حدود یک سال از بلوای سال 1401 میگذرد و ما همچنان با پسلرزههای آشوب خیابانی پاییز سال گذشته روبهرو هستیم. رادیکالیسمی که به پشتیبانی هجمه سنگین رسانهای وارد میدان شد، چنین مینمود که به زودی و تا پایان سال، نظام جمهوری اسلامی سقوط کرده و کشور به دست مخالفانش خواهد افتاد. جنگ جهانی رسانهای علیه ایران در بزرگترین و عجیبترین سطح خودش پیگیری میشد. از سلبریتیهای ایرانی و خارجی تا اهالی دانشگاه، همگی فاتحه نظام را خوانده بودند و به طریقی شعله خشم خیابانی را برافروخته میکردند. از کتایون ریاحی و علی کریمی که عمری با پول دولت و حمایتهای آن شناخته شدند تا «سلنا گومز» و «کیم کارداشیان» وارد میدان نبرد رسانهای شدند تا بلکه جورچین جنگ با جمهوری اسلامی را به نوبه خود پر کنند. عاملیت درونی و بیرونی در حد سلبریتیها محدود نشد، حتی شخصیتهای برجسته دانشگاهی هم سعی کردند از این میدان بهرهمند شوند. استادان دانشگاههای دولتی که اساساً کارمند دولت هستند و هویت دانشگاهیشان از قِبَل آن است، طیف دیگری از رهبران رسانهای بلوای 1401 شناخته میشدند تا جو خشمآلود دانشگاه و تنور رادیکالیسم در آن را گرم نگه دارند. کار به جایی رسید که «اسلاوی ژیژک» که خود از ستایشگران دیکتاتور کمونیست شوروی، یعنی «ژوزف استالین» است، به میدان آمد و روضه عدالت و آزادی در ایران را خواند. فعال شدن گروههای تجزیهطلب در بعضی مناطق مرزی هم یکی دیگر از عوامل رادیکالیسمی بود که در سال گذشته شاهد بودیم. همه موارد بالا از لحاظ ذهنی بر این تأکید داشتند که به زودی مردم ایران در عرض چند ماه نظام جمهوری اسلامی را ساقط خواهند کرد و جنبش سیاسیـ اجتماعی آنان پیروز خواهد شد؛ اما وقتی پروژه سقوط جمهوری اسلامی در عرض چند ماه، با شکست روبهرو شد و مردم ایران در زمین خشمِ اغتشاشگران بازی نکردند، توجیهات جالب توجهی از سمت و سوی ایدئولوگهای اغتشاشات ارائه شد تا بلکه امید را در دل این آشوبگران زنده نگه دارد. یکی از استادان جامعهشناس، پس از شکست اغتشاشات گفت: «از شما(کسانی که در درگیریها حاضر میشدند) میخواهم خودکشی نکنید، منتظر باشید تا یکی دو سال آینده اتفاقات مهمی در کشور خواهد افتاد.» یکی دیگر از شخصیتهای دانشگاهی که از آشوبهای سال گذشته دفاع جانانهای میکرد و الفاظ و شعارهای رکیک دانشجویانِ آنارشیست را «زیباییشناسی انقلاب» معرفی کرده بود، برای توجیه شکستِ بلوای 1401 گفت: «مردم ما دارند مبارزه با نظام را تمرین میکنند، این جنبش یک تمرین برای آنان بود. دقیقاً مثل بازی تدارکاتی فوتبال که آمادهسازی برای یک بازی بزرگ است.» از دیگر شخصیتهایی که در پاییز 1401 فریادِ «ما وسط انقلاب هستیم» سر میداد، وقتی دید انقلابی در کار نیست، برای اینکه پیشبینیاش غلط از آب در نیاید، بیان کرد: «منظور من از حضور در وسط انقلاب شروع یک جنبشی بود که به زودی به انقلابی اجتماعی منتهی خواهد شد.» برای بررسی این ادعاها و اساساً بررسی جامعهشناختی اغتشاشات پارسال با «سهیل احمدی» پژوهشگر حوزه فرهنگ و اندیشه و استاد دانشگاه جامع امام حسین(ع) گفتوگویی داشتیم که در ادامه حاصل کار را میخوانید.
در ابتدای بحث میخواهیم درباره ماهیت چیزی صحبت کنیم که پارسال شاهدش بودیم. آیا اتفاقات پارسال از لحاظ ویژگی و خصایص شایستگی آن را دارد که نام «جنبش اجتماعی» به خود بگیرد؟
برای اینکه چیزی را «جنبش اجتماعی» بنامیم، باید ببینیم ویژگیها و مختصات جنبش اجتماعی را دارد یا خیر. جنبش اجتماعی چند ویژگی اساسی دارد که مهمترین آن، این است که با فرهنگ عمومی، شرایط جغرافیایی، تاریخ، اجتماع مردم، دین و عقاید آنان سازگاری داشته باشد. برای اینکه متوجه شویم در کشور ما، یعنی ایرانِ اسلامی چه چیزی جنبش نام میگیرد، میخواهم مثالی بزنم. در سالهای قبل از انقلاب گروههای چپ و التقاطیِ مهمی وجود داشتند که با رژیم پهلوی مبارزه میکردند. آنان هرچند دارای کادرسازی، رهبران درسخوانده، آشنا با جنگ و حتی مؤثر در تقابل با رژیم شاهنشاهی بودند، اما هیچ گاه ظرفیت جنبشسازی و جریانسازی در ایران را نداشتند. علت اصلی ناتوانی آنان در این امر این بود که نتوانستند با بدنه مردم و فرهنگ عمومی جامعه ما ارتباط بر قرار کنند؛ اما دقیقاً در مقابل این جریانهای چپ مسلح مانند حزب چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین، مسلمانان مبارز قرار داشتند که از این توفیق برخوردار شدند تا در روند انقلاب ما جنبش اجتماعی و جریان سیاسیِ در سطح ملی راهاندازی کنند. علت موفقیت هم با توجه به نکاتی که گذشت واضح است، آنان به خوبی توانستند با بدنه جامعه ما مرتبط شوند. جامعهشناسانی که وقایع سال گذشته را جنبش اجتماعی مینامند، حرف عجیبی میزنند؛ چرا که هنوز مختصات ایجاد یک جنبش اجتماعی موفق در ایران را درک و فهم نکردهاند.
مطلب دوم این است که جنبش اجتماعی از رهبری و یک رأس برخوردار است. اتفاقات پارسال نشان داد که عملاً رهبری در این سیر و تجمعات معنایی ندارد، پس از این طریق نمیتوان نام جنبش را برای آن انتخاب کرد. موضوع بعدی و نکته سوم وجود مانیفست و یک اساسنامه مبارزاتی است. سؤال اصلی که از پارسال تا به حال ادامه دارد، این است که ایدئولوژی و مشی سیاسی و اجتماعی آشوبگران چیست و از چه آبشخوری سیراب میشود؟ جنبش برای ایجاد باید یک مختصات فکری و عقیدتی داشته باشد، اما چیزی که ما در پاییز 1401 شاهد بودیم، یک آشفتگی از این لحاظ بود. معلوم نبود خط و مشی فکری کسانی که در خیابانها میآیند، چیست! وقتی این ابهام وجود داشته باشد، طبیعی است که مردم رغبتی به سمت آن نداشته باشند و خطرپذیری حضور در جبهه آنان را به خود راه ندهند. یک موضوع فرهنگی و اجتماعی نظیر حجاب یا عکس مهسا امینی به خودی خود قدرت ایجاد مانیفست سیاسی برای تقابل با نظام جمهوری اسلامی را ندارد. جریانی که در پاییز 1401 به میدان آمد، یک فقر ایدئولوژیک اساسی داشت و برای همین نتوانست در برابر نظام و مردم تابِ مقاومت داشته باشد. چیزی که در این ایام شاهدیم نوعی تلاش و زور زدن برای زنده نگه داشتن همان آشفتگی سیاسی و اجتماعی پارسال است و الا با توجه به مطالب بالا نام جنبش را به هیچ عنوان بر اتفاقات پاییز 1401 نمیتوان گذاشت.
نکته بعدی نظام معنایی مردم ایران و چالشی است که مدعیان جامعهشناسی با آن روبهرو هستند. امروزه، سخن از فروپاشی اجتماعی بسیار به میان میآید، اما وقتی مشاهده میکنیم میبینیم این تحلیلها با واقعیت میدانی تعارضات جدی دارند. نظام معنایی مردم ایران امر پیچیدهای است و به راحتی نمیتوان آن را قضاوت کرد و درباره آن نسخه پیچید. تحلیل رهبری هم دقیقاً بر همین امر اشاره دارد و تفاوت نظر جامعهشناسان با رهبری دقیقاً در این نقطه است که نگرششان به نظام معنایی مردم متفاوت است. نمادها، هنجارها، ارزشها و عقاید اصلیترین رگههای یک نظام معنایی هستند که باید برای بررسی مردم و جریانهای اجتماعی به آنها توجه کرد. برای نمونه، بسیاری از افرادی که کشف حجاب کردند، نماد را از دست دادند؛ اما شاید در بُعد عقاید به ارزشها و باورها پایبند باشند. یا شخصی حجاب نداشته باشد، اما به مقوله حیا باور داشته باشد. من این مدل را تأیید نمیکنم و مشروعیتی به آن نمیبخشم، بلکه میخواهم از پیچیدگی این نظام معنایی سخن بگویم که در جامعه ما وجود دارد. مثلاً ما بسیار شاهد این هستیم که افراد بیحجاب یا شلحجاب در مراسمهای مذهبی یا تشییع پیکر شهدا شرکت میکنند، این افراد اگرچه نماد را رعایت نمیکنند، اما ارزشها و عقاید را باور دارند.
موضوع بعدی در تحلیل جامعهشناختی از مردم است. خیلی مواقع ما در تحلیلهای خود بسیاری از آمارها را نادیده میگیریم و به ظواهر اکتفا میکنیم. برنامهای که بالای ده سال در شبکه بیبیسی برگزار میشود و حول محور سلبریتیها میچرخد، در بالاترین احتمالات 20 تا 30 درصد مخاطب دارد. اما «حسینیه معلی» حدود 60 درصد جامعه ما را به خود جذب کرد، یا برنامه « زندگی پس از زندگی» حدود 70 درصد از جامعه ایرانی مخاطب داشت. متأسفانه، این وجه از مردم در تحلیلها مغفول میماند و نظام معنایی آنها کشف نمیشود و در نتیجه عدهای جامعه را در آستانه فروپاشی میبینند. مثال مناسب دیگر برای بحثمان، موضوع شور و هیجان مردم در ایام محرم یا اربعین است. در آمار میگویند، حدود 5 میلیون نفر به پیادهروی اربعین میروند، اما تمام قصه این نیست، در حقیقت یک قشر کثیری در رفتن این چند میلیون نقش دارند و باید آنان را هم در تحلیل خود جای داد. دقیقاً مثل زمان جنگ که ما با اینکه 1 میلیون و خردهای یا بیشتر رزمنده در جبهه نبرد داشتیم، اما در پشت جبهه 30 میلیون نفر به انحای گوناگون مشارکت داشتند.
حقیقتاً باید گفت هنوز شناخت مردم ایران از سوی این قشر به خوبی صورت نگرفته است که با یک اتفاق سریع نسخه فروپاشی فرهنگی ایران را میپیچند. گاهی فیلمهایی در فضای مجازی پخش میشود که به خوبی لایه پنهان عقیده و ایمان را بین مردم ایران نشان میدهد. ارادت به اهل بیت(ع) و ارزشهای انقلاب همچنان پابرجاست؛ اما زبان گویا باید وجود داشته باشد که بتواند این نظام معنایی را شرح دهد و آن را اثبات کند. برای نمونه، در کنار خیمه امام حسین(ع) واقع در میدان هفت تیر یک دوربین مخفی نصب و در آن ضبط شد که شخصی میآمد و میگفت عزاداری برای امام حسین خرافات و جهل است که بلافاصله افرادی که شاید ظاهر مذهبی نداشتند، به این حرف واکنش نشان میدادند. متأسفانه این حرفها دیده نمیشود و از آن سو تا یک سطل آشغالی آتش میگیرد سریع افرادی که ادعای نخبگی در جامعهشناسی را دارند، قلم در دست میگیرند و از فروپاشی صحبت میکنند. انقلاب اسلامی به راحتی به دست نیامده که به این راحتی از بین برود و این حرفها عمری به درازای 45 سال دارد و از فردای انقلاب تحلیلگرانی دلواپس فروپاشی بودند، اما بسیاری از آنان مردند، ولی جمهوری اسلامی پا برجاست. من بعید میدانم کشوری که حاج قاسم داشته است یا شهدایی را در خود جای داده، به راحتی بتوان در آن انقلاب کرد یا یک جنبش اجتماعی عمیقی پدید آورد که منتهی به سقوط جمهوری اسلامی شود. متأسفانه تحلیل بسیاری بر خرده روایات و خرده فرهنگهاست و با تعمیم جزء به کل میخواهند یک قضاوت کلی از ماجرا داشته باشند؛ اما همانطور که اشاره شد، ما همچنان در فهم مردم ایران خلأ داریم و نظام معنایی آنان را کشف نکردهایم. بازیهای رسانهای و خرده روایتهای فرهنگی هیچ گاه قدرت آن را ندارند که بخواهند خط مشی کلی نظام و جامعه ایرانی را بررسی کنند.
جریان آشوبگر ادعایی دارد مبنی بر اینکه مردم امروزه به یک بلوغ مدرن رسیدهاند و چون ساختار حاکمیت مدرن نیست، به سمت تغییر آن باید حرکت کرد. آیا با توجه به این حرف و ادعا چیزی که پارسال شاهدش بودیم، نشانهای از بلوغ فکری و سیاسی این طیف اغتشاشگر داشت؟
این حرفها را باید از این جهت دید که این طیف میخواهند جریان خود را هرطور هست نگه دارند و بدن نیمه جان اغتشاشات زن، زندگی، آزادی را سرپا کنند. در تحلیلهای جدید اپوزیسیون علت و ریشه شکست اغتشاشات پارسال را نبود آلترناتیو و جایگزین مناسب میدانند. به نظر میرسد آنان به خوبی درک کردند با توجه به جامعه و ساختار فرهنگی ایران رأس اپوزیسیون باید یک روحانی یا یک شخص متدین باشد؛ چون جامعه ما یک جامعه دینی است و به افراد حال حاضر اپوزیسیون تن نمیدهد. جریان اپوزیسیون از فقدان جایگزینی جمهوری اسلامی رنج میبرد و بر این امر هم وقوف دارد، لذا چارهای نیست جز اینکه با بیان برخی کلیشهها و حرفهای کلی شکست خود را توجیه کند.
به نظر شما چرا بسیاری از جامعهشناسان نسبت به اتفاقات پارسال به ارائه تحلیلهایی دست زدند که چندان با واقعیت میدانی همخوانی نداشت؟
به عقیده من، جامعهشناسی امروزی قدرت تحلیل جامعه و افعال مردم ما را ندارد. چیزی که امروز مورد نظر ماست، مردمشناسی است. البته اگر مردمشناسی هم بخواهد با روش غربی پیش برود، بیشک از تحلیل دقیق مردم ایران عاجز خواهد بود. حضرت امام(ره) وقتی خواستند انقلاب بکنند، عدهای از فقها با ایشان مخالفت کردند، اما امام(ره) مردمشناسی را از طریق فطرت پیگیری میکردند و از این طریق شناخت خوبی از مردم ایران داشتند. او شاگرد مرحوم شاهآبادی فیلسوف فطرت بود. امروزه نیز برای تحلیل مردم ایران باید به مردمشناسی فطرت رو آورد و از این طریق این ملت را شناخت، و الا جامعهشناسی شناخت کافی را به ما نمیدهد.