خردادماه سال 1361 بود که پس از فتح خرمشهر، بحث جدیدی میان فرماندهان نظامی و صاحبنظران و دستاندرکاران اداره جنگ شکل گرفت که در مواجهه با دشمن متجاوز بعثی چه راهبردی را باید در پیش گیریم؟ آیا میتوان در تداوم آزادسازیهای سرزمینی برای تنبیه متجاوز به خاک عراق نیز وارد شد و دشمن را تا خاک خودش دنبال کرد؟ و در نهایت این سؤال راهبردی که چگونه میتوان به جنگ پایان داد و آن را به صلحی پایدار تبدیل کرد؟ در این میان، حداقل دو دیدگاه تأملبرانگیز بود. دیدگاه اول، خواهان آن بود که نسبت به ورود به خاک دشمن با تأمل بیشتری مواجه شویم و پیامدهای آن را با دقت بررسی کنیم. دیدگاه دیگر معتقد بود،هر چند جنگ در خاک دشمن به سادگی جنگ در داخل خاک خودمان نخواهد بود، اما چارهای جز اتخاذ سیاست تنبیه متجاوز تا دستیابی به یک «فتح بزرگ» وجود ندارد؛ چراکه در آن مقطع اولاً، پیشنهاد قابل قبولی برای صلح وجود نداشت تا بتواند منافع ملی کشور را تأمین و صلحی پایدار را تضمین کند. حداکثر آنچه بود پیشنهادهای آتشبسی بود که از عقبنشینی تا مرزهای بینالمللی سخن نمیگفت و بیش از 2500 کیلومتر مربع از این سرزمین را همچنان در دست اشغالگران قرار میداد. ثانیاً، پیروزی ما در عملیات بیتالمقدس هنوز جنگ را به طور کامل به نفع رزمندگان اسلام مغلوبه نکرده بود و تضمینی برای حمله مجدد دشمن پس از چند هفته یا چندماه وجود نداشت. پذیرش آتشبس در آن مقطع تنها خاصیتی که داشت، آن بود که شتاب پیروزیهای رزمندگان اسلام را میگرفت و فرصتی برای بازسازی به دشمنی میداد که از نفس افتاده بود! و ما را وارد مذاکراتی سردرگم و بیپایان میکرد که متجاوز در آن از دست برتر برخوردار بود و همچنان بخشی از سرزمین ما را در اختیار داشت و میتوانست به عنوان اهرم فشار برای امتیازگیری از آن بهرهبرداری کند!
با وجود آشکار بودن آثار سوء پذیرش آتشبس، برخی افراد و جریانهای سیاسی دور از میدان ارزیابی درستی از آنچه در صحنه نبرد میگذشت، نداشتند و بعدها مدعی شدند جمهوری اسلامی باید پس از آزادی خرمشهر آتشبس را میپذیرفت. در مجموع پس از جلسات و مشورتهای همهجانبه، جمعبندی نهایی جمهوری اسلامی که به تأیید همه فرماندهان ارتش و سپاه و فرماندهان عالی جنگ از مرحوم هاشمی رفسنجانی تا حضرت امام(ره) رسید، آن شد که جنگ باید تا رسیدن به ارائه قطعنامهای همهجانبه از جانب شورای امنیت سازمان مللـ که صلحی پایدار را برای جمهوری اسلامی به همراه آورد و با عقبنشینی تا مرزهای بینالمللی آغاز شود و با معرفی متجاوز، آزادی اسرا و تعیین غرامت پایان یابدـ ادامه داشته باشد. این مهم نیز تنها با سیاست تنبیه متجاوز و دستیابی به فتحی بزرگ ممکن خواهد بود تا «دستاوردهای مردان میدان» به برگ برنده «مردمان دیپلماسی در پای میز مذاکره» بدل شود! حرکت در مسیر تحقق همین منطق و در نتیجه تسخیر بخش گستردهای از مناطق استراتژیک دشمن بود که استکبار جهانی و حامیان بینالمللی رژیم بعثی را واداشت برای اولین بار قطعنامهای شرافتمندانه که تا حدود قابل قبولی منافع ملی ایران زمین را تأمین میکرد (با عنوان قطعنامه 598)، تصویب کرده و رژیم بعث را به پذیرش و تسلیم در برابر آن مجبور کنند! امروز پس از گذشت سالیان متمادی هنوز هم آن منطق پا برجاست و دستاوردهای بینظیر صنایع دفاعی کشور که جدیدترین آن موشک هایپرسونیک فتاح است، توانسته است به مثابه پشتوانه قدرتمندی برای دپیلماسی جمهوری اسلامی عمل کند و مردان دیپلماسی را با دستانی باز به پای میز مذاکره با دشمنان زیادهخواه روانه کند تا با اقتدار بتوانند از منافع ملی این سرزمین و این ملت حمایت کنند.