«استعمار» به منزله پدیدهای سیاسیـ اقتصادی حدود سال 1500م آغاز شد. استعمارگران در ابتدا به دنبال طلا، عاج و اشیاء قیمتی بودند؛ امّا رفتهرفته انگیزههای وسیعتر اقتصادی، نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه معدنی و کشاورزی به سرزمینهای اروپایی و فروش کالاهای اروپایی، به فعّالیتهای استعماری وسعت بخشید.
جنبههای اقتصادی استعمار، یعنی بهرهکشی کشورهای اروپایی از سرزمینها و جوامع دیگر بدون جنبههای سیاسی و نظامی نمیتوانست دوام یابد. کشورهای استعمارگر خیلی زود دریافتند که برای تداوم بهرهکشی، لازم است بر جوامع مستعمره خود نظارت سیاسی داشته باشند و حتّی فرهنگ آنها را تحت سلطه درآورند. این کار در سرزمینها و جوامعی (مانند جوامع بومی آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه) که مراکز اقتدار و فرهنگ و تمدّن بومی آنها ضعیف بود یا در اولین یورشهای استعمار فرو ریخته بود، بسیار راحت صورت گرفت. در این سرزمینها مراکز قدرتی به وجود آمد که به طور کامل زیر نظارت استعمارگران بود. استعمارگران در کنار نهادها و مؤسّسههای سنّتی بومیان، در این کشورها نهادها، سازمانها و شیوهها و مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی ایجاد کردند که در حقیقت پاسخ به نیازهای استعماری خودشان بود و نه نیازهای مردمان بومی آن سرزمینها.
سلطه استعمار و قدرتهای استعماری بر کشورهای مستعمره در طول حدود پنج قرن، آثار و پیامدهای منفی عمیقی بر جای گذاشت و موجب عقبماندگی آنها در عرصههای گوناگون شد. در این دوران، شاهد شکلگیری سرمایهداری تجاری هستیم که در اثر استفاده از کشتیهای دریاپیما و اختراع توپ پدید آمد. انقلاب تجاری، فئودالیسم را در کشورهای اروپایی متلاشی کرد و صاحبان سرمایه تجاری، یعنی بازرگانان، صاحبان کشتیها و قشرهای مرتبط با آن را به قدرت رساند. در این مرحله کشورهای اروپایی بیشتر واردکننده بودند تا صادرکننده و به تجارت مواد کمیاب و مورد نیاز در غرب، مانند ادویه، محصولات مناطق گرمسیری و فلزات گرانبها دست میزدند.
پادشاهان در کشورهای ساحلی اقیانوس اطلس با طبقه بازرگانان و سرمایه تجاری، علیه فئودالها همداستان شدند که انقلابهایی، نظیر انقلاب 1648 در انگلستان را به وجود آورد. در این مرحله، بازرگانان اروپایی کمتر کالایی برای مبادله با محصولات مورد نیاز خود داشتند؛ بنابراین کوشش آنان صرف به دست آوردن سهمی از تجارت، بین کشورهای آسیایی شد. در اینجا محصولات مرغوبتر غرب یا سیستم بازرگانی برتر آنان نبود که سبب پیشبرد هدفهای آنان شد؛ بلکه قدرت نظامی برتر آنان (کشتی و توپ) بود که به آنها امکان داد تا سیستم بازرگانی سنتی در مناطق گوناگون را متلاشی کنند و با تسلّط بر خطوط دریایی، تجّار خود را جایگزین تجّار کشورهای آسیایی کنند.