حکومت پهلوی آنچنان غرق در فساد بود که حتی نزدیکان دربار پهلوی نیز برای آنکه کارشان پیش رود، باید دست به دامان رشوه میشدند! احمدعلی مسعودانصاری، از نزدیکان پهلوی در کتاب «پس از سقوط» که مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منتشر کرده، مینویسد:
«تابستان بود و ما در نوشهر بودیم. عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه هم در نوشهر بود و من آن وقت بعد از دوندگیهای بسیار اجازه شهرک چشمه را گرفته بودم و این دوندگیها در حقیقت شبیه گذشتن از هفتخان رستم بود و راستش این بود که برای صدور اجازه ساختن شهرک چشمه از ما رشوه میخواستند و من با دادن رشوه مخالف بودم و درست نمیدانستم که آدم روزیاش را از خدا بخواهد، آن وقت برای کسب روزی رشوه هم بدهد. این با باور من جور در نمیآمد و به خصوص که طبق ضوابط مورد عمل اگر کسی سی هکتار زمین را آماده میکرد، میتوانست تقاضای صدور مجوز برای آب و برق و غیره داشته باشد و ما این زمین را پیدا کرده بودیم و طبق ضوابط شهرداری، دیبا نقشه شهرک را کشید و مانده بود که اجازه آب را بگیریم، ولی در کار ما سنگ میانداختند و من آنقدر شکایت کردم تا دکتر وحیدی، وزیر آب و برق وقت اجازه آن را صادر کرد و سنگاندازیهای شاهقلی، مسئول آب تهران به جایی نرسید. حالا مانده بود اجازه شهرداری که بازی در میآورد و مخصوصاً شهرداری منطقه و سرانجام نیکپی که او هم خود را مذهبی میدانست و با من رفیق بود. تهدید کرد که اگر اداره زیردستش اجازه لازم را صادر نکند، آن اداره را خواهد بست و بدین ترتیب و با تهدید اجازه داده شد. عجبا که وقتی شهرستانی شهردار تهران شد با آنکه خود را مذهبی میدانست، شروع به ایرادگیری کرد و به من میگفت چرا با انجمن شهر کنار نمیآیید و آنان را به صورتی راضی نمیکنید که تلویحاً از من میخواست به آنها حق و حسابی بدهم و چون نمیدادم، میخواست در حکم صادره اخلال کند که نتوانست و کار ما از این مرحله هم گذشت و مانده بود آخرین مرجعی که میبایست پروژه را تأیید کند و آن هم سازمان برنامه بود که این کار هم بعد از دوندگیها انجام شد.
به هر حال، مدتی بعد وقتی که مجیدی را دیدم، گفتم خیلی ممنون که جواز ما از خان هفتم شما هم گذشت و مجیدی در جواب تشکر من گفت اگر خانم دیبا نمیگفت، من این کار را نمیکردم. حقیقتاً من هم ناراحت شدم و گفتم: مگر کجای کار خلاف قانون و مقررات جاری شما بود که لازم میآمد خانم دیبا سفارش کند.»