رویکرد بحرانسازی از خصیصههای اصلی آمریکا برای حفظ و ارتقای جایگاه خود در جامعه بینالملل است. اساس و پایه چنین تفکری، «هزینهتراشی» و «تغییر رویکرد» برای مدیریت رقبا و مخالفان خود انجام میگیرد. جنگ اوکراین سیاست نانوشتهای بود که آمریکا برای اروپا و روسیه برنامهریزی کرد و آنها را به اجبار به سمت سیاستهای هزینهساز سوق داد. این وضعیت به معنای تلاش آمریکا برای تضعیف روسیه در حوزههای گوناگون اقتصادی، نظامی و سیاسی بود و در حوزه اتحادیه اروپا نیز تلاشی برای وابستهسازی قاره سبز به خود تلقی میشود. درباره کشور چین و حوزه پاسیفیک هم آمریکا به دنبال بحرانسازی است تا بتواند کشور چین را در حوزههای گوناگون سیاسی، نظامی و به خصوص اقتصادی مدیریت کند. در نگاه آمریکا، «موازنه نظامی در پاسیفیک از ایالات متحده و متحدانش دور شده و به سمت پکن میل میکند. چین به طور فزایندهای از نظر اقتصادی در آسیا مسلط میشود و واشنگتن از هرگونه رهبری واقعی در تجارت جهانی غایب است. دیپلماسی چین در حال رشد قهرآمیز و تمرکز بیشتر بر امور داخلی سایر کشورهاست و حاکمیت و استقلال آنها را تضعیف میکند. اگرچه همکاری با پکن مطلوب و از نظر تئوری امکانپذیر است، اما حتی در زمینههایی که به نظر میرسد منافع ایالات متحده و چین همپوشانی دارند، مانند تغییرات آب و هوایی و بیماریهای همهگیر، این همکاری بسیار کم است. این تصویر کلی برای پکن بسیار جذاب است: نقش ایالات متحده در منطقه هند و پاسیفیک و فراتر از آن به طور پیوسته در حال کاهش است که با حضورِ همواره در حال رشد چین همراه است. معکوس کردن این روند کار آسانی نیست. سالها طول میکشد و خطراتی را در بر خواهد داشت. دیپلماسی میتواند به کاهش این خطرات کمک کند، اما فقط به میزان محدود. ایالات متحده برای دستیابی به تعادل پایدارتر با چین در درازمدت، به پذیرش افزایش تنش در میانمدت نیاز دارد.»
چین از نظر آمریکا یکی از محورهای تغییر در جامعه بینالملل و نظم نوین جهانی است که جایگاه هژمونی این واشنگتن را به خطر انداخته میاندازد؛ از این رو آمریکا از راهبردهای گوناگونی برای مهار پکن استفاده خواهد کرد. آنچه از رفتار آمریکا نسبت به کشورهای مخالف رویکرد استکباری میتوان تحلیل کرد، توجه به این نکته است که ایالات متحده برای موفقیت در مقابل مخالفان خود، نیاز اساسی به اجماعسازی و هزینهکرد دیگران دارد. در واقع، این کشور توان مهار قدرتهای بزرگی، همچون چین، ایران و روسیه را بدون اجماعسازی و همراهی کشورهای دیگر، به ویژه همسایگان کشور هدف را ندارد. مهمترین ابزار آمریکا در این زمینه معرفی آن کشور به منزله یک جریان و یک هویت مخالف ساختار نهادها، خطری برای نسل آینده است. از این رو واکاوی تخاصم غرب با چین نشان میدهد، آمریکا از حوزه حقوق بشری به دنبال مدیریت و هزینهتراشی برای چین است. حمایت علنی آمریکا از اعتراضات صورت گرفته در چین نشان میدهد، «راهبرد مهار چین» به ایستگاه داخلی این کشور رسیده است و سازمان تروریستی سیا با لیدرسازی مخالفان دولت این کشور در داخل سعی در جلوگیری از تحقق چین بزرگ را دارد.
حمایت از آشوب در داخل چین، همچون جمهوری اسلامی ایران، به آمریکا کمک میکند این کشور در داخل با یارگیری از مردم معترض سیاست مهار چین با تاکتیک ناامنیسازی داخلی امیدوار باشد. مطرح کردن رفتار نامناسب دولت چین با مردم خود با هدف اجماعسازی در بیرون با موضوع حقوق بشری برای آمریکا این امکان را فراهم میکند که تحریمهای مختلف بینالمللی برای چین در نظر بگیرد. در واقع، آمریکا با حمایت علنی از معترضان داخل کشورها، تلاش میکند به رویکرد مهار کشورها برسد و حقوق بشری ابزار تبلیغاتی غرب در مواجهه با مخالفان خود است. مواجهه چین با چنین رویکردی آغاز فصل جدیدی از تخاصم غرب در شرق آسیا خواهد بود که میتواند در حوزههای گوناگون نیز خود را نشان دهد.
منبع: هفته نامه صبح صادق/ اکبر معصومی