عشیره منگور، عشیرهای بزرگ بود که در ارتفاعات جنوب غربی مهاباد، در روستاهای متعددی ساکن بودند. اینها حاضر نبودند با حزب دموکرات همکاری کنند و از دولت اسلحه گرفته بودند تا وقتی گوسفندان را به چرا در کوهستان میبردند، امنیت خودشان و منطقه را حفظ کنند. حزب دموکرات به آنها اخطار داد باید همه اسلحهها را تحویل دهند. افراد عشیره به این کار راضی نشدند؛ لذا مسلحان حزب دموکرات محل زندگی عشیره منگور را محاصره کردند، خانههایشان را غارت کردند، زنان و کودکان عشیره منگور را اسیر و از آنان به مثابه سپر انسانی بر روی تانکهای غارت شده از پادگان مهاباد استفاده کردند.
۲۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ مسلحان حزب دموکرات به منزل «شکرالله نمکی» به جرم همراهی نکردن با تجزیه ایران در سنندج حمله کردند. پدر خانواده را زخمی کردند و سه فرزندش را اسیر و پس از شکنجه به شهادت رساندند.
ترور «معروف شبلی» از مبارزان قدیمی انقلابی اهل سنندج در خرداد ۱۳۵۹ جنایت دیگر این جریان بود. پس از آن دنبال دو برادر دیگرش مهدی و هادی رفتند و این دو برادر را دستگیر و خارج از شهر به وحشیانهترین شکل شکنجه و شهید کردند. چشمهای هادی را از حدقه در آوردند و لب و گوش و بینی او را بریدند و در نهایت به ماشین بسته و مسافت زیادی روی زمین کشیدند. آنها پوست سر مهدی را کندند.
یکی دیگر از جنایتها ترور ماموستاهای اهل سنت بود. ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۰ مسلحان کومله به منزل «ماموستا علی خرمتایی» امام جمعه موقت سقز حمله کردند. ماموستا «خرمتایی» زخمی شد و فرزند ۹ سالهاش حسیبه به شهادت رسید. در نمونه دیگر ترور «ملاصالح خسروی» در سنندج بود. نمونه دیگر، «مصطفی پورآذر»، معروف به عبدالکریم شهریکندی بود. جنگطلبان این روحانی سرشناس و مورد اعتماد مردم را در ۲ فروردین ۱۳۶۱، هنگام خارج شدن از مسجد ترور کردند.
جنایات علیه مجروحان از دیگر جنایت تجزیهطلبان است. مسلحان با همکاری دکتر عارفی که رئیس بیمارستان بود، وارد بیمارستان شدند و تعدادی از زخمیها را از بیمارستان خارج و تعدادی را نیز با شلیک گلوله یا بریدن گلویشان به شهادت رساندند؛ جنایتی که در سقز رخ داد.
تعدادی از جوانمردان ژاندارمری در ۱۰ شهریورماه برای مرخصی از پیرانشهر به نقده بر میگشتند، وقتی به گردنه دوآب رسیدند، جنگافروزان چند نارنجک داخل کامیون حامل آنها پرتاب و سپس به آنها حمله کردند. در این حادثه ۱۵ جوانمرد شهید و شش نفر هم مجروح شدند. زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی، در تشریح جنایت حزب جلاد دموکرات میگوید: «روز دوشنبه از دو خانه دیدن کردم. در یکی از آنها، ۱۱ نفر را سر بریده بودند! خانواده میرزا علی بدلی، که از دیدن آنها خیلی ناراحت شدم. مثلا سر دخترک سه سالهای را بریده بودند و با سیخ، به سینه مادر ۲۳ سالهاش چسبانده بودند! در خانهای دیگر، جوانی را با تبر قطعهقطعه کرده بودند که بزرگترین قطعهاش، به اندازه یک لیوان بود! ۲۲نفر دیگر را هم در جایی، با طناب اعدام کرده بودند!»
برخی اعضای احزاب معارض پس از مدتی فعالیت، از همکاری با گروهها پشیمان میشدند یا در برخی موارد به افرادی مظنون میشدند و او را دستگیر میکردند و زندان یا اعدام میکردند. مواردی هم بود که فردی از گروه خارج شده بود و زندگی عادی را داشت، اما با اعزام تیمهای ترور، آن فرد ترور میشد. یک نمونه بارز از این افراد، کشتن محمد خشمن (معروف به محمد مهاجر) بود که قبل از تسلیم، فرمانده هیز سقز از حزب دموکرات بود و پس از تسلیم شدن او را در سال ۱۳۶۴ به شهادت رساندند.