی گروهکها نیز از اغتشاشات جا مانده و یا به سختی به نقطه سر به سر رسیده بودند (زایمان زودرس آشوب) فرقه ضاله بهاییت به ترویج ایدئولوژی آشوب در خیابان پرداخت. ساختار ژلهای و رویکرد سلبی از سوی فرقه باعث شده بود که اعضای این شبکه با حداقل هزینه به اولین شب از آغاز آشوبها در حوالی بیمارستان کسری نیز برسند، دستگیری بیش از ۲۰ تن از لیدرهای میدانی وابسته به فرقه ضاله بهاییت در هفته اول از اغتشاشات توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) درسازمان اطلاعات سپاه و نیز وزارت اطلاعات شاهدی مهم بر نقش محرک فرقه در اغتشاشات است! سایه شوم لباسشخصیهای فرقه این روزها در خیابان افتاده است؛ علامت روشن آن پیغام سعید حجاریان تئوریسین هسته سخت اصلاحات به آنها برای انجام عملیات مشترک است!
کهکشانی پر از دروغ
سید محمدعماد اعرابی
همه چیز با یک دروغ شروع شد: «6 نفر توسط نظامیان حامی دکتر احمد سوکارنو در ارتش کشته شدند.» این دروغ موتور محرک کودتایی آمریکایی علیه رهبر استقلال اندونزی بود که حداقل به کشتار 400 هزار نفر از مردم این کشور انجامید. یک پای این آشوب مثل همیشه رسانهها بودند. در وزارت خارجه آمریکا «مارشال گرین»(سفیر وقت آمریکا در جاکارتا) به عنوان «رهبر کودتای اندونزی» شناخته میشود؛ او 15 اکتبر 1965 در تلگرافی به واشنگتن نقشه را توصیف کرد؛ قرار بود نام رئیسجمهور دکتر «احمد سوکارنو» و حامیانش «لکهدار» و تبلیغاتی حاکی از مجرم بودن و «خیانتکاری و وحشیگری» آنها رواج داده شود.
بخش قابل توجهی از این نقشه با توجه به سابقه انگلستان در «تبلیغات سیاه» بهعهده آنها گذاشته و «اندرو گیلکرایست» (سفیر وقت انگلستان در جاکارتا) طی تلگرافی به مقر اطلاعاتی انگلیس در سنگاپور خواستار تبلیغاتی با مضمون «وحشیگری و بیرحمی حامیان سوکارنو» و «نقش آنها در به بیراهه کشاندن اندونزی» شده بود. ظرف مدت کوتاهی «اداره اطلاعات و پژوهش»(IRD) وزارت خارجه انگلیس به عنوان یکی از واحدهای فوق محرمانه در جنگ سرد با ریاست «نورمن رداوی» وارد عمل شد. رداوی و همکارانش با مهارتی فوقالعاده رسانهها را در جهت اهداف خود بهکار گرفتند و از کودتاچیان جنایتکار که دستشان به خون صدها هزار نفر آلوده بود، «فرشتگان نجات اندونزی» ساختند.
«رونالد چالیس» خبرنگار BBC در آسیای جنوبشرقی که از افراد مرتبط با رداوی بود گفت: «این کودتا برای دستگاه تبلیغاتی غرب پیروزی بزرگی بوده است.» بعدها «پیتر دیل اسکات» تحلیلگر امور آسیا در مقالهای برای «پاسیفیک افرز» با بررسی عملیات رسانهای آمریکا و انگلستان در اندونزی «خبرنگارانی که برخی از آنها با سازمان جاسوسی آمریکا مرتبط بودند» را شریک جرم کودتاچیان دانست.
خبرنگاری جرم نیست اما خبرنگاران غربگرای اندونزی در آن مقطع قطعاً مجرم بودند. عملیات رسانهای آمریکا و انگلستان در کودتای 1965 اندونزی بر اساس یک الگوی موفق قبلی پایهگذاریشده بود: کودتای 1953 ایران(کودتای 28 مرداد 1332)؛ باز هم محور تبلیغات رسانهای یک دروغ بود: «قدرت گرفتن کمونیستها در ایران». 24 تیر 1330 چهار ماه پس از ملی شدن صنعت نفت ایران، رادیو BBC گفت: «کمونیستها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد، کار ایران تمام است.» BBC بهعنوان رادیو دولتی انگلستان بخش مهمی از یک شبکه گسترده رسانهای بود که وظیفه بسترسازی برای کودتای 28 مرداد 1332 را برعهده داشت. در اسناد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(CIA) این شبکه با اسم رمز تیپیبدامن (TPBEDAMN) شناخته میشود.
شبکه بدامن بودجه سالانهای بین 500 هزار تا یک میلیون دلار داشت، گردانندگان آن بیش از 100 هزار نفر زیردست در شبکه خود داشتند و به گفته یکی از مأموران بازنشسته سیا قادر بودند مقالاتی را در 30 روزنامه ایران منتشر کنند. شبکه بدامن علاوه بر بازوی رسانهای یک بازوی عملیاتی نیز داشت که به آشوب و غائلهسازی میپرداخت. یکی از شاخصترین اعضای بازوی عملیاتی شبکه بدامن «شعبان جعفری»(شعبون بیمخ) بود و از میان شاخصترین اعضای رسانهای این شبکه نیز میتوان به «عباس مسعودی»(صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات) اشاره کرد. هدف «تفرقه و یأسآفرینی» در نهضت ملی ایران، «بیاعتبارسازی» رهبران آن و «بیثباتسازی» دولت برآمده از آن بود. «مارک گازيوروسکي» یکی از اعضای «آرشیو امنیت ملی آمریکا» که به بخشی از اسناد کودتا دسترسی داشت میگوید: «مأموران سیا به انتشار تبلیغاتی میپرداختند که [آیتالله] کاشانی را مورد حمله قرار میداد و میکوشید میان وی و مصدق جدایی بیندازد.»
آنطور که گازيوروسکي میگوید آنها حتی به افتراق در میان جبهه ملی به عنوان حامی اصلی مصدق نیز دامن زدند: «مأموران سیا کوشیدند تنش میان جناحهای طرفدار مصدق و ضدمصدق در درون احزاب [جبهه ملی] را تحریک کنند.» صبح روز 28 مرداد 1332 جامعه تکهتکه شده ایران، ناامید از نهضت ملی و بدبین به رهبران آن؛ دیگر انگیزهای برای حضور در صحنه علیه کودتاچیان نداشت. بدین ترتیب الگویی موفق حداقل برای دستکاری افکار عمومی رقم خورد؛ آنطور که سالها بعد یکی از مأموران آژانس امنیت ملی آمریکا(NSA) نوشت: «اگر آمریکا میخواهد رؤیای امپراتوری جهانی خود را به منصه ظهور برساند باید راهبردهایی را بهکار گیرد که بر اساس الگوی ایرانی روزولت(مأمور CIA در ایران برای پیشبرد کودتای 1332) شکل گرفته باشد.» این الگو هنوز هم میتواند کارآمد باشد.
ترفندها ثابت اما ابزارها متنوعتر و گستردهتر شدهاند. حالا علاوه بر رسانه دولتی انگلستان(BBC)، رادیو اروپای آزاد با بودجه CIA و کنگره آمریکا، ایران اینترنشنال با بودجه سعودی و هدایت موساد و همچنین شبکههای اجتماعی آمریکایی نیز به آن اضافه شده است. تحرکات طیفی از نشریات زنجیرهای داخلی در کنار این رسانههای خارجی نیز یادآور شبکه بدامن است. چرخه تولید و توزیع اخبار در این رسانهها همپوشانی عجیبی با یکدیگر دارد، نویسندگان مشترک، ارتباطهای متقابل میان اعضای تحریریه، جهتگیری محتوايي واحد در این رسانهها و هماهنگي با آشوبگران ميداني مواردی است که شباهت آنها با شبکه بدامن را بیشتر میکند.
این روزها انتقادات دلسوزانه و بعضا صحیحی در مورد عملکرد رسانهای برخی دستگاهها وجود دارد، اما این فقط یک روی سکه است. روی دیگر سکه جریانی است که در تمام این سالها با تبلیغات سیاه به مرجعیتزدایی از این دستگاهها پرداخته است. به عنوان نمونه ما از گزارش سراسر کذب روزنامه شرق علیه صداوسیما در سال 96 با یک عذرخواهی و انتشار تکذیبیه گذشتیم. ما از تضعیف نیروهای مسلح در این روزنامه طی دو ماه پایانی سال 98 با تساهل غیرقابل توجیهی عبور کردیم. ما از تخریب روابط با همسایگان و متحدان راهبردیمان در گزارش دروغمحور روزنامه سازندگی و پیش از آن در رسانههای زنجیرهای دیگر به راحتی گذشتیم و دروغپراکنیهای روزنامه اعتماد و هممیهن را در همین آشوبهای اخیر کاملاً نادیده گرفتیم؛ صدها مورد از اين دست وجود دارد و ما فقط به برخي از آن اشاره كرديم.
این رویکرد منفعلانه در مواجهه با رسانههای متخلف هرچه باشد با «آزادی بیان» قابل توجیه نیست چون بیشتر به یک «هرج و مرج رسانهای» شبیه است. در واقع ما افکار عمومی را در مقابل بمباران اخبار جعلی و کذب بیدفاع رها کردیم. مسئولان رسانهای جمهوری اسلامی مواردی از این دست را صرفاً خطاهایی مجزا از یکدیگر دیدند و به تذکر، عذرخواهی و انتشار تکذیبیه توسط این رسانهها بسنده کردند؛ در صورتی که اگر جامعتر به این نقشه نگاه کنیم ما با محتوایی یکدست در یک شبکه رسانهای همافزا مواجهیم که با اعتبارزدایی از نهادهای وابسته به نظام زمینهساز تضعیف حاکمیت ملی شدند. خاطره شیرین آمریکا از کودتای 1332 مطمئناً نه در سال 1401 که حتی در سالهای آینده نیز تکرار نخواهد شد.
آمریکای این روزها در حد و اندازه کودتا نیست و اوباش اجارهای کف خیابان نیز در قواره براندازی انقلاب اسلامی عظیم مردم ایران نبودند. با این حال ما نیازمندیم تا سختگیرانه از مرزهای منافع ملی در حوزه رسانه محافظت کنیم. «دروغ» سوخت ماشین جنگی رسانهای علیه ایران است. 38003 دروغ تنها ظرف 46 روز اخیر توسط 5 رسانه فارسیزبان بیگانه فقط در فضای مجازی منتشر شده است؛ یعنی بهطور متوسط هر 100 ثانیه یک دروغ. آنطور که «اندرو کراکر» درباره تاریخ 60 ساله سرویس BBC جهانی تا 1990 مینویسد، میانماریها این شبکه را «آسمانی پر از دروغ» لقب داده بودند؛ در مورد ایران اما به نظر میرسد ماجرا خیلی وسیعتر است. ما با «کهکشانی پر از دروغ» روبهرو هستيم.
تغییر معادلات با « اَبَرصوت»
محمدمحسن چقازردی
فرمانده هوافضای سپاه پاسداران پنج شنبه 19 آبان، خبر غیرمنتظره ای از دستیابی این نیرو به فناوری موشک هایهایپرسونیک یا اَبَرصوت داد، اما منظور از اَبَرصوت چیست و به چه نوع پرتابهای اطلاق می شود. منظور از صوت در این جا سرعت انتشار صوت در هواست و زمانی که می گویند مافوق صوت یعنی سرعت حرکت موشک یا هواپیما بیش از سرعت صوت، حدود هزار و 100 کیلومتر برساعت است اما برای مشخصتر کردن این که جسمی چقدر سریعتر از سرعت صوت حرکت میکند، واژه دیگری نیز افزوده شده و آن اَبَرصوت است که طبق تعریف، بیش از پنج برابر سرعت صوت است. برخلاف تصور، بسیاری از موشک های بالستیک نیروی هوافضای سپاه حتی قدیمی ترین آن ها نظیر شهاب، در بخش هایی از مسیر به ویژه مرحله ورود به جو به این سرعت میرسند بنابراین این اصطلاح رایج شده در بین نظامیان، رسانهها و سیاستمداران معنای عمیق تری دارد و صرفا اطلاق آن به سرعت موشک درست نیست. اهمیت موشک هایی که هم اکنون آنها را اَبَرصوت مینامیم؛ در قابل هدایت بودن کلاهک موشک به ویژه مرحله میانی آن است. یک موشک بالستیک برای رسیدن به هدف سه مرحله را پشت سر میگذارد: اولین مرحله، اوج گیری است که در آن موتور موشک که بخش اعظم آن را تشکیل میدهد، موشک را از سطح زمین جدا می کند و به بیشترین سرعت یا ارتفاع (بسته به برد شلیک) میرساند. در اغلب موشک های نیروی هوافضا در این مرحله بدنه از کلاهک جدا میشود. مرحله دوم که مرحله میانی نامیده میشود، زمانی است که کلاهک موشک بر اثر جاذبه زمین شروع به ادامه مسیر به صورت موازی با سطح زمین میکند؛ در بسیاری از موارد، موشک صرفا تحت اثر جاذبه زمین است. در مرحله پایانی و ورود به جو نیز کلاهک وارد اتمسفر می شود و به سمت هدف خود شیرجه میزند. اولین بار ایران در مهر 94، زمان وزارت سردار حسین دهقان بود که موشک سوخت مایع میانبرد عماد را رونمایی کرد؛ موشکی که میتوانست در مرحله ورود به جو تا لحظه اصابت، قابل هدایت و مانور باشد که علاوه بر بهبود چشمگیر دقت، کار دفاع در برابر آن را نیز برای سامانه های پدافندی دشوار میکرد؛ فناوری که هماکنون فقط در دست هفت کشور جهان است. مرحله میانی مسیر که موشک بیشترین زمان را در آن جا میگذراند، جایی است که در آسیب پذیرترین بخش از مسیرش قرار دارد چرا که صرفا تحت تاثیر جاذبه است و توانایی مانور ندارد؛ برخی سیستمهای پدافندی رژیم اسرائیل و ایالات متحده به طور اختصاصی برای زدن موشک در این مرحله طراحی شدهاند. با مانورپذیر شدن موشک هم در مرحله میانی و هم در مرحله ورود به جو، مقابله با آن برای سیستم های پدافندی موجود در جهان بسیار غیرمحتمل است؛ هم اکنون پدافند موشکی اَبَرصوت صرفا در حد یک طرح مفهومی در بین اندیشکده ها، رویدادها و سمینارهای دفاعی در سراسر جهان است و آن هم در مرحله ایدهپردازی و نه حتی یک طرح یگانه و مورد اجماع. تا طراحی، پیاده سازی و عملیاتی شدن چنین طرحی در قالب یک سیستم پدافندی حداقل یک دهه فاصله است و حتی فراگیر شدن چنین سیستمی با هزینه های سنگین آن با هزار اما و اگر همراه خواهد بود. هماکنون اولویت اول ایالات متحده، اسرائیل و متحدان آنها در منطقه، بر ایجاد یک شبکه پدافندی یکپارچه برای کشف، رهگیری و انهدام موشک های شناخته شده و عملیاتی ایران معطوف شده و سامانه های ضد موشکی گران قیمتی نیز از جمله پاتریوت، باراک و تاد را در منطقه مستقر کردهاند؛ جنگ یمن و قدرت و حملات موشکی انصارا... به عنوان متحد جمهوری اسلامی به امارات و عربستان نشان داده است که این سیستم ها قادر نخواهند بود به طور صددرصدی حملات موشک های (قدیمی) ساخت ایران را دفع کنند؛ اکنون نیز مشکل بزرگتری به نام موشک های هایپرسونیک با قدرت مانور در داخل و خارج جو نیز اضافه شده که به مشکلات دفاع موشکی محور غربی – عبری - عربی برای مقابله با قدرت موشکی ایران خواهد افزود. هرچند که اعلام این خبر در این برهه و همزمانی آن با تنشها در منطقه، پاسخ ایران به تهدید نظامی چندی قبل ایالات متحده آمریکا بوده است.
محسن صنیعی
متاسفانه پس از جان باختن مهسا امینی در مرکز پلیس امنیت اخلاقی و اعتراضات متعاقب آن در طول بیش از پنجاه روز گذشته، هم در خیابانها و دانشگاهها و حتی مدارس، موجی از خشونتهای کلامی و رفتاری از طرفین در حال وقوع است. تعداد نهچندانکمی در این وقایع، جان باختهاند و تعداد بسیاری نیز بازداشت شدهاند؛ بهطوری که دادستان تهران از صدور بیش از هزار کیفرخواست فقط در تهران برای معترضان خبر داده بود. نگارنده اعتقاد دارد که آن چه امروز در خیابانها و دانشگاهها میبینیم، ریشه در عدم تعبیهی سازوکار لازم برای بیان توقعات و مطالبات بهحق مردم است. اگر مجلس و دولت، سخنگوی واقعی مردم و مطالباتشان میبودند، این مردم نیازی به حضور در خیابان نمیدیدند. موقعی که همه ساختار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور را در خدمت یک مجموعه میخواهیم، طبیعی است که دیگران خود را حذف شده میپندارند، پس هیچ راهی جز بیان علنی اعتراض باقی نمیماند. آنچه امروز میبینیم تقابل دو گروه است؛ گروهی که با آرامش وامنیت ولجستیک تیلبغاتی و رسانهای، در خیابان حضور پیدا کنند و به حمایت از نظام شعار میدهند و به برکت آن، بعضی از مقامات میگویند مردم ما همینها هستند و ۹۹٪ جامعه را تشکیل میدهند و تایید کننده عملکرد مسئولان کشور نیز هستند.
گروه دوم که از خیابان و برخی مراکز عمومی و آموزشی برای بیان اعتراض و مطالبات خود استفاده میکنند. والبته نه تنها هیچ حمایتی نمیشوند، بلکه از سوی برخی نهادها و رسانهها نیز نادیده گرفته میشوند و درنهایت به انواع اتهامات از قبیل همدستی با تروریسم، تجزیه طلبی و... نیز متهم می شوند و همین اتهامات برخورد با آن را نیز توجیه میکند.
اصولا با این نگاه هر اعتراض خیابانی، به اغتشاش کشیده میشود؛ چون گروههایی وجود دارند که با همان توجیهها جمعیت معترض را ملتهب کنند. در این گیر ودار متاسفانه در مواردی از کلام نامناسب نیز استفاده میشود.
گروه سوم هم که به دلایل مختلف نظارهگر حوادث هستند. در جایی که تنفر و خشونت میان گروههای جامعه، اوج میگیرد، جامعه روی آرامش را نخواهد دید. متاسفانه یکی از پدیدههای ناشایست در روزهای اخیر، عمامهپراکنی است؛ آن هم از سر کسانی که گاه نه سهمی در قدرت دارند و به دنبال آن نه تقصیری در وضعیت کنونی کشور دارند وحتی شاید خود نیز معترض شرایط هم باشند. عمامهپراکنی از سر قشری که در طول تاریخ ایران وتشیع - تا پیش از استخدام روحانیت در دستگاه اجرایی- مورد احترام بالای مردم بودند، جز ایجاد نفرت، نتیجهای در میان طبقات جامعه نخواهد داشت. در جامعه ما هم اقشار مذهبی سنتی وجود دارد، هم گروههای سکولار و لائیک. طبیعی است که همه اقشار جامعه، باید همدیگر را تحمل کنند.
در این میان از سوی برخی رسانهها و حتی نهادها و مسئولان کشور بدون توجه به حساسیت شرایط،تولید نفرت در دستور کار قرار میگیرد. موقعی که مردم سیستان و بلوچستان، تجزیهطلب خوانده میشوند یا آنکه معترضان مگس و فریبخورده دشمن خوانده میشوند،که هیچ ارادهای از خود ندارند؛ بر آتش التهابات بنزین می پاشد. گاه نیز به مانند نامهی تنشزای ۲۲۷ نمایندهای که در «خانه ملت» نشستهاند، سخن از اعدام در مقابل معترضان به میان آورده میشود، آرامش در دسترس نخواهد بود.
هفتههاست که جامعهشناسان وصاحبنظران دلسوز هشدار میدهند که تا زمانیکه که نتوانیم تفکرات و سلایق مختلف و متفاوت را تحمل کنیم، نمیتوانیم به نهادینه شدن دموکراسی در کشور امیدوار باشیم. تا مادامی که مذهبیترین اقشار جامعه نتوانند، موجودیت سکولارترین اقشار جامعه را بپذیرند و با آنان به گفتوگو بنشینند و بالعکس، این کشور، روی دموکراسی را نخواهد دید. از آن سو نیز تا موقعی که اقشار سکولار، فکر کنند که با رفتن مذهبیون، مملکت روی سعادت میبیند، این مملکت در چرخه نفرت و خشونت در جا خواهد زد و روی آرامش نخواهد دید. هر عملی که سبب گسترش نفرت و خشونت رفتاری و کلامی در کشور شود، عملی به سمت سعادت و آرامش این کشور نیست.