در شماره پیشین به ماجرای دفاع و حمایت حضرت امام(ره) از حفظ ارتش و تلاش سازمان مجاهدین خلق برای انحلال آن سخن گفتیم؛ اما نکتهای که باید توجه داشت، این است که ماجرا به سازمان منحصر نمیشد و گروهکهای دیگری نیز بودند که بر طبل انحلال ارتش میکوبیدند و از شکل دادن به ارتشی نوین سخن میگفتند.
تشکیل «ارتش خلقی» پیش از انقلاب از شعارهای چریکهای فدایی خلق بود که در روز ۲۵ بهمن 1357 هم دو عضو این سازمان در مصاحبهای مطبوعاتی تکرار کردند و درخواستشان این بود که کلیه فرماندهان سابق ارتش باید در دادگاه خلق محاکمه شوند و ارتشی متشکل از توده مردم و کارگران و زحمتکشان تشکیل شود. ارتش دستخوش تصفیه و پاکسازی شد و ۶۵ فرمانده ارتش بازنشسته شدند که در بین آنها شش ارتشبد (از جمله قرهباغی، ازهاری، طوفانیان و فردوست)، ۴۴ سپهبد (از جمله جهانبانی، ناصرمقدم، کامیابیپور و...) سه سرلشکر (یوسف هاشمی، حبیبالله خامنهای، کیومرث خرمی) و ۱۳ سرتیپ (از جمله محققی، تهرانچی و اشعری) دیده میشد. دو هفته پس از انقلاب نوبت به ۳۸ سرلشکر و ۱۷ سرتیپ رسید که بازنشسته شوند، اما اینها طیف چپ را راضی نمیکرد؛ در همان روزهایی که حکم بازنشستگی امرای ارتش در ستونهای روزنامهها چاپ و در ارتش دست به دست میشد، مسعود رجوی انحلال «نظام ارتش مزدور و پس مانده شاه» و تجدید سازمان آن را برای «تکمیل انقلاب» ضروری دانسته و خطاب به نخستوزیر دولت موقت میگوید: «آقای بازرگان، اگر مسئله ارتش حل نشود، شما مسئول کشتارهای آینده خواهید بود.»
چریکهای فدایی خلق با آنچه استفاده از تجربیات رفقای ویتنامی خود میخواندند، خواستار انحلال ارتش و تشکیل ارتشی بودند که استخوانبندی آن را کارگران و دهقانان تشکیل میدهند و مهمترین عناصر طبقات انقلابی را در خود جای میدهد. ارتشی که به ادعای آنان فرزند خلق است و خلق از هیچگونه کمک و پشتیبانی نسبت به آن فروگذار نمیکند.
«پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» دیگر سازمان مارکسیستی است که در بیانیهای در دوم فروردین 1358 خود مینویسد: «دولت انقلابی با در هم شکستن ماشین دولتی ضدانقلاب مستقر میشود. دستگاههای نظامی، پلیسی و جاسوسی ارتجاع نمیتواند به خدمت انقلاب درآیند. ابزارها، پایگاههای امپریالیسم و نوکران بومیشان است. انقلاب نیروهای مسلح انقلابی خاص خود میخواهد این نیرو در برگیرنده مردم مسلح است و ارتش خلق است. ارتش شاهنشاهی که طی قریب 30 سال توسط مستشاران آمریکایی هدایت و تربیت شده و امرا و سران و مهرههای مهم آن سرسپردگان بیگانه هستند، نمیتوانند یک شبه به ارتش ملی و انقلابی بدل شوند... نوع برخورد با ارتش بیانگر این است که یک مشی آیا انقلابی است یا لیبرال و محافظهکارانه. برخورد دولت فعلی نوع برخورد لیبرالی و غیر انقلابی است، چرا که بقای ارتش ارتجاعی را تضمین مینماید.»
توجه داشته باشیم که این اظهارات در حالی صورت میگرفت که هنوز سپاه پاسدارانی نیز شکل نگرفته بود و عملاً با انحلال ارتش، انقلاب نوپای ملت ایران در برابر هجمه بیگانگان و ایادی داخلی آنان بیپناه میماند و به سادگی مرزهای کشور و استقلال و امنیت سرزمینی در برابر تعرضات بیدفاع میماند.
همچنین از آنجا که اعضای این گروهها و سازمانها همگی از سالیان گذشته مسلح بوده و در فرصت بحرانزده انقلاب، پادگانها را تخلیه کرده بودند، در نتیجه آنچه از دل شکلگیری ارتش خلقی بیرون میآمد، ارتشی بود که ارکان آن را همین گروهکها تشکیل داده و اداره آن در دست آنان بود. به واقع، انحلال ارتش نه با هدف نگرانی از حفظ قدرت در دست ایادی رژیم پهلوی، که با هدف میدانداری این جریانها در کنترل ارتش بود. ارتشی که هرچند نام مزورانه «ارتش خلقی» را بر آن میگذاشتند، اما به واقع ارتشی بود که به مثابه بازوی مسلح گروهکهای چپ بود و در بزنگاه به مثابه قدرتی برای سرکوب امام و انقلابیون و ملت عمل میکرد!
انتقادات چپیها از ارتش پس از یک سال همچنان ادامه داشت. در سالگرد واقعه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۵۸ «اشرف دهقانی» از برجستهترین اعضای چریکهای فدایی خلق در میتینگی همچنان بر دولت بازرگان میتاخت که آن زمان سه ماه از استعفایش میگذشت: «آنها ارتش ضد خلقی و مزدور شاهنشاهی را فوری سر و سامان دادند و برای یورش به خلق آمادهاش کردند. اسمش را هم گذاشتند ارتش جمهوری اسلامی!» شعارها طنینانداز شد: «ارتش آمریکایی نابود باید گردد.» در میان شعارهای میتینگ چریکهای فدایی یک شعار چند بار تکرار شد: «مرگش باد، مرگش باد!» مخاطب شعار مصطفی چمران، وزیر دفاع دولت بازرگان بود که پس از دولت موقت هم در این سمت ماند و اشرف دهقانی در آن میتینگ به شدت به او حمله کرد: «آمدند تیمسارهای شاه خائن را کردند فرمانده قوا، وزیر دفاع، فرمانده نیروی دریایی، استاندار فلان جا. اغلب کارمندان سطح بالا را میبینیم که هر یک به نحوی وابسته به نیروهای خارجی، یعنی امپریالیستها هستند. مثلاً این آقای چمران (مرگش باد! مرگ بر چمران) مرگ بر چمران! چمران را اول کردند معاون نخستوزیر. بعد آمد کردستان را سرکوب کرد و به پاس این آدمکشی این بار او را کردند وزیر دفاع... راستی، او این سالها که در ایران نبود، کجا بود؟ بسیاری میدانند در خدمت اربابان امپریالیستش بود.» از آن میتینگ تا درگیری چریکهای فدایی با نظام و ارتش راه درازی طی نشد. تعبیر مرحوم هاشمیرفسنجانی در اینجا میتواند بجا باشد: «کسی یک ذرّه انصاف داشته باشد میتواند به این باور جدی برسد که حضرت امام ارتش را احیا کرد.»